منوی ناوبری برگه ها

جدید

ابهام‌زدایی از یک نامه پس از ۳۳ سال

درباره شریعتی
عبدالعلی بازرگان

.

نام مصاحبه : ابهام‌زدایی از یک نامه پس از ۳۳ سال
مصاحبه با : عبدالعلی بازرگان
مصاحبه‌کننده : حمیدرضا تکاپو
موضوع : بررسی‌ی نامه‌ی تاریخی‌ی مهندس بازرگان و آیت‌الله مطهری درباره‌ی شریعتی
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی


مقدمه :

با گذشت بیش از ۳۳ سال از انتشار نامه‌ی گروهی از اندیشمندان دینی وقت، و در راس آنان شهید مرتضی مطهری، پیرامون دیدگاه‌های مرحوم دکتر علی شریعتی، این موضوع کماکان از موضوعات بحث‌برانگیز باقی مانده است. امروز عبدالعلی بازرگان که همراه با پدر خود در بطن ماجرا بوده، معتقد است:

“… انگیزه‌ی نوشتن نامه، دفاع از شریعتى بوده، و حقایق وارونه جلوه داده مى‌شود…”

در همان موج انقلاب و اواخر آذرماه ۱۳۵۶ که هنوز شش ماه از مرگ ناگهانی دکتر شریعتى، جامعه‌شناس و نواندیش دینی نگذشته بود، گروهی از نیروهاى مذهبى و در راس آنها مهندس مهدى بازرگان و آیت‌الله مرتضى مطهرى، در راستای بحث‌هایی که پیرامون نظرات شریعتی به‌وجود آمده بود، نامه‌اى را منتشر کردند. که این نامه منشاء مجادلات و بحث‌هایی در مجامع انقلابی ـ دانشجویی شد.

از آنجایی که دکتر شریعتی علاقه‌مندان و پیروان بسیاری در جامعه‌ی انقلابیِ وقت داشت، نامه‌ی فوق‌الذکر تاثیر زیادی بر جامعه‌ی نواندیشی دینی ایران داشت.

در سالگرد شهادت آیت‌الله مطهری و با گذشت سه دهه از آن اتفاقات، با مهندس عبدالعلی بازرگان قرآن‌پژوه، که همراه با مرحوم پدر خود (مهندس مهدی بازرگان) در جریان تمام این ماجرا بوده، به گفتگو نشستیم:

مصاحبه :
س : در سال ۱۳۵۶ نامه‌ای با امضای شهید مرتضی مطهری و مرحوم مهندس مهدی بازرگان علیه شریعتی منتشر شد، گفته می‌شود که مرحوم بازرگان این نامه را زیر فشار مرحوم مطهری امضا کرده است، شما چه اطلاعاتی در این زمینه دارید.

ج : با تشکر و تقدیر از شما به خاطر طرح این سئوال در سالگرد شهادت آیت‌الله مطهرى، امیدوارم توضیحات بنده بتواند برخى از سوء‌تفاهمات علیه ایشان را اصلاح کند. حقیقت این است که آنچه در اذهان بسیارى از مردم پیرامون این موضوع شکل گرفته، کاملاً وارونه و خلاف واقع مى‌باشد. اولاً انگیزه‌ی نوشتن نامه، دفاع از شریعتى و بر”له” نه “علیه” ایشان بوده است، ثانیاً مطهرى زیر فشار مهندس بازرگان و سایر دوستان مجبور به نوشتن نامه شده بود، نه برعکس. ملاحظه مى‌کنید چگونه حقایق وارونه جلوه داده مى‌شود!؟

بگذارید اصل ماجرا را از آغاز براى شما بازگو نمایم : ساواک که از قطع ارتباط شریعتى با جوانان از طریق بستن حسینیه ارشاد و زندانى کردن دکتر در سلول انفرادى به مدت دو سال نتیجه معکوسى در ممانعت از بسط اندیشه‌هایش گرفته بود، به ترفند جدیدى متوسل مى‌شود تا از سرایت سیل افکار او به حوزه‌هاى علمیه و توده‌هاى عادى مردم جلوگیرى کند و این حرکت را در قشر محدود دانشجوئى متوقف سازد. نقشه‌ی آنها این بود که با تحریک مراجع تقلید و مدرسین برجسته‌ی حوزه، با ارائه‌ی آگراندیسمان شده‌ی نوشته‌هاى انتقادآمیز و گزنده‌ی شریعتى علیه روحانیت وابسته و خرافات متداول موجود در حوزه‌هاى علمیه، آنها را به امضاى مشترک بیانیه‌ی تکفیر و انکار نظریات او وادار سازند. و شوربختانه آنها نیز با ساده‌انگارى در این دام فرو افتادند و بیشترشان بیانیه را امضاء کردند. برخى از آنها به قدرى خوشنام بودند که اگر نام‌شان را ببرم، شما باور نمى‌کنید به این سادگى، بدون آنکه خودشان نوشته‌هاى دکتر را خوانده باشند و مطالب قبل و بعد آنچه را که به ایشان نشان داده بودند دیده باشند، به اتکاء آنچه “ثـقه” (اشخاص مورد وثوق آنها)!! گفته بودند، آن را امضاء کردند.

