منوی ناوبری برگه ها

جدید

۲۹ خرداد و احترام به آموزگاری که پرسش‌گری آموخت

درباره شریعتی
حمیدرضا تکاپو

.

نام مقاله : ۲۹ خرداد و احترام به آموزگاری که پرسش‌گری آموخت
نویسنده : حمیدرضا تکاپو
موضوع : ــــــــــ
مناسبت : ۳۳مین سال‌روز درگذشتِ شریعتی
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی


جرس :

بیست و نهم خرداد ماه ۸۹، سی و سومین سالروز درگذشت مرحوم دکتر علی شریعتی، محقق، مورخ، و جامعه‌شناس ایرانی است، که بنا به تصدیق بسیاری، از تاثیرگذاران و گفتمان‌سازان انقلاب ایران بود، تا ولتر* آن انقلاب نامیده شود. وی سال‌ها پیش از مرگ‌اش، در کتاب “کویر” و در وصف برخی انسان‌ها گفته بود:

“… شگفت‌انگیزترین آدم‌ها، در زمان بودشان چنانند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند، آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، و می‌فهمیم که آنان چه بودند، چه می‌گفتند، و چه می‌خواستند…”

شاید به تعبیری، علی شریعتی از آن گونه افراد باشد.

مقاله :

با مطالعه‌ی علی شریعتی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی‌ی زمان خود، می‌توان یک مصلح دینی، جامعه‌شناس شورشی، روشنفکر مذهبی، و سنت‌شکن تاریخی را در وی خلاصه کرد، و دریافت که فراخواندن او به “بازشناسی هویت”، “بازگشت به خویشتن” و “خودسازی انقلابی”، مفهومی ناشی از شناخت آگاهانه‌ی وی نسبت به مشکلات درونی‌ی جامعه‌ی ایران، و به‌ویژه نسل جوان آن دارد.

شاید نیم‌نگاهی به شرایط خانوادگی و اجتماعی‌ی شریعتی، که سهم بزرگی در به‌وجود آمدنِ شریعتیِ‌ی دهۀ چهل و پنجاه و تاثیرگذاری‌ی او در تحولات تاریخی‌ی آن دوره داشت، ارزیابی مناسب‌تری از ماهیت اندیشه‌های وی، که به نوعی تداوم راه نوگرایان اندیشه‌ی دینی بود، ایجاد نماید. اندیش‌مندی که با گذشت بیش از سه دهه از درگذشت، اندیشه‌هایش پیرامون ایدئولوژی، مذهب، مبارزه، اسلام‌شناسی، زن، تاریخ، تمدن، تجدد، سنت، حکومت، نگاه به خود و به برون، و هم‌چنین روحانیت، کماکان بحث برانگیز و و جبهه‌ساز و روی محور مختصات مخالفت شدید و تکفیر تا موافقت شیفتگانه قرار دارد.

در یک منظر کلی می‌توان زندگی‌ی مرحوم دکتر علی شریعتی را به شش بخش “کودکی تا جوانی”، “دوران تحصیلات”، “دوران مهاجرت و زندگی در اروپا”، “دوران تدریس در ایران”، “کلاس‌ها و درسهای حسینیه ارشاد تا زندان” و در نهایت “دوره‌ی زندان و خانه‌نشینی تا فوت”، تقسیم بندی کرد.

زاده شدم… غنی گشتم… سیراب شدم

علی شریعتی نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی، در ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کوچک و کویری‌ی کاهک، از توابع مزینان، در نزدیکی‌ی سبزوار زاده شد. وی در شرح اتوبیوگرافی‌ی خود سال‌ها بعد گفته بود:

“… در باغ بی‌برگی زادم، در ثروتِ فقر غنی گشتم، از چشمه‌ی ایمان سیراب شدم، در آرزویِ آزادی سر بر داشتم، از دانش طعام‌ام دادند، از مهر نوازش‌ام کردند، و “حقیقت” دینم شد و “خیر” حیاتم گردید…”

پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، یک زن روستایی‌ی متواضع و حساس بود. جد وی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود، که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده‌ی ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.

