مقايسهی تطبيقیی اديان در مسالهی زنان ۲
بخش نخست این نوشتار باعنوان “مقایسه تطبیقی ادیان در مسئله زنان” که حاصل مسائل مطرح شده در میزگرد “زن در متون مقدس” بود در شماره ۴۹ نشریه چشمانداز ایران درج شد. آنچه در پی میآید بخش پایانی آن باعنوان “وضعیت پیروان ادیان در مسئله زنان” است.
میتوان از بحث متون مقدس، وارد بحث زندگی پیروان ادیان شد. اینجا دیگر بحث دربارهی آیین هندو، زرتشتی، یهودیت، مسیحیت و اسلام نیست، بلکه بحث دربارهی هندوها، زرتشتیان، یهودیان، مسلمانان و مسیحیان است. میخواهیم تاریخیتر به مسائل بنگریم و توجه کنیم که پیروان ادیان پس از تکوین متون مقدسشان چه سیری داشته و مشخصاً دربارهی موضوع “زنان” چه تحولاتی داشتهاند.
در توجه به این تاریخ است که به مسائل اساسی و مهمی پی میبریم، برای نمونه یهودیان و زرتشتیان پس از سقوط حکومتهایشان در جوامعی زندگی کردهاند که در اقلیت بودهاند. در اقلیت بودن، یکسری ویژگیها و عوارض دارد؛ یکی از آنها تطبیق تدریجی با مناسبات حاکم بر اکثریت است. یکی از صاحبنظران یهودی (مهندس آبایی) در میزگرد زن در آیین یهود(۱) به همین موضوع اشاره کرد و گفت یهودیان چون در جوامع مختلف زندگی کردهاند به تدریج قوانینشان با تأثیرپذیری از محیط زندگی و اکثریت حاکم بر آن، شبیه قوانین جوامعی شده است که در آن زندگی میکردهاند و یا در میزگرد زن در آیین مسیحیت، یکی از کشیشان گفت چون مسیحیت، شریعت بسیار حداقلی دارد مسیحیان بهتدریج شریعت جوامع خودشان را گرفتهاند. البته این مسئله به خاطر حداقلی بودن شریعت در مسیحیت بوده است نه در اقلیت بودن، بنابراین یهودیان (و سپس زرتشتیان که بعدها به یک اقلیت تبدیل میشوند)، هم بهدلیل در اقلیتبودنشان و هم بهدلیل سیر تاریخی طولانیتری که داشتهاند و به همین علت بهتدریج با سیر فزایندهای از فشار شرایط زندگی برای تحول در احکام و تطبیق آن با ویژگیها و نیازهای زندگی روزمره پیروان روبرو شدهاند، در طول زمان رفرمهایی را پذیرفتهاند و از برخی ـ و حتی میتوان گفت “بسیاری” ـ از احکام مندرج در متن مقدسشان فاصله گرفتهاند؛ تا آنجا که شاید اینک بسیاری از یهودیان و زرتشتیان با این احکام مصرح در کتابشان آشنایی نداشته باشند و حتی از طرح و ذکر برخی نمونهها با آنها و شنیدن اینکه این مطالب در کتاب مقدسشان آمده است، تعجب و یا آن را انکار کنند؛ چون در زندگی روزمره (حتی مؤمنانه)شان دیگر آن مسئله وجود ندارد.
اما مسیحیان (مانند مسلمانان) در بخشهای زیادی از تاریخ خود بهجز چند سده اولیه قدرت داشتهاند و در جوامع خود در اکثریت بودهاند، ولی آنها نیز بهتدریج شاهد رخدادهایی مانند انقلاب صنعتی، رشد شهرنشینی، عصر روشنگری، رنسانس، مدرنیته، دموکراسی، حقوق بشر و … در جوامع خود بودهاند. بسیاری از قوانین مسیحیان نیز در ارتباط متقابل با این پدیدهها و رخدادها تغییر کرده است؛ حتی قوانینی مانند طلاق که سفت و سخت بوده نیز با کش و قوس بیشتری (اما بههرحال) تغییر کرده است، اگرچه هنوز در شهرها و شهرکهای سنتیتر اروپایی طلاق به همان سختی عهد جدید است. دقت شود که ما در اینجا پیروان ادیان و نه خود ادیان را مقایسه میکنیم.
