منوی ناوبری برگه ها

جدید

اشک با شناخت

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مصاحبه : اشک با شناخت
مصاحبه با : سوسن شریعتی
مصاحبه‌کننده : ــــــــــ
موضوع : بررسی‌ی آیین‌های سوگواری‌ی عاشورا


مقدمه :

در سال‌های اخیر، سبک‌های خاصی از عزاداری و مداحی، باب شده است، که متفاوت از سبک‌های سنتی است. سبک‌هایی که جوانان گرایشِ بیش‌تری به آن دارند. در واقع، به نظر می‌رسد نوعی ترکیب و گزینش در رفتارهای مذهبی‌ی جوانان وجود دارد، و همین باعث می‌شود، سبک‌های عزاداری‌ی آنها متفاوت از سبک‌های سنتی باشد. سوسن شریعتی، اگرچه این نوآوری در رفتار جوانان، و این گزینش و ترکیب را می‌پذیرد، اما معتقد است، نوآوری‌ها نسبت به سنتِ دیرینه‌ی سوگواری، فقط مختص به جوانان و محدود به سبک‌های عزاداری و مداحی نیست، بلکه به شکل‌های مختلف و عمیق‌تر قابل مشاهده است.

مصاحبه :
س : به نظر می‌آید رفتارِ دینی‌ی نسلِ جدید، نسبت به گذشته، تفاوت‌ها و خصوصیاتِ جدیدی پیدا کرده است. نوعی گزینش و ترکیب را می‌توان در آن دید. چگونه می‌شود آن را تحلیل کرد؟

ج : جوانان و رفتارشان در حوزه‌ی اجتماعی، دینی، روانی، و… با همه‌ی بدعت‌ها، خلاقیت‌ها، و تناقضاتی که با خود حمل می‌کنند، تا به حال، از مناظرِ مختلفی موضوع مطالعه قرار گرفته است. شاید، یکی از تعاریفِ جوانی، همین باشد: “بدعت، خلاقیت، تناقض”. بی‌آنکه بخواهیم یا بشود پرونده‌ی جوانان را از کلیتی به نامِ دوره، مرحله، و موقعیتِ انضمامی‌ی اجتماعی و تاریخی‌ی جامعه‌ی ما تفکیک کرد، می‌توان، لااقل به عنوان نمونه‌ای معرف، در نظر گرفت، و بررسی کرد. چنانچه، رفتارِ دینی نیز، اگرچه ناظر بر امری جهان‌شمول (باورها و آیین‌ها= دین) است، اما، جهان‌شمولی است که خود را از خلالِ زمان و مکان عرضه می‌کند، و از همین رو، متنوع زیست می‌شود، تابعِ همین‌جا و هم‌اکنون. رویکردِ تاریخی نشان می‌دهد که: اساساً در هیچ حوزه‌ای نمی‌توان یک “نابِ اولیه”‌ای را فرض گرفت، فقط می‌توان شدت و ضعف‌اش را در هر دوره بررسی کرد. این‌قدر هست که، زمان و مکانِ ما، مثلِ هر زمان و مکانی، دست‌خوشِ بزنگاه‌های اساسی‌ای است که، ما را، در بسیاری از حوزه‌های فردی، اجتماعی، و فرهنگی، در معرضِ انتخاب‌های جدید، گزینش‌های جدید، و بالطبع، ترکیباتِ بدیع قرار می‌دهد.

