پیرمرد چشم و چراغِ ماست
جلد اول خاطرات مهندس عزت الله سحابی (نیم قرن خاطره و تجربه) منتشر شده است. خاطرات ایشان به ده دوره تقسیم شده که جلد اول حاوی شش دوره آن ( از شهریور ۲۰ تا ۱۳۵۷) میباشد. در این شش دوره، کتاب نشان میدهد که چگونه خاطره گوی این روایت از نوجوانی و از یک فرد جستجوگر در یک محیط مذهبی و در دامان خانواده و سپس انجمنهای اسلامی میبالد و اندیشههای طالب عدالت و آزادی مییابد، در نهضت ملی پا به عرصه سیاست میگذارد، پس از آن در جوانی، صداقت، سماجت و مداومتش بر آرمانهای خویش را در نهضت مقاومت ملی بروز میدهد. آغاز میانسالیاش اما با عضویت در نهضت آزادی و آنگاه محاکمه و زندان و تبعید و آزادی پس از ۴ سال همراه بود. پس از آزادی نیز وی خلاف رسم زمانه و رفتار بسیاری از همنسلانش در مواجهه با شرایط سختتر روزگار (همزمان با شکلگیری گروههای چریکی) که یا به خارج رفته بودند یا از سیاست فاصله گرفته و یا فعالیتشان را از نظر کمی و کیفی آنچنان تنظیم میکردند که پرهزینه نباشد و به دستگیری و حبس جدیدی منجر نشود، باز با صداقت و مداومت پیشین به رفتار پرخطر دیگری دست میزند و در ارتباط با رهبران و سازمان مجاهدین قرار میگیرد. بدین ترتیب در حالی که هنوز ۴ سال از آزادیاش نمیگذشت مجددا راه به زندان میبرد. این زندان تا دوره پیروزی انقلاب (که پایان جلد اول خاطرات است) طول میکشد. آنگاه سحابی میانسال از زندان قدرت مغلوب به حوزه مدیریت قدرت جدید برآمده از انقلاب پرتاب میشود و دوری جدید آغاز میگردد.
۶ دوره گذشته از نوجوانی تا میانسالی که به تدریج شخصیت فکری-سیاسی او شکل گرفت، بیشتر بیانگر تاثیرپذیری او از شرایط فکری- سیاسی جامعه و دوران تاریخیاش بود، اما به تدریج و بویژه از دستگیری آخر به بعد وی از یک مصرفکننده (و یا توزیع و ترویجکننده اندیشه و مشی) تاثیرپذیر از شرایط به دوره تاثیرگذاریاش نزدیک میشود. طلایههای این تاثیرگذاری در مقاومت او در زندان در برابر تغییر فکری بوجود آمده در درون مجاهدین وسعی در اثرگذاری بر دیگر دوستان (بویژه جوان) زندانیاش و حفظ هویت فکری آنها جلوهگر میشود. پرتاب به دورن قدرت، اما، مرحله تازهای برای خود او بود تا مطالعات سمت گرفته به سوی اقتصاد او (در درون زندان) و نیز آرمانخواهی عدالتطلبانه و چپ خود را در عرصه عمل به محک صداقت و مدیریت و مهندسی برای اجرا بگذارد. تجربه حضور در شورای انقلاب و مجلس خبرگان و مجلس شورای دوره اول و نیز حضور در مدیریت سازمان برنامه و بودجه، «وضعیت» وجودی و افق نگاه و شخصیت او را از یک مبارز منتقد معارض به «وضعیت» یک مدیر سازنده با دید تحققی و از رویکرد «ارزشی» حقیقتمحور به رویکرد «اجرایی» موفقیتمحور (و از عقل نظری به عقل عملی) تبدیل کرد. این تجربه حضوری (و شهودی) تجربه یک نسل بود؛ نسل او و نسل بعد از او که مشترکا نسل انقلاب را تشکیل میدادند. این پروسهای است که هر نوع آرمانخواهی اعم از عدالتگرایی سوسیالیستی یا سوسیال- دموکرات در آن هنگام یا آرمانخواهی حقوقبشری و دموکراسیطلب در زمان حال، به ناچار طی کرد یا خواهد کرد تا اهداف بلند و اتوپیک خود را به زبان زمان و عمل و مهندسی اجرایی درآورد. اما هرکس به راحتی این پروسه را طی نمیکند. بسیاری افراد (و سازمانها و حکومتها) بودهاند که به جای آن که آرمان و ذهن خود را به واقعیتها نزدیک کنند سعی کردهاند به هر قیمت و هر ضرب و زوری که شده واقعیت را بر اندازه قالب ذهنی خود ببرند و کوتاه و بلند کنند. «گشودگی» وجودی و باز بودن ذهن برای تاثیر و درس گرفتن از «واقعیت» در عین تلاش برای اصلاح و «تغییر» آن به سمت ایدهآلها و آرمانها، یکی از لوازم جدی این ارتباط دیالکتیکی و تغییر ذهن از یک سو و اصلاح و تغییر واقعیت به سمت آرمانها از سوی دیگر است. تاریخ بشری چه درد و رنجهای بزرگی از عدم گشودگی رهبران و مدیران در ارتباط با اهداف مختلفی همچون عدالت اقتصادی، آزادی سیاسی، سربلندی قومی و نژادی و… و تلاش آنها برای به زور عملیاتی کردن آرمانهاشان متحمل شده است. بدین ترتیب شخصیت سحابی در میانه میانسالیاش حاوی لایههایی چند است :
لایه مذهبی برگرفته از خانواده، جامعه، آموزههای پدر، مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و… با رویکرد عدالتخواهانه و دموکراسی و آزادیطلبانه، