تاریخ اکنون : روش و نگرش در تاریخنگاریی شریعتی
حوزه اندیشه سیاسی حوزه ای است که اساسا به بررسی آرا و افکار یک متفکر و نسبت آنها با زمان خود یا تاثیراتی که از جنبه عملی دارند می پردازد. برای آشنایی با آرای یک متفکر، بر همه ابعاد تفکر او باید تسلط داشت تا بتوان در مورد او سخن گفت. طبیعی است که در مورد بسیاری از متفکران و شریعتی به صورت اخص، این وجه تاریخی و موضوع دانش تاریخ دارای اهمیت می شود؛ بنابراین از این منظر ما به بحث شریعتی و تاریخ می پردازیم.
شریعتی در سنت و میراث ایرانی اسلامی مانند دو متفکر ایرانی و مسلمان، یعنی فردوسی و ابن خلدون از جهت اندیشه ورزی تاریخ آگاهانه استثناست زیرا ما شاهد فقدان تاریخ آگاهی در شکل ایرانی اسلامی اعم از فلسفه، عرفان، فقه و… هستیم. تاریخ در تمامی این حوزه ها مثلادر فقه بسیار مهم است. منظور ما دانستن تاریخ نیست. منظور تاریخی اندیشیدن است. در غرب هم در نحله پوزیتیویسم منطقی، حلقه وین و فلسفه تحلیلی، تاریخ و زمان موضوعیت ندارد اما در سنت هگل و هایدگر (بحث بین وجود و زمان) با هیستوریسیسم (تاریخی گری) مواجه هستیم. صحبت این نیست که شریعتی از این جنس است. او به اندیشیدن تاریخ آگاهانه باور داشت. از نظر او هر موضوعی، تاریخی دیده می شود، با دید تاریخی بررسی می شود و به نتیجه گیری عملی می رسد.
شریعتی خود می گوید :
اگر قایل به سه ساحت در اندیشه شریعتی باشیم، یعنی وی را در عین حال که متفکری ایرانی است، متفکری جنوبی، مسلمان یا پسااستعماری و نیز متفکری عصری بدانیم (پروبلماتیک او، پروبلماتیک انسان امروز بوده است نه فقط پروبلماتیک ایرانی یا مسلمان یا جهان مستعمره) می توان فکر تاریخی را در سه صورت اندیشه او یک بحث اصلی دانست. یعنی قوام دهنده تفکر او تاریخی اندیشی است. از سوی دیگر در سه گونه آثار او یعنی کویریات، اسلامیات، و اجتماعیات، تاریخیاندیشی محل پیوند این سه است.
شریعتی به نقل از امرسون در پاسخ به این پرسش که تاریخ چیست؟ می گوید چه چیز تاریخ نیست؟ چه چیزی در زندگی انسان تاریخ نیست یا چه چیز در تاریخ است که در زندگی انسان نیست. هر مکتبی باید در مقدمه اش یک انسان شناسی تاریخی باشد. او میگوید:
این مبحث در مورد هستی شناسی تاریخی است، یعنی آن چیزی که هست محصول یک تاریخ است. همه آنچه در گذشته من بوده است مستقیما در ساختمان فعلی من نقش دارد. آنها عوامل سازنده چگونگی من هستند. فرق من با دیگران در ماهیت من است اما این ماهیت در طول عمر ساخته نشده است. تمام تاریخ من است که در ساختن ماهیت من نقش داشته است.
«تاریخ اکنون» را هایدگر مطرح کرده و سپس فوکو به آن پرداخته است. این اصطلاح در حوزه پست مدرن هم مفهومی مهم در تاریخنگاری است. نکته اصلی این است که با تاریخ اکنون مساله ما به عنوان روش تاریخ نگاری، گذشته نیست. موضوع حال و اکنون است. چرا و چگونه اکنون؟ یعنی از اکنون به سراغ تاریخ می رویم تا پاسخی پیدا کنیم برای اینکه چرا اکنون اینگونه است. به جای تحلیل ایستای جامعه شناسانه، عبور از اکنون به گذشته و عبور از گذشته به حال مطرح است. این نوعِ نگارش شریعتی است. یعنی صرفا مباحث تجریدی مطرح نمی شود. نگرش او مرتبط با مسایلی می شود که متفکر با آنها مواجه است. وی درد زمانه خود را ناآگاهی و درمان آن را آگاهی و داروی آن را «تاریخ آگاهی» می داند.
او تاریخ را یکی از زندان های چهارگانه انسان و تاریخ آگاهی را راه نجات از آن می داند. تاریخ برای او تبیین انتولوژیک اکنون است.«چرا هستم من آنگونه که هستم.» او از تعبیر «آغاز از پایان» استفاده می کند. یعنی از پایان سراغ تاریخ برویم. شریعتی اشراق تاریخی را مطرح میکند. «غربت غربی» سهروردی را که اثری غیر تاریخی است در هبوط، تاریخی بررسی کرده است.
هیستوریسیسم شریعتی با هگل و مارکس متفاوت است. وجه مشترک هگل و مارکس این است که هر دوی آنها قایل به تاریخ به عنوان ضرورت هستند. یعنی تاریخ نمی توانست جز این باشد. رابطه بین ضرورت و آزادی در هگل و رهایی در مارکس تاریخی است. هر دو میگویند انتهای این روند تاریخی آزادی و رهایی است و این روندی خوب است. اشراق تاریخی او در مقابل ماتریالیسم تاریخی مارکس و ایدهآلیسم تاریخی هگل ابدا قایل به ضرورت در تاریخ نیست. شریعتی به صراحت از امکانی بودن تاریخ صحبت می کند. اینکه فکر خودش بوده است یا تحت تاثیر هایدگر این مطلب را بیان می کند، مشخص نیست. انسان موجودی امکانی است و چون تاریخ، فرآیندِ شدنِ انسان است، تاریخ هم امکانی است. در تاریخ اکنون، پرسش از چرایی اکنون می کنیم. نه هگل در انتها به آزادی رسید و نه مارکس به رهایی. شریعتی در تاریخانگاری اشراقی، ضرورت نمیبیند.