منوی ناوبری برگه ها

جدید

پروژه‌ی انسان‌سازی‌ی شريعتی

ناهید توسلی
ناهید توسلی

.

نام مقاله : پروژه‌ی انسان‌سازی‌ی شريعتی
نویسنده : ناهید توسلی
موضوع : ــــــــــ
مکان : دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی



عنوانِ موضوعِ بحثي امروز من “پروژه انسان‌سازی شريعتی» است. اين موضوع در زيرمجموعه کلان‌تری با عنوان «پروژه فکری/فرهنگی شريعتی، امروز چه می‌تواند باشد» قرار می‌گيرد، که موضوع بحث جلسات ماهانه دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر علی شريعتی است.

با توجه به ديناميک بودن، پويا بودن و نونو شدن هستي و جهان، انسان و انديشه انسان نيز هميشه در حال شکل‌گيری و نوشدن از هستي و جهان و انسان، يعني خودش است. از آن رو که انسان در خويشتن‌شناسی و خويشتن‌سازی خویش هر لحظه، نو نو مي‌شود.

به نظر من، (که این جا ناگزير از خوانش و تبیین خود از شريعتي هستم. یعنی کاری که بی‌شک هرکس که با هر انديشه‌ای آشنا می‌شود و باورمند به آن، آن انديشه، ناگزير از شکل‌گیری و اثرگذاری درذهن او می‌شود)، مهم‌ترين و اصيل‌ترين مسئله از نگاه شريعتي و در پروژه فکري/فرهنگي او که امروز بيش از هروقت ديگري بايد به آن پرداخت موضوع «انسان» است. زيرا اصل بنيادين انديشه و ايمان شريعتي هستي‌ شناسي محوری انسانِ دينی است (می‌خواستم بگويم هستی‌‌شناسی محوری دينی ‌انسان، اما متوجه شدم دين در نگاه شريعتی برای انسان است و نه انسان برای دين)، هستی‌شناسی انسانِ دينی، در ساحت تجميع قدسی/دنيوی و يا آسمانی/زمينی آن.

به اين دليل، شريعتي يک اومانيست است که به انسان به عنوان يک سوژه خودبنياد و خودآفرين باورمند است و به تعبير خانم ژوليا کريستِوا فيلسوف فرانسوی، سوژه‌ای سخن‌گو که مي‌تواند، و البته بايد خودش سرنوشت خودش را بسازد. شریعتی در توازي با اين نگاه اومانيستی به انسان، نگاهی قدسی هم دارد، زيرا انسان را با طبيعت و معنای کل جهان و هستی، که هرکس به نامی می خوانَدَش: خدا، الله، اهورامزدا، god، ،dieu نیروانا، زئوس، و…، هم‌ذات و برانگاره‌ی او می‌پندارد.

اين نگاهِ تجميع‌گرايانه‌ی (موحدانهِ) شريعتی به انسان، نگاهي خداگونه است. تفاوت اومانيسم دينی شريعتی با اومانيسم غربی در اين است که اومانيسم دينی شريعتی انسان را در جهان تنها و سرگردان نمی‌بيند و به‌وجود حلقه اتصالی ميان اين انسان و ساحت قدسی، يعنی خدا، قايل ا ست. انديشه شريعتی انسان را دارای ارزشی می داند که ارزشی قدسی هم هست، همراه با ارزش و وجهی اگزيستانسياليستی و گيتيانه و دنيوی.

شريعتی، با اين نگاه، در نهایت، يک بينش جامع‌گرای قدسی/دنيوی يا آسمانی/زمينیِ واحد به انسان داده‌است. بنابراين، انسانی را که دارنده قوه تعقل و انديشيدن و باورمندبودن، يعنی ايمان‌داشتن است، دارنده يک قوه درونی سيال اشراقی و غيبی نيز می‌داند. انسان از نگاه شریعتی برآيندِ سائق و رانش مجموعه اين دو قوه و نیرو است.