به هر حال وقتی ما از مقایسه متون وارد زندگی روزمره پیروان ادیان بشویم، در یک جمعبندی فشرده میتوانیم بگوییم در “تبیینات” مسلمانان یا زنان مسلمانی که بهدنبال حقخواهی و کسب حقوق خود هستند؛ هموارترین راه را دارند و در احکام دشوارترین راه را، یعنی اگر بخواهیم جمعبندی کنیم تاریخی که یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان پشت سر گذاشتهاند به علت تاریخ طولانی که داشتهاند در احکامشان رفرم زیادی شده است؛ آقای خورشیدیان (و یا کشیش مقدسنیا) نظریاتی میدادند که هیچ ربطی به متون مقدس آنها نداشت و این به علت تاریخ طولانی این ادیان و رفرمهایی است که تحت تأثیر فشار زندگی در یک تاریخ طولانی در آنها صورت گرفته است. این رفرمها برخاسته از نحوه زیست و تعاملی است که این ادیان یا به علت در اقلیت بودن در جوامع محل زیست خود و یا بهویژه در تعامل با پدیدهها و رخدادهایی که در محیط زیست آنها اتفاق افتاده است (مانند صنعتی و مدرن شدن و…)، به آن دست یافتهاند. اما مسیحیان و مسلمانان عمدتاً صاحب قدرت بودهاند و قدرتهای حاکم بر جامعهشان معمولاً با آنان همسو بوده است. (اگر هم این همسویی در جهتگیری سیاسی ـ اقتصادی وجود نداشته، اما در احکام مربوط به احوال شخصیه و یا امور خانوادگی بهطور غالب وجود داشته است) به همین علت در قرون اولیه رفرمها خیلی کم بوده است، اما در ۴ یا ۵ قرن اخیر به علت آزادی و دموکراسیخواهی ـ مدرنیته و بهویژه سوسیالیسمی که بعدها آمده است و تأکیدی که سوسیالیستها بر حقوق زنان داشتهاند، به رفرمهای جدی دست زدهاند. اگر ما تاریخ معاصر را به دقت مورد توجه قرار دهیم میبینیم چپها و سوسیالیستها (البته بهجز چپهای اولیه) نسبت به لیبرالها برحقوق زنان تأکید بیشتری داشتهاند و از آن دفاع کردهاند، به هر حال به علت گسترش این تفکرات و چنانچه اگر بخواهیم از زاویه مسائل عینی نگاه کنیم؛ تغییر مناسبات اجتماعی، شرایط اقتصادی و رشد طبقه متوسط، رشد شهرنشینی و بازگشت مجدد زنان به عرصههای اقتصادی و…، رفرمهایی در جوامع غربی و احکام رایج در آن سرزمینها و ادیان ایجاد شده است. در آغاز تاریخ و در دوره کشاورزی اولیه، زنان نقش تولیدی زیادی داشتند و حتی هماکنون نیز در جوامع روستایی و عشایری زنان نقش تولیدی زیادی دارند. در شمال ایران و شالیزارها و همچنین در عشایر نقش تولیدی زنان بسیار بالاست و بخش مهمی از کار دامداری اساساً روی دوش زنان و کودکان میچرخد. اگر زنان و کودکان را از جامعه عشایری حذف کنید دامداری آسیب میبیند؛ به همین علت و به خاطر دشواری کار (و نیز زایمانهای زیاد) است که عمر زنان در این نوع جوامع برخلاف جوامع شهری کمتر و کوتاهتر از مردان است. در این جوامع معمولاً آمار مردان همسرمرده بیش از زنانی است که همسرانشان مرده است، اما به تدریج از نقش اقتصادی زنان در جوامع کاسته میشود. اگرچه بههرحال در جوامع مدرن و جوامع صنعتی جدید باز به تدریج نقش اقتصادی و تولیدی زنان در حال بازگشت است و من معتقدم همیشه بین نقش اقتصادی و اجتماعی زنان و سهم (حقوق اجتماعی) زنان همبستگی و ارتباطی مستقیم و شدید وجود دارد، حتی اگر این ارتباط عادلانه نباشد، اما زنان هر چقدر نقش بیشتری داشتهاند، سهم بیشتری هم پیدا کرده و مسیحیان این سیر را طی کردهاند.
اما دلیل اینکه گفتیم مسلمانان در تبیینات، هموارترین راه و در احکام، دشوارترین راه را دارند، بهخاطر این است که مسلمانان هم تاریخ کوتاهتری را ـ نسبت به دیگر ادیان ـ پشت سر گذاشتهاند و هم شبیه مسیحیان مستقلتر بوده و تابع و در اقلیت نبودهاند تا از فرهنگ و مناسبات متفاوت اکثریت جامعه متأثر شوند. قدرتهای دولتی مسلمانان معمولاً با آنها همسو بوده و دستکم ظواهر شریعت را رعایت میکرده است. همچنین در جوامع مسلمانان، سنتهای فکری و دینی بسیار قوی بوده و هنوز تجربه دنیای مدرن را نیز پشت سر نگذاشتهاند و احکام هم به صورت بسیار ریز و جزیی در متن آمده است، برای نمونه عهد جدید چندان احکامی ندارد، ولی قرآن به علت حرکت ۲۳ ساله پیامبر و اینکه پیامبر در جامعهای ظهور کرد که دولت وجود نداشت و خود پیامبر دولتسازی کرد، قوانین ریز به ریز آمده است. این امر و نیز مجموعه عوامل یاد شده، باعث گردیده که شاید تغییر سختتر صورت پذیرد. با این تبصره که در جوامع مسلمان نیز به تدریج رفرمهایی در مورد تعدد زوجات، ارث و مسائل دیگر صورت گرفته است. در جامعه کنونی خودمان هم به تدریج این رفرمها را برای نمونه در شروط ضمن عقد و یا تساوی دیه و… میبینیم، اما در حوزه تبیینات، عکس حالت قواعد و احکام وجود دارد. فمینیستهای اسلامی در این حوزه هموارترین راه را دارند. در تبیینات، مفاهیم مندرج در متن میتواند به حقخواهان زن و فمینیستهای اسلامی کمک کند، یعنی در تبیینات قرآن آن نوع صدای پلوسی که در عهد جدید تکرار شده بسیار ضعیف است. در اسلام و در قصه خلقت، نگاه به زن بسیار مثبت است و به همین دلیل است که میگوییم مسلمانان در تبیینات، هموارترین راه را دارند، اما در احکام به خاطر آن پروسه تاریخی که اشاره شد، دشوارترین راه را دارند. در میان مسیحیان عکس این معادله برقرار بوده و هست؛ یعنی در تبیینات، دشوارترین راه قرار داشت اما در احکام، هموارترین راه را دارند. در تبیینات، نگاه سلسله مراتبی و کاستی جنسیتی در عهد جدید بسیار قوی است اما چون دوران برانگیختگی و بعثت مسیح، کوتاه و حداکثر سه سال است و نظام حقوقی مصرحی را تبیین نکرده و از سوی دیگر چون مسیحیان پروسهای طولانی و بهویژه سیری را در دنیای جدید طی کردهاند که جوامع مسلمانان هنوز این سیر را طی نکردهاند، در آنجا رفرمهای بیشتری صورت گرفته است.
البته اگر هم متون اصلی و هم متون “درجه دوم” را در نظر بگیریم یهودیان دشوارترین راه را هم در تبیینات و هم در احکام دارند، یعنی تبیینات آنها شبیه مسیحیان و احکامشان شبیه مسلمانان به نظر میرسد، اما یهودیان هم به علت پروسه طولانی تاریخی چندهزارساله و هم به خاطر در اقلیت بودن و باز شدن تدریجی فرهنگ خود در تعامل با فرهنگ و مناسبات اکثریت، رفرمهای زیادی را پذیرفتهاند.
ما هندوها را در این قسمت مستثنی کردیم چون جامعه ما چندان با مسئله هندوها درگیر نیست. زرتشتیها هم یک سری نگاه و نکات غیرفعال در تفکراتشان وجود دارد که میتوان گفت نکاتی سپریشده و عبورشده است. این نگاه سپریشده و غیرفعال همان مسئله دیوزادی زنان است که زرتشتیان امروز شاید اصلاً به گوششان هم نخورده باشد، بلکه برعکس اسطوره تساویجویانه “مشی و مشیانه” است که امروز در اذهان آنها قوی است و مرتب بازخوانی و تکرار میشود و از این نظر میتواند راهشان هموار باشد. در احکام هم وندیداد بسیار سختگیرانه است، اما اکثر احکام وندیداد هم به تدریج در واقعیت زندگی، بهویژه در دوران معاصر غیرفعال شده است، یعنی به نوعی تاریخ سپری شدهای را در آیین زرتشتی میبینیم. دکتر خورشیدیان هم اشاره کرد و گفت ما در خانه پدریمان احکام وندیداد در مورد عادت ماهانه زنان را اجرا میکردیم. هر چند ایشان سعی میکرد توجیههایی را مطرح کند که خیلی متکلفانه بود، اما درعینحال نشان میداد که تا نسل پیش از دکتر خورشیدیان این نوع احکام خانوادگی وندیداد اجرا میشده است، ولی در نسل ایشان و نسل بعد از ایشان این احکام کاربرد زیادی ندارد و یا دکتر حمامی که بسیار کلاسیک و سنتی برخورد میکرد و میگفت همه احکامی که در عهد عتیق آمده، ابدی است و باید تا آخرالزمان اجرا شود و حتی مسیح هم که بیاید احکام موسی را اجرا خواهد کرد، اما باوجود این رویکرد سختگیرانه میگفت طلاق امری توافقی است. این برای من عجیب بود. چون این نظر خیلی با طلاق عهد عتیق (و جدید) فاصله زیادی دارد، در حالی که دکتر خورشیدیان نوگرا میگفت حتی در صورت عدم تفاهم زن و شوهر هم ما مجوز طلاق صادر نمیکنیم، چرا آقای دکتر حمامی به اینجا رسیده و اینقدر از متن فاصله گرفته است؟ به نظر میرسد این امر حاصل یک تاریخ طولانی و زیست هر دو فرقه یهودی در جوامعی است که از یهودیها بازتر عمل میکردهاند. شاید بتوان گفت مردسالارانهترین تفکر در عهد عتیق آمده است. مهندس آبایی هم گفت که در آیین یهود سعی میشود زنان در انظار عمومی نباشند، حتی اگر زنان عبادتهای سهگانه را هم یک بار بهجا بیاورند کافی است، یعنی در حوزه احکام عبادی هم همواره با زن، جنس دومی برخورد میشود. اما با وجود همه این پیشفرضها، باز رفرمهای زیادی در احکام یهودی رخ داده است، درحالیکه این رفرمها در جوامع اسلامی کمتر صورت گرفته است.