شریعتی به شدت تحت تاثیر خانواده‌، به‌ویژه پدرش، محمدتقی شریعتی، قرار گرفت. آنچه مشخص است این‌که، پدربزرگ‌اش (آخوند حکیم) و عموی پدرش (عادل نیشابوری)، در شمار علماء و دانشمندان برجسته‌ی فلسفه و ادب بودند، و شریعتی به شدت از پدرش که با تاسیس “کانون نشر حقایق اسلامی” در مشهد، از موثرین، مبتکرین، و آغازگران جنبش نوین اسلامی بود، تاثیر پذیرفت.

علی در سال ۱۳۱۹، در سن هفت سالگی، در دبستان ابن‌یمین مشهد، ثبت نام کرد، اما به دلیل اوضاع سیاسی‌ی کشور و اشغال توسط متفقین، بار دیگر به روستا فرستاده شد، که بلافاصله پس از برقراری‌ی صلح نسبی، به مشهد و همان مدرسه باز می‌گردد. در اواخر دوره‌ی دبستان و اوائل دوره‌ی دبیرستان، رفت و آمد او و خانواده به ده، به دلیل مشغولیت‌های استاد (پدرش) کم می‌شود، و در این دوران، تمام سرگرمی‌ی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب‌خانه‌ی پدر بود.

روندِ مطالعه : آغازِ تضادهای درونی

از سیزده سالگی (آغاز دبیرستان) به مطالعه‌ی کتب فلسفی و عرفانی و… روی می‌آورد. آثار موریس مترلینگ و آناتول فرانس و…، ذهن‌اش را به خود مشغول می‌داشت و در همین زمان، فشار تضاد‌های فکری و فلسفی و مسایل اجتماعی و آثار مترلینگ و هدایت و… او را (بنا به گفته‌ی خودش)، به فکر خودکشی می‌اندازد که در آخرین لحظات در کنار آبی که می‌خواست خود را غرق کند، به یاد کتاب مثنوی مولوی می‌افتد و از این کار پشیمان می‌شود.

دخترش سوسن، در مراسمی که سال‌ها قبل در حسینیه‌ی ارشاد برگزار شده بود، در این باره گفت:

“… شریعتی دو بار تصمیم به خودکشی گرفت. یک‌بار زمانی که در ١۵ سالگی با فلسفه‌ی مادی‌گرایانه آشنا شد و چنان از مرگ در ساختار ذهنی خودش به هراس افتاد که تصمیم به خودکشی گرفت، که به قول خودش مولانا او را نجات داد. یک‌بار دیگر هم در فرانسه چنین وضعیتی برای او روی داد. بنابراین شریعتی همواره در محیطی چندگانه زیسته و در سراسیمگی و اضطراب انتخاب به سر برده است، که همین، زندگی او را به یک تراژدی تبدیل می‌کند. تراژدی از نوع انتخاب، تراژدی انتخاب بین سنت و مدرنیته، انتخاب بین تقویم فرهنگی و تقویم تاریخی، و انتخاب بین اتوپیا و اسطوره…”

شریعتی در مجموعه آثار ۸ (نیایش) گفته بود:

“… خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان : طبیعت، تاریخ، جامعه، و خویشتن رها کن، تا آن‌چنان که تو، ای آفریدگار من، مرا آفریده‌ای، خود آفریدگار خود باشم…”
دوره‌ی اول : از کودک‌ی آرام تا جوان‌ی شورشی

علی شریعتی در ۱۶ سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند، و وارد دانش‌سرای‌ی مقدماتی شد، چرا که قصد داشت تحصیلات‌اش را ادامه دهد.

در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد، و این اولین رویارویی‌ی او و نظام حکومتی‌ی وقت بود. این بازداشت طولانی نبود، ولی تاثیرات زیادی در زندگی‌ی آینده‌ی او گذاشت، چرا که در سال‌های ٣۶، به همراه ۱۶نفر از اعضای نهضت مقاومت در مشهد، و هم‌چنین ۵٢ در تهران بازداشت شد و مدتی در حبس بود.

شاید همان بازداشت اول، فصلی نو در زندگی‌ی او بود، تا به تدریج وارد حوزه‌ای متفاوت شود، و وی را سال‌ها بعد، روشنفکری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملت‌اش معرفی کند.

دوره‌ی دوم : تحصیلات

علی شریعتی با اخذ دیپلم از دانش‌سرای مقدماتی، در اداره‌ی فرهنگ استخدام شد و ضمن کار در کلاس‌های شبانه، به تحصیل ادامه داد و دیپلم ادبی گرفت.