در متن چنین توطئه‌ی ناجوانمردانه و براى مقابله با آن بود که جمعى از دلسوزان حرکت نوگرائى اسلامى و علاقمندان به دکتر شریعتى تصمیم به مقابله با این توطئه گرفتند و تدابیرى را براى خنثى کردن آن مورد بررسى قرار دادند. تا آنجائى که به خاطر دارم در این جمع علاوه بر مرحومین مهندس بازرگان، دکتر سحابى، و استاد مطهرى، آقایان دکتر کاظم یزدى (برادر بزرگ آقاى دکتر ابراهیم یزدى)، آقاى مهندس کتیرائى و مرحوم حاج کاظم حاج طرخانى و دو سه نفرى دیگر از معتمدین بازار حضور داشتند.

پس از چند جلسه گفتگو به این نتیجه رسیدند که بیانیه‌اى منتشر سازند، اما بزودى متوجه شدند که دستگاه روحانیت و مراجع آن، اعتبار چندانى براى روشنفکران مذهبی قائل نیستند و بهتر است کسى آنرا امضاء کند که هم مورد وثوق دانشجویان و روشنفکران باشد، و هم حوزه‌هاى علمیه روى سخن او حساب باز کنند، و چنین کسى جز مرحوم مطهرى نبود. مطهرى از یک‌طرف مدرّس برجسته و دانش‌آموخته‌ی ممتازى از حوزه بود که در آن زمان شایع بود برنامه‌ی مرجعیت دارد، و هم استاد دانشکده الهیات در تهران و سخنران مجامع انجمن‌هاى اسلامى مهندسین، پزشکان، دانشجویان، و هم‌چنین نویسنده مقالات پرخواننده‌اى در مجله‌ی “زن روز”، از جمله، “خدمات متقابل اسلام و ایران”، “مسئله حجاب” و… که نام‌اش را در میان مردم سر زبان‌ها انداخته بود.

اعضاى جلسه از آقاى مطهرى خواهش کردند عهده‌دار این مهم گردد، و او که به رغم روابط بسیار نزدیک و دوستانه‌ی سال‌هاى قبل از زندان با دکترشریعتى مدتى بود مواضعى مغایر دیدگاه‌هاى او، بخصوص در آنچه به روحانیت مربوط مى‌شد، اتخاذ کرده بود، به راحتى زیر بار این مسئولیت نمى‌رفت، و سرانجام پس از مدتى بحث، به این شرط تسلیم شد که اولاً انتقادات خود به نظریات دکتر را هم مطرح سازد، ثانیاً مهندس بازرگان هم زیر نامه او امضاء بگذارد.

این نامه تهیه و چندین بار کفه‌ی انتقادات او که بر تأییدات‌اش سنگینى مى‌کرد!، توسط اعضاى جلسه سبک و سبک‌تر شد، تا جائى که ایشان به هیچ وجه حاضر نشد از همان مختصرى که باقیمانده بود، صرف‌نظر کند. این انتقادات در شرایط عادى بسیار طبیعى و قابل هضم بود، اما جامعه‌ی پس از رحلت مرموز شریعتى در لندن، و غم بسیار سوزناکى که بر قلب جوانان سنگینى مى‌کرد، مطلقاً تحمل شنیدن نازک‌ترین نقد علیه او را نداشت، و غم و غصه گلوگیر آماده فریاد، و احساسات در حال انفجار بود.

وقتى اصرارها براى تعدیل بیشتر بى‌نتیجه ماند و مطهرى بر آنچه به جدّ باور داشت، ایستادگى کرد، اعضاى جلسه در دوراهى صرف‌نظر کردن از ارسال نامه یا قبول نسبى آن، به حالت دوم رأى دادند و مهندس بازرگان برحسب تعهد قبلى و با نارضایتى آنرا امضاء کرد و نامه به یکى از معتمدین بازار، که دسترسى به دستگاه تکثیر داشت، سپرده شد تا منتشرگردد.