اگر ما بخواهیم دشواریهای مسیر را برای زنان اصلاحطلب و حقخواه در آیینهای مختلف جوامع ترسیم کنیم، ترتیب آن اینگونه است؛ زنان جوامع مسلمان، یهودی، هندو، زرتشتی و مسیحی. در حال حاضر از ۱۹۲ عضو سازمان ملل، ۱۷۹ عضو به کنوانسیون رفع تبعیض پیوستهاند. آخرین آنها امارات متحده عربی بوده است (حتی عربستان هم پیوسته است)، در حالی که تا مدتها پیش زنان در عربستان حتی شناسنامه هم نداشتهاند و هنوز رانندگی برای آنها ممنوع است. آنها حق عضویت در مجلس مشورتی را هم ندارند. از ۱۲ کشوری که نپذیرفتهاند شش کشور متعلق به کشورهای مسلماننشین هستند (عمان، قطر، سومالی، برونئی و ایران). این منظر در واقع میراثی را به صورت نمادین مقابل دیدگان ما قرار میدهد و وظیفه کسانی که خواهان تساوی و عدالت جنسیتی هستند را دشوارتر میکند.
اما اکنون اگر بخواهیم مسائلی که در این جوامع و از جمله جامعه زنان ایران با آن روبهرو هستند را طبقهبندی کنیم شاید بتوان برخی از مهمترین مواردی که مسلمانان بهدلایل مختلف از جمله سیر تاریخی خاص خود، روی آنها مشکل دارند را چنین نام برد: تعدد زوجات، طلاق، ارث، نحوه پوشش و تماس و برخورد زن و مرد، دیه، شهادت حقوقی، برخورد فیزیکی، تمکین زن از شوهر به صورت مطلق بهویژه در امور جنسی، ازدواج در سنین پایین (کودکزنان) و…
مسائل یهودیان هم هر چند که در غرب کمرنگ شده است ولی در بخشهای سنتیتر خود بهدلیل تصلب آیین یهودی، هنوز قابل طرح است. این مسائل عبارت است از طلاق، سنگسار (که دیگر وجود ندارد، اما در متونشان بهطور مکرر مطرح شده است)، نحوه پوشش، نحوه تماس و برخورد، ارث و مسئله تعلیم و تربیت و حضور اجتماعی زنان.
در رابطه با هندوها یکی از موارد، بحث جهیزیه است (البته من اطلاعاتم در این مورد دقیق نیست چون در منابعی که در دسترس ماست متون اصلی دین هندو بهطور خلاصه چاپ شده است و متن کامل اوپانیشاد و ریگ ودا را در ایران نداریم. من در این متون بحث جهیزیه را ندیدم، اما در عمل هنوز بحث جهیزیه یکی از مهمترین معضلات زنان در هند است که حتی باعث آتش زدن نوعروسها و یا خودکشی آنها میشود)؛ دخترکشی (نسبت جنسی پسر و دختر در هند نسبت به آمارهای بینالمللی خیلی فاصله دارد و این نشانگر آن است که دختران را یا سقط میکنند و یا پس از تولد میکشند. مدتی پیش هم در زمینی کنار یک بیمارستان صدها جنین دختر کشف شد. در هند سونوگرافی زنان باردار برای تعیین جنسیت فرزند ممنوع است و پزشکان حق ندارند جنسیت فرزند را به پدر و مادر اطلاع دهند، اما باز در عمل والدین با پول، پزشکان را میخرند و آنها به شکل رمزگونه جنسیت فرزند را به مادر و پدر میگویند)؛ تعدد زوجات (که هنوز وجود دارد. چند روز پیش هم روزنامهها نوشتند که یک مرد هندی برای چهارمین بار ازدواج کرد و عجیب آنکه همسر چهارمش عروس خودش است، چرا که پسر او فوت کرده و او با همسر وی ازدواج کرده است)؛ کودکزنان (که بهویژه در میان اقشار فقیر و در مناطق روستایی ـ در چین و هند بیش از دوسوم جمعیت در روستاها زندگی میکنند وجود دارد و علت اصلی آن هم فقر است که دختران را در خردسالی به دلیل تنگدستی شوهر میدهند).
مسیحیان نیز با مسئله طلاق و نحوه پوشش (که هر دو در متن به شدت و به صراحت وجود دارد) روبهرو هستند، هر چند به لحاظ عملی و قانونی در جوامع آنها این مسائل حل شده است.