در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره‌ی ابتدایی پرداخت. این کتاب‌ها در سال ۳۵، توسط انتشارات و کتاب‌فروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی‌ی آن زمان تدریس شد. در سال ۳۴، با افتتاح دانشگاه علوم و ادبیات ‌انسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستان‌شان برای ثبت‌نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد.

شریعتی و چند تن از دوستان‌اش هم‌چنان به شرکت در این کلاس‌ها به صورت آزاد ادامه دادند، تا در آخر با ثبت‌نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران، شریعتی به جز تحصیل در دانشگاه، طبع شعر نوی خود را نیز می‌آزمود. هفته‌‌ای یک بار نیز در رادیو برنامه‌ی ادبی داشت و گه‌گاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ می‌کرد. در این دوران فعالیت‌های او هم‌چنان در نهضت مقاومت ادامه داشت.

در دوران دانشکده نیز، مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود، که این محافل غالباً با شرکت استادان تشکیل می‌شد. در همین سال‌هاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (۱۳۳۰)، زمستان (۱۳۳۵) و آخر شاهنامه (۱۳۲۸) به چاپ رسید، و او را سخت تحت تأثیر قرار داد. اخوان ثالث خود به نقل از آقای شفیعی کدکنی که از هم‌رشته‌های شریعتی در دانشکده بود، نقل کرده است: وقتی زمستان و چاووشی و آواز مرگ در تهران منتشر شد، به مشهد هم رسیده بود. مرحوم دکتر علی شریعتی اولین بار در دانشکده‌ی ادبیات مشهد، چاووشی را به درستی و رسایی تمام از بر برای ما روایت کرد.

همان زمان شریعتی خود نیز شروع به طبع آزمایی در شعر نو کرد، که از نمونه‌های آن می‌توان از اشعاری چون “من چیستم؟” و “غریب” نام برد.

شریعتی در تاریخ ۲۴ تیرماه سال ۳۷ با پوران شریعت‌رضوی، یکی از همکلاسی‌هایش ازداوج کرد. شریعت‌رضوی در مورد ازدواج با شریعتی می‌گوید:

“… اولین برخورد من با علی، در اوایل دی ماه سال ۱۳۳۵، در کلاس درس در دانشکده‌ی ادبیات مشهد بود. مرحوم حبیب‌اللهی، استاد ما که شاعر هم بود، روزی ضمن صحبت گفت: آیا می‌دانید که شما با نویسنده‌ی جوان و دانش‌مندی همکلاس هستید؟ می‌خواهم آقای علی شریعتی مزینانی را که کتاب “ابوذر غفاری” را ترجمه کرده و هم‌چنین “تاریخ تکامل فلسفه” را نوشته، به شما معرفی نمایم و بعد اشاره کرد به وی که ته کلاس، بسیار آرام، و با لبخندی بر لب، نشسته بود…”

شریعتی در این دوران روزها تدریس می‌کرد و شب‌ها را روی پایان‌نامه‌اش کار می‌کرد. زیرا می‌بایست سریع‌تر آن را به دانشکده تحویل می‌داد. موضوع پایان‌نامه‌ی او، ترجمه‌ی کتاب “در نقد و ادب” نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. وی سر موقع رساله‌اش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد که، بدلیل کسب رتبه‌ی ممتاز در دانشگاه، بورس دولتی شامل حال او شده و به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه‌ی استادان‌اش، در سال ٣۸، برای ادامه‌ی تحصیل به فرانسه مهاجرت کرد.

دوره‌ی سوم : مهاجرت و تحصیل و اقامت در اروپا

شریعتی هنگام ورود به فرانسه در سال ۳۸، در دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی‌ی دانشگاه سوربن ثبت‌نام کرد. وی که به پیشنهاد دوستان و علاقه‌ی شخصی به قصد تحصیل در جامعه‌شناسی به فرانسه رفته بود، در آنجا متوجه شد که فقط در تداوم رشته‌ی قبلی‌اش می‌تواند دکترا بگیرد، و پس از مشورت با استادان، موضوع رساله‌اش را کتابی تاریخی و ادبی بنام‌ “تاریخ فضائل بلخ”، اثری مذهبی، نوشته‌ی صفی‌الدین، قرار داد.

هم‌زمان، با سازمان‌های سیاسی و مبارز الجزایری در پاریس آشنا می‌شود، و یک‌سال بعد، به دلیل عضویت و فعالیت در “سازمان آزادیبخش الجزایر” در پاریس، مدتی زندانی و سپس آزاد شد.