در آن جلسه مرحوم دکتر سحابى غائب بود، اما شب هنگام که مطلع از تصمیم جلسه و مقاومت مرحوم مطهرى براى حذف برخى نقدهایش شد، با تماس‌هاى تلفنى و پیگیرى جدى خود خواستار تعویق این امر و بازگرداندن نامه شد. این درخواست البته انجام شد و صبح روز بعد نامه عودت داده شد، اما متأسفانه شخص مذکور، که ظاهراً احساس وظیفه شرعى!؟ کرده و احتمالاً درباطن در موضع مخالف دکتر قرار داشته، قبلاً چند کپى از آن تهیه کرده و در اختیار هم‌فکران‌اش قرار داده بود. به این ترتیب ظرف چند روز این نامه توسط ساواک و ساده لوحان به همه جا توزیع گردید! به این ترتیب و به مصداق “از قضا سرکنگبین صفرا فزود”! تلاشى که براى دفاع از دکتر شریعتى و صرف وقت زیاد شکل گرفته شده بود، نتیجه معکوس بخشید.

شکرآب شدن روابط مطهرى و دکتر، امر پوشیده‌اى براى خواص نبود، اما آنچه همه را شگفت‌زده کرده بود، امضاى مهندس در کنار امضاى مطهرى بود. به طورى که حتى در یکى از جلسات نیمه‌خانوادگى نیمه‌عمومى هم چنین پرسش و گله‌اى از ایشان مطرح شد که پاسخ دادند:

“… در یک هواى سرد زمستانى شما براى خرید پالتوئى به بازار مى‌روید، نرخى که روى پالتو نوشته شده سه برابر پولى است که شما قصد داشتید خرج کنید، مدت‌ها با فروشنده چانه مى‌زنید و قیمت را به یک و نیم برابر تقلیل مى‌دهید، از این کمتر براى فروشنده صرف نمى‌کند و حاضر نمى‌شود یک دینار هم پائین‌تر بیاید. شما چه کار مى‌کنید؟ اگر واقعا به پالتو احتیاج داشته باشید و به سختى سردتان شده باشد، دل‌چرکینى گران‌تر خریدن را تحمل مى‌کنید! براى ما مقابله با توطئه ساواک مهم‌تر از رنج‌اش برخى دوستان بود…”
س : سالگرد شهادت استاد مطهری است. ایشان در بازگشت از جلسه مشترکی در منزل زنده‌یاد دکتر سحابی بازمی گشتند که در آستانه در هدف گلوله قرار گرفتند، از آن جلسه چه خاطره ای دارید؟

ج : من البته در آن جلسه نبودم و فقط شنیده‌هایم از پدر را بازگو مى‌کنم، شاید باور نکنید که آن گردهمائى به نظرساده، جلسه‌ی “شوراى انقلاب” بود که در چنان شرایط حساس و خطرناکى در منزل مرحوم دکتر سحابى، بدون محافظ، و حتى راننده‌اى که از دور مراقب باشد، تشکیل مى‌شد. ظاهراً یکى از اعضاى گروه تروریستى “فرقان” که مرحوم مطهرى را تعقیب مى‌کرده، متوجه آن مقصد شده و در کمین او نشسته بود. پس از خاتمه جلسه، شهید مطهرى به اتفاق مهندس بازرگان، در حالى که هم‌چنان در حال گفتگو بودند، از خانه خارج شده، مقدارى هم تا نزدیک ماشین‌هاى خود پیاده مى‌روند و پس از دقایقى از هم خداحافظى مى‌کنند، که ناگهان صداى شلیک گلوله و غرش موتورى که از صحنه فرار مى‌کرد، بقیه را متوجه‌ی این جنایت مى‌کند.

به احتمال بسیار زیاد تروریست‌ها از ماهیت چنان جلسه‌اى خبر نداشتند، وگرنه با تدارک و تجهیزات و نفرات بیشترى نیت پلید خود را با ترور تعداد بیشترى عملى مى‌کردند. ملاحظه مى‌کنید که حوادث چه نقش مهمى در تاریخ ایفا مى‌کنند. ما مى‌توانیم امروز تصور کنیم اگر اعضاى شوراى انقلاب همگى کشته شده بودند، انقلاب چه مسیر دیگرى را طى مى‌کرد؟ یا اگر مطهرى شهید نشده بود، کى و چگونه در برابر انحرافات انقلاب اعتراض مى‌کرد!؟ آیا او هم هم‌چون مرحوم منتظرى راه‌اش را از استاد خود جدا مى‌کرد؟ کسى جز خدا نمى‌داند.

س : شخصاً چه خاطراتی از آن مرحوم دارید؟

ج : مطهرى از دوستان و هم‌فکران مرحوم پدر در بسیارى از زمینه‌هاى دینى بود، هرچند اختلاف‌نظر هم در برخى موارد با هم داشتند که با سعه صدر تحمل مى‌کردند. طبیعتاً به خاطر این ارتباطات، بنده هم در جریان برخى امور قرار مى‌گرفتم و اطلاعاتى کسب مى‌کردم. در آن دوران سه شخصیت ممتاز در جریان نوگرائى دینى حضور داشتند که مورد توجه دانشجویان مسلمان بودند و سخنران مجامع آنها به شمار مى‌رفتند؛ بازرگان، طالقانى و مطهرى. البته دکتر شریعتى هم از سال‌هاى ۴۸ـ۴۹ به بعد به اصطلاح گل کرد و میدان‌دار شد!