شیعهها و سنیها در حوزه زنان دارای شباهتها و اشتراکات فراوانی هستند، اما تفاوتهایی هم دارند، برای نمونه شیعهها سه طلاق یکجا را قبول ندارند. شیخ شلتوت میگفت من در برخی موارد به فتاوای شیعه مراجعه میکنم که یکی از آنها همین مسئله (منع سه طلاق همزمان) را مثال میزد. در نحوه پوشش هم شیعهها آسانگیرتر هستند. در عربستان هنوز نقاب طرفداران جدی دارد، اما، در رابطه با مسائل دیگری، مانند دیه، قصاص، نقش شوهر در نذر، عهد و پیمان زن و…، اهل تسنن بازتر برخورد میکنند. من در مجموع معتقدم فقه اهل تسنن به علت اینکه نسبت به شیعه مدت طولانیتری حکومت و مدیریت اجتماعی داشته است، واقعبینانهتر و متحولتر شده، و از شرایط سختگیرانهی آغازین، فاصله گرفته است، ضمن آنکه، امکانِ اجتهاد در شیعه فراهمتر است.
بحث زنان در ایران برای ما به عنوان بخشی از روشنفکران مذهبی باید بسیار مهم تلقی شود. زنان با مسائل مختلفی روبهرو هستند که برخی در متن و برخی در روایات و یا تنها در فقه ریشه دارد. مواردی که ریشه در متن دارد عبارتند از تعدد زوجات، طلاق مردمحور، نحوه پوشش، قصاص، دیه، ارث، شهادت، برخورد فیزیکی و تمکین مطلق بهویژه در امور جنسی.
اما آنها که ریشه در روایات و فقه دارد فراوان است. فعالان مختلف حوزه زنان هم وقتی همه یا برخی از آنها را فهرست میکنند تعدادش بسیار زیاد است، از جمله قضاوت زنان، ریاست زنان، مرجعیت دینی زنان، نحوه ارتباط زن و مرد مثل دست دادن و اینگونه مسائل، سن بلوغ و سن مسئولیت کیفری، ضرورت اجازه پدر و مادر برای ازدواج دختر (که این امر برای پسر مطرح نیست، یا اجازه مادر مطرح نیست و یا اینکه پدر میتواند در کودکی دخترش را شوهر دهد)، حق حضانت (که روایات پیرامون آن بسیار متفاوت است، اما اینکه چگونه مسئله دو سال برای پسر و هفتسال برای دختر را استخراج کردهاند، جای تأمل دارد)، مسئله سنگسار (که در ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی آمده است)، مسئله قتل در بستر (که طبق قانون اگر مرد زنش را در حال ارتباط جنسی با دیگری ببیند، میتواند او را بکشد)، لزوم تبعیت از شوهر برای محل زندگی، سفر و خروج از کشور یا ادامه تحصیل و اینگونه مسائل، مسئله تابعیت (که تنها از سوی پدر به فرزند تعلق میگیرد و اگر یک زن ایرانی با مردی خارجی مثلاً مردی افغانی ازدواج کند فرزندانش ایرانی بهشمار نمیآید)، عدم برخورداری فرزندان از حق بازنشستگی و خدمات درمانی مادر (در حالی که پدر و مادر حق بیمه مساوی پرداخت میکنند) و…
با این مسائل به نظر میرسد در سطوح مختلف و لایههای گوناگون برخورد شده است، بهویژه از زاویه نسبت و استنادی که هر یک با متون دینی دارند. من در این رابطه شش سطح برخورد را استخراج کردهام:
ـ یک سطح، برخورد ضددینی است که معتقد است دین در گذشته و حال، نقشی منفی داشته است و باید با آن مبارزه کرد و آن را از صحنه عمومی و خصوصی زندگی حذف کرد. طبیعی است که اگر برخی فعالان زنان این نگرش را داشته باشند، آنها خواهان برخورد غیردینی و ضددینی با این مسئله هستند و واکاوی متون دینی برای آنان موضوعیت ندارد. البته اینکه آنان تا چه حد در جامعه ایران میتوانند موفق باشند جای بحث و تأمل دارد.
ـ رویکرد دیگر این است که دین در گذشته نقش مثبت داشته، اما اکنون نقش منفی دارد و باید دستکم از صحنه سیاست و قدرت حذف شود، اما اینکه دین در صحنه عمومی یا خصوصی بماند یا نماند برای اینها آنچنان اهمیتی ندارد، برای نمونه میتوان به موضع خانم هما سرشار اشاره کرد.
ـ نگاه دیگر این است که دین در گذشته نقش مثبتی داشته، اما اکنون حالت دوصدایی دارد و تنها نقش و کارکرد منفی (یا مثبت) ندارد، این بحثی است که ما ارائه کردیم.(۲) این رویکرد معتقد است مسئله قوانین در جامعه باید به عقل جمعی و با سازوکار دموکراتیک سپرده شود، اما دینداران هم میتوانند با الهام از متون دینی در حوزه عمومی و با تکیه بر عدالت جنسیتی که در منابع دینی، به عنوان یکی از منابع معرفتی مردم جامعه ما آمده، برای فرهنگسازی در جامعه به نفع زنان مشارکت کنند.