شریعتی، در همان زمان، همکاری‌هایی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و هم‌چنین جبهه‌ی ملی‌ی بیرون مرز داشت، تا این‌که در سال ۴۰ و بعد از تاسیس نهضت آزادی در داخل کشور، به همراه ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و…، نهضت آزادی‌ی ایران خارج از کشور را راه اندازی کردند، و با توجه به قدرت فکری‌ و قلمی‌اش، به‌عنوان سردبیر روزنامه‌ی فارسی‌زبان جدیدالانتشار ایرانی در اروپا، یعنی “ایران آزاد”، انتخاب شد. اولین شماره‌ی این نشریه در پاییز ۴١ منتشر گردید، که منعکس‌کننده‌ی دیدگاه‌های روشنفکران ایرانی‌ی خارج و نیز واقعیت‌های مبارزات مردم ایران بود.

همان سال شریعتی با افکار فرانتس فانون، نویسنده‌ی انقلابی و عضو جبهه‌ی نجات‌بخش الجزایر، آشنا شد، و کتاب “دوزخیان روی زمین” وی را با با ژان پل سارتر آشنا نمود، و کتاب “نیایش” نوشته الکسیس کارل را همان زمان به فارسی ترجمه ‌کرد.

وی در سال ۴٢ (۱۹۶۳) از رساله‌ی خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه‌ی دکترای تاریخ فارغ‌التحصیل شد. سال ۴۳ و بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع مالی‌ی بورسیه، علی‌رغم خواسته‌ی درونی و پیشنهادهای دوستان، از راه زمینی به ایران برگشت، که در مرز بازرگان دستگیر و به زندان قزل‌قلعه‌ی تهران منتقل می‌شود.

خبر دستگیری‌ی علی شریعتی، با اعتراض شدیدی در داخل و خارج ایران مواجه شد، و کمپین‌های جهانی براه افتاد تا اینکه پس از شش ماه حبس، آزاد شد، و علی‌رغم برخورداری از یک سابقه‌ی عالی‌ی آکادمیک و تجربه‌ی وسیع و وجود مشاغل وسیع در زمینه‌ی تدریس و تحقیق، باز هم نتوانست هیچ‌گونه شغلی در تهران بدست آورد و راهی شهر بومی‌اش مشهد شد و در “طرق” در نزدیکی‌ی مشهد، به شغل معلمی ساده روی آورد.

دوره‌ی چهارم : تدریس در ایران

علی شریعتی از سال ۴۵، به عنوان استادیار رشته‌ی تاریخ، در دانشکده‌ی مشهد استخدام می‌شود، که موضوعات اساسی‌ی تدریس‌اش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی، و تاریخ تمدن‌های غیر اسلامی بود.

معروف است وی بر خلاف رسم عموم استادان، مطالب درسی‌ی خود را که قبلاً در ذهن‌اش آماده کرده بود، بیان می‌کرد، و شاگردان‌اش نیز سخنان او را ضبط می‌کردند. (این نوارها به وسیله‌ی دانشجویان پیاده می‌شد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش می‌شد، که کتاب‌های اسلام‌شناسی‌ی‌ دانشگاه مشهد و کتاب تاریخ‌تمدن از همین جزوات هستند.)

شریعتی در فاصله‌ی سال‌های تدریس‌اش، سخنرانی‌هایی در دانشگاهای دیگر، از قبیل دانشگاه آریامهر(صنعتی‌شریف)، دانش‌سرای عالی، پلی‌تکنیک ‌تهران، و دانشکده‌ی نفت آبادان ایراد ‌کرد.

مجموعه‌ی این فعالیت‌ها سبب شد که مسئولین وقت دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند، و به کلاس‌های وی، که در واقع به جلسات سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند، و این استاد جوان در سال ۴۹، یعنی در ٣۷ سالگی بازنشسته اجباری شد.

دوره‌ی پنجم : حسینیه‌ی ارشاد

بعد از بازنشستگی‌ی اجباری، با موافقت مسئولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران منتقل شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. شریعتی با نقل مکان به تهران، در راستای فعالیت‌های مشهد قرار گرفت و به تبلیغ مجدد و تبلیغ نوگرایی‌ی دینی پرداخت، و هم‌زمان، همکاری در حسینیه‌ی ارشاد را آغاز نمود.