شکی نیست که، امروز، بیش‌تر از همه وقت، ما در معرضِ ترکیب و گزینش‌ایم. پرسش این است که، این ترکیب‌ها، در بسیاری از حوزه‌ها، از جمله در رفتارِ دینی، گزینشی آگاهانه از عناصرِ وام گرفته از سیستم‌ها و دنیاهای موازی و گاه بی‌ربط به هم هست، یا این‌که نوعی ملغمه‌ی نا‌آگاهانه است، و درنتیجه، منفی (سنکرتیک است یا اکلکتیک)؟ امتزاجِ انواع، در رفتارِ مذهبی‌ی جوانان، امری بدیهی و فراگیر است، و در‌عین‌حال، بدیع. بدیهی است، چرا که، همواره، و در گذشته، این امتزاج و ترکیب، وجود داشته است، و رفتارِ مذهبی، با عناصری از زمان و مکان، در گفت‌وگو و ربط بوده است، و البته، بدیع است، چراکه، این بار، این ترکیب، و اجبارِ به گزینش، مبتنی بر عناصری ظاهراً بی‌ربطِ با یکدیگر صورت می‌گیرد. در جهانِ بی‌مرزِ امروزی، طبیعتاً، با بالا رفتنِ تعدادِ گزینه‌ها، امکانِ ترکیباتِ جدید هم ارتقا یافته است. همین ترکیباتِ جدید و موقعیتِ بدیع است که ما را در مشاهدات‌مان دچارِ سرگیجه می‌کند. این بدعت‌ها و ترکیبات، آیا نشانه‌ی عبور است، یا دلیلی برای میلِ به تداوم. در مقامِ متولی‌ی سنت، یا به عنوانِ روشنفکر و اکتورِ اجتماعی، یا شهروند، مدام، با مشاهده‌ی امروزِ خود، با این پرسش روبه‌رو می‌شویم که، چگونه‌ایم و چرا؟ به‌خصوص، این پرسش بیش‌تر از خلالِ پرونده‌ی جوانان پیش کشیده می‌شود. آیا جامعه‌ی ما، و از جمله، برخی جوانانِ ما، بی‌اعتنایند، یا برعکس، هم‌چنان می‌توان شاهدِ پافشاری و بقای عناصر مذهبی ـ اگرچه با عناصری جدید و با ترکیبی نوین ـ در رفتارِ آنان بود؟ نشانه‌ی گسست باشد یا تداوم، این همه، محتوم است یا می‌توان در آن دخالت کرد، و به مسیری دل‌خواه پیش برد؟ آیا اصلاً مسیرِ دلخواه بازگشت به آن نابِ اولیه است، یا خلقِ الگویی هوشمندانه‌تر؟

س : ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که، بخشی از جوانانِ معاصرِ ما، نسبت به شعائرِ مذهبی ناآشنا هستند، اما، در دهه‌ی محرم، شاهدِ حضورِ این جوانان در دسته‌های عزاداری هستیم. این رفتارِ جوانان را چگونه می‌توان توجیه کرد؟

ج : آیین و مناسک، در هر مذهبی، نقشِ مشخصی را بر عهده دارند: تقسیم‌بندی‌ی مادی زمانِ قدسی، و انضمامی کردنِ نسبت با امر قدسی. هم واجدِ وجهی عمودی‌اند (ذهنی: رابطه‌ی فردِ مومن و خداوند)، و هم وجهی افقی (اجتماعی: فردِ مومن و دیگر همنوعان‌اش). از این رو، هم کاربردی فردی دارد، و هم نقشی اجتماعی. به نظر می‌آید، آنچه در رفتارِ جوانان تغییر کرده است، این آزادی‌ی عملی‌ای است که، برای خود، در برقراری‌ی نسبتِ با قدس، در خلوت و در جلوت، قائل است. عدمِ تبعیت از برخی فرم‌های تعریف‌شده در رفتارِ دینی، احتمالاً همان مشخصه‌ای است که بیگانگی نسبت به شعائرِ مذهبی نام می‌گیرد. مقصود این‌که، هنوز معلوم نیست که نام‌اش را باید بی‌اعتنایی به شعائرِ مذهبی گذاشت، یا بی‌اعتنایی به برخی فرم‌های کلیشه‌ای رفتارِ مذهبی. حضورِ جوانان در ماهِ محرم و در دسته‌های عزاداری، بسیار قابل ملاحظه است، اما، حضورشان، متفاوت با عزاداری‌های سنتی است، و‌ ای بسا، این تفاوت را بتوان در امتدادِ همان اجرای متفاوتِ شعائری دانست، که نه جمعی، بلکه، در خلوتِ فردی‌ی مومن اتفاق می‌افتد. طبیعتاً، در مناسکِ جمعی، این تفاوت‌ها، بدعت‌ها، و نوآوری‌ها، امکانِ بروز بیش‌تری پیدا می‌کنند. منظورم این است که، شاید هم خیلی پارادوکس نباشد، در امتدادِ هم باشد.

باورها و آیین‌ها، در هر مذهبی، نسبتی دینامیک با یکدیگر دارند، و از یکدیگر تاثیر می‌پذیرند، و هر جا موقعیتی پیش بیاید، این اراده و تلاش بروز پیدا می‌کند. این می‌تواند نوعی توضیح باشد. در غربِ قرون میانه، کیشِ توسل و شفاعت، و خلق الگوهای متفاوت و آزادِ رفتارِ دینی، در برابرِ سنتِ کلیسایی، با توسل به مریمِ قدیس، در یک دوره‌ای شکل گرفت، و اوج پیدا کرد، و اندک‌اندک رنگ باخت. قیامِ کربلا و اسطوره‌ی امام حسین(مقاومت، مظلومیت، آزادگی)، مهدی قائم و انتظارِ تاریخی‌ی ما، و… این امکان و پتانسیل را داشته است که، در هر یک از بزنگاه‌ها، با وجدانِ اجتماعی و فردی‌ی ما پیوند بخورد، و هر بار، در شکلِ برگزاری‌اش، از این وجدانِ متغیر، اثر بپذیرد. وجدانِ مذهبی‌ی شیعه، با تکیه بر این “تاریخی” که “اسطوره” شده است، گاه، تکیه بر وجهِ رهایی‌بخشِ اجتماعی‌ی آن کرده است، گاه، آن را منبعی برای شفاعت و رستگاری‌ی فردی دانسته است، گاه، بر مظلومیتِ شهدای کربلا گریسته است، و گاه، بر شهامت و مقاومتِ آن اسطوره‌ها پای فشرده، تا برای شهامت و مقاومتِ خود راهی باز کند.

س : طی‌ی یک دهه‌ی اخیر، برخی شیوه‌هایی از مداحی در ایران باب شده است، که اعتراضِ بسیاری از روحانیون سنتی را در پی داشته است. چه نقشی می‌توان برای این سبک‌های جدیدِ مداحی در ایجادِ رغبت و گرایشِ جوانان نسبت به عزاداری در ماهِ محرم قائل شد؟

ج : برخوردهای چندگانه‌ای با این آیینِ سوگ و این اسطوره‌ی تاریخِ مذهبی‌ی ما شده است، و می‌شود. خود شده است یکی از همان بزنگاه‌هایی که از آن نام برده شد. قیامِ عاشورا و فاجعه‌ی کربلا به عنوانِ یکی از نقاطِ عزیمتِ هویتِ شیعی، سرمنشاءِ شکل‌گیری‌ی سنت‌های بسیاری شده است، در عین حالی که آمده و پیوند خورده است با سننِ ایرانی‌ی باستانی (سیاوش‌خوانی)، درنتیجه، از هم آغاز، ترکیبی بوده است از سنت و نوآوری. در اینجا نیز، آن “نابِ اولیه” وجود ندارد، و همواره جدید و قدیم را با هم داشته است. درنتیجه، دلیلی ندارد که، از موقعیت‌های جدیدی که پیدا می‌کند، متعجب شویم.

امروز، سه نوع رفتار، در آیینِ سوگواری‌ی ما، به موازات هم، دیده می‌شود. سوگواری‌های سنتی، سوگواری‌های جوانان، و سوگواری‌های رسمی. تفاوت‌هایشان را عمدتاً می‌شود هم از خلالِ متون برگزیده، نوعِ استفاده از ریتم و موسیقی و لحن، نوع مراجعه به حادثه، میزانسن و بازسازی‌ی حادثه و سازماندهی‌ی مراسم دریافت. این‌که، خودانگیخته است، یا سازمان‌یافته توسطِ نهادها. این‌که، معطوف به بخشنامه‌ها است، یا معطوف به سنت‌های تعریف‌شده توسطِ نهادِ رسمی‌ی روحانیت. این‌که، مداح‌محور است، یا در محضرِ یک چهره‌ی روحانی اتفاق می‌افتد. در تکایا و هیات‌ها برگزار می‌شود، یا در مساجد و…

نوآوری‌ها، نسبت به سنتِ دیرینه‌ی سوگواری، فقط مختصِ به جوانان نیست. مشارکت بالا و فعالِ برخی نهادهای دولتی، در مدیریتِ شکلِ برگزاری، و محتوای مراسمِ سوگواری، نوآوری‌ی جدی و قابلِ ملاحظه‌ای است. مشارکتِ بالا، در هزینه‌های مراسم، تجهیز و کمکِ مالی به بیش از نه هزار هیاتِ مذهبی، تدارکِ نمایشگاهی بزرگ از سوی شهرداری به نامِ “نمایشگاهِ عطرِ سیب” در فرهنگ‌سرای خاوران، و عرضه‌ی محصولات و اقلامِ مربوط به این ایام، که خود نشانگرِ شکل‌گیری‌ی چیزی به نامِ “بازارِ” سوگواری است (فروش وسیع و گسترده‌ی محصولاتی چون “تی‌شرت”، بیرق، پرچم، فرش، موکت، پوستر، لوحِ فشرده، نقش‌برجسته، چاپِ آرم. به نقل از روزنامه تهران امروز، ۱۵ آذر ۸۹). این‌ها، نشانه‌هایی از نوآوری‌ها در شکل است. اما، نوآوری‌های محتوایی هم، از سوی برخی نهادها، قابل مشاهده است: “همایش شیرخوارگانِ حسینی” در مصلای تهران، نوعی فرهنگ‌سازی‌ی سازمان‌یافته حول‌و‌حوشِ شخصیت‌ها و نمادهای عاشورایی است. مصداقی کردن روزهای آغازین محرم (روزِ شیرخوارگانِ حسینی، با تکیه بر علی‌اصغر. روز نوجوانان، با تکیه بر علی‌اکبر، و…)، شرکت مادرانی که با فرزندان‌شان آمده بودند، مادرانی که پس از سال‌ها دارای فرزند شده بودند، مادرانی که در آرزوی داشتنِ فرزند به حضرت علی‌اصغر متوسل شده بودند، و… از همه مهم‌تر، پیوند دادنِ این آیینِ سنتی و کهن با مباحث روز… همه نوآوری است. نوآوری نسبت و در مقایسه با شکلِ سنتی‌ی عزاداری.

این مشارکتِ بالای دولتی، با چه انگیزه‌هایی صورت می‌گیرد؟ آفریدنِ نیازهای جدید، یا پاسخ گفتن به نیازهای موجود؟ ایجادِ شور، یا مدیریتِ شور؟ کنترل و مدیریتِ تخیلِ مومن، یا تشویق به دینداری؟ از سوی دیگر، نوآوری‌های نسلِ جدیدِ نیز، هم محتوایی است، و هم به فرم برمی‌گردد، یعنی، هم ناظر بر وجهِ دینی و اخلاقی‌ی آن است، و هم ناظر بر استتیک و زیبایی‌شناسی‌ی آیین و مناسکِ مذهبی. نوآوری‌هایی که، در متونِ عزاداری، خود را نشان می‌دهد (تکیه بر زیبایی‌های فیزیکی‌ی شخصیت‌های تاریخی‌ی قیام، تکیه بر وجهِ دراماتیکِ شهادت‌ها، تکیه بر موقعیتِ انسان‌ها، و نه الزاماً پیامی که به دنبال داشته است، عشق و…) و نیز، در استفاده از موسیقی‌های جدید. این نوع مراجعه به فاجعه‌ی کربلا، و این نوع سوگواری، اگرچه در فرم و محتوا متفاوت است، اما می‌تواند در ادامه‌ی همان توسل و شفاعت تعریف شود.

س : نقش و رویکردِ روشنفکران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ج : بحرانِ الگو در همه‌ی حوزه‌ها وجود دارد، از جمله در اینجا. به نظر می‌آید، همان نگرانی‌ای که برخی روحانیون ابراز کرده‌اند، نزد گروهی از روشنفکرانِ مذهبی هم باید وجود داشته باشد. روشنفکران مذهبی تا کجا توانسته‌اند بر این تخیل تاثیر بگذارند و الگو‌سازی کنند؟‌ گریزِ از کلیشه‌ها، گاه، به ساختنِ کلیشه‌هایی جدید منجر شده است، که طیفی از روشنفکران با آن میانه‌ای ندارند. باورها و آیین‌ها دو وجهِ دینداری است، و روشنفکرِ دینی، که به نوعی، در تلاش برای ارتقای کیفیتِ انتخابِ مومن است، نمی‌تواند هیچ کدام را نادیده بگیرد. ارتقای عنصرِ آگاهی در برقراری‌ی نسبت با قدس، یا توجه به آیین و مناسک، و صورت‌بندی‌ی زیستِ جمعی‌ی باورها، کدام یک در دستورِ کار روشنفکرِ دینی است؟ اولویت با کدام است؟ روشنفکرِ دینی، در کدام یک از این ساحت‌ها، قرار است، و می‌خواهد، اثر بگذارد؟ در حوزه‌ی باورها، یا در حوزه‌ی آیین‌ها نیز؟ روشنفکری، و از جمله، روشنفکری‌ی دینی، در پی‌ی عرضه‌ی روش‌های جدید است، یا در مسیرِ الگوسازی نیز باید گام بردارد؟ اجماعی وجود ندارد.

