هاشمی در کدام مسیر؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ورود دوبارهی هاشمی به صحنه
مقاله “هاشمی، تقدیر یا تدبیر؟” در پی این بود که نشان دهد هاشمی در پی چه راهبردی است . عملی بودن و مفید بودن این راهبرد، خود، مسئلهی دیگری است.
نسبت دموکراسیخواهان با عملی بودن و مفید بودن این راهبرد، مورد بعدی بود که توضیح داده شد.
بیگمان به دلایل گوناگون در نقد و بررسیها است که دیدگاهها اصلاح و تعدیل میشود.
هاشمی چه میخواهد؟
آقای هاشمی خواستار تنشزدایی با غرب است، و حل مسئلهی هستهای به شکلی که به تحریمها خاتمه دهد، و به جنگ منجر نشود. فضای نسبی در جامعه ایجاد شود، و رفتارهای قضایی اصلاح شود.
این خواستهها با خواستهی دموکراسیخواهان دارای مناطق هاشوریی مشترکی است. اگر نیروی دموکراسیخواهی وجود دارد که بتواند راه دموکراسی را بدون دیگران بگشاید، میتواند چنین کند: با توجه به مجموعهی شرایط، تناسب قوا، و شرایط جهانی، دموکراسیخواهان جامعهمحور باید بتوانند با هاشمی، و آنچه کشمکش مدیریتیی درون حاکمیت است، برخوردی مناسب کنند.
یاداشت “هاشمی، تقدیر یا تدبیر؟” به دنبالِ طرح این مسئله بود، و در جستجوی شرح و بسط در مورد نسبت خواستهی هاشمی، و توقعات دموکراسیخواهی در جامعه.
عملی بودن راهبرد؟
عملی بودن راهبرد هاشمی به دلیل نقشی است که وی در درون دولت (حاکمیت) دارد. این راهبرد در مراحلی عملی شده است. هاشمی به دنبال تغییر رهبری نیست، به دنبال تغییر سیاستهای رهبری است. انتقاد از سیاستهای حاکمیت، به مؤتلفه، ناطق نوری، و غیره نیز رسیده است، یعنی، از در و دیوار حاکمیت، به مجموعهی سیاستها نقد وارد شده است.
اختلاف میان آقای احمدی نژاد، و رهبریی نظام، بارز است. رئیس جمهوریای که در سال ۸۴ سیاستهای او به رهبری نزدیکتر بود.
به عبارتی، هنوز مسابقه و رقابت این دور در حاکمیت پایان نیافته است، و نتیجه معلوم نیست. اما کشمکشها و تلاشها در جریان است.
حالا هاشمی بسیاری از دیگران را با خود دارد، که با سیاستهای موجود مخالف هستند. در مورد سیاست خارجی، سیاست داخلی، و در مورد برخی از رفتارهای قوه قضاییه. مجموعهی این اعتراضات ویژگیی خاصی را ایجاد میکند. در تمام این سیاستها رهبری نقش داشته، و از آن دفاع کرده است.
بحران مدیریتی جکومت؟
سیاستهای رهبری در ایجاد بحرانهای حکومتی نقش بیشتری داشته است. زنجیرهای از سیاستهای هستهای، رفتارهای داخلیی مبنی بر حذف همگان، و تنها صدای رسمیی کشور و نطام شدن، در عمل، بحران مدیریت حکومتی را بیشتر کرده است. این بحران خود را نشان داده است.
به مرور زمان، هاشمی همراهان بیشتری در نقد این بحران ایجاد شده پیدا میکند. وی، با دلایل خود، با سیاستهای هستهای، حصر موسوی و کروبی، و… و سیاستهای اقتصادیی حکومت مخالف است.
اما سؤال این است که، این مخالفت که در جریان است، آیا میتواند برای دموکراسیخواهان، از سبزها، ملی ـ مذهبیها، و ملی دموکراتها مفید باشد؟ البته با موقعیتی که این جریانات دارند، یعنی اینکه امکان راه انداختن حرکتی مستقل و مؤثر، مانند حرکت سال ۱۳۸۸، را ندارند، اما پتانسیل آن را دارند. درعینحال، فشار راهبرد کنترل، سرکوب، و شدت عمل بر جنبش سبز، حال بخاری غبارآلود و سوزان در درون حاکمیت ایجاد کرده، اما جنبش سبز توان حرکت اجتماعی ندارد. این نیرو برای حرکت به فضا نیاز دارد.