حالا، با اين نگاه به انسانی که قدسی/دنيوی و يا آسمانی/زمينی ست، می خواهيم وضيعت و جايگاه اجتماعی/ سياسی/ اقتصادی/ فرهنگی/ و…و… او را با توجه به شرايط امروز یعنی شرايط زمانی (diachronic)/مکانی (synchronic) بررسی و بازسازی کنيم. اين دو شرطِ زمانی و مکانی بسيار مهم است. ما در شرق زندگی می‌کنيم و در دوران تاريخی ويژه خودمان، با فرهنگ ها، آئین ها، باورها، تابوها، تعصب ها و بسیاری دیگر ویژگی های جغرافیایی (بومی) و تاریخی (سنت گرایی و تابویی) خود، و همين ويژگی ها موجب می‌شود تا با انسان‌هايی که در غرب و در زيرمجموعه عقلانيت مدرن مذکر (=مدرنیسم عقلانی مذکر) زندگی می‌کنند، و این در حالی‌ است که با آن عقلانيت مدرن نیز هنوز، هم سرگردان‌اند و هم ويژگی‌های‌ تاريخی/ جغرافیایی خودشان را دارند، تفاوت داريم.

اين‌جاست که «بازگشت به خويش» شريعتي معناي قدسی/دنيوی يا آسمانی/زمینی خود را پيدا مي‌کند. پس همان‌گونه که گفتم اصل بنيادين انديشه و بينش شريعتی هستی‌ شناسی انسانِ دينی است.

اينک ما با دو پرسش روبرو هستيم: کدام انسان؟ کدام دين؟

مسئله عمده، پاسخ به اين دو پرسش است تا پس از يافتنِ آن بتوانيم وضعيت انسانِ دينی تعريف‌شده شريعتی را با توجه به داده‌های هم‌زمانی انديشه و بينش و نگاه او، به روز کنيم.

کدام انسان؟

انسانِ عقلی/اشراقی: يعنی انسانِ زمينی/آسمانی، و يا انسانِ دنيوی/قدسی.

کدام دين؟

دينِ دنيا و زندگي، دينِ ايمان و عشق: يعنی دينِ زمينی/آسمانی، و يا دينِ دنيوی/قدسی.

انسان و دين در نگاه شريعتی هم اين‌جهانی و هم آن‌جهانی (جهانِ غيب) مفهوم می‌شود، زيرا در زيرساخت انديشه شريعتی اين دو در يک نگرش، بينش، باور، ايمان و ارزشِ يک‌پارچه و توحيد‌گرايانه معنی می‌شوند. شريعتی، اين بينش توحيدی و يک‌پارچه انگارانه را در نسبت انسان با طبيعت نيز معنا می‌کند و انسان را بخشی از طبيعت و پيوسته به آن و از آن می‌داند.

با اين زيرساخت انديشواری، شريعتی انسان را يک «شدن مدام» می‌داند که دغدغه او «صيرورت» است. ابزار اين صيرورت، که رو به سوی معنای کل‌ هستي و جهان يعنی خدا دارد، چيزی جز «عمل» برای رسیدن به «ايمانِ انسان» که نمود عينی‌اش حضور فعال و گسترده او و بهره‌وری از همه امکاناتی که طبيعت در اختيارش نهاده، نيست. شريعتی براين باور است که انسان برای رسيدن به آن درونه قدسی خود و برای دستیابی به مهراوه درون خویش، یعنی آن‌چه، که به کل هستی پيوند دارد، بايد به عمل بپردازد. عمل و کرداری همراه با انديشه و ايمان ‌و عشق‌ در اين جهان.

اين عمل‌گرايی در دیدگاه پراگماتیستی شريعتی، نخست با آگاهی بخشی و نونوسازی انديشه انسان آغاز می‌شود. آگاهی‌بخشی‌يی که آغازگران آن پيامبران و ادامه دهندگان آن دانشمندان و عالِمان هستند. اين امر، یعنی صیرورت، نونوشدن و خویش خویش شدن انسان در روند حضور فيزيکی/انديشه‌ایِ عملِ توام با تئوری (اندیشه) ثمربخش خواهد‌بود.

تئوری شريعتی، به نظر من، در اين‌جا «دين» است، اما کدام دين؟ دين اين‌جهاني؟ دين غيب؟ دين احکام و شريعت؟ دين اقتصادي؟ دين سياسي؟ دين اجتماعي؟ و…و… کدام دين؟ مگر نه اين‌که دين در تمام اين مقولات معناپذير می‌تواند بود؟ اگر با بينش يک‌پارچه‌نگری و توحيدانگارانه به اين مقولات بپردازيم متوجه می‌شويم که همه اين مقولات و مولفه‌ها در «شدن» و در «صيرورت» انسان، هرکدام در جای و مکان خود نقش دارند.

