شريعتی، مدافعِ صيغه و چندهمسری
یک راه دیگر برای حل سخنان متناقض یک متفکر آن است که گفتمان غالب او را دریابیم و سخنان دیگر او را فرعی و عرضی محسوب کنیم. مشکل شریعتی آنست که گفتمان او گفتمان غیردموکراتیک است. از این رو، بازسازی آرای وی به شکلی دموکراتیک و معتبر، بسیار دشوار است. برخی از مدافعان شریعتی با استناد به مقاله شریعتی زیر عنوان “عرفان، برابری، آزادی” او را مدافع دموکراسی معرفی کردهاند. در مقاله “یوتوپیای لنینیستی شریعتی” به آرای شریعتی دربارهی آزادی اشارهای نکردم. اینک ضمن بررسی دیدگاههای شریعتی درخصوص آزادی، زنان، نحوه مواجهه با دیگری، دانشگاه و علم، عیار آن مدعا را میکاویم۱.
سه مفهوم دموکراسی، حقوق بشر و آزادی (آزادی از مداخله دیگران، انتخاب میان شقوق مختلف، عدم دخالت دیگران در فعالیتهای انتخابی بالفعل و بالقوه فرد) را باید از یکدیگرتفکیک کرد. هرچند که امروزه، دموکراسی و آزادی هم از ارکان حقوق بشرند. در مقاله “یوتوپیای لنینیستی شریعتی”، مخالفت او را با دموکراسی و حقوق بشر نشان دادم. برخی از ناقدان، برای رد آن مدعا، بر این نکته انگشت نهادهاند که شریعتی به دنبال “عرفان، برابری، آزادی” بود. اما این نکته به هیچ وجه نافی آن مدعا نیست. برای اینکه میتوان از موضع آزادیخواهی به مخالفت با دموکراسی(اگر به دیکتاتوری اکثریت تقلیل یابد) پرداخت۲. پس اگر شریعتی آزادیخواه هم باشد، از آزادیخواهی او، لزوماً نمیتوان تأیید دموکراسی را استنتاج کرد. بگذریم از آنکه اساساً شریعتی، آزادی و حقوق بشر را، “شوخیهای بزرگ” مینامید۳.
۱ـ۱. آزادیخواهی شریعتی چه معنا و مضمونی داشت. پیش از آنکه به دیدگاه شریعتی دربارهی آزادی بپردازییم، باید نگاهی به زمینه تاریخیcontext”بیندازییم که او در آن از آزادی، مطابق تلقی خود، دفاع کرد. دو حادثه مهم قابل ذکر است:
الف) دراوائل دهه ۵۰ رهبری سازمان مجاهدین خلق به دست بهرام آرام(۵۵ـ۱۳۲۳)، محمد تقی شهرام(۵۹ـ۱۳۲۷)و مجید شریف واقفی(۵۴ـ۱۳۲۸) افتاد. شاخه زیر نظر شهرام پس از بازاندیشی دربارهی اسلام به مارکسیسمـلنینیسم پیوست۴. پس از آن بهرام آرام و شاخه زیر نظرش هم با تغییر ایدئولوژِی به گروه شهرام پیوستند. اما مجید شریف واقفی و معاونش مرتضی صمدیه لباف در مقابل آنها ایستادند. شریف واقفی قصد داشت وفاداران به اسلام را سازماندهی نماید، اما همسرش(لیلا زمردی) که مارکسیست شده بود راز او را با شهرام درمیان گذارد و آنها در اردیبهشت ۱۳۵۴شریف واقفی را به قتل رساندند و جسدش را سوزانند و سپس آن را در بیرون شهر تهران رها کردند. لباف هم در درگیری با آنها زخمی و سپس توسط ساواک دستگیر و اعدام شد. مجاهدین مارکسیست در شهریور ۱۳۵۴ گرویدن خود به مارکسیسم را رسماً اعلام کردند. آنها در اطلاعیه دربارهی تغییر ایدئولوژی اعلام کردند: “در آغاز گمان میکردیم میتوانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالکتیک بپذیریم. اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است… ما مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است”۵. در همین بیانیه توضیح دادند که تغییر مواضع از بالا به پایین بوده و افرادی که حاضر به “اصلاح” خود نشدندـ حدود ۵۰ درصدـ تصفیه شدند۶.
این حادثه تلخ و باور نکردنی، تأثیر بسیاری بر گروههای مسلمان مبارز و روابط بعدی آنها با مارکسیستها نهاد. هاشمی رفسنجانی که تا آن زمان کمکهای مالی بسیاری به سازمان مجاهدین میکرد، مارکسیست شدن سازمان را “یک خود کشی سیاسی” اعلام مینماید. رفته رفته، نگرانی از گروههای مارکسیستی و اسلام آلوده به مارکسیسم بالا میگیرد. هاشمی رفسنجانی، کتاب فلسفه تاریخ حبیب الله پیمان را نقد میکند. مطهری که بیش از همه از مارکسیسم وماتریالیسم فلسفی احساس خطر میکرد، نقد خود را به گروههای مسلمان التقاطی گسترش داد و ماتریالیسم در ایران و تفسیر ماتریالیستی قرآن و دیوان حافظ را نقد و رد کرد. در اسفند ماه۱۳۵۴در زندان اقایان منتظری، طالقانی، ربانی شیرازی، مهدوی کنی، انواری، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی با صدور یک بیانیه، فرایند جداسازی را آغاز مینمایند:
ساواک در سال ۱۳۵۲حسینیه ارشاد را تعطیل و در تاریخ ۳/۷/۱۳۵۲شریعتی را بازداشت کرد. او پس از ۱۸ ماه حبس، در تاریخ ۲۹/۱۲/۱۳۵۳ از زندان آزاد شد. این زمان مصاد ف است با تغییر ایدئولوژی سازمان وبه قتل رساندن شریف واقفی. شریعتی در این باره میگوید: “میدانیم که سالهای ۵۴ـ۵۳سالهای خیلی خاصی است: سال ضربه خوردن، سال خیانت دیدن، سال بدترین جراحتها را تحمل کردن و سال خیلی سالها و حرفهاست”۷. درجای دیگری با تلخی تمام مینویسد: “از زمان لنین تا مائو، در این شصت سال که از عمر این نهضت آزادیبخش عدالتخواهی علمی و انقلابی و غیره! میگذرد، ما شصت سال خیانت، نامردمی و سازشکاری را تجربه کردهایم و پاسخ هر لبخند حسن نیتی را، تفی بر رو، ضربهای بر سر یا خنجری از پشت دریافت کردهایم. میرزاکوچک خان، دکتر مصدق، و اینک مجاهدان! و انتقام کشیهای کثیف، سبعانه، زرنگیهای طرارانه و رذیلانهترین فرصت طلبیها و غنیمت شماریها در دشنام و اتهام و حمله و حتی هتک و قتل علیه اسلام، آن هم نه اسلام ارتجاعی، سنتی و یا بی طرف، اسلامی که به میدان آمده سلاح برداشته و هولناکترین لحظات تاریخیاش را در پیکار با امپریالیسم و سرمایهداری جهانی میگذراندو جز رهایی از استعمار و جز شوراندن تودههای محروم بر طبقه انگل استثمارگر شعاری ندارد، آنها نه تنها از اسارت و جراحت ما سوء استفاده میکنند، بلکه، به نام وارث مهاجران و مجاهدان نخستین اسلام معاصر، از غیبت عزیزترین شهیدان، برای پر کردن رندانه و غاصبانه خلاء وجود و حضور آنان بهره میجویند و به جای تجلیل از اسلام و از میراث شهدای اسلام، به تحریف و توهین و تحقیر آنان و راه آنان همت میگمارند و تمامی اتهامات دشمن را علیه آنان تثبیت میکنند”۸.