این مرکز در سال ۴۶، توسط عده‌ای از شخصیت‌های ملی و مذهبی، با هدف تحقیق، تبلیغ، و تعلیم مبانی اسلام بنیان گذاشته شده بود.

این دوره از زندگی‌ی دکتر شریعتی، پر فعالیت‌ترین و پر دغدغه‌ترین دوران حیات او معرفی شده است. او در این دوران، با سخنرانی‌ و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در جامعه به وجود آورد، و این دوره از زندگی‌ی شریعتی، به “دوران حسینیه‌ی ارشاد” معروف شد.

در سال‌های ۴۹ـ۵۰، دکتر شریعتی بسیار پر کار و از ستون‌های اصلی‌ی حسینیه‌ی ارشاد محسوب می‌شد. او ‌کوشید ارشاد را از یک موسسه‌ی مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند، و در نتیجه سلسله سخنرانی‌های آزاد خود را پیرامون اسلام‌شناسی، جامعه‌شناسی، و تاریخ ادیان شروع کرد، که با استقبال زایدالوصفی از سوی اقشار مختلف جامعه روبرو شد.

تعداد کلی‌ی سخنرانی‌های منتشرشده‌ از وی، به بیش از دویست می‌رسد، که در نوع خود بی‌نظیر است. یکی از پیش‌کسوتان مبارزه و از دست‌اندرکاران نشر می‌گفت: “در کشوری که هیچ کتابی جز قرآن تیراژش به ۵۰۰۰ نمی‌رسید، کتاب‌های شریعتی در ده هزار نسخه به چاپ می‌رسید و این بدون شرح بود.”

همان زمان حملات شدیدی، هم از سوی مارکسیست‌ها، هم از سوی برخی روحانیون و جمعی از سنت‌گرایان جامعه، و هم از سوی حکومت به سوی شریعتی صورت گرفت.

استقبال از حسینیه‌ی ارشاد و تهدیداتی که حکومت وقت از این تجمعات حس می‌کرد، نهایتاً حسینیه‌ی ارشاد را در سال ۵۱، به تعطیلی‌ی اجباری کشاند.

دوره‌ی ششم : زندان و خانه‌نشینی تا فوت

در یک هجوم ناگهانی در سال ۵١، حسینیه‌ی ارشاد مورد حمله واقع گرفته و تعطیل شد. شریعتی نیز تحت تعقیب قرار گرفت، که توانست توسط دوستان‌اش مدتی مخفی شود.

از آبان‌ماه ۵۱ تا تیرماه ۵۲، شریعتی به زندگی‌ی مخفی روی آورد و متن سخنرانی‌هایش نیز با اسم مستعار به چاپ می‌رسید.

ساواک که از یافتن او عاجز مانده بود، پدرش را دستگیر نمود. در تیرماه ۵۲، دکتر در نیمه‌شب به خانه‌اش مراجعه کرد. بعد از جمع‌آوری‌ی لوازم شخصی‌اش، و وداع با خانواده و چهار فرزندش، دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز، به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.

با این‌که شریعتی در عوضِ آزادی پدرش، خود را تسلیم نموده بود، اما تقاضای او رد شد، و پدر و پسر هر دو محبوس گردیدند. چندی بعد پدرش آزاد شد، اما علی شریعتی برای ١۸ ماه در زندان باقی ماند، و اعتراضات صورت‌گرفته در مورد او در ایران و خارج مورد توجه قرار نگرفت. بیشترین فشار برای آزادی او از سوی روشنفکران برجسته‌ی فرانسوی و الجزایری بر حکومت وقت وارد آمد. تا آنجا که حواری بومدین رئیس‌جمهور وقت الجزایر که خود یکی از دوستان و تحسین‌کنندگان شریعتی بود، در جریان کنفرانس مارس ۷۵ اوپک در الجزایر، درباره‌ی شریعتی از شاه سوال کرد و او را به آزاد نمودن این روشنفکر زندانی ترغیب نمود.

شریعتی بعد از ۱۸ ماه زندان، در شب عید سال ۵۴، به خانه برگشت، و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی، مدام تحت کنترل و نظارت ساواک بود، و در واقع پایان سال ۵۳، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم‌ترین فصل زندگی‌ی اجتماعی ـ سیاسی‌ی وی و آغاز فصلی نو در زندگی‌ی او بود.

