بازخوانی ۱ : عرفان، برابری، آزادی
دوستان گرامی!
ما قصد داریم که، برخی از متونِ شریعتی را، به صورتِ موضوعی، در یک گروه فیسبوکی، موردِ نقد و بررسی و باخوانی قرار دهیم. و هر بخش را، پس از انجام کار، به صورت پستی، در تالار گفتمان شریعتی، قرار دهیم. دوستداران شریعتی که مایل هستند در این بازخوانی شرکت کنند، به این گروه در فیسبوک مراجعه نمایند، و در این مسیر، گامی فراپیش نهند.
با تشکر / کانون آرمان شریعتی
آرمان شریعتی : تثلیثِ رهاییبخشِ “عرفان، برابری، آزادی”
۱. بررسی متون شریعتی دربارهی “عرفان”، “برابری”، “آزادی”.
۲. بررسی متون شریعتی درباری “سرمایهداری”، “سوسیالیسم”، “دموکراسی”.
۳. بررسیی استراتژی شریعتی در چگونگی تحقق آرمان “عرفان، برابری، آزادی”
۴. معرفی مقالاتی درباره آرمان شریعتی.
۵. معرفی و بررسی همایشهای مربوط به آرمان شریعتی
امیدواریم که دوستانی که این همه خواستارِ یازخوانیی اندیشهی شریعتی بودند، اکنون که زمان آن فرارسیده است، فعالانه در تجزیه و تحلیل متن شرکت کنند.
دوستان! متنِ شمارهی یک، جهتِ شرح و نقد و بررسی، در ذیل آورده شده است. قصدمان این است که، متونی را، که به هم مربوط است، و موضوعِ مشخصی را دنبال میکند، موردِ بررسی قرار دهیم. و این شاخه آن شاخه نپریم. و بحث را پیوسته و موضوعی دنبال کنیم. خواهشمندیم که، کلمه به کلمهی این متن را موردِ برسی قرار داده، و نظرتان را در بخشت کامنتِ این پست قرار دهید. آزادید که هر چند کامنت که مایل هستید در هر پست قرار دهید. کامنتهای نامربوط بلافاصله حذف خواهد شد. لطفاً از ایجاد پست جدید خودداری نمائید! و نظرتان را تنها در بخش کامنتِ هر پست قرار دهید. امیدواریم، با حضور فعال دوستان، این صفحه، هر روز پربارتر گردد.
در یک جامعه،
جز بر اساسِ
یک “زندگیِ برابرانه”،
محال است،
چه،
نمیتوان در درونِ اقتصادی،
که رنجِ اکثریت،
برای اقلیتی،
گنج میسازد،
و بنیادِ آن بر رقابت و بهرهکشی،
و افزونطلبیِ جنونآمیز و حرص استوار است،
و انسانها را،
به دو قطبِ متخاصمِ گنجور و رنجور،
تقسیم میکند،
و طبقهای،
به وسیلهی طبقهای دیگر،
استثمار و استخدام میشود،
و زندگیای میسازد،
که در آن،
بنیآدم،
همچون کرکسانِ حریص،
بر مرداری ریختهاند،
و “این مر آن را همی کشد مِخلَب،
وآن مر این را همی زند منقار”،
با پند و اندرز و آیه و روایت،
“اخلاق” ساخت.
برادریِ دینی،
وحدتِ ملی،
و یگانگیِ انسانی،
در نظامِ طبقاتی،
و اقتصادِ استثماری،
و مالکیتِ فردی،
مضامینِ ادبی و فلسفیای است،
که فقط به کارِ سخنرانی و شعر میآید،
و موضوعِ انشاء!
توحیدِ الهی،
در جامعهای که،
بر شرکِ طبقاتی استوار است،
لفظی است که،
تنها به کارِ “نفاق” میآید…”
اين همان توحيد در برابر شرك است كه دكتر مطرح ميكند. متاسفانه در اسلامِ موجود و يا تاريخى (و شيعه به طور اخص)، آشتىی طبقاتى را موجب ميشود، و همان طور كه دكتر میگويد، وقتى استثماركننده و استثمارشونده، هر دو، براى حسين اشک ميريزند، اين احساس كاذب را در استثمارشونده تقويت میكند كه، اين هر دو، وابسته به يك آرمان و عقيده و مكتباند، و لذا، مانعى بزرگ براى آگاهى از وضعيتِ طبقاتىی افراد میشود. برادرى در نظامى كه يكى خون میمکد، و ديگرى خونش مكيده میشود، فريبى است كه، فقط توجيه شرك است در لباسِ توحيد.
در اینجا، شریعتی در ابتدا میخواهد، این ایمان را در شنونده یا خواننده ایجاد کند که، برابری و برادری در کنار هماند. در واقع، آغاز کار را شروع کرده، اما پیشتر نرفته، و به همین بسنده کرده است. اما این که، چگونه، و با چه ابزارهایی، میتوان در اقتصاد ایران (طبیعتاً مخاطبِ اولیهی این حرفها ایرانی است)، برابری ایجاد کرد، خود مسالهای مهم است، و باید برایش طرحی داشت، وگرنه، تبدیل میشود به شعار. شعاری که، روی اسکناسهای فرانسوی هم بود: برابری، برادری، آزادی.
برداشتِ من این است که، شریعتی، دشمنِ دینداری را، فقرِ اکثریتِ مردم، و نظامِ مبتنی بر اختلافِ طبقاتی میداند.
همان طور که شریعتی در این متن گفته است، در جامعهی طبقاتی، برادری، و اتحاد، غیرِ ممکن است، زیرا، با وجودِ منافعِ متضاد، به هیچ وجه همکاری و همراهی و وحدت و “برادری” نمیتواند در میانِ مردم وجود داشته باشد. بنابراین، برای تحققِ برادریی میانِ مردم، تحققِ سوسیالیسم الزامی است.
زندگیی برادرانه
زندگیی خواهرانه
زندگیی خواهرانه ـ برادرانه
زندگیی مادرانه
گنج و رنج
از دید شریعتی، هر “گنج”ی، که در اختیارِ یک “اقلیت”، یعنی سرمایهدارانِ یک جامعه، قرار گرفته، زائیدهی “رنجِ” یک “اکثریتِ” محرومِ جامعه است، که آن گنج، از آنان، به غارت برده شده است، چه از کارِ بدنی، و چه از کارِ فکریی آنان.
اکثریت / اقلیت
گنج / رنج
گنجور / رنجور
طبقه حاکم / طبقه محکوم
واژهی محال
شریعتی، برای تاکیدِ بر ضرورتِ وجودِ پیشینیی “برابری” در یک جامعه، برای برقراریی یک زندگیی “بردرانه_خواهرانه”، از واژهی قطعیتبخشندهی “محال” استفاده میکند، تا راهِ هرگونه توجیحی را ببندد. و این واژه، نشان از یک قطعیت در نظریهی شریعتی است. و شریعتی در کمتر جایی به این قاطعیت حرف زده است، و این واژه را، در هر جایی، به کار نگرفته است.
شرکِ طبقاتی
در نگاهِ شریعتی، نظامِ سرمایهداری بر “شرکِ طبقاتی” استوار است. و این نظام، مردمِ جامعه را، به دو قطبِ “گنجور” و “رنجور” تقسیم میکند، و رابطهی بینِ این دو قطب، “تخاصم”، یعنی دشمنیی حاد است. و با وجودِ نظامِ سرمایهداری، امکانِ شکلگیریی “توحیدِ طبقاتی”، و درنتیجه، “توحیدِ انسانی”، یک امرِ “محال” است. و تنها با نابودیی این نظام است که، بسترهای “ضروری”، برای شکلگیریی “توحیدِ الهی”، یعنی توحیدِ وجودی، توحیدِ انسانی، توحیدِ طبقاتی، توحیدِ قومی، توحیدِ جنسیتی، و… فراهم شده، و تحققِ “برابری” امکانپذیر است.
پرسش و پاسخ
س : لیس للانسان الا بما سعی. یکی نمیخواهد تلاش کند، اصلاً میخواهد معتاد باشد، انگل باشد، و… اما، یکی دیگر، شبانهروزی تلاش میکند، پویا است، فسفر میسوزاند، و بیدار خوابی میکشد. آن وقت باید به این دو نفر، نفری یه نان داد، و بعد گفت: برابری و برادری؟! هر دوی آنان باید در این جامعهی فرضی از یک امکانات برخوردار باشند؟ کمونیست؟!
شروین ارشادیان : از دید شریعتی، مرحلهی اولِ تحولِ اقتصادی، همچنان که شما اشاره کردید، طبقِ آیهی موردِ نظر شما (لیس للانسان الا ما سعی)، براساسِ اصل “کار” استوار است. و “کار” افراد باید مبنای سیستمِ اقتصادی قرار گیرد. اما، باید، با رشدِ فرهنگِ فردی و اجتماعیی ما، به سوی یک نظام سوسیالیسی “جهتگیری” کنیم. و البته، جامعهی سوسیالیستی، جامعهی تنبلان و بیکاران نیست. جامعهی “کار”گران است، به معنای همهی کسانی که “کار” میکنند، چه کار فکری و چه کار بدنی.
از نظرِ شریعتی، چنان که در جملات بعدی خواهیم دید، طبقِ گفتهی شما، “حقِ” افرادِ مختلفِ یک جامعه، یکسان و برابر نیست، و انسانها، با تلاشِ کم و زیاد، استعدادِ مختلف، میلِ به کار یا تفریح، حرص یا قناعت، و عواملِ بسیار دیگر، از حقِ نابرابری برخوردارند، و به همین دلیل هم، ایجادِ این نظامِ سوسیالیستی، به معنای مطلقِ برابری، تا رشدِ بالای افرادِ جامعه، ممکن نیست، و در صورتِ به کارگیریی زور و اجبارهم، به چنین نظامی دست نخواهیم یافت.
از دیدِ شریعتی، تنها در زمانی تحققِ چنین نظامی ممکن است، که انسانها، علیرغم داشتنِ “حقِ” بیشترِ نسبت به دیگران، بر اثرِ رشدِ انسانی و وجودی، و رسیدنِ به مرحلهی “دگرخواهی” (ایثار)، که از والاترین مراحلِ رشدِ یک انسان است، از “حقِ بیشترِ” خویش، برای یگانگی و برابریی همهی انسانها، در برخورداریی برابرِ از نعمتها، و تحققِ رابطهی برادرانه_خواهرانه در بینِ انسانها، میگذرند.
در این دیدگاه، رسیدنِ به این مرحله از رشدِ وجودی، و باور به این که، کار، یک عبادت است، و کارِ بیشتر، عبادتِ بیشتر است، و نه صرفاً عاملِ کسبِ درآمدِ بیشتر، نیازمندِ رسیدنِ به مرحلهی “ایثار” است، که تحققِ این خصیصه در انسان، ریشه در بینشِ مذهبی داشته، و تنها در یک مکتبِ مذهبی _ توحیدی ممکن است. و به همین دلیل، شریعتی بر این باور است که، ایجادِ یک نظامِ برابرانه، در اوجِ آن، یعنی یک نظامِ سوسیالیستی، در چارچوبِ یک بینشِ ماتریالیستی (چه لیبرالی _ چه مارکسیستی، که هر دو دارای اخلاق ماتریالیستی هستند) ممکن نیست، چراکه، توجیهِ ایثار، در یک بینشِ ماتریالیستی، که به وجود یک کانونِ معنوی در جهان باور ندارد، ممکن نیست.
از نظرِ من، سوسیالیسم شریعتی، در مراحلِ نهاییی آن، که حتی با الهامِ از روشِ امام علی، در داستانِ فروشِ خرمای خوب و بد توسطِ میثم تمار، شاه به شانهی برابریی در مصرف هم میزند!، یک “سوسیالیسمِ ایثاری” است، که توجیهِ این ایثارِ گسترده را، از بینشِ مذهبی، که خدای را، “پدر/مادرِ” همهی انسانها، و انسانها را فرزندانِ این خانوادهی بزرگ، میداند (الناس عیالالله)، کسب کرده است.
در شرایط کنونی اما، با همین انسانهای معمول هم، میتوان، با تکیه بر اصلِ “اصالتِ کار”، مراحلِ اولیهی این راه را، در یک اقتصادِ مبتنی بر استراتژی توسعهی پایدار، البته با نگاهی جمعگرایانه، تا مراحلِ ابتداییی آن طی کرد، و همراه با رشد بیشتر مردم، مراحلِ عمیقتری را هدفگیری کرد. تا روزی، در آینده، با رسیدن بس بسیاران، به آن مرحلهی دگرخواهی/ایثار، خورشیدِ آن نظامِ سوسیالیستی، بر پنجرهی خانهی فرزندانِ ما، مهرورزیی خدایی/انسانیی خویش را آغاز کند. آمین
سه شعار و دعوتِ استحماری
شریعتی، در این جمله، هر فرد و جریانی را، که با پذیرش نظامِ سرمایهداری، و حفظِ شرکِ طبقاتی، حرف از “وحدتِ دینی”، “وحدتِ ملی”، و “وحدتِ انسانی”، میزند، یک “منافق” میخواند، و گفتهها و تحلیلهای او را، یک “لفاظیی منافقانه” میداند، برای پنهان کردنِ “شرکِ موجودِ” عینی، در “لفافه”ی “وحدتِ دینی”، “وحدتِ ملی”، و “وحدتِ انسانی”ی ذهنی، در جهتِ استحمار و فریبِ مردم، و پنهان کردن اختلافِ بین “بود” (باطن) و “نمودِ” (ظاهرِ) جامعه، و منحرف کردنِ ذهنِ مردم از این “تخاصمِ” موجودِ طبقاتی. و کور کردنِ خودآگاهیی “انسانی _ ملی _ طبقاتی”ی قطبِ رنجورانِ جامعه، و حرفهایی که به دردِ کلاسِ انشاء میخورد، و نه رهاییی طبقهی رنجور.