ب) شریعتی پس از آزادی از زندان به این نتیجه رسید که بذر پاشیاش دارد به بار مینشیند. پیروزی نزدیک است. تنها مسأله باقیمانده، تعیین مرز با “دشمن” و “رقیب” است. دشمن اصلی امپریالیسم آمریکا، و تنها رقیب هم گروههای مارکسیست بودند. میگوید: “اسلام، یک هوو پیدا میکند و یک دشمن. یک رقیب پیدا میکند و یک خصم. مبارزه خصم با یک حقیقت و یک قدرت، مبارزه اصولی است، یعنی اختلاف و تضاد در هدفها ست، در مبانی است، در مقاصد است. اسلام در برابر استعمار، در برابر امپریالیسم جهانی، یک چنین رابطهای دارد. یعنی رویارویی دارد. این میخواهد که آن نباشد و آن میخواهد که این نباشد و ریشه کن شود، زیرا که در اصول، در آرمانها و در هدفها با هم تضاد دارند”۹. اما رقیب دارای اهداف و آرمانهای مشترک است. تفاوت فقط به “شکل دعوت” و شیوه “طرح مسائل” باز میگردد. زمان نشان خواهد داد که کدام طرف “صداقت و لیاقت” برای رسیدن به هدف را داراست. “بنابر این اسلام، الآن، در دو جبهه در معرض خطر قرار گرفته است”۱۰. اول: امپریالیسم آمریکا و رژیم دست نشانده شاه. دوم : مارکسیستها که از طریق خیانت به مسلمانها ضربه وارد آوردند۱۱.
شریعتی در جلسهای در شب یازدهم محرم۱۳۹۷(۱۳۵۵) با حضور آقایان خامنهای، مطهری، فخرالدین حجازی و چند تن از دانشجویان مسلمان ایرانی مقیم خارج به طرح مسأله میپردازد و از آنها “برنامه عملی” درخواست مینماید: “البته هیچوقت تقاضای خیلی ناشیانه نداریم که مثلاً یک مرتبه جناب آقای خامنهای، جناب آقای مطهری یا آقای حجازی یا از رفقا کسی، یک نسخهای از جیبش در بیاورد و بگوید بله، این شربت را بخور بعد این آمپول را بزن و بعد این قرصها را بگیر”۱۲پس آقایان راه حلهای مورد نظرشان را مطرح میکنند.۱۳ آنگاه شریعتی رشته کلام را به دست میگیرد و به تفصیل دربارهی راه حل خود توضیح میدهد. میگوید راه حلش را با رهبر فعلی جمهوری اسلامی مطرح کرده و او هم آن را پسندیده است: “در خدمت آقای خامنهای عرض میکردم و ایشان هم پسندیدند”۱۴.
۱ـ۲. راه حل عملی شریعتی چیست؟ عرفان، برابری و آزادی. مسأله شریعتی آن بود که نه تنها از رقیب عقب نیفتد، بلکه چیزی کاملتر از او بسازد تا رقیب را جا بگذارد. از این رو او نمیتوانست از سوسیالیسم مارکس بگذرد. آن را نزد خود نگاه داشت و دو چیز دیگر بر آن افزود. پذیرش سرمایهداری را به منزله “پفیوز پوچ پوک مبتذل کثیف” شدن تلقی میکرد. میگفت بورژوازی ارزشهای معنوی، تعلقات وجودی و حقیقت پرستی را نابود کرده است. مفهوم پیشرفت هم بزرگترین فریبی است که سرمایهداری ساخته است. آزادی جوامع غربی سرمایهداری موجب نفرت عموم روشنفکران جهان است.۱۵ آزادی راستین فقط پس از زوال سرمایهداری و نظام طبقاتی به دست میآید.۱۶ در کمونیسم هم، به شرحی که پس از این خواهد آمد، از مارکس پیشی میگیرد.
عرفان و برابری تا حدودی روشن است. تمام مسأله بر سر آزادی است که شریعتی از آن چه مراد میکرد؟ شریعتی برای روشن شدن منظور خود، برای هریک از آن مفاهیم، شخصی را در شرق و غرب معرفی مینماید. در شرق، حلاج ومولوی نماد عرفانند، مزدک نماد برابری است و بودا نماد آزادی است. در غرب، پاسکال نماد عرفان است، مارکس نماد برابری است و سارتر نماد آزادی است۱۷. پس مسأله این است که : “چگونه میتوان مارکس را و حلاج را و سارتر را در خویش با هم آشتی داد”۱۸.
بدین ترتیب روشن میشود که منظور شریعتی از آزادی “آزادی منفی” (انتخاب میان شقوق مختلف یا امکانهای متفاوت، بدون مزاحمت دیگران) نیست، منظور او فقط اگزیستانسیالیسم است. او به تفصیل دربارهی اگزیستانسیالیسم سارتری، به عنوان بعد آزادیخواهانه انسان سخن میگوید و سپس آن را اسلامیزه میکند تا نشان دهد به دنبال آزدی منفی و مثبت، به تعبیر آیزایا برلین، نمیباشد: “در اسلام آرمان، فلاح است. البته با همان اندازه اختلاف معنایی که بین لیبرته و فلاح وجود دارد. لیبرته آزاد شدن از یک بند است، فقط، اما فلاح دربردارنده یک آزادی تکاملی وجودی است، نه آزادشدن یک فرد از توی یک زندان. یک برداشتن مانع نیست، بلکه یک نوع رشد است، یک شکوفایی است”۱۹. به نظر آیزایا برلین، بنیادیترین عدم آزادی را عمدتاً باید در محدود کردن انتخاب میان شقوق مختلف توسط دیگر عاملهای انسانی جست. اما شریعتی، نه تنها آزادی منفی را نفی میکند، بلکه اگزیستانسیالیسم سارتر را هم به دلیل بی خدایی مورد نقد قرار میدهد. اگر خدایی نباشد که دست ما را بگیرد، کارمان به آوارگی و پوچی و حشیش میکشد: “آزاد کردن من خدمتی به من نخواهد بود. وقتی که در بیرون کاری برای من نیست، شاید آزادی، تبدیل به آوارگی شود، و در آنجا دیگر معلوم نیست که آزادی خدمت به من باشد. اگر آزادی به صورتی در بیاید، که ملاک و جهت نداشته باشد، آوارگی است، و بعد تبدیل به پوچی میشود و بعد به صورت اگزیستانسیالیسم غربی در میآید که ایده آلش در نپال و در تنگه خیبر به دنبال حشیش گشتن است”۲۰.
از نظر آیزیابرلین، آزادی منفی به این دلیل اهمیت دارد که شرط خودآفرینی از طریق دست زدن به انتخاب است. در این چاچوب بر تنوع فروناکاستنی خیرهای نامتوافق تاکید میشود. پلورالیسم ارزشی متکای آزادی منفی، فقط خیرها و خوبیها را در بر نمیگیرد، بلکه بدها و بی ارزشها را هم در بر میگیرد، برای اینکه “انتخاب” و “خودآفرینی” مهم است. پس یک جامعه آزاد جامعهای است که امکان هرچه بیشتری برای تنوع صورتهای خود آفرینی از طریق دست زدن به انتخاب فراهم میآورد. قید وبندهای محدود کننده انتخاب میان شرهای نامتوافق و خیرهای نامتوافق باید از میان برداشته شوند، تا آزادی منفی امکانپذیر شود. آزادی از قید و بندهای بیرونی برای شریعتی هیچ ارزشی نداشت. او به فضیلت و آزادی وجودی میاندیشید : “هر کس که از یک “قید” – هرچند قید غیر انسانی و منحطـ رها میگردد، نباید سخاوتمندانه و سهل انگارانه، لقب بزرگ و خدایی “آزاد” را برایش حرام کرد و با ستایش او به نام آزادی، هم او را فریفت و هم به آزادی خیانت کرد… آزادی یک مسأله وجودی است”۲۱. او آزادی منفی را به صراحت تمام نفی میکرد، چون نه تنها امکان سوء استفاده از آزادی منفی وجود دارد، بلکه آزادی منفی پیامدهای نامطلوب به دنبال میآورد. میگوید: “ممکن است بپرسید نفس گسستن بندی که بر دستها بسته است مگر نه خود یک فضیلت است؟ بی تردید میگویم : هرگز! باید اول پرسید : چه کسی این بند را از دست تو باز کرد؟ و چرا؟ اگر دستهای تو را گشودند تا در توطئهای، به خون انسان بی گناهی فروبرند، تو ستایشگر رهائیهای خویش خواهی بود؟… چنانکه زن متجدد در رهایی از این قیدهای سنتی، از انحطاط به فساد و انحراف افتاده است و این یک سقوط بیشتر است”۲۲.
