منوی ناوبری برگه ها

جدید

بيم‌ها و اميدها

سارا شریعتی
سارا شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مصاحبه : بيم‌ها و اميدها
مصاحبه با : سارا شریعتی
مصاحبه‌کننده : مینا قدیم
موضوع : ــــــــــ


مقدمه :

سارا شريعتي، فرزند سوم دكتر علي شريعتي، استاديار گروه جامعه‌شناسي دانشگاه تهران است. او در سخنراني‌هاي خود اغلب به انتقاد از روشنفكران و جدايي آنان از اجتماع پرداخته است. با او در اين خصوص گفت‌وگويي داشتيم و از بيم‌ها و اميدهايش درباره روشنفكران ايراني پرسيديم.

مصاحبه :
س : به عنوان سوال اول مي‌خواستم بپرسم واژه «روشنفكر» به چه كسي اطلاق مي‌شود؟

ج : بستگي به تعريف ما از روشنفكر دارد. اگر در تعريف عام و بسيط آن، روشنفكر را به كساني اطلاق كنيم كه به فعاليت‌هاي فكري مي‌پردازند، كل جامعه فرهنگي، دانشگاهي، نويسندگان، روزنامه‌نگاران و… روشنفكرند. اين تعريفي عام و كاملا خنثي است. اما اگر روشنفكر را به معناي خاص آن در تداوم همان سنت سوفيست‌هاي يوناني و فلاسفه فرانسوي، كساني بدانيم كه مستقل از قدرت و احزاب سياسي، به نمايندگي از شهروند عادي، به نقد نظم موجود مي‌پردازند و در جهت تغيير آن با قلم و كلام متعهد مي‌شوند، ارزشي مثبت به اين مفهوم بخشيده‌ايم و در اين حال تشخيص روشنفكر بودن يا نبودن ما، به عهده جامعه است. در اين سنت، روشنفكر صداي شهروندان خاموش جامعه است و نه قدرت سياسي و ‌بايد به رويكرد انتقادي خود وفادار باشد.

س : آيا در ايران زن روشنفكر هم داشتيم؟ چون به تاريخ كه رجوع مي‌كنيم همواره مردان روشنفكر نقش‌آفريني مي‌كنند.

ج : آري و خير. آري به اين دليل كه تاريخ مكتوب و رسمي، اغلب نام مردان را- در همه حوزه‌ها- ثبت كرده است و حضور زنان در اين تاريخ، تنها به يمن مبارزات آنها جهت كسب حقوق اوليه خود و تلاش براي مكتوب كردن تاريخ‌شان در قرن بيستم ممكن شد. و خير به اين دليل كه زنان روشنفكر بسياري داريم و داشته‌ايم كه بعدها شناخته شدند و در تحولات اجتماعي نقش تعيين‌كننده‌يي داشتند.

س : واقعا چه خصوصياتي يك فرد را واجد صفت روشنفكري مي‌كند؟

ج : اين «واقعا» شما، كاملا بستگي دارد كه با چه رويكرد نظري به تعريف روشنفكران بپردازيم. در ايران برخي نگاهي منفي به روشنفكران داشته‌اند و آنها را صرفا واردكنندگان و مصرف‌كنندگان انديشه‌هاي غربي دانسته‌اند و به تعبير آل‌احمد، بر «خيانت» روشنفكران بيش از «خدمت» آنان تكيه كرده‌اند و در سنتي ديگر، برخي از جمله شريعتي، روشنفكران را وارثان پيامبران ناميده‌اند و بر نقش تعيين‌كننده آنان در تحول فكري جامعه تكيه كرده‌اند. اگر به‌عنوان نمونه تعريف شريعتي را ملاك قرار دهيم مي‌توان گفت كه روشنفكر، انسان آگاهي است كه واجد «بينشي انتقادي» است. كسي كه به «وضع موجود» معترض است و مي‌كوشد تا آنچه را كه در برابرش «وضع مطلوب» مي‌داند، جانشين سازد.

س : براي من جاي سوال است چرا برخي تنها پس از نوشتن چند مقاله يا داشتن چند سخنراني خود را مترقي احساس كرده و البته هم بلافاصله خودشان را از مردم جدا مي‌كنند؟

ج : در اينجا ديگر از تعريف خاص روشنفكر فاصله مي‌گيريم. چرا كه روشنفكر به يك تعبير، «ميرزا بنويس» مردم است و نمي‌تواند جدا از مردم به وظيفه روشنفكري خود عمل كند.

س : اصلا چرا روشنفكري در ايران فقط در حوزه سياسي مفهوم مي‌يابد هرچند كه در همين حوزه هم نظرم اين است كه سال به سال شكاف عميق‌تري بين مردم و روشنفكران به وجودآمده. مثلا در دوره‌هاي قبلي انتخابات روشنفكران نتوانستند خيلي تاثيرگذار باشند (منظورم برنده شدن كانديداي عامه مردم است كه به هيچ‌وجه مورد قبول روشنفكران نبوده) عملكرد روشنفكران در سال‌هاي اخير را چطور مي‌بينيد به نظرم انگار دورتر از بدنه جامعه شده‌اند و فقط به جاهايي مي‌روند كه دعوت مي‌شوند… نقد شما بر جامعه روشنفكري ايران چيست؟

ج : شايد به اين دليل كه روشنفكران، در قياس با گذشته و بيش از پيش، در يك مدار بسته حركت مي‌كنند. يك زيست قبيله‌يي شكل داده‌اند، با محافل و مجالس و مطبوعات و مباحث خاص خود. و به تدريج از جامعه و مسائل عيني اجتماعي فاصله گرفته‌اند. در سميناري كه سال‌ها قبل به روشنفكري ديني اختصاص داشت، با مقايسه روشنفكران قبل و بعد از انقلاب، اشاره كردم كه به نظرم امروز روشنفكر بيشتر به افراد باسواد، تحصيلكرده، سخنران و نويسنده اطلاق مي‌شود، تا كساني كه صداي جامعه خاموشند.

س : روشنفكر براي برقراري ارتباط مجدد با جامعه از چه راهكارهايي بايد بهره ببرد، اصلا معتقد هستيد كه ارتباط روشنفكر با جامعه با يك ريسمان خيلي باريك است؟

ج : يكجانشين شدن و در نتيجه ذهني شدن بزرگ‌ترين آفت روشنفكري است. به اين معنا كه روشنفكر از متن جامعه تغذيه مي‌كند و اگر از متن فاصله بگيرد و در محدوده جوامع بسته فكري خود عمل كند تدريجا از مسائل و انتظارات جامعه دور مي‌افتد، زبانش از زبان مردم عادي جامعه فاصله مي‌گيرد و حساسيت‌هاي اجتماعي خود را از دست مي‌دهد. در نتيجه پيشنهادم زيست عشيره‌يي بود. دكتر كاتوزيان در پژوهشي در تاريخ ايران به دلايل قدرت‌گيري عشاير اشاره دارد و اين قدرت را ناشي از آن مي‌داند كه در كشور پهناوري چون ايران، عشاير تنها گروه اجتماعي بودند كه به‌دليل خصوصيات زيستي‌شان، يكجا نشين نبودند و مي‌توانستند در اين وسعت جغرافيايي، تحرك داشته باشند و ارتباط برقرار كنند. با اين نمونه شايد بتوان گفت كه مهم‌ترين وظيفه روشنفكر پيوند برقرار كردن ميان اين مجموعه جغرافيايي و فرهنگي پهناور و بي‌ارتباط با يكديگر است. به يك معنا روشنفكر مي‌تواند نقش پلي را ميان اين مجمع الجزاير نامتحد اجتماعي ايفا كند.

س : چه تشابه و تفاوتي بين جريان روشنفكري در ايران و غرب به لحاظ خاستگاه تاريخي و اجتماعي، محتوا و تاثيرگذاري وجود دارد؟

ج : خاستگاه تاريخي و اجتماعي روشنفكران در غرب و در ايران طبيعتا متفاوت است. پيشينه روشنفكران در فرانسه به ولتر و زولا در قرن هجده و نوزده مي‌رسد كه به عنوان نويسندگان متعهد زمان خود، در پرونده‌هاي اجتماعي‌اي كه هيچ ربطي با آنها نداشت، مداخله كردند و به تعبير ادوارد سعيد كه مي‌گويد روشنفكر يعني «حقيقت را به قدرت گفتن»، قلم خود را در خدمت حقيقت مردمي قرار دادند كه هيچ صدايي نداشتند. در ايران اين پيشينه به منورالفكران دوره مشروطه و ورود انديشه‌هاي جديد بر مي‌گردد. از بحث خاستگاه كه بگذريم مي‌توان گفت كه با وجود نقدهاي بسياري كه به روشنفكران مطرح شده و در موارد بسياري نيز وارد است، اما يكي از ويژگي‌هاي جامعه ايران به نسبت ديگر جوامع اسلامي، وجود همين جريان روشنفكري پيشينه‌دار و قوي -چه مذهبي و چه غير مذهبي است كه به اين جامعه، پويايي فكري و توان نظري بسياري بخشيده است و نمي‌توان تاريخ معاصر ايران را بدون لحاظ كردن نفش تعيين‌كننده جريان روشنفكري آن در نظر گرفت.

س : در وقايع مهم كشور از جمله نهضت مشروطه، ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي نقش روشنفكران به چه ميزان بوده؟

ج : جدا از نقدهاي جدي‌اي كه مي‌توان به كارنامه فكري و سياسي هركدام از روشنفكران در دوره‌هاي مختلف وارد كرد، اما به وجوه مثبت اين كارنامه نيز نمي‌توان بي‌توجه ماند و به عنوان نمونه مي‌توان اشاره كرد كه در نهضت مشروطه، چهره‌هايي چون ملكم خان، آخوندزاده، طالبوف، كرماني و… هركدام در زمينه‌هايي چون ورود مطبوعات، هنرها، طرح مباحثي نو از جمله ايده‌هايي چون جمهوري، قانون، آزادي و… نقش داشته‌اند يا روشنفكران چپ در دوره پهلوي، چالش‌هاي فكري جدي‌اي ايجاد كردند و در ديناميسم فكري جامعه موثر بوده‌اند و همچنين چهره‌هاي شاخصي چون جلال آل‌احمد و علي شريعتي، در دوره‌هاي بعدي در جريان‌سازي فكري و آگاهي‌بخشي اجتماعي تعيين‌كننده بوده‌اند. طبيعتا اين چهره‌ها از وزن و تاثيربخشي يكساني برخوردار نيستند و به ميزان نزديكي به مسائل مردم، قدرت فكري و همچنين صداقت و پايداري در مبارزه سياسي، ماندگارتر و موثرتر بوده‌اند.

س : روشنفكر مسوول يعني چي؟ اصلا اين مفهوم درستي است؟

ج : اين مفهوم درستي است، البته اگر تعريف اوليه كه روشنفكري را صداي خاموش جامعه مي‌دانست، بپذيريم. اشاره كردم كه پاسخ به اين سوالات، بستگي به رويكرد نظري ما دارد. اينكه روشنفكري را مفهومي خنثي بدانيم يا باري ارزشي بر آن قائل باشيم. از نظر من روشنفكران عامل مهمي در اعتلا و پويايي فكري جامعه هستند و به همان ميزان كه موثرند، طبيعتا مسووليت اجتماعي‌شان نيز بيشتر است.

س : چرا برخي از اصلاح و ترقي قشر عامه در ايران دلسرد شده‌اند؟

ج : دلسردي يك واكنش طبيعي در شرايط طولاني شدن مبارزات اجتماعي است. زماني كه سناريويي كه در ذهن پرورانده‌ايم در واقعيت تحقق نمي‌يابد و حتي گاه به ضد خود بدل مي‌شود، دلسردي و نااميدي به وجود مي‌آيد. واقعيت و احساس ناتواني در تغيير آن مهم‌ترين عامل نااميدي است. اما اميد، به تعبير شريعتي، «مذهب اعتراض» است، و درست از زماني كه «كوچك‌ترين روزنه‌يي براي تغيير» به وجود مي‌آيد، اميد دوباره جان مي‌گيرد. اگر به تعبير شما، «اصلاح و ترقي عامه» مد نظر باشد، اين روزنه، امروز «دريچه»يي باز است چرا كه تحولات فرهنگي را در متن همين «عامه»يي كه شما از آن سخن مي‌گوييد نبايد دست كم گرفت. اما فراموش هم نبايد كرد كه زمان تحولات فرهنگي، برخلاف تغييرات سياست، بطئي، طولاني و درازمدت است.


تاریخ انتشار : ۴ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : روزنامه اعتماد

ویرایش : شروین ۰ بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + 17 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.