من خاطرات زیادى ممکن است از شهید مطهرى داشته باشم، اما فکر نمى‌کنم مناسب این مصاحبه کوتاه باشد، اما از آنجائى که ارتباط ایشان را با دکتر شریعتى مطرح کردید، شاید بد نباشد خاطره‌اى را در این زمینه نقل کنم:

سال‌هاى فعالیت این دو بزرگوار با دوران دانشجوئى بنده و ایام پس از آن، که به فعالیت‌هاى سیاسى ایدئولوژیک اشتغال داشتیم، مقارن بود. ما در کادر انجمن اسلامى دانشجویان از هر دوى آنها براى ایراد سخنرانى دعوت مى‌کردیم و ارتباط تنگاتنگى با هر دو داشتیم. شریعتى که اصلاً پایگاه‌اش در تهران، در ایامى که هنوز در مشهد اقامت داشت، پاتوقى بود که ما بچه‌هاى رشته معمارى به اسم “شرکت سمرقند” تأسیس کرده بودیم، تا هم کسب و کارى کنیم و هم پایگاهى براى کارهاى فکرى داشته باشیم. از همان‌جا بود که برنامه‌هاى زیر زمین حسینیه ارشاد براى جوانان با مشورت دکتر ریخته مى‌شد و کارها تقسیم مى‌گردید. از اجراى تئاتر “سربداران” گرفته تا برنامه‌هاى هنرى جوانان و کودکان، توزیع کتب مفید، ادبیات و تحقیقات قرآن و نهج‌البلاغه و غیره.

ما که به هر دوى این عزیزان علاقه و احترام داشتیم، از مواضع مخالفى که بعضاً شهید مطهرى مقابل برخى نظریات دکتر اتخاذ مى‌کرد رنج مى‌بردیم، و علت آنرا درک نمى‌کردیم. روزى با تماس تلفنى، از ایشان وقتى گرفتم تا به اتفاق دوستان به منزل‌شان برویم. به گرمى و محبت با تقاضاى من موافقت کرد و در روز موعد به اتفاق آقایان: میرحسین موسوى، عبدالحمید نقره‌کار، محمدعلى نجفى، و شهید حسن آلادپوش، که همگى از اعضاى سابق انجمن اسلامى دانشجویان و فارغ‌التحصیل رشته معمارى و از دوس‌تداران دکتر و فعالان برنامه‌هاى جوانان در حسینیه ارشاد بودند، به دیدن استاد رفتیم.

پس از استقبال گرمى که با پذیرائى از ما کرد، مطلب را بدون تعارف و مجامله مطرح کردیم. در آغاز تصور مى‌کرد ما به توصیه‌ی پدر این مسائل را با ایشان مطرح مى‌کنیم، و وقتى به ایشان گفتم اصلاً ایشان از این جلسه خبر ندارند، به اصالت انگیزه‌ی ما مطمئن‌تر شد و نمونه‌هائى از نوشته‌هاى دکتر را عنوان کرد که معتقد بود خلاف باورهاى مسلم اسلامى است.

درهرحال آن‌روز آنچه به ذهن ما جوانان قدیم مى‌آمد! متواضعانه با ایشان در میان گذاشتیم و بازتاب جدائى ایشان را در میان نسل جوان بیان کردیم، ولى جایگاه ما در حدى نبود که بتوانیم ایشان را متقاعد سازیم.

بعداً متوجه شدم پدر نیز با گروهى از دوستان‌شان در همین زمینه با استاد جلساتى داشته‌اند و بى‌جهت نبوده است که ایشان ما را فرستاده‌شده آن جمع تصور مى‌کرد. این نکته را هم اضافه کنم که وقتى پدر از طریق خود مرحوم مطهرى خبر این ملاقات را شنید، بسیار خوشحال شد و ما را تشویق کرد.

خداوند همه‌ی آنها را که با حسن‌نیت قصد خدمت داشته‌اند، اگر خطا و اشتباهى هم کرده‌اند، مشمول مغفرت و رحمت خویش قرار دهد و به ما نیز توفیق ادامه‌ی خدمات آنها را عنایت کند.

از شما هم که زحمت تدارک این مصاحبه را به عهده گرفته‌اید سپاسگزارى مى‌کنم.

جرس : با سپاس از شما


تاریخ انتشار : ۱۴ / اردیبهشت / ۱۳۸۹
منبع : سایت جنبش راه سبز (جرس)

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − دوازده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.