شاید گمان رود که شریعتی به دنبال آزادی مثبت (خود مختاری عقلانی) است. آزادی مثبت آزادی سروری بر خویشتن و آزادی کنترل عقلانی زندگی خویش است. خودمختاری (autonomi)، خودسروری، خودآئینی وخود فرمانروایی بسیارمهم است، اگر که دیگری نخواهد به جای من و برای من تصمیم بگیرد و مرا مطابق یک مدل عقلانی یا غیر زمینی از خیر، بر خلاف میلم، به سویی براند. اما سخن شریعتی دربارهی “فلاح” است، نه خودمختاری و خود آئینی. به صراحت تأکید میکرد، فلاح یعنی: “رستگاری وجودی انسان”۲۳.
شریعتی مدعی میشود که اسلام هر سه بعد را در خود جمع دارد: “از یک طرف سارتر مرا به آزادی وجودی خود میخواند، و از طرفی دیگر، سوسیالیسم مرا به مسئولیت اجتماعی دیگران میخواند، و از طرفی عرفان وعشق، رابطه مرا با عالم وجود، زندگی، سرنوشت نهایی وجودی و نوعی میخواند… اکنون اگر من که در قرن بیستم زندگی میکنم، در این زندگی امروز در مکتبی هر سه را در برداشته باشم، این مکتب رشد هماهنگ و متعادل و چند بعدی مرا تضمین خواهد کرد… به نظر من اسلام ارزشش در این است که روی هر سه بعد هماهنگ با هم تکیه میکند”۲۴. شریعتی به آقایان خامنهای و مطهری و حجازی میگوید، تمام اینها در امام علی موجود است.۲۵
در تابستان ۱۳۵۵ برای تعدادی از مجاهدین متنی تحت عنوان “خودسازی انقلابی” مینویسد و به آنها هم میگوید علی نماد این ابعاد سهگانه است: “او که حساستر از مزدک و انقلابیتر از مارکس زندگی کرد”. اما باید نشان داد که حضرت علی در کمونیسم از مارکس پیشی میگیرد تا رقیب حرفی برای گفتن نداشته باشد. میگوید حضرت علی علاوه بر برابریهایی که مارکس مطرح کرد، عالیترین نوع نظام اشتراکی (تساوی در مصرف) را مطرح نمود. این مدعایی نیست که شریعتی آن را طی یک سخنرانی مطرح کرده باشد، او در آن زمان حق سخنرانی نداشت. این مدعای نامعقول را شریعتی پس از تأمل فراوان نوشته است: “نه تنها به هر کس مطابق کارش، نه تنها تساوی در مالکیت بر ابزار تولید، بلکه عالیترین تصوری که از یک نظام اشتراکی داریم یعنی تساوی در مصرف”۲۶.
وقتی تمام مسائل به جنگ با دشمن و پیروزی بر رقیب مترقی فروکاسته میشود، این سخنان طرح میشود. رقیب مدعی دفاع از کارگران و دیکتاتوری پرولتاریا است، ما برای جلو زدن از او میگوئیم، شما خود یک عده بورژوا بیش نیستید، اما : “بزرگترین رهبران فکری و پیشوایان انقلابی اسلام براستی کارگر بودهاند”۲۷.
برای تساوی در مصرف به چگونه دولتی نیاز است؟ آیا جز یک دولت توتالیترکه آزادی شهروندان را نادیده بگیرد، امکان دیگری برای برابرکردن مصرف مردم وجود دارد؟ شریعتی چندان عنایتی به آزادی سیاسیـاجتماعی نداشت. برای پیروزی بر رقیب مارکسیست خود، فقط به عرفان حلاج واگزیستانسیالیسم سارتر نیاز داشت. آزادی وجودی سارتر را هم در نهایت به مفهوم قرآنی “فلاح” فرو میکاست. پس اینک معنای شعار عرفان، برابری و آزادی شریعتی روشن میشود: حلاج، مارکس وسارتر، یا دقیقتر از آن: عرفان، تساوی در مصرف و فلاح. همه اینها را در امام علی یک جا جمع میدید. حضرت علی را از بستر تاریخیاش بیرون میآورد و او را به پاسکا ل و مارکس و سارتر تبدیل میکرد۲۸. نه تنها سوسیالیسم مارکس، که تئوری امپریالیسم لنین را هم همچنان در ایدئولوژی خود نگاه میداشت.
۱ـ۳. مارکس معتقد بود که فقط در یک جامعه کمونیستی، که طبقات و دولت ونهادهای واسط محو میشوند، آزادی وجود خواهد داشت. شریعتی در سال ۱۳۵۵همچنان این ایدههای مارکسی را پی میگیرد. میگوید دموکراسی و سرمایهداری غیرقابل جمعاند. میگفت دموکراسی، “پوششی دروغین” برای مخفی کردن بهره کشی انسان از انسان است و آن را “کثیفترین فریب” تلقی میکرد. مهم نیست که آدمیان در جوامع سرمایهداری مغرب زمین احساس آزادی میکنند، آنها نمیفهمند، این احساس کاذب است: “ممکن است در چنین نظامی انسانها احساس آزادی کنند اما این یک احساس کاذب است، ممکن است در چنین جامعههایی همه افراد آزادانه رأی بدهند. اما پیش از آن سرمایهداری است که رأیها را در صندوق رأیهایشان فرو ریخته است، زیرا پول خودآگاه و ناخودآگاه رأی میسازد”۲۹. میگوید اعتقاد به وجود آزادی و دموکراسی در جوامع سرمایهداری غربی، چیزی جز “یک ساده لوحی” نیست۳۰، “آزادی راستین” تنها پس از رهایی “از نظام سرمایه داری” و “نظام طبقاتی” به دست آمدنی است۳۱. میگفت دموکراسی و لیبرالیسم با سرمایهداری “ناسازگاری فطری” دارند۳۲. اما به این نکته ساده توجه نداشت که دموکراسی و لیبرالیسم و سرمایه داری، فطرت(ماهیت؟) ندارند.
جامعه شناسان و اقتصاد دانان بسیاری روابط دموکراسی با سرمایه داری(یک نظام سازماندهی اقتصادی، مبتنی بر رقابت بازار، که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله تحت مالکیت خصوصی است و افراد یا شرکتها آن را مدیریت میکنند) را بررسی کردهاند. نتیجه پژوهشهای جامعهشناختی نشان میدهد که تمام جوامع دموکراتیک، اقتصادشان اقتصاد بازار است. اقتصاد دانانی چون آمارتیاسن نشان دادهاند که اقتصاد بازار شرط کافی دموکراسی نمیباشد، اما اقتصاد بازار شرط لازم دموکراسی است. برینگتون مور در تحقیق کلاسیکاش دربارهی راههای منتی به دیکتاتوری و دموکراسی، به این نتیجه مهم دست مییابد که : “بورژوازی نباشد، دموکراسی نیست”۳۳. به گفته چارلز لیند بلوم : “نه تنها جامعههای دموکراتیک کثرتگرا بدون استثنا دارای سیستم بازار هستند بلکه بهطور خاص سیستم اقتصادی خصوصی دارند”۳۴. به نوشته رابرت دال : “دموکراسی همواره در گذشته و حال با مالکیت خصوصی ابزار تولید همبسته بوده است… حتی امروز تمام کشورهایی که سیستم دموکراسی کثرتگرا دارند ابزار تولید بهطور عمده در مالکیت خصوصی است. بر عکس هیچ کشوری که در آن ابزار تولید در دست دولت یا باصطلاح در دست” اجتماع “است سیستم دموکراتیک کثرتگرا ندارد”۳۵. اقتصاد تمام کشورهای سوسیال دموکراسی اسکاندیناوی، اقتصاد بازار است.
آرمانهای آزادی و برابری، در مقام عمل، بدون آزادی زنان و برابری حقوقی زنان و مردان ناتمام است. فرایند آزادیخواهی و دموکراسیخواهی نمیتواند و نباید محدود و معطوف به مردان باشد. هر آزادیخواهی با مسأله زنان رویاروی خواهد شد و در آنجاست که عمق آزادیخواهی خود را بر ملا خواهد کرد. شریعتی در دهه پنجاه بهطور جدی با مسأله زنان مواجه شد. او سه گونه زن را از یکدیگر تفکیک میکرد.
الف) زن سنتی مقدسمآب.
ب) زن مدرن اروپاییمآب.
ج) زن فاطمهوار.
به نظر شریعتی، زن سنتی نه امکان بقا دارد و نه بقایش فایدهای دارد. زن متجدد محصول دوران مدرن و تهاجم غرب به جهان سوم است. او دوران مدرن را دوران عقلانیت، فردیت، منگرایی، اصالت رفاه، اصالت واقعیت، فایدهگرایی و… مینامید. در این دوران روابط عاقلانه منطقی و انسان خود آئین انتخابگر، جانشین “پیوندهای مقدس روحی و ادبی و فطری و… مایههای مرموز الهامی و حقیقتآمیز ارزشمند فوق اراده توصیفناپذیر ماورأ عقلی و بیرون از تسلسل علیت منطقی علمی” شد۳۶ علم و عقلانیت مدرن، منجر به فرسایش هاله تقدس شد: “علم و بینش منطقی دکارتی، همهچیز و حتی مقدسات و اصول اخلاقی را که همیشه انسان به چشم ارزشهای ماوراء عقلی و فضائل خدایی مینگریست، همچون اشیاء مادی تحلیل کرد و از آن جمله، زن و عشق را که همواره در هالهای از قداست و خیال و روح و الهام و شعر و اسرار دست نایافتنی پنهان بود، بر روی تخته تشریح گذاشتند و تجزیه و تحلیلش کردند”۳۷. زن در دوران مدرن از طریق استقلال اقتصادی، استقلال فردی، استقلال اجتماعی مستقل شد، اما احساسهای عمیق انسانی و عواطفش را از دست داد. سرمایهداری زن را به موجودی تک ساحتی فروکاست. زن چیزی نیست جز سکس. بورژوازی آینده او را پوچ و بی هدف کرده است : “زن، به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت و سکسوالیته دارد، به کار گرفته شد، تا نگذارد کارگر و کارمند و روشنفکر، در لحظات فراغت، بهاندیشههای ضد طبقاتی و سرمایهداری بپردازد… سرمایه داری… زن را به عنوان موجودی که سکسوالیته داردـ و جز این هیچ، یعنی موجودی یک بعدی – به کار گرفت”۳۸. شریعتی میگوید جامعه سنتی گذشته، جامعهای معنوی – اخلاقیـ مذهبی بود. زن در آن جوامع، اسیر محبوب و از نظر الهام و احساس و خصوصیات روحی، دارای مقامی بسیار بزرگ و متعالی بود، اما در دوران مدرن، زن به “اسیر آزاد” تبدیل شد که برای “نابود کردن ارزشهای متعالی و اخلاقی” و پوچ و مصرفی کردن جوامع از آن استفاده میشود۳۹. همه زنان قابل خریدن هستند، فقط قیمت آنها متفاوت است: “بانوی اول آمریکا را هم میتوان با مبلغی خرید، فرقش با آنها که سر چهار راه میایستند در نرخ او است”۴۰.
مارکس در مانیفست کمونیست یکی از شاخصهای دوران ماقبل مدرن را هاله تقدس میدانست که بورژوازی آن را در دوران جدید نابود ساخت. شریعتی همچنان گرفتار هاله تقدس، پیوندهای مقدس روحی ومایههای مرموز الهامی دوران پیشامدرن است. عبور از آن جهان به جهان عقلانیـ منطقی محاسبهپذیر برای او دشوار است. این امر وقتی به صورت غیرقابل قبول در میآید که غربیان بخواهند به روشهای استعماری، جهان اسطورهای ما رابه جهان اسطوره زدایی و افسون زدایی شده غربی، با تمام پیامدهای نامطلوبش، تبدیل کنند.
به گفته شریعتی غرب به ما حمله کرد وهمه چیزمان را نابود ساخت. “آلودگی در مغز استخوان مردم خانه” کرده است. غربیان: “مرزها را شکستند و برج و باروها را فرو ریختند و سنگرها را بر روی سنگرداران بی دفاع… خراب کردند، و همهچیز را در هم کوفتند و همچون دسته دسته روباههای مکار و گرگهای خونخوار و کفتارهای مرده خوار و نبش قبر کن و سگهای هار زنجیر گسستهای که از قفس گریخته باشد… بر شهرها و آبادیها و بازارها و مسجدها و خرمنها و حتی خانههای ما ریختند و غارت کردند و آمدند و کشتند و سوختند و بردند… و نرفتند”۴۱. غربیان زنان ما را آزاد کردند، آزاد از چادر۴۲. “آزادیهای ساخت سرمایهداری غرب” فقط آزادیهای جنسی است. “نظام پلید سرمایهداری غرب” به زنان شرقی آزادی جنسی داده تا ملتهای آنها را استعمار کند. زن متجدد پوچ شرقی را مدرنیسم از حمامهای زنانه در آورد و وارد نهادهای مدنی بی خاصیت کرد: “انجمنهای زنان در نامهای مختلف باز شده و خانمهای پوچ محترمه را از درون خانهها بهاین حمامهای سرد بی آب و بی بخار زنانه میخواند”۴۳.
شریعتی تا آخر عمر نگران زنان و نقش آنان بود. به گمان او، غرب تمام استراتژی توطئه گرانه خود را معطوف به زنها کرده تا اصالت و استقلال و ارزشهای ما را نابود نماید. سه ماه پیش از مرگ، خطاب به زنان میگفت: “دخترها، خواهرها، اینها همه توطئه دشمنه، اینها همش نقشه است. میخواهند همهچیز را از شما بگیرند. میخواهند به اسم آزاد شدن شما را لاابالی بار بیاورند، به اسم امروزی شدن، شما را روسپی بار بیارن. میخواهند از شما یک کنیزهای تازه بزک کرده بسازند، برای اینکه، جوونها را به گند بزنید، برای اینکه، جنسهای آنها را به فروش برسانید، برای اینکه مردم را عوض کنید، برای اینکه، زندگیها را آلوده کنید، برای اینکه خودتان را به کثافت بکشانید، برای اینکه همه ارزشها را پامال بکنید، برای اینکه، اصالتتون، عفت تون، ایمانتون، استقلال تون، شخصیت انسانی تون، سرمایه تون، روح تون، عشق تون، تقوا تون، نجات تون، فلاح تون، همه دفن بشه، برای اینکه از شماها عروسهای کاغذی بسازند. شماها میتونید انسان باشید، آزاد باشید، چقدر؟ میتونید هم از زندان سیاه رمال و دعا نویسه بیایید بیرون، هم میتونید زن بدکاره دم گاراژها نباشید. شما، یک گوهر خدایی زن بودن دارید، که ازش عشق، دوست داشتن، لطافت زندگی و معنی رابطه انسانی سرچشمه میگیره. شما فقط این جورید. همه را توی این بازار گند پلید کثیف، نریزید! نفروشید”۴۴.
به اعتقاد شریعتی جنگ تمام عیاری آغاز شده بود: “اسلام با غرب و استعمار غرب درگیر است”۴۵. کمتر جامعهای توانسته است در مقابل دعوتهای منحرفانه غرب به نام مدرنیسم خوب بایستد. تمام مسأله این است : “مقابله و مقاومت در برابر مدرنیسم خاصی که به نام آزادی زن مطرح شده” است. “در برابر هجوم مدرن مآبانه آزادی زن” چگونه میتوان ایستاد؟ “بزرگترین سلاح برای مبارزه با تحمیل ارزشهای غربی، و در برابر دعوت غرب، داشتن چهرههای بسیار ممتاز و شخصیتهای نمونه متعالی زنده در تاریخ ودر مذهب اسلام است”۴۶. در مسأله مورد نزاع، فقط با فاطمه میتوان در مقابل یورش فرهنگی غرب و متجددین داخلی ایستاد : “وی در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده است. مظهر یک دختر در برابر پدرش. مظهر یک همسر در برابرشویش. مظهر یک مادر در برابر فرزندانش. مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش”۴۷. شریعتی حضرت فاطمه را به عنوان الگو در برابر زن مدرن معرفی میکند. اما او به این نکته بسیار مهم هیچ اشارهای نمیکند که حضرت فاطمه متعلق به جامعه پدر سالار و مرد سالار است. ایده برابری حقوقی زنان و مردان، ایدهای متعلق به مدرنیته و حاصل مبارزات جنبشهای فمینیستی است. در سخنان حضرت فاطمه نشانی از ایده برابری حقوقی زنان و مردان وجود ندارد و نمیتوانست وجود داشته باشد، چون قرآن متنی است متعلق به جامعه پدر سالار و مردسالار. مطابق نظریه شیعی امامت، ولایت از آن ائمه اطهار است. حضرت فاطمه برای فدک و زعامت غصب شده همسرش مبارزه میکرد. زن مدرن با نظام سلطه مردانه که از طریق نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زنان را سرکوب مینماید، مخالف است. مردان بیش از زنان به منابع و امتیازات ساختارهای سلطه در داخل و خارج خانه دسترسی دارند. مسأله زنان مردسالاری (patriarchy) و فرودستی زنان است، نه پذیرفتن مردسالاری به اضافه اهدای یک نقش انقلابی به زنان برای دفاع از نظام انقلابی برحق. به گمان فمینیستها پیچ تنظیم قدرت در جامعه در دست مردان است و قدرت زنان فقط در چارچوب اقتدار مردانه وجود داشته است. لذا این اقتدار مردسالارانه است که باید پایان یابد.
به گمان شریعتی تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی غرب، پیاده کردن حقوق اسلامی است.۴۸ به گفته شریعتی، حقوق اسلامی و احکام فقهی، “قوانین منبعث از فطرت است” این قوانین را خالق طبیعت وضع کرده است، لذا “کهنه شدنی نیست”. بدین ترتیب احکام فقهی، احکام ابدی است۴۹. این رأی شریعتی را با آرای روشنفکران دینی پس از وی مقایسه کنید که تمام احکام فقهی غیرعبادی را تاریخی (نه فطری و طبیعی و آسمانی) ـ موقتی (نه همیشگی و کهنه ناشدنی) میدانند. سروش و مجتهد شبستری، شارع را پیامبر اسلام (نه خدا) میدانند. به نظر اینان، تمام قرآن کلام پیامبر است، نه خدا۵۰. رویکرد فقهشناسانه شریعتی با رویکرد فقهشناسانه فقهای بنیادگرا تفاوتی ندارد. هر دو فقه را نازل شده از سوی “خدای متشخص انسانوار” و کهنه ناشدنی میدانند. اما مصطفی ملکیان بهطور مستدل نشان داد که خدای متشخص انسانوار غیرقابل دفاع است، واگرخدایی وجود داشته باشد، میتوان برهان اقامه کرد که “وجود غیرمتشخص” (خدای عرفا و وحدت وجودیان) است. سروش هم از خدای فراشخصی دفاع مینماید. اگر این مدعا صادق باشد، نه تنها نگاه ما به فقه، بلکه به کل دین و تجربه نبوی، دگرگون خواهد شد.
شریعتی به بسیاری از احکام فقهی مربوط به زنان اشاره و از آنها دفاع مینماید. حجاب شرعی را به چادر فرو نمیکاهد، اما معتقد است هر انسان آگاه و روشنی، حجاب شرعی را منطقی و قابل پذیرش میداند. پس آگاهی و روشنی مساوی با پذیرش منطقی حجاب شرعی است و عدم پذیرش حجاب، به معنای عدم آگاهی و ناروشنی است: “اتفاقاً یکی از چیزهایی که آقای مطهری مطرح کردهاند _ و چه خوب – مسئله چادر به عنوان یک شکل و مسئله حجاب به عنوان یک اصل اسلامی است… اما اصل حجاب اسلامی به عنوان یک قانون فقهی اصلی است که هر انسان آگاه و روشنی برایش منطقی و قابل پذیرش است”۵۱. حجاب برای شریعتی نوعی سلاح برای مقابله و مبارزه با غرب است. در زمستان سال ۱۳۵۵، یعنی چند ماه پیش از وفاتش، میگوید “دختر چینی بت زیبای رنگینی (است) که تمام زنان عالم در برابرش تسلیم بودند، برای اینکه در… نقاشی و درست کردن خود مهارت داشت… زیباییهای زن چینی و آرایش چینی در تمام دنیا خودش را تحمیل کرده” است. دختر زیبای چینی میداند چگونه “ناز و عشوه و قر غمزه بکند”. اما زنان چینی در دوران مائو “لباس گونی” به تن کردند و بدین ترتیب “دختر اروپایی را تحقیر” کردند. این پوشش ایدئولوژِیک بهتر از لباسهای بورژوازی غرب است. با لباس گونی میتوان در برابر غرب ایستاد، اما پوشیدن لباسهای غربی به منزله پذیرش فرهنگ منحط غرب است. دختر چینی با لباس گونی “خود را یک انقلابی ایدئولوژیک میداند” و دختران غربی را “عروسک کوکی” دست ساز بورژوازی. حجاب زنان مسلمان هم سلاح پیکار است: “یک حجاب مال نسل آگاهی است که به پوشش اسلامی بر میگردد. این نسلی است که با این پوشش اسلامی میخواهد به استعمار غربی و به فرهنگ اروپایی بگوید ۵۰ سال کلک زدی، کار کردی، نقشه کشیدی که مرا فرنگی مآب کنی، من با این لباسم به تو میگویم” نه “و به تمام ۵۰ سال کارت فاتحه میخوانم. مرا نمیتوانی عوض کنی… این کسی که آگاهانه پوشش را انتخاب میکند مظهر چیست؟ مظهر یک فرهنگ خاص، یک مکتب خاص، یک حزب فکری خاص، یک جناح خاص و یک جبهه خاص است”۵۲. درست مثل جبهه جنگ که در دو سوی آن دو ارتش با دو فورم لباس متفاوت در برابر یکدیگر ایستادهاند. زنان با حجاب اسلامی جبهه خاص ضد غرب را میسازند و فاتحه فرهنگ مدرنیته را میخوانند. به فرض آنکه رویکرد شریعتی درست باشد، در آن صورت جای این پرسش باقی است که چرا مردان برای مقابله با فرهنگ منحط غرب، لباسهای غربی را نباید کنار بگذارند و به لباسهای رایج در شبهه جزیره عربستان زمان ظهور اسلام باز گردنند؟ مگر غرب فقط از طریق پوشش و آرایش زنانه فرهنگ اسلامی را نابود میکند؟ اگر همه مردان ایرانی کت و شلوار و کراوات را کنار بگذارند و بهجای آن لباس روحانیت بر تن کنند، این شاید بزرگترین “نه” به غرب و مدرنیته باشد.
شریعتی تعدد زوجات یا چند همسری را “ضرورت اجتماعی” میشمارد و میگوید قرآن به دلیل “سرنوشت یتیمها مسأله تعدد زوجات را مطرح” کرده است. دلیل دیگر این ضرورت اجتماعی، جنگهای بی شمار، کشته شدن مردها و افزایش تعداد زنان نسبت به مردان است۵۳. استدلال شریعتی با استدلال مطهری، طباطبایی و آقای خمینی تفاوتی ندارد. وقتی اوریانا فالاچی از آقای خمینی پرسید چرا قوانین شما به مردها اجازه میدهد چهار همسر اختیار کنند؟ وی پاسخ داد: “قانون اینکه یک مرد بتواند با چهار زن ازدواج کند قانونی است بسیار مترقی و برای خوبی زنها نوشته شده است. به خاطر اینکه تعداد زنها از مردان خیلی بیشتر است. مونث بیشتر از مذکر متولد میشود. در جنگها، مردان بیشتر از زنان کشته میدهند. یک زن احتیاج به یک مرد دارد. پس باید چکار کرد؟ آیا شما ترجیح میدهید که زنان اضافی بروند و فاحشه بشوند؟ و یا اینکه با یک مرد که چند زن دارد ازدواج کنند؟ به نظر من صحیح نیست که زنهای تنها فاحشه شوند به خاطر اینکه مرد کم است”.
شریعتی ازدواج موقت یا صیغه را بزرگترین و تنها راه حل مسائل جنسی جهان معاصر میداند. میگوید از نظر جامعهشناسی و بهخصوص روانشناسی: “نه تنها بزرگترین، بلکه تنها و تنها راه حل مسأله بحران جنسی نسل جوان در جهان امروز است، و مترقیترین سنتی است که وضع شده” است۵۴. دفاع از صیغه در چارچوب یک جامعه اسلامی شیعی برای گشودن روابط دختران و پسران یک بحث قابل مناقشه است، اما شریعتی آن را بزرگترین و بلکه تنها راه حل بحران جنسی جهان مدرن تلقی میکند. بدین ترتیب ایده صیغه را میتوان به عنوان بزرگترین دستاورد به جهان غرب صادر کرد. آقای خمینی تا آنجا پیش میرود که صیغه کردن فاحشه را هم مجاز میشمارد: “یجوز التمتع بالزانیه علی کراهیه خصوصاً لو کانت من العواهر و المشهورات بالزنا، و ان فعل فلیمنعها من الفجور: متعه نمودن با زن زانیه، خصوصاً اگر از زنهایی باشد که در زنا شهرت دارد، با کراهت جایز است، و اگر متعه نمود او را از فجور باز دارد”۵۵.
شریعتی حقوق اسلامی را حلال مشکلات زنان میدانست. این حقوق، آن چنان که فقها بازگو کردهاند، پیامدهای باورنکردنی و ناپذیرفتنی بسیار دارد. به عنوان مثال، آقای خمینی، استفاده شهوانی از شیرخوارگان را هم مجاز میداند: “همبستری با زن قبل از اینکه ۹ سالش تمام شود چه ازدواج دائم باشد و چه متعه جایز نیست. و اما سایر کامجوییها، مانند لمس شهوتآمیز او و در آغوش فشردنش و ران به ران او مالیدن، اشکالی ندارد. و این قبیل کارها با دختر شیر خواره هم میتوان کرد. اگر مردی قبل از اینکه همسرش ۹ ساله شود با او همبستر شود به طوری که منجر به افضاء او نشود بنابر قول اقوی، غیر از گناه چیزی بر این کار مترتب نمیشود، اما اگر او را افضاء کرد، یعنی مجرای بول و خون حیض یا مجرای خون حیض و مدفوع او را یکی کرد همبستری با همسرش برای همیشه حرام میشود، اما بنابر قول احتیاط آمیزتر حرمت دائم همبستری اختصاص به مورد دوم، یعنی وقتی که مجرای خون حیض و مدفوع یکی شود دارد، و به هر حال بنابر قول اقوی زن از همسری شوهر خارج نمیشود و احکام همسری بر آن زن جاری است، یعنی از هم ارث میبرند و ازدواج با زن پنجم برای شوهرش جرام است و ازدواج با خواهر آن زن نیز بر بر مرد حرام است و همچنین است سایر احکام”۵۶. در غربی که از نظر فقهای ما و شریعتی مرکز فساد و فحشا است، مطلقاً چنین احکامی وجود ندارد و سوء استفاده جنسی از کودکان مجازاتهای سنگین دارد۵۷.
نگرش شریعتی به زنان به آزادی و برابری زنان راه نمیگشاید. در برخی مواضع شریعتی سخنانی بیان کرده که مطلقاً مطلوب فمینیستهای امروزین نیست. در دعاهایش از خدا درخواست میکند به زنان ما شعور عطا کن. در وصیت نامهاش خطاب به جوانها مینویسد: “شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند”۵۸. این گونه سخنان نشان میدهد که شریعتی همچنان در چارچوب نظام مردسالارانه سخن میگوید. برابری حقوقی زنان و مردان مسأله او نیست، مسأله او، ایستادن در برابرغرب و “نه” گفتن به اوست. اگر با پوشاندن گونی بر تن زنان میتوان به غرب “نه” گفت، پس باید بر تن تمام زنان گونی کرد. ادعای من این نیست که شریعتی میخواست تمام زنان را گونی پوش کند، ادعای من آنست که اگر مدعیات شریعتی را تا نهایت منطقیاش دنبال کنیم، به همین جا میرسیم. قصد و نیت مولف مهم نیست، مقتضیات درون متنی مهم است۵۹.
۱. این نوشتار عمدتاً متکی بر نوشتههای یک سال پایانی زندگی دکتر شریعتی است.
۲. فرید ذکریا در کتاب آینده آزادی چنان رویکردی را دنبال میکند. میگوید “این آزادی بود که منجر به دموکراسی شد و نه بالعکس” (فرید ذکریا، آینده آزادی، ترجمه امیر حسین نوروزی، طرح نو، ص ۲۹). به گمان وی اگر ساختار لیبرالی شکل نگرفته باشد، انتخابات فقط به پوششی برای اقتدارگرایی و مشروعیتبخشی به قدرت ربوده شده تبدیل خواهد شد(پیشین، ص ۱۱۵ـ۱۱۴). “کانون کشمکش میان لیبرالیسم قانون سالار و دموکراسی، اقتدار دولت است. موضوع لیبرالیسم قانون سالار محدودکردن قدرت است، وبالعکس، موضوع دموکراسی انباشتگی قدرت و استفاده از آن” (پیشین، ص ۱۱۷). وی صلح را هم محصول دموکراسی نمیداند. او به شدت دموکرسی آمریکا را از موضع آزادی نقد مینماید. نظامی که روز بهروز به سمت “دموکراسی بیشتر و آزادی کمتر” پیش میرود(پیشین، ص ۱۹۰). به گفته وی “کالیفرنیا کاملترین نمود دموکراسی مستقیم در دنیای امروز است”، ولی او دموکراسی کالیفرنیایی را به شدت نقد مینماید.
۳. مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۸۰.
برخی از اندیشمندان از موضع دفاع از آزدای با دموکراسی مخلفت میکنند، اما شریعتی از موضع مخالفت با آزادی دموکراسی را رد میکند و برای این کار به هر چیزی متوسل میشود. نمونه زیر قابل توجه است: “در فرانسه امروز حتی وقتی که ژنرال دوگل آمد و گفت در این کابارههایی که بسیار زشت و بسیار وقیح میرقصندـ در اینجاـ یک پوشش مختصری داشته باشند و دستور داد یک Cacheـ Sex یعنی یک عورت پوش(پارچه کوچکی به اندازه یک کف دست، یک برگ) به آنجاشان بگذارند، فریاد آزادیخواهان بلند شد که او به چه حق میخواهد آزادی این افراد را سلب کند؟ مگر نه هر انسانی میتواند هر جور که خواست در حکومت لیبرالیسم و نظام دموکراسی و آزادی فردی برقصد؟ انحطاطی که در کشورهای لیبرالیسم و دموکراسی غربی پیش میآید نشانه ضعف این نظام در هدایت جامعه است” (ج ۲۶، ص ۶۰۷).
استدلال شریعتی را به نحو زیر میتوان بازسازی کرد:الفـ نظام لیبرال دموکراسی آزادی فردی را به رسمیت میشناسد. بـ آزادی سیاسی به آزادی فساد و فحشاء منتهی میشود. جـ فساد و فحشاء بد است. دـ پس لیبرال دموکراسی و آزادی بد است.
عین همین استدلال دربارهی نظامهای سوسیال دموکراسی صادق است. به هر حال، آمریکا دیندارترین جامعه مغرب زمین است. کشورهای سوسیال دموکراسی، بی دینترین جوامع غربی اند. بسیاری از آزادیهای جنسی، در جامعه آمریکا ممنوع و جرم تلقی میشود. شریعتی هم فرانسه را مثال میزند که انقلابی ضد کلیسایی را پشت سر دارد. در عین حال، لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی مدعی هدایت اخلاقی جامعه نیستند و روابط مختارانه جنسی را از حوزه سیاست خارج و جزء حوزه خصوصی محسوب میدارند.
۴. در سال ۱۳۵۱حسین احمدی روحانی و تراب حقشناس از سوی سازمان مجاهدین خلق ماموریت مییابند تا با آقای خمینی در عراق دیدار و از وی تائید سازمان را دریافت نمایند. آندو طی ۷جلسه در طول یکماه مواضع سازمان را با وی در میان مینهند، اما آقای خمینی از تأیید سازمان خودداری میکند. ایندو از فعالترین مارکسیست – لنینیستهای بعدی سازمان بودند. نکته مهم آنست که تراب حقشناس میگوید اساساً از ابتدأ اسلام برای آنها اهمیت چندانی نداشته است: “مجاهدین سالهای ۴۰ و ۵۰، اول مبارز بودند و سپس مسلمان… ما تکه بریدههایی از مارکسیسم و تکه بریدههایی از اسلام را کنار هم میگذاشتیم… اگر جلسه مهمی داشتیم ممکن بود نماز ما قضا شود و این برای ما اهمیت نداشت… یعنی ابتداء مبارزه است که اهمیت دارد. ما از قرآن میخواستیم چیزهایی را در بیاوریم که مبارزه اجتماعی ما را تأئید کند. تجربه به ما آموخت و هر کدام از مجاهدین که کلاه خود را قاضی میکردند، این را میتوانستند بفهمند که ما چندین سال بالای اعلامیهها آیه قرآن مینوشتیم و معتقد بودیم که از قرآن الهام میگیریم، ولی آنجا که یک سال میگذرد و تو برای هیچ یک از کارهایی که به مبارزه روزمرهات مربوط میشود، لازم نمیبینی که لای قرآن را باز کنی، یعنی در واقع غیرقابل استفاده است… چرا به خودمان دروغ بگوئیم… اصل کار در تغییر ایدئولوژی این بود که نباید به مردم دروغ گفت” (آرش، شماره ۷۹، آبان ۱۳۸۰، ص ۲۴). اگر به اسلام اعتقاد وجود نداشت، تائید گرفتن از آقای خمینی چه معنایی داشت؟ در واقع شک و تردید آقای خمینی درست بود که در مواضع سازمان، آنچه را خود اسلام تلقی میکرد نمییافت.
۵. بیانیه اعلام مواضع ایدئولوزیک سازمان مجاهدین خلق ایران
۶. تقی شهرام با طاهره میرزاجعفرعلاف ـ همسر سابق یکی از اعضای سازمان به نام محسن فاضل ـ ازدواج کرد. برای توجیه این ازدواج به “وجود صلاحیتهای بالاتر از عضو” در طاهره و “آزاد شدن انرژی” فاضل استناد گردید. ادعا شد که فاضل در زندگی مشترکش با طاهره همواره با ناکامیهای مختلف خصوصی و سیاسی روبرو بوده است. تقی شهرام مدعی شد که محسن فاضل با تقدیم همسرش به وی، از یک بحران خود کم بینی نجات یافته که پیش از آن همه استعدادها و توانهایش را محبوس کرده بود. شهرام، محسن فاضل را به خارج فرستاد تا هم جریان تغییر مواضع در خارج از کشور را سریعتر پیش برد و هم موانع تشکیلاتی این روند را حذف کند. محسن فاضل در سال ۱۳۵۳ مرتضی هودشتیان را ـ که شریف واقفی او را به خارج فرستاده بود ـ به قرارگاه سازمان در عراق میبرد. فاضل به هودشتیان به عنوان مامور نفوذی ساواک مشکوک میشود. با توافق حسین روحانی مسئول خارج کشور سازمان، فاضل به همراه محمد یقینی، آن فرد را شکنجه و به قتل میرسانند. نکته مهم دیگری در این قتل وجود دارد. تراب حقشناس مأمور میشود دربارهی هویت حقیقی نامبرده از داخل سوال نماید. در طی کمتر از ۲۴ساعت اطلاع میدهند که نامبرده مطمئن است. در آن زمان کسی در زیر شکنجههای ساواک هم در کمتر از ۲۴ ساعت به قتل نمیرسید. محمد یقینی که در شکنجه وقتل نامبرده با محسن فاضل همکاری داشت، بعدها توسط یکی دیگر از رفقای سازمان ترور میشود. طاهره آنچنان در ولایت شهرام ذوب شده بودکه حاضر شد دو تن از برادران خودش را فدا و شخصاً رأی به ترور آنها دهد. از آن دو برادر، یکی توسط سازمان ترور شد و دیگری از دست سازمان گریخت و از ترس آنها خود را به ساواک معرفی کرد.
۷. مجموعه آثار، ج ۲، ص ۵۰
۸. مجموعه آثار، ج ۱، صص ۲۱۲ـ۲۱۱
گذشته از ناراحتی شدید از عمل تروریستی، شریعتی نه تنها از رهبران سازمان مجاهدین خلق حمایت و تجلیل به عمل میآورد، بلکه عملیات چریکی و مسلحانه علیه امپریالیسم و سرمایهداری را تأیید مینماید.
۹. ج۲، ص ۱۸
۱۰. پیشین، ص ۱۹
۱۱. در این دوران لحن شریعتی نسبت به مارکسیتها رفته رفته گزندهتر میشود. مینویسد: “مگر اسرائیل فرزند نامشروع سرمایهداری و کمونیسم در جنگ دوم نیست؟… کمونیسم و کاپیتالیسم هر دو پوزه در توبره بورژوازی دارند، توبره و آخوری که از ویرانی شرق و غارت آسیا و آفریقا پر و آباد شده است “(مجموعه آثار، ج ۴، صص ۱۶۳ـ۱۶۲). میگوید مارکس نفهمید که سرمایهداری معلول سود اضافی نیست، بلکه معلول استعمار و غارت جهان غیر غربی است: “آنچه سوسیالیسم و مارکسیسم هم در غرب نفهمیدند، این بود که، استعمار آسیا و افریقا سرمایهداری عظیم اروپا را به وجود آورد، نه استثمار پرولتاریای اروپائی” (پیشین، ص ۱۶۶). “این استعمار است که بورژوازی غربی را کاپیتالیست کرد و پرولترش را بورژوا. ما را لخت کردهاند تا پرولتر را نو نوار ساختهاند” (پیشین، ص ۱۷۰). مینویسد پیشبینی مارکس در خصوص وقوع فوری انقلاب در جوامع غربی سرمایه داری، “یک نگرش دقیق، قابل تحلیل درست و علمی و عینی است” که “قطعاً آن پیشبینی هم درست از آب در میآید”، اگر که استعمار اقتصادیـفرهنگی شرق نبود(پیشین، ص ۱۶۸). شریعتی تا آنجا پیش میرود که بهطور کلی منکر مبارزات مارکسیستها میشود: “در هیچیک از کشورهای استعمار زده جهان سوم (اسی، افریقاو آمریکای لاتین) مارکسیستها نتوانستهاند کاری از پیش ببرند. نه در جنگ ضد استعماری خارجی که جبهه مقدم مبارزه در این کشورها است و نه در جنگ طبقاتی که در محدوده داخلی جامعه درگیر بوده است” (پیشین، ص ۱۷۴). شریعتی همچنان از نهضتهای آزادیبخش و ضد امپریالیستی ملتهای استعمار زده دفاع، اما گروهها و احزاب کمونیستی را نفی میکند.
۱۲. ج۲، ص ۲۵
۱۳. متأسفانه کسانی که نوار جلسه را پیاده کردهاند به هیچ وجه ضروری ندیدهاند پاسخهای آن سه تن را هم در کتاب بیاورند. لذا از نظرات انها اطلاعی در دست نیست.
۱۴. پیشین، ص ۵۰
در تیر ماه ۱۳۵۱ در حسینیه ارشاد، شریعتی به حضار میگوید: “امشب قرار بود که متن سخن را جناب آقای خامنهای به عهده داشته باشند که در این رشته مسائل زنان کار کردهاند و مرد آگاهی است” (ج۲۱، ص ۲۰۹).
۱۵. ج۲ ص ۴۸
۱۶. پیشین، ص ۱۴۸
۱۷. پیشین، ص ۵۱
۱۸. پیشین، ص ۱۴۹
۱۹. پیشین، ص ۴۴
۲۰. پیشین، ص ۸۶
۲۱. ج ۵، ص ۶۷
۲۲. ج ۵، صص ۶۸ـ۶۷انتقادهای شریعتی از آزادی منفی را با انتقادهای آقای خمینی و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی از آزادی منفی مقایسه نمائید. آقای خمینی هم میگفت ما با آزادی موافقیم، اما باتوطئه مخالفیم. با آزادی موافقیم، اما با فساد و انحراف و سقوط اخلاقی مخالفیم. انصاف باید داد که شریعتی در رد آزادی منفی از این زاویه، بر تمام زمامداران بنیادگرای جمهوری اسلامی حق تقدم دارد.