منظور از بينش توحيدی، عمل و انديشه توامان است. تئوری یی که زيرساخت انديشه و ايمان است بايد در عمل‌گرايی خودش را نشان دهد و نيز عمل‌گرايی بايد با عنايت به زيرساخت انديشه و ايمان در انسان صورت بگیرد. انسان برای شدن و صيرورت خويش بايد در جهان و جامعه خويش و با مردم خويش حضور داشته‌باشد. مقولات اقتصاد، فرهنگ، سياست، شريعت، دين، و…و… گرچه همه در بيرون از درونه انسان حضور دارند، اما، درجامعه‌ای که انسان در آن می‌زيد مگر نه «راه به سوی خدا از خلق می‌گذرد»؟

اين‌جاست که بايد پارامتر جامعه‌باوری را هم در کنار ديگر مقولات قرار دهيم زيرا جامعه‌باوری و جامعه‌پذيری که مقولاتی مانند آزادی، دموکراسی، برابری، عدالت و از همه مهم‌تر فردانيت و فردمحوریِ موحدانه را درخود جامی‌دهد، خود يک اصل بنيادين است که در زيرمجموعه اصل بنيادين‌تر هستی‌شناسی انسان‌محوری دينی قرار دارد.

فرد، در دوران پيشاکشاورزی به عنوان يک سوژه حضور نداشت بلکه در قبيله و در عشيره‌اش و يا در اجتماعی (community) که در آن زندگی می‌کرد معنا می یافت. اگر فردی از قبيله‌ای کشته می‌شد آن قبيلهِ دیگر انتقام خون او را از کل قبيله می‌گرفت و قصاص می‌کرد؛ زيرا انگاری با کشته‌شدن فرد، قبيله کشته می‌شد، زیرا فرد به عنوان سوژه ای مستقل حضور نداشت.

با رشد ذهنی/فکری/جسمی انسان و با گسترش نظام کشاورزی و به‌وجودآمدن ابزارهای گونه‌گونِ کار و هم‌چنين با شناخت سود و سرمايه، که آغازگر حاکميت مرد/پدرانه شد، فرد کم کم جاي خویش را پيدا کرد و اين اجتماعات (communities) به جوامع یاجامعه‌ها (societies) تبديل شدند.

اما… از اين‌جاست که انسان‌هايی که بی‌توجه به رنگ و پوست و اندازه و جنس و نژاد با هم در آن اجتماعات می زيستند، اينک، به دليل آگاهی از داشتن و انباشت محصول دوشقه شدند. اين دوگانگی يا دوآليسم، آن وحدت پيشين را شکست و در پی خود، ارزش‌گذاری‌های دوگانه و دوشقه، معيار همه چيز شد.

تعريفی که شريعتی از ارزش (valeur=value) می‌دهد ارزشی انتخابی ‌است و در مجموعه بينش توحيدی معنا می‌شود؛ اما آن‌چه من از آن به عنوان ارزش‌گذاری یا ارزش يابی نام می‌برم ارزش‌گذاری‌ تحميلی از سوی نظام‌های یک سویه و تک زبان و تک ساحتیِ اقتدارگرايانهِ محصول دوران مرد/پدرانه است که با معيارهاي سود مادی و جنسی، تحميل پديده‌های دوگانهِ محصول همان نظام‌های اقتدارگرا می‌شود. مانند سفيد و سياه، بلند و کوتاه، دارا و ندار، زن و مرد و…، که در بينش توحيدانگارانه يک‌پارچه‌نگر عملا اين ارزش‌ها منتقی هستند.

اين‌جا ناگزيرم به صحراي کربلاي خودم بزنم و بگويم که در نگاه توحيدی يک‌پارچه به انسان جايی براي تفکيک ارزشی و ارزش‌گذارانه زن و مرد در طبيعت و در پی آن در جامعه وجود نبايد داشته باشد؛ در حالی که ما در جهان قرن بيست و يکم و در دنيای ديجيتالی الکترونيک امروز خود، با اين شقاق در تقريبا اکثر قريب به اتفاق همه جوامع، به نسبت‌های متفاوت، روبه رو هستيم.

اينک من می‌خواهم بگويم که بخشی از پروژه‌ی فکری/ فرهنگی‌ی شريعتی، که امروز بايد روی آن کار کرد، مسئله‌ی حقوقِ بخشِ نامتوازن و نامتعادلِ دوآليسمِ زن/ مرد، دارا/ ندار، استعمارگر/ استعمارشو، استکبار/ استضعاف، و بالاخره جهانِ اول/ جهانِ دوم (يا سوم، و يا شمال و جنوب) است.