این رویکرد هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ استراتژیک با دو نگاه دیگر متفاوت است. آن دو رویکرد نقش دین را در زمان حاضر منفی میدانند، اما این دیدگاه معتقد است اینک از دین دو صدا شنیده میشود که یک صدای آن کاملاً به نفع زنان است. از نظر استراتژیک هم معتقد است دینداران هم باید در تدوین و تغییر قوانین به نفع زنان مشارکت کنند. صاحبان این گرایش عموماً به دولت دینی معتقد نیستند و مخالف دولت دینی هستند، اما بخشی از آنها معتقد به امکان دولت دینی هستند و معتقدند که اگر دینداران اکثریت جامعه را داشته و نظر به اجرای احکام دینی داشته باشند، آنها به صورت دموکراتیک دولت را در اختیار میگیرند و دولت دینی خواهد بود که برخی به آن معتقدند و اما گروه و نحلههای دیگر به حکومت دینی معتقد نیستند.
ـ رویکرد چهارمی در جامعه ما وجود دارد که جهت استیفای نسبی حقوق زنان و تغییر قوانین مغایر حقوق آنان، معتقد به ارائه قرائت جدیدی از دین با پیگیری اجتهاد رایج در حوزههاست. این رویکرد در ایران هم سخنگویانی مانند آقایان محقق داماد، بجنوردی، مهریزی و صانعی دارد که سعی میکنند از منطقهالفراغ استفاده کنند و مدعیاند که متدلوژی کلاسیک حوزوی را نیز حفظ میکنند. احکامی که ریشه قرآنی یا حدیثی جدی ندارند در این دیدگاه قابل نقد است. بعضی از اینها به دولت دینی اعتقاد دارند و برخی معتقد به آن نیستند.
ـ لایه پنجم نظرگاه اشتراک انسانی سرشت زن و مرد را تبلیغ میکند، اما هر جا تفاوتی وجود دارد ـ که ریشه قرآنی دارد ـ آن تفاوت را میپذیرد و حاضر به تغییر این بخش از قوانین نیست. این شیوه برخورد در رویکرد آقای مطهری مشهود است. اینها در مواردی که در احادیث آمده است حاضر به تغییر هستند، اما هر جا که در قرآن آمده حاضر به تجدیدنظر نیستند؛ این رویکرد عموماً معتقد به دولت دینی است.
ـ رویکرد ششم کاملاً سنتی برخورد میکند و معتقد است همه مسائلی که در احکام فقهی دربارهی زنان آمده چه مستند به قرآن و چه به احادیث و روایات باید رعایت شود. اگر تفاوتی هم وجود دارد شارع تشخیص داده که این تفاوتها باید وجود داشته باشد؛ وجود این قوانین به نفع خانواده و جامعه است. اینها معتقد به دولت دینی برای اجرای احکام شرعی هستند.
ما از رویکرد سوم دفاع میکردیم و میگفتیم پیروان ادیان نیز باید هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ استراتژیک در جنبش فمینیستی فعال باشند. این دیدگاه دو رویکرد اول و دوم را هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ استراتژیک نقد میکند. این نقد هم متعصبانه نیست، بلکه نقدی روشمند، تاریخی و مستند است. در بحثهایی که علیه دین است وقتی از جوسازی و هیاهوهای احساسی که عمدتاً علت دارند تا دلیل، عبور کنیم و وارد بحث استدلالی و پژوهشی شویم میتوان برخوردی منطقی کرد و اگر تاریخیت و نگاه تاریخی وارد بحث شود شاکله این نوع برخوردها فرو میریزد، این از جنبه ایدئولوژیک، اما از جنبه استراتژیک هم تصور اینکه دین در ایران حذف شود و دینداران از حوزه عمومی ناپدید شوند، تصوری واهی است و قابل اجرا نیست. اگر بپذیریم جامعه کنونی ایران به شدت متکثر شده است، جدا از مسائل عقیدتی، به لحاظ استراتژیک هم طرفداران رویکرد اول و دوم باید بپذیرند که دینداران نقش بسیار مهمی در ایران دارند. حتی من معتقدم در ایران هر اتفاق برگشتناپذیری بخواهد بیفتد باید مذهبیهای سنتی در آن مشارکت داشته باشند؛ این فرمولی است که انسان در تجربه عمل سیاسی به آن میرسد. هر اتفاق برگشتناپذیری در حوزه دموکراسی، حقوق بشر، سیاست داخلی، سیاست خارجی، حقوق زنان، حقوق کودکان و… نیازمند مشارکت و همسویی نیروهای سنتی جامعه است. اگر سال ۵۷ علما و رهبر انقلاب نظر نداده بودند که زنان حق رأی دارند، ما هنوز هم درگیر حق رأی زنان بودیم. البته ممکن است این مسائل به هر حال حل شود، اما هزینه زیادی میبرد مانند چرخدندهای که خشککار میکند. ورود سنتیها چرخدندهها را روغنکاری میکند.
اما اگر ما مشکلات مرتبط با حقوق زنان را در نظر بگیریم میبینیم؛ الف ـ برخی ریشه در قرآن دارد، ب ـ برخی ریشه در روایت و نظر فقها دارد و پ ـ برخی هم فقط نظر فقهاست.