۲۳. ج ۲۴، ص ۲۵
۲۴. ج۲، ص ۸۷
۲۵. پیشین، ص ۵۱
۲۶. پیشین، ص ۱۴۴
۲۷. پیشین، ص ۱۷۱
شریعتی در سال پایانی زندگی خود، همچنان قرائتی مارکسیستی از قرآن عرضه میکرد. مینوشت: “در جامعهشناسی قرآن، که یک جامعهشناسی صریح طبقاتی است: جامعه طبقه دائمی است، سه طبقه که “طبقه مرکب حاکمه” را میسازند، در سه سمبل نشان داده شدهاند “فرعون” : قدرت حاکمه سیاسی، “قارون” : قدرت حاکمه اقتصادی، “بلعم باعو” : قدرت حاکمه مذهبی و فکری(روحانیون رسمی، ایدئولوگهای رسمی و علمأ و نویسندگان و انتلکتوئل سوء) و طبقه محکوم : “ناس” = توده = عیال الله. پیغمبران وابسته به این طبقهاند، در برابر آن سه طایفه” (ج ۴، ص ۲۳۵).
۲۸. شریعتی در همین جلسه به آقای خامنهای و مطهری و حجازی میگوید اقبال لاهوری کسی است که در تاریخ فلسفه مغرب زمین نام او را در کنار نام فیلسوفان غربی میآورند. او “با هگل، با نیچه، با گوته، با دکارت، با کانت” کشتی گرفته است. اما پس از این سفر دراز، اقبال میگوید: “افسوس از این عمری که در اروپا به هدر دادم”. (ج۲ ص ۵۴ـ۵۳). نمیدانیم آقایان پس از شنیدن این سخنان چه عکس العملی نشان دادهاند؟از کشتی فکری اقبال با هگل و نیچه وگوته و دکارت و کانت هم اطلاعی در دست نیست. اما هدر دادن عمر در اروپا، داستانی است که به کار زمامداران بعدی جمهوری اسلامی میخورد.
در این دوره شریعتی برای مبارزه با دشمن و رقیب، جبهه خودیها را تقویت میکرد. در این راه کار را از مبالغه میگذراند. سید محمد حسین طباطبایی را باسقراط برابرمینشاند که “بر کوهی از فرهنگ بشری تکیه زده است” و هانری کربن “از این اقیانوس عظیم افکار و عواطف عمیق و گونه گونهای که فرهنگ اسلامی و سیعی را ساخته است جرعههایی بنوشد” (ج۴، ص ۱۰۴). میگوید ابوذر غفاری پرودن و داستایوسکی است، او “روشنفکر انقلابی جامعهشناس و اقتصاد دان و مردمشناسی است که انقلاب کبیر فرانسه را پشت سر گذاشته و مسئله استثمار و بورژوازی و غارت سود اضافی و تبعیض طبقاتی و آمبورژوازمان روشنفکران و رهبران انقلابی جامعه را همه میداند و از یک فرهنگ غنی سوسیالیستی آگاه است” (پیشین، ص ۱۴۲).
در باره فروید میگوید :
از سوی دیگر، شریعتی به زبان متافیزیکی ادعاهایی بیان میدارد که معنای محصلی ندارد. به عنوان مثال: “علم من به مردم، علم حصولی نیست، علم حضوری است، علم من است به خود من” (ج۴، ص ۲۳۲) یا “اسلام… برخلاف رآلیسمـ که آنها را نمیپذیرد، آنها را تغییر میدهد، ماهیتشان را، به شیوه انقلابی، دگرگون میکند” (ج۲۱، ص ۶۱). از نظر قدما، انقلاب ماهیت محال است. پدیدههای اجتماعی هم فاقد ماهیتاند.
۲۹. ج۲، ص ۱۴۷
۳۰. پیشین، ص ۱۴۹
۳۱. پیشین، ص ۱۴۸
۳۲. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۶۱
۳۳. Barrington Moore. Social Origins of Dictatorship and Democracy: Lord
and Peasant in the Making of the Modern World. With a new foreword
by Edward Friedman and James C. Scott. Boston: Beacon Press، ۱۹۹۳.
p. ۴۱۸
۳۴. Charles E. Lindblom، Politics and Markets: The World’s PoliticalـEconomic Systems، Basic Books، New York، ۱۹۷۷، p. ۱۶۲.
۳۵. Robert A. Dahl، Dilemmas of Pluralist Democracy: Autonomy vs. Control، Yale University Press، New Haven، ۱۹۸۲، p. ۱۰۸.
۳۶. مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۸۲
۳۷. پیشین، ص ۸۲
۳۸. پیشین، صص ۹۱ـ۹۰
۳۹. پیشین
۴۰. پیشین، ص ۸۷
حتی زمامداران بنیادگرای حاکم بر ایران هم به همسر جرج بوش کاری ندارند. اما شریعتی به پیروانش آموخت که در جنگ با امپریالیسم میتوان تا آنجا پیش رفت که همسر رئیس جمهور آمریکا را فاحشه خواند.
۴۱. پیشین، ص ۶۵
۴۲. پیشین، ص ۱۰۵
۴۳. پیشین، ص ۱۰۲
۴۴. ج ۱، ص ۲۲۲
۴۵. ج ۲۱، ص ۶۷
۴۶. پیشین، ص ۲۱۲
۴۷. پیشین، صص ۲۰۳. ۲۰۲
۴۸. پیشین، ص ۲۲۱
۴۹. پیشین، ص ۲۲۲
۵۰. آرش نراقی طی دو مقاله زیر آرای سروش و مجتهد شبستری را نقد و رد کرده است. به نظر نراقی، سروش و مجتهد شبستری هیچ دلیلی برای مدعای خود اقامه نکردهاند.
آرش نراقی، بازخوانی نظریه سروش دربارهی تجربه نبوی و بسط آن، سایت نراقی
آرش نراقی، محمد مجتهد شبستری و مسأله ماهیت کلام وحیانی، سایت نراقی
۵۱. ج۲۱، ص ۲۳۶
اتفاقاً آقای خمینی هم در همان زمان، پس از انتشار کتاب مطهری دربارهی حقوق زنان در اسلام، از نجف، نظرات عرضه شده توسط مطهری را تأئید کرد.
۵۲. پیشین، ص ۲۷۴
شریعتی مائو را به دلایل بسیار تحسین میکرد. میگفت:
۵۳. ج ۲۱، صص ۱۵۴ـ۲۵۳
۵۴. پیشین، ص ۲۵۵
۵۵. روح الله خمینی، تحریر الوسیله، ج ۳، صص ۵۲۱ـ۵۲۰
۵۶. پیشین، ص ۴۳۰ مسأله ۱۲
۵۷. به عنوان مثال، در ایالت نیویورک، هرگونه رابطه جنسی بزرگسالان با افراد زیر ۱۱ساله، ۵تا۲۵سال مجازات زندان خواهد داشت. در ایالت آلاباما، ارتباط جنسی با افراد زیر ۱۲ سال، حبس ابد، یا از ۵ تا ۹۹ سال زندان دارد. در واشنگتن، ۵ سال تا حبس ابد. در ضمن، در آمریکا، مشخصات کامل این نوع افراد و نشانی آنها را بر روی سایتها قرار میدهند، تا خانوادهها کودکان خود را از چنین افرادی در امان بدارند.
۵۸. ج ۱، ص ۲۵۴
۵۹. زنان فاقد حجاب شرعی در حسینیه ارشاد در پای سخنرانیهای شریعتی حاضر میشدند. پوشش همسر گرامی و فرزندان محترم مرحوم دکتر شریعتی هم با پوشش مرسوم فقهی سازگاری نداشت. همه اینها مربوط به مولف است، اما سخن من ناظر به متن و لوازم منطقی مدعیات درون متنی است. در آن متون، زن نمونه فاطمه و زینب است. چهره انقلابی زینب مهم بود که در محبوبه متحدین تجدید میشد. زنان انقلابی گونی پوش چین مهم بودند که با لباس خود به غرب نه میگفتند. همهچیز باید در خدمت انقلاب باشد.