منوی ناوبری برگه ها

جدید

شریعتی حركتِ صدر را دنبال می‌كرد

احسان شریعتی
احسان شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مصاحبه : شریعتی حركتِ صدر را دنبال می‌كرد
مصاحبه با : احسان شریعتی
مصاحبه‌کننده : ــــــــــ
موضوع : یادنامه‌ی امام موسی صدر


س : امام موسی صدر دکتر شریعتی را می‌شناخت، و حتی در سخنرانی‌هایش اسم ایشان را آورده بود. آیا دکتر هم امام موسی صدر را می‌شناخت؟ شناختِ ایشان از امام موسی صدر چه قدر بود؟

ج : از شناختی که من نسبت به دکتر شریعتی داشتم، بله. دکتر حرکت امام موسی صدر را تعقیب می‌کرد، که حرکتِ ایشان، چند دوره داشت. دکتر شریعتی حرکت امام موسی صدر و دکتر چمران را تعقیب می‌کرد، و وقتی این دو به هم می‌پیوندند، تحولاتی هم از لحاظِ سیاسی و معنوی در شخصیتِ امام موسی صدر و چمران رخ می‌دهد، که برای دکتر این پدیده، و این حوزه‌ای که از نظرِ فکری در لبنان به وجود آمده بود، جالب بود. پیش‌تر هم دکتر با علمای لبنان ارتباط داشت. مثلاً ایشان با شیخ جواد مغنیه، و کسانی که از کشورهای عربی می‌آمدند، جلسه بحث داشت.

یادم است، در جلسه‌ای در منزل دکتر سامی بودیم، که شیخ جواد مغنیه از لبنان آمده بود، و دکتر با ایشان بحث می‌کرد که چه ضرورتی‌هایی برای جنبش شیعی و اسلامی وجود دارد، و علما باید به نیازهای کارگران، زنان، و کودکان توجه کنند، و از این بحث‌ها داشتند. کارهای مرحوم محمدباقر صدر در عراق را مطالعه می‌کرد، و نظرات‌اش را در مکاتباتی که با آقای حجتی کرمانی داشت، به ایشان می‌داد. مثلاً گفته بودند که ما باید در بحثِ اجتهادِ اسلامی، به جای عقل و اجماع، از علم و زمان استفاده کنیم. منظورم از این سخنان این است که دکتر از نظرِ فکری این موضوعات را تعقیب می‌کرد، و به طورکلی، از حوزه‌ی عربی، و به‌طور خاص، از حوزه‌ی شیعی شناخت داشت. بحث‌هایی که بین علما بود، به‌ویژه، آقای صدر و حرکت‌المحرومین و امل در جنوب لبنان، برایش جالب بود، و به دنبالِ این بود که کارهای حسینیه ارشاد و… را در آنجا ادامه دهد، و این برنامه‌ریزی شده بود. دکتر حسن حبیبی، آقای قطب‌زاده، دکتر یزدی، و دکتر صادق طباطبائی در جریان این مساله بودند. دکتر نسبت به تحولاتِ فکری‌ای که آقای صدر در جنوب لبنان به وجود آورده بودند، دید مثبتی داشت.

س : چگونه امام موسی صدر در مسائل مربوط به خاک‌سپاری‌ی دکتر شریعتی و مراسم ترحیم و… وارد شدند؟

ج : دکتر شریعتی پس از خروج از ایران، اول به بروکسل، و بعد به لندن آمد. در آنجا با دوستان در فرانسه تماس گرفت، و سپس به جنوب فرانسه، منزل آقای حسن حبیبی، رفت. دکتر یزدی هم، که با دکتر چمران و لبنان در ارتباط بودند، تماس گرفتند، و برنامه‌ریزی کردند که، اگر امکان دارد، دکتر به لبنان برود، و برنامه‌هایش را در آنجا ادامه بدهد. از جمله برنامه‌های ایشان چاپ مجموعه آثارش بود. چراکه فعالیت‌های دکتر در حسینیه ارشاد خیلی کوتاه، سریع، شفاهی، و پراکنده بود، و ایشان می‌خواست اینها را به شکل یک مجموعه منسجم در بیاورد، و خلاصه، به لبنان برود. وقتی دکتر از فرانسه به انگلیس می‌رود، ساواک مامان و مونا را ممنوع‌الخروج می‌کند، و سوسن و سارا که پاسپورت‌شان جدا بود، می‌توانند با نام مزینانی بیرون بیایند. صبح فردای شبی که این‌ها وارد می‌شوند، این اتفاق می‌افتد. یعنی صبح می‌بینند که دکتر با صورت به زمین افتاده است.

بنابر کالبدشکافی‌ای که پزشکی‌ی قانونی‌ی شهر ساتنتون در جنوب انگلیس سرپایی انجام می‌دهند، می‌گویند لخته شدنِ خون بوده است. بعد، نشستی در لندن برگزار شد، که حالا کالبدشکافی بکنیم یا نه؟! کنفدراسیون دانشجویان خواستار کالبد شکافی بود، و عده‌ای از دوستان با این کار موافق بودند، اما می‌گفتند: این کالبد شکافی به یک روندِ پلیسی تبدیل می‌شود، یعنی، ما باید شکایت می‌کردیم که این بین قتل و مرگ مشکوک است، و پلیسِ انگلیس قضیه را در دست می‌گرفت، که در آن زمان پلیسِ انگلیس با دولت ایران رابطه خوبی داشت، و ممکن بود، چندین ماه طول بکشد، و از دستِ ما خارج شود. در این میان، دوستان انجمن‌های اسلامی، و نهضت آزادی، که با دکتر چمران و امام موسی صدر در منطقه تماس داشتند، گفتند: بهتر است ما جنازه را به سوریه منتقل کنیم، و از طریقِ امام موسی صدر از دولت سوریه بخواهیم که به آنجا سپرده شود، تا بعداً بتوانیم تحقیقاتی انجام دهیم، و از دست آنها نجات پیدا کنیم. از سوی دیگر، ما ترسیدیم که دولت ایران بخواهد جنازه را از دولت انگلیس بگیرد، و سوءاستفاده کند. بنابراین، دوستان تصمیم گرفتند که جنازه هرچه زودتر به سوریه منتقل شود، و ما به طرف دمشق پرواز کردیم. هم‌چنین تصمیم گرفته شده بود که پیکر دکتر مومیایی شود، که به زینبیه سپرده شود، که همین‌طور هم شد، و با تابوت آنجا دفن شد، برای روزی که بتوانیم جنازه را به ایران منتقل کنیم.

در واقع، نقشِ اصلی را امام موسی صدر بازی کردند، که از دولت سوریه این درخواست را کردند، و مراسم کوچکی در زینبیه با حضور نمایندگان سوری، فلسطینی، لبنانی، دوستان، ایرانیانی که آنجا بودند، یا از ایران آمده بودند، آقای مفتح، آقای دعائی، دکتر چمران و… بعد، برای چهلم، ما به لبنان برگشتیم، و من یادم است که آن شب، در مجلس، آقای امام موسی صدر و آقای قطب‌زاده و دیگران تنظیم می‌کردند که فردا در مراسم چه متن‌هایی بیان شود. چون، از چند نظرِ سیاسی، مراسمِ مهمی بود: یکی این‌که اختلافاتی بین فلسطینی‌ها و شیعیان لبنان بود، بعد داستان دخالتِ سوریه پیش آمده بود، که تنشی بود و قرار بود فردا که عرفات می‌آید، این یک کم رفع و رجوع شود. یکی دیگر این بود که دولت ایران بر سر موضوع خیلی حساس بود، و می‌خواست که این مراسم برپا نشود، و از طریقِ نفوذی که در فالانژهای لبنان داشت، می‌خواست جلوی مراسم گرفته شود. بنابراین، تحریکاتی می‌کرد، هم بین برخی روحانیون، و هم بین مسیحیان، که جلوی این مراسم را بگیرند. هم‌چنین، این مراسم برای آینده‌ی حرکت اسلامی در ایران یک تدارکات و برنامه‌ریزی بود.