وی از آن پس در تهران مکرر به سازمان امنیت احضار می‌شد، یا به در منزل او می‌رفتند و با به هم زدن آرامش زندگی‌اش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری‌ی خود ادامه می‌داد و مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور می‌نوشت. در همان دوران بود که کتاب‌هایی برای کودکان نظیر “کدو تنبل”، و “برای خود، برای ما، برای دیگران” را نوشت.

همان زمان نوشته‌های شریعتی ممنوع‌الانتشار شد و خود او نیز از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم گردید، تا به فکر هجرت افتاد.

علی شریعتی برای خروج از کشور از نام فامیل شناسنامه‌ای خود، یعنی “مزینانی” استفاده کرد و در ٢۶ اردیبهشت ماه ۵۶، تهران را به مقصد بروکسل ترک نمود. وی پس از توقف در آتن و بروکسل، به لندن رفت، تا از همسر و بچه‌هایش استقبال کند. در روز ۲۸ خرداد، متوجه می‌شود که از خروج همسرش و فرزند کوچک‌اش از ایران جلوگیری شده و ناباورانه به فرودگاه لندن می‌رود، و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا، را به خانه می‌آورد.

وی آن شب به گفته‌ی فرزندان‌اش اعتراف کرده بود که “فصلی نو” در زندگی‌اش آغاز شده است.

فردای آن روز، در ٢۹ خرداد ۵۶، زمانی که مهمان‌دار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه‌ی پایین می‌آید، با جسد به‌پشت‌افتاده‌ی دکتر در آستانه‌ی در اتاق‌اش روبه‌رو می‌شود، که بینی‌اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبض‌اش از کار افتاده بود. پس از انتقال جسد به پزشکی‌ی قانونی، بدون انجام کالبدشکافی، علت مرگ را ظاهراً انسداد رگ‌ها و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند.

پس از مرگ شریعتی، بین طرف‌داران او و حکومت وقت مبارزه‌ای شدید درگرفت. دولت وقت قصد بهره‌برداری‌ی تبلیغاتی از تشییع و خاک‌سپاری‌ی پیکر وی را داشت. اما دوستان دکتر و خانواده‌اش تلاش کردند تا جلوی تحویل جنازه‌ی دکتر به مقامات ایرانی را بگیرند.

در پنجم تیر ۵۶، تابوت دکتر علی شریعتی به دمشق فرستاده شد، که مورد استقبال امام موسی صدر، اندیش‌مندان جهان اسلام، دوستان، دانشجویان، و علاقه‌مندان آن مرحوم قرار گرفت، و در جوار آرامگاه حضرت زینب به خاک سپرده شد.

ولتر و معلمِ انقلابِ ایران

علی شریعتی را می‌توان به خاطر اندیشه‌های اجتماعی ـ سیاسی و مذهبی‌اش، ولتر۱ و معلم انقلاب ۵۷ نامید. سخنرانی‌ها و نوشته‌های او پیام بیدارگرایانه‌ی اقبال لاهوری، سید جمال‌الدّین اسد‌آبادی، و متفکران اسلامی‌ی نظیر او را زنده می‌کرد. هدف دوگانۀ شریعتی این بود که از یک طرف اصول اساسی‌ی اسلام را به آنهایی که درگیر مبارزه‌ی سیاسی بودند بشناساند، و از طرف دیگر، نسل جوان را علیه ایدئولوژی‌ها و فرهنگ‌های بیگانه و وارداتی بسیج نماید. شریعتی در اوج خفقان حکومت و سیطره‌ی نظریه‌ی مارکسیسم، معتقد بود که “مکتب اسلام” تنها عنصر رهایی‌بخش مسلمانان است، و اسلام و قرآن را باید با تفسیر مجدد از خرافات و تحریفات تاریخی پاک نمود، و به منظور رویارویی با دیکتاتوری به “وجدان مذهبی‌ی مردم” تکیه کرد.

در این راستا، اگر سه بعد آگاهی یعنی “تفکر صحیح، شناخت واقعی، و عقیده‌ی خالص” را اساس انقلاب اجتماعی بدانیم، آن‌وقت پی می‌بریم که نقش علی شریعتی در انقلاب اجتماعی‌ی ایران، یک نقش برجسته بود و شاید یکی از موفقیت‌های بزرگ شریعتی نیز، تاثیرگذاری بر جوانان بود، چرا که با روش ایمان‌برانگیز، منطقی، علمی، و مترقی‌ی خود، نفوذ فوق‌العاده‌ای روی جوانان تحصیل‌کرده‌ی ایران بجای گذاشت.

مفهوم منحصر بفردی که شریعتی به تشریح آن پرداخت، مسأله‌ی “آزادگی” بود که مفهومی متمایز از “آزادی” داشت. شریعتی در چهارچوب این مفهوم، از “خودسازی‌ی انقلابی”‌ی انسان طرفداری می‌کرد. او رابطه‌ی میان شکل و محتوی در آگاهی‌ی توده‌ها را درست مثل رابطه‌ی میان “واقعیت” و “حقیقت” می‌دانست. مبارزه‌ی فرد برای آزادی اجتماعی، از برداشت او از “حقیقت نهایی” ناشی می‌شود، که در قلب جهان وجود دارد، و در هر فرد انسانی نهفته است. اما باید این را کشف کرد و به بارور کردن آن پرداخت.

حملات به شریعتی

اکنون سه دهه است که یک بحث بی‌حاصل درباره‌ی معانی، روح، و جهت‌گیری‌ی دقیق اندیشه‌ها و تعالیم او درگرفته است. برخی از روحانیون از او بعنوان یک متفکر مسلمان، یک فرد رنج‌دیده، یک شخص با حسن‌نیت و فداکار یاد می‌کنند. با وجود این می‌گویند که علی شریعتی نه پیامبر بود و نه معصوم، نه مجتهد بود و نه مفتی. نوشته‌های او از منبع وحی‌ی الهی سرچشمه نمی‌گرفت(که حتی خودش نیز چنین ادعایی نداشت.). می‌گفتند که درک او از فقه، تفسیر، فلسفه، و به‌ویژه فلسفه‌ی اسلامی کامل نبود. استفاده‌ی او از مفاهیم و اصطلاحات مکاتب فکری‌ی دیگر، و تلاش برای تعبیر مجدد آنها، باعث به وجود آمدن تناقض می‌شد.

گروه دیگری از ایرانیان سیاسی فعال، که برتری اسلام را می‌پذیرند، اما سلطه‌ی روحانیون را رد می‌کنند، اندیشه‌های شریعتی را امری ضروری برای تفسیر مجدد اسلام، مسئولیت‌پذیری فرد، اعاده‌ی ایمان، رهایی انسان از دگماتیسم و فناتیسم، و آزادی و ایمان به غرایز مذهبی‌ی مردم به حساب می‌آورند. این بحث و مجادله‌ی تلخ و اسف‌انگیز از مواضع و کتاب‌هائی که توسط طرفین ابراز و نگاشته می‌شود، به خوبی آشکار بوده است.

شریعتی خود به خطاپذیری‌اش آگاه بود و در بسیاری موارد به آن اشاره داشت. برای مثال می‌گوید:

“… من نمی‌گویم که هیچ عیب و نقصی در نوشته‌های من نیست، هست. چرا به من کمک نمی‌کنید که به رفع آنها بپردازم؟…”
سخنی از مصطفی چمران

شهید مصطفی چمران، وزیر دفاع دولت موقت و از دوستان نزدیک آن مرحوم، در فاصله‌ی بین درگذشت دکتر تا شهادت خودش در جبهه‌های جنگ ایران و عراق (خرداد ۶۰)، در رثای شریعتی نوشته بود:

“… ای علی! تو مرا با خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه‌ی ابعاد روحی و معنوی‌ی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی، و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی، و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته‌ی گذشته که به محور جنگ رفته بودم، و چند روزی را در سنگرها گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن “کویر” تو بود…
 
‌ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی، با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی‌ی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه‌ی علم، با جادوگری‌ی هنر روبه‌رو شدی، همه‌ی آنها علیه تو به جنگ پرداختند، اما تو با معجزه‌ی حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی…”
پاورقی :

۱. ولتر : ادیب و نویسندۀ انقلاب کبیر فرانسه، که قبل از وقوع انقلاب درگذشت، اما آثار او بر انقلاب و حرکات اجتماعی تاثیرگذار خوانده می‌شد.


تاریخ انتشار : ۲۸/ ۰۳ / ۱۳۸۹
منبع : سایت جنبش راه سبز (جرس)

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − یک =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.