این بستر را چه عواملی میتواند ایجاد کند؟
کشمکش درون حاکمیتی و بحرانهای آن، و هم سوییی هاشمی با خواستهای جنبش سبز، حرکت هاشمی را مفید میکند. این مفید بودن، قرارداد میان هاشمی و سبزها و دموکراسیخواهان نیست، اما همسوییای است که میتواند ادامه یابد، و بستگی به شرایط دارد.
حال باید دید آیا امکان دیگری برای تحول و تلاش وجود دارد. اگر ندارد، بدون اینکه دچار توهم روی رفتار هاشمی شویم، باید توجه کنیم که، پتانسیل اجتماعی همیشه برقرار نیست، اگر دورهی استبداد و سرکوب طولانی پتانسیل مزبور را از میان ببرد، بازیافت آن سالها زمان میخواهد تا حرکتی از صفر شروع شود. برای این است که باید از بحران حاکمیتی استفاده شود، تا باز برای سالها جامعه به کما یا بیحسی و کرختی نرود، درنتیجه، بحران درون حاکمیت برای دموکراسیخواهان مفید است.
پس، با نگاه دموکراسیمحور و جامعهمحور، میتوان مؤید هر حرکت، در جهت تنش در مدیریت حاکمیت شد، بدون آنکه دچار توهم شویم، چه در توان خود، یا در برآورد دموکرات بودن نیروها. چون، در سیاست، موازنهی قوا است که یک نیروی دموکرات را قدرت میبخشد.
مشکل نیروها و افراد سیاسی در ایران اعتماد صد در صدی یا عدم اعتماد صفر درصدی به یکدیگر است. در حالیکه، در امور سیاسی، و کنش مدنی، میتوان بهطور شفاف، با هر نیرویی، به شرط روشن بودن اهداف، همراهی کرد، و در صورت توافق، همکاری کرد، منتها، شفاف، روشن، و بدون توهم.
پرسش دیگر از یادداشت “هاشمی، تدبیر یا تقدیر؟” آن بود که: اعتماد به هاشمی ایجاد یأس و ناامیدی میکند، چرا که او بر سر پیمان نمیایستد. پاسخ آن است که: هاشمی به خاطر جنبش سبز و دموکراسی به میدان نیامده است. نقطه هاشور دموکراسیخواهی و جنبش سبز با هاشمی، توافقی نیست، چرا که، وی هم در شرایط سختی قرار دارد. تلاش او برای تغییر فضا و خارج شدن از سکون فعلی، به نفع حرکتهای اجتماعی است، اما وی، با نظر و تحلیل خود، وارد ماجرا شده است. منتها، باید دید که، آیا دموکراسیخواهان توان آن را دارند که از تغییر فضا سود جویند، و باز در معادلات سیاسی نقش مؤثر و تعیینکنندهای پیدا کنند؟
پرسش دیگر از آن “یادداشت” این است که: هاشمی نقش مهمی ندارد، این آرزوی شما است، درنتیجه، تلاشِ بی حاصل است. هر رفتار و فعالیت سیاسی نتایج مثبت و منفی دارد. باید در برآورد نهایی، رفتار سیاسی را نمره مثبت ومنفی داد.
در حال حاضر، آنچه که جامعهی ما نیاز دارد، شوک است. این شوک را هر کس که وارد کند، مفید است. بحران مدیریتی در جامعهی بیحس و نیمه کرختشده، باید، در درون حاکمیت، تحرک ایجاد کند، و این تحرک میتواند در جامعه حساسیت و نشاط ایجاد کند.
در این صورت، تحرک هاشمی مفید است . چرا که اگر حتی به نشاط جامعه منجر نشود، بحران مدیریتیی حاکمیت را علنیتر میکند پس، حرکت هاشمی، درهرحال، تحرکی است که رخ داده، و فقط آرزو نبوده است. این فاصلهگذاری را هاشمی به ناچار انجام داده است، و نشانه همان بحران مدیریتیی رخ داده است. بحرانی که ابعاد گوناگون دارد، و ماجراها خلق خواهد کرد.
باید دید که آیا دموکراسیخواهان میتوانند با استفاده از شرایط در مناسبات قدرت نقش موثر بازی کنند، در حالی که اکنون نیروی مطرح هستند. آری، مطلب از این قرار است، نیروی موثر بودن، در سودای نیروی تعیینکننده شدن. این نیاز دموکراسیخواهان است، که تعیین کننده شوند. همین.
تاریخ انتشار : ۰۰ / آبان / ۱۳۹۱
منبع : کانون آرمان شریعتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