مثالِ شریعتی را بزنیم. شریعتی، به عنوانِ یکی از ذی‌نفوذترین روشنفکرانِ مذهبی‌ی معاصر، با نقدِ واسطه‌ها، با تلاش برای فردیت بخشیدنِ به ایمانِ مومن، با دادنِ تعریفِ دوباره از مفاهیم و سننی چون شفاعت، توسل، سوگواری، با بدل ساختنِ اشک به شناخت، با تلاش برای تاریخی کردنِ اسطوره‌های دینی، با تفکیکِ سنت از مذهب، و… تاثیراتِ به‌سزایی در شکل دادن به رفتارِ جدیدِ دیندار داشته است، و این، یعنی این‌که، این فرصت را برای آزادسازی‌ی تخیلِ مومن از دستِ کلیشه‌ها و سنت‌ها فراهم ساخته است. درنتیجه، به وظیفه‌ی خود در تاثیرگذاری در حوزه‌ی باورهای دینی، هم‌چون روشنفکر، عمل کرده است. اما، آیا توانسته است در حوزه‌ی پراتیکِ مذهبی (آیین و مناسک) هم الگو‌سازی کند؟

شریعتی در موردِ عملِ اجتماعی‌ی روشنفکر می‌گوید: کارِ روشنفکر رهبری نیست، بلکه، آگاهی‌بخشی است. آیا می‌توان همین نظریه را به این حوزه هم تعمیم داد؟ کارِ روشنفکر اثر‌گذاری در حوزه‌ی باورها است، و باقی را باید بر عهده‌ی تخیلِ آزادِ مومن گذاشت؟ البته، نگاه به کارنامه‌ی شریعتی، در حسینیه‌ی ارشاد، نشان می‌دهد که، او، به‌رغمِ تکیه بر آگاهی به جای برانگیختنِ احساسات، به هیچ عنوان بی‌اعتنا به نقشِ آیینی‌ی مناسک مذهبی، و وجهِ عاطفی‌ی آن، نبوده است. سخنرانی‌هایی چون “نیایش”، “شهادت”، “پس از شهادت”، “علی، حقیقتی بر گونه اساطیر”، “یاد و یادآوران” (که همگی به مناسبتِ ایامِ سوگواری ایراد شده است)، و نیز “حج”، و نیز “سلام‌های نماز”، به شهادتِ مستمعین، و نیز با تکیه بر محتوا و شکلِ متون، نشان می‌دهد که، او، در تلاش برای ارائه‌ی رفتارِ جدید، در برقراری‌ی نسبتِ میانِ آگاهی‌ی دینی، و نمادسازی و آیین و مناسکِ دینی، هم‌چون ظرفِ بیرونی‌ی آن آگاهی، است. مومن، با خواندنِ این متون، و شنیدنش، هم می‌گرید، هم می‌فهمد، داغدار است، و در تلاش برای بدل ساختنِ داغ، به آگاهی. خواهانِ یادآوری است، به قصدِ رهایی‌بخشی، و نه کین‌ورزی، وجدانِ برافروخته است، و نه معذب و گناهکار و… آیا این‌ها الگوسازی است؟ خیر. آیا این نسبتِ جدید می‌تواند پیش‌شرطِ الگوسازی جدید باشد؟ آری. آیا این الگو‌سازی وظیفه‌ی روشنفکران است؟ معلوم نیست.


تاریخ انتشار : ۲۷ / آذر / ۱۳۸۹
منبع : روزنامه شرق

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 4 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.