حل و فصل آنهایی که ریشه قرآنی دارد مقداری سختتر است. اما مواردی که ریشه در روایات و یا نظر فقها دارد دو دستهاند؛ در برخی مانند سنگسار در زنای محصنه، کاملاً وحدت نظر وجود دارد، اما برخی جاها مانند سن بلوغ، مسئله حضانت و… تکثر آراء وجود دارد که منشأ آن یا تنوع حدیث و روایت است و یا تنوع نظر فقها. اگر احادیث و روایات مربوط به حضانت را ببینیم اینقدر متفاوت است که تعجب میکنیم، حتی احادیثی داریم که میگوید دختر تا زمان ازدواج باید پیش مادر باشد. از این رو من اینها را ریز و جزئی دستهبندی کردم که آگاهی و اشراف بر این جزئیات کمک میکند تا بدانیم در برخی موارد حل مشکل تبعیض حقوقی زنان بسیار ساده و راحتتر میسر است و جاهایی هم مانند تعدد زوجات و یا ازدواج موقت (در بین شیعیان) سخت است. هر چند که محمد عبده چندین دهه پیش در مورد تعدد زوجات نظر اصلاحی بسیار صریحی داده و آن را لغو شده اعلام کرده است، اما در اینجا هنوز با باید و شاید و اما و اگر برخورد میشود.
در مواردی که تنها مستند به نظر فقهاست نیز گاهیاوقات وحدت نظر بین فقها وجود دارد، ولی گاه نیز شاهد نظر و آرای گوناگون فقها هستیم. برخی موارد نیز (که عمدتاً موارد جدید و تازه هستند) کاملاً بسته به نظر فقهاست مانند حق رأی زنان یا بحث تابعیت فرزندان و… . اینها در دنیای قدیم مطرح نبوده و کاملاً استنباطهایی فقهی است و اگر گاه به حدیثی که از ابوبکره نقل شده است (که زنان حق ریاست ندارند) هم استناد میکنند؛ اما روشن است که این حدیث ربط چندانی به حق رأی زنان ندارد، زیرا زنان، حتی در صورت نماینده مجلس شدن، با یک رأی که نمیخواهند و نمیتوانند زعامت عامه جامعه را به عهده بگیرند.
به هر حال ما این شش سطح و لایه را مطرح کردیم (و یا سه رویکرد کلی در رویارویی با دین را توضیح دادیم) و یا ریز مشکلات را برشمردیم تا صورت مسئله مشکلات حقوقی زنان در ایران را بهطور شفافتر و کاملتری توضیح دهیم و از بیرون و از بالا به آن بنگریم. اما ضروری است در اینجا به یک نکته استراتژیک نیز توجه و بر آن تأکید کنیم، این نکته جنبه کاملاً کاربردی و راهبردی دارد و ربطی به مسائل فکری و ایدئولوژیک و نظرگاههای متفاوتی که در آن وجود دارد، ندارد. به نظر میرسد هر کدام از این سطوح و لایههای ششگانه برخورد با مسائل زنان در ایران، طرفداران خاص خودش را دارد، یعنی از آن لایه اولی که کاملاً ضددینی برخورد میکند تا لایه ششم که کاملاً سنتی برخورد میکند، طرفداران همه اینها را در جامعه میبینیم و در حوزه زنان هم همه اینها حضور دارند.
در مورد بحث زنان نکته جالب این است که بسیاری از سخنان فعالان حوزه زنان که عضو مجلساند یا در احزاب و یا سازمانهای غیردولتی فعال هستند؛ به هم شباهت دارد! یعنی حرفهای خانمها راکعی و کروبی با بهروزی آنچنان تفاوت ندارد و این پدیده قابل دقت و مطالعهای است. همینطور بسیاری از نظرات خانمها کار و محتشمی، با خانم مرتاضی و یا با شادی صدر و یا نوشین احمدی و…، شبیه هم است. این مسئله را تنها در یک تجربه مستقیم و با دقت در کنه خواستههایشان و نه صرفاً در مواضع و ادبیات ظاهری و صفبندیهای سیاسی آنها میتوان دریافت. در حوزه زنان بسیاری از مطالبات و حرفهای اینها مشابهتهای زیادی دارد که اگر یکسری مصلحتهای سیاسی را کنار بگذارند، بسیاری از آنها میتوانستند دستکم در موارد زیادی با هم متحد عمل کنند.