پروژه‌ی فکری _ فرهنگی‌ی شريعتی بايد بخشِ عظيمی از نيروها و انرژی‌ی خود را در راهِ آگاهی‌دهی در جهتِ نزديک‌کردن و به هم پیونددادنِ اين یگانه‌ی دوگانه‌شده‌ی گسسته کند. دوگانه‌ای که، بی‌شک، در آغاز، يک دوآليسمِ ديالکتيکی‌ی پويا و ديناميک و به‌هم‌پيوسته و سازنده‌ی مکملِ يکديگر بوده است.

برای من، به عنوانِ يک زن، که با انديشه‌های شريعتی، و با خودِ شريعتی از نزديک محشور بوده‌ام، و نگاهِ يک‌پارچه توحيدنگر او را در عمل و ايمان او ديده‌ام، يکی از مهم‌ترين مسائل مسئله عدمِ حضورِ مغفول و پنهان‌مانده عينی/ذهنی و فيزيکی/ انديشه‌ای زن، به عنوانِ نيمی از آحادِ جامعه‌ی جهانی، به ويژه جوامعِ شرقی، و به ويژه‌تر جامعه‌ی ايران است.

فرهنگ‌ جامعه‌ی ما، اقتصادِ ما، سياستِ ما، اخلاقِ ما، سنت‌های ما، انسانيتِ جامعه‌ی ما، آزادی، دموکراسی، برابری، عدالت، حقوقِ بشر، حقوقِ انسان، و خلاصه، همه و همه‌ی اين مقولات در جامعه‌ی ما، بدونِ پرداختن به وضعيت «اُيژگی»ی زن، و ضعيفه‌انگاشتنِ او، و عدمِ رعايتِ حقوقِ حقه‌ی انسانی‌ی او، و نیز، نگاهِ از بالا به پایین به ارزش‌های مادی و ظاهری‌ی «انسان»، به عنوانِ سوژه‌ای بالنده و یک‌سان، هرگز معنا و مفهوم پيدا نمی‌کند.

ما، به عنوانِ طلايه‌دارانِ انديشه‌ی پويای ديالکتيکی‌ی اسلامی‌مان، به عنوانِ نوانديشانِ دينی، که داعيه‌ی روزآمدکردنِ دين را داريم، تا نسبتِ خود را با اين بحران و مسئله، و نگاهِ از بالا به پایینِ به انسان، چه به عنوانِ زن، چه به عنوانِ فقیر یا زشت یا سیاه یا غیرِ
هم‌نژادِ با ما، و نیز، در حاشيه نگاه‌داشتنِ آنان، و هزينه‌کردن از آرای آنان برای پُر کردنِ صندوق‌های کسانی که زر و زور دارند، با آگاهی‌بخشی‌ی فرهنگی، روشن نکنيم، و تغيير ندهيم، هرگز نمی‌توانيم ادعای انسان بودن و انسانيت داشته باشيم.

در جامعه‌ای که انديشه، نظر، رای، تفسير، تاويل، مشورت، مصلحت، سياست، ادبيات، هنر، موسيقی، و بسیار بسيار مقوله‌های ديگر، تک‌جنسه، تک‌ساحتي، تک‌زبانه، و بالاخره، مرد/پدرسالارانه است (مردانه صفت است، و منظور مردان نيستند، زيرا در ذيلِ اين صفت، بسيار زنان نیز قرار دارند)، نه آزادی، نه دموکراسی، نه استقلال، نه دين، نه سياست، نه اقتصاد، نه فرهنگ، نه هنر، نه ادبيات، و نه هيچ چيز ديگری، نمی‌تواند وجود داشته باشد.

من، بخشی از پروژه‌ی‌ی فکری _ فرهنگی‌ی امروزِ شريعتی، از سوی باورمندانِ به اندیشه‌ی او را، آگاهی‌بخشی نسبت به وضعيت و احقاقِ حقوقِ حقه‌ی انسانی‌ی “مستضعفينِ” جامعه، يعنی قشری که تحتِ ستم و ظلم و نابرابري و بی‌عدالتی‌ی حاکميتِ اقتدارگرايانه و امپرياليستی‌ی مردانه (به عنوانِ صفت، و نه جنسی یا جنسیتی) قرار گرفته‌ است، می‌دانم.


تاریخ انتشار: ۷ / مهر / ۱۳۸۷
منبع : متنِ ارسالی نویسنده

ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاینedit


.

Print Friendly, PDF & Email

۱ نظر

  1. بسیار عالی بود. سپاس و خسته نباشید به کانون آرمان شریعتی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − سیزده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.