بررسیی این بخش از جمله :
وحدتِ ملی،
و یگانگیِ انسانی،
—
در نظامِ طبقاتی،
و اقتصادِ استثماری،
و مالکیتِ فردی،
—
مضامینِ ادبی و فلسفیای است،
که فقط به کارِ سخنرانی و شعر میآید،
و موضوعِ انشاء!…”
شریعتی، در این بخش از متن، ما را، از پذیرشِ سه شعارِ فریبنده و استحمارکننده، در چهارچوبِ نظامِ سرمایهداری، باز میدارد:
۱. شعارِ “برادریی دینی” (شعارِ نیرویهای مذهبی)
۲. شعارِ “وحدتِ ملی”. (شعارِ نیروهای ناسیونالیست)
۳. شعارِ “یگانگیی انسانی”. (شعارِ نیروهای انترناسیونالیست).
از نظر شریعتی، در چارچوبِ نظامِ سرملیهداری، که “نظامی طبقاتی”، با “اقتصادی استثماری”، و مبتنیی بر “مالکیتِ خصوصی” است، و پیش از تحققِ یک نظامِ “دموکراتیک _ سوسیالیستی _ اومانیستی”، با به کارگیریی یک مبارزهی سه مرحلهای “مبارزهی ضداستبدادی”، “مبارزهی ضدِ استثماری، و “مبارزهی اومانیستی”، که به ترتیب، تحققبخشِ “آزادی، برابری، و عرفان” است، طرحِ سه شعارِ فریبندهی “برادریی دینی”، “وحدتِ ملی”، و “یگانگیی انسانی”، مضامینِ ادبی و فلسفیای است، که فقط به کارِ سخنرانی و شعر میآید، و موضوعِ انشاء!، که شایستهی فریبکاران و فریبخوردگان است.
زندگیی کرکسوار
در نگاهِ شریعتی، سرمایهداری، سفرهای را برای انسان میگسترد، که بنیادِ آن، بر رقابت، بهرهکشی، افزونطلبیی جنونآمیز، و حرص، استوار است، و در بهرهمندیی از آن، هیچ عدالتی در کار نیست. این سفره، هم چون مرداری است که، انسانها، کرکسوار بر آن فرود آمدهاند. و برای برخورداریی از این مردار، ناچارند که، هر روز و هر شب، چنگالِ خویش را، در وجودِ انسانهای دیگر، فرو برند. و زندگی در نظامِ سرمایهداری، در بهترین حالتِ آن، میهمانیی کرکسان است! و نظامِ سرمایهداری، بستری است برای تبدیلِ فرزندانِ آدم به کرکسانِ حریص، و تبدیل زندگیی انسان، به جنگِ بیپایانِ کرکسان!
سرمایهداری و اخلاق!
از دیدِ شریعتی، مبلغانِ اخلاق، چه مذهبی و چه غیرِ مذهبی، که در چارچوبِ نظامِ استثماریی سرمایهداری، به دنبالِ پرورشِ اخلاقیی انسان هستند!، و در پیی ساختنِ یک نظامِ اخلاقی، علیرغمِ صداقتِ سادهلوحانهشان، آب در هاون میکوبند. چرا که، در این نظامِ مسخکنندهی ماهیتِ انسانی، و در این میهمانیی کرکسانه!، بعید است که، بتوان، با پند و اندرز و آیه و روایت، “اخلاق” ساخت. سرمایهداری و اخلاقِ انسانی؟!
زندگیی برابرانه و رهایی از نفاق
شریعتی، در این متن، آگاهانه، با به کارگیریی اصطلاحِ “توحیدِ الهی”، که اصطلاحِ پرکاربردِ “ارتجاعِ مذهبی” است جهتِ دعوتِ مردم به یک “توحیدِ ذهنی و موهوم”، و پوشاندنِ چشمِ آنان از دیدنِ شکافِ وحشتناکِ طبقاتی، و توجیهِ نظامِ موجود، تلویحاْ، مبلغانِ توحیدِ ذهنی و موهوم، در یک نظامِ طبقاتیی شرکآلودِ سرمایهداری را، به “نفاق” متهم کرده است. و زندگیی برابرانه را، تنها راهِ نجاتِ انسان از این نفاقِ فردی و اجتماعی دانسته است.