به هر حال اگر بخواهیم استراتژیک برخورد کنیم فعالان حوزه زنان یعنی کسانی که خواهان تعدیل یا تغییر قوانین زنان در ایران هستند را میتوان در این شش لایه طبقهبندی کرد؛ هر کدام از اینها هم طرفدارانی دارند. آقای مهریزی استدلال کرد که مؤمنان و حوزههای دینی، رویکرد ما را نمیپذیرند، یعنی ایشان از موضع لایه چهارم، برداشت لایه سوم را نقد میکرد و سخن ایشان هم نادرست نیست، اما بهطور متقابل هم قابل طرح ازسوی طرفداران هر رویکرد نسبت به رویکردهای دیگر است. در نهایت معیار صدق و کذب و معرفت یک اعتماد درونی است. جدای از همه بحثهای معرفتشناسی درنهایت نوعی پذیرش درونی (که میتواند برخاسته از عوامل مختلف فرهنگی، طبقاتی و… باشد)، معیار صدق و کذب است که با بحث و گفتوگو هم حل نمیشود. بنابراین جدای از حقانیت هر روش و متد و رویکرد، اگر اصالت را بهطور کارکردی و پراگماتیستی به تغییر قوانین، نه صرفاً بحث و دعواهای فکری و روشنفکرانه بدهیم، به نوعی وارد گلوگاه استراتژیک بحث میشویم. در اینجا تأکید ما این است که اگر مسئله اصلی، تغییر واقعی وضعیت زنان ایران و اصلاح حقوق آنان است، بایستی تا حد امکان در مورد هر خواسته، حداکثر افراد طرفدار این سطوح و لایههای گوناگون را برای تغییر قوانین به نفع زنان همسو کرد و اگر کسی در یک لایه بایستد و بگوید من فقط با این لایه کار میکنم و بقیه همه ارتجاعی یا منحرف هستند کاری پیش نمیرود و یا سخت و دیر پیش میرود و همین وضعیت بحرانی که الان با آن روبرو هستیم ادامه خواهد یافت. اما اگر هدف تغییر قوانین به نفع زنان است، پس آنجا باید این لایهها موجودیت و زبانهای یکدیگر را به رسمیت بشناسند و تا حد امکان با هم همسو عمل کنند. هر کدام از این لایهها بخشی از جامعه را نمایندگی میکنند، بنابراین هر یک میتوانند از لایههای مختلف کمک بگیرند، زیرا همه با یک مشکل عینی و مشترک یعنی وضعیت اسفبار حقوق زنان روبهرو هستند.
اما همانطور که پیشتر گفتیم برخی از مشکلات زنان ریشه در قرآن یا روایت و برخی فقط ریشه در فقه دارند. مشکلاتی که ریشه در فقه دارد را با ادبیات لایه ششمی هم میتوان حل کرد و میتوان طرفداران چند لایه پیش از لایه ششم را هم با خودشان همسو کنند. در مورد تعدد زوجات کسی که قائل به ثبات قالبهای متن است با لایههای پیش همراهی نخواهد کرد. آنها تنها میتوانند حیلههای شرعی و تمهیدات این چنینی فقهی را بپذیرند، مانند شرط ضمن عقد. اما در کل لازم نیست برای حل مشکلات حقوقی زنان، طرفداران هر سطحی فقط در لایهای که بدان معتقدند، بایستند و مخاطبان و همراهان خود را منحصر به لایه خویش کنند.
جمعبندی ما در این بخش این است که باید تنوع رویکردها و تنوع استدلالها را به رسمیت شناخت، تا تعداد هرچه زیادتری از افراد، طیفها و گرایشها برای تغییر قوانین همراهی کنند و مسیر حصول به این حقوق تسهیل و زمانش تسریع شود. در اینجاست که میتوان تأکید کرد روشنفکری مذهبی به علت دووجهی بودنش میتواند نقشی مهم و حتی محوری داشته باشد.
در حاشیه این بحث، همچنین باید گفت به نظر من ما نیاز به یک دارالتقریب روشنفکری مذهبی نیز داریم که هم نزدیکی روشنفکران مذهبی با یکدیگر و هم نزدیکی روشنفکران مذهبی و سکولار در مورد پروژه دموکراسی را پیگیری نماید؛ البته من یک قید ملی نیز به آن اضافه میکنم، یعنی کسانیکه نگاه به بیرون ندارند و پروژه خود را به نفع ایرانیان تعریف میکنند که شامل طرفداران آموزشهای سنتی جاری نیز میشود. در بخش زنان هم همین رویکرد را میتوانیم پیگیری کنیم.
پیش از این هم گفتیم “روش برخورد تاریخی” میتواند منطق مشترک و یک منطقه بیطرف فکری میان روشنفکری مذهبی و غیرمذهبی ایجاد کند. همین که روشنفکران عرفی بپذیرند ادبیات ضددینی در حقخواهی زنان نداشته باشند و همین که بپذیرند جنبش انبیاء دستکم در بستر تاریخی خود به نفع زنان بوده است، بسیاری از مشکلات ارتباطی میان روشنفکران عرفی، روشنفکران مذهبی و همینطور بین آنها و جامعه مذهبی حل خواهد شد.
۱. متن کامل میزگرد با صاحبنظران ادیان مختلف (زرتشتی، یهودی، مسیحی و اسلام) در وبلاگ زن در متون مقدس قابل مشاهده است.
۲. رجوع کنید به نشریه چشمانداز ایران، شمارههای ۴۴ و ۴۶