چون کودتای مارکسیستی در سازمان مجاهدین خلق تأثیر خیلی بدی در سطح جنبش مذهبی‌ی ایران گذاشته بود، و همه جریحه‌دار بودند، و با این مراسم، یک احیایی شد که جنبش اسلامی ایران بتواند سرپا بایستد، و پیش از آن این طور تظاهرات سیاسی، انقلابی، و اجتماعی سابقه نداشت. خلاصه، من هم متن‌ام را به آقای صدر نشان دادم، و ایشان خواندند، و یادم است یک کلمه را گفتند که اگر عوض شود شاید بهتر باشد، که مربوط به مسائل سیاسی بود. مثلاً من نوشته بودم استبداد سلطنتی، و ایشان می‌گفتند تعبیر دیگری داشته باش، که مشکلاتِ کمتری پیش بیاید.

فردای آن روز، مراسمِ خیلی خوبی برگزار شد. عرفات آمد و خیلی خوب صحبت کرد، و گفت که، فتح همان امل است، و امل همان فتح است، و یک نزدیکی بین فلسطینی‌ها و شیعیان لبنان پیش آمد. در مجموع، مراسم خیلی با شور، مفید، و مؤثری بود. یک حرکت تازه‌ای شد، و امیدی ایجاد شد، که در آن ساختمان مجلس اعلا، نمایندگان ایران، که بیش‌تر جنبش دانشجویی بودند، و انجمن‌های اسلامی از آمریکا و اروپا، و از عراق نمایندگان آیت‌الله خمینی، و خلاصه همه آمده بودند، و قرار شد حرکتی شود، و تصمیم گرفته شد در پاریس روحانیون مبارز اعتصاب غذا کنند، و سازمان‌های سیاسی هم پشتیبانی کنند. تصمیم گرفته شد که در کلیسای سنت مری پاریس، به مدت یک هفته، اعتصاب غذا کنند، و کنفرانس‌هایی برگزار شود، و هم زمان در ایران هم تظاهرات یا اعتراضاتی شود. یادم می‌آید نمایندگان مهندس بازرگان و بعضی از روحانیون به پاریس آمده بودند، و سازماندهی‌ی کار ادامه داشت. ولی، مبدأ آن، همان مراسم چهلم دکتر بود، که با حضور امام موسی صدر برگزار شد. علاوه بر این، حرکت شیعیان لبنان هم مدلی برای انقلاب اسلامی ایران شد.

س : پس از نماز خواندنِ امام موسی صدر بر پیکرِ دکتر شریعتی، برخی از روحانیون نامه‌های تند و تیزی خطاب به ایشان نوشتند، که استغفار کنید، این آتشِ جهنم است. تحلیل شما از این اقدام چیست؟ آیا امام موسی نمی‌دانستند که دکتر در میان برخی از روحانیون مخالفانی دارند؟

ج : این اعتراضات قابل پیش‌بینی بود. آقای صدر هم پیش‌بینی می‌کردند و می‌گفتند، ولی ایشان با علم و آگاهی به این اعتراضاتی که خواهد شد، این کار را کردند. ایشان روابطِ دوستانه و صمیمانه با روشنفکران یا مبارزان سیاسی داشتند. در بین روحانیون کم‌تر شخصیتی در سطح ایشان دیده‌ام که این قدر باز و روشن‌بین باشد، که این هم شاید ناشی از تجربه‌ای است که از نظرِ مدنی و سیاسی در لبنان به دست آورده‌ بودند. شخصیت، رفتار، و مناسباتی که آقای صدر و شیعیان لبنان ارائه کردند، خیلی مثبت بود. من یادم می‌آید که حتی افرادی در بین ادیان و مذاهب دیگر و حتی در بین مسیحیان و مخالفین فکری ایشان بودند که در زمره‌ی علاقه‌مندانشان بودند، و این، به دلیلِ همین رفتار باز و انسانی‌ی مدرنی بود که ایشان به عنوان یک شخصیت روحانی داشتند، و این هم مدلی برای اصلاح‌طلبان ایران بود، که در شخصیت‌هایی مثل آقای خاتمی می‌بینیم، و حتی در مورد امام خمینی این نزدیکی با نیروهای روشنفکر دینی پیدا شد، که بعد حکومت از آنها تشکیل شد، و کادرهای جمهوری اسلامی در واقع از اینها بودند که توانستند، وگرنه اگر فقط روایتِ سنتی‌ی از اسلام بود، به نظرِ من انقلابِ ایران پیروز نمی‌شد. اسلامی مدنظر روشنفکران دینی، هم‌چون شریعتی، صدر، چمران، و… بود که پیام معنوی و متعالی برای انسان داشت، که با بهروزی‌ی مادی و پیشرفت، و نظام‌های مدرن مثلِ دموکراسی و عدالت اجتماعی در تضاد نبود. این نوع اسلام را در رفتار و مناسباتِ سیاسی‌ی آقای صدر می‌دیدیم. این یک تحول فکری بود که در بعضی از روحانیون صورت گرفت، و طبیعی بود که این فشارها روی ایشان بیاید. آری، ایشان آگاهانه این انتخاب را کرده بودند، و از این مساله واهمه‌ای نداشتند، مگر ملاحظات سیاسی که ایجاد تنش و درگیری نشود، و از منظرِ مصلحت این جنجال‌ها را بخوابانند.

نظر پوران شریعت‌رضوی
آقا موسی مثلِ کوه پشتِ ‌سرِ ما بود

پوران شریعت‌رضوی (همسر شریعتی) : سلام و درود بر روح و روان آقاموسی صدر، که واقعاً مثل برادرم دوست‌شان داشتم، و دارم، و همیشه به وجودشان افتخار می‌کنم، و مایه‌ی افتخار همه هستند. در یک شرایط روحی و روانی بسیار بدی که ما در آن ایام داشتیم، که من در ایران بودم، و بچه‌ها هر کدام در یک سر دنیا بودند، و بعد وارد یک شهر غریب شدیم، و با مسائلی، که قابلِ پیش‌بینی نبود، رو‌به‌رو بودیم، تقدیر و سرنوشت ما را به سوی زینبیه و لبنان کشید. آقا موسی‌صدر مثلِ کوه پشتِ سرِ ما بودند، و به خاطر ایشان بود که آن تشییعِ جنازه برقرار شد، و جنازه‌ی دکتر شریعتی را در زینبیه‌ی شام پذیرفتند. لحظه‌ای که واردِ فرودگاهِ دمشق شدیم، من بودم، احسان، و مونا. در سالن تشریفات به خاطر لطفِ آقاموسی صدر از ما استقبال کردند، و ارتباط با اوقافِ سوریه هم توسطِ ایشان بود. شب اول در اتاق‌های کنار حضرت زینب خوابیدیم، و بعد به خانه‌ی آقای صدر رفتیم. در منزلِ امام موسی صدر ما احساس می‌کردیم که در کشور خودمان هستیم، در بین فامیلِ خودمان هستیم، و غربت را احساس نمی‌کردیم. محبت‌های پری خانم، سفره‌های گرمی‌که می‌انداختند، بچه‌ها، مخصوصاً ملیحه، که با مونا هم سن بودند، و با هم صحبت می‌کردند، و سرِ مونا گرم می‌شد. آن قدر که، ما در آن شرایط، از آقا موسی صدر محبت دیدیم، در دیار و کشور خودمان نمی‌دیدیم.


تاریخ انتشار : ۳ / شهریور/ ۱۳۸۷
منبع : هفته‌نامه شهروند امروز / شماره ۶۰

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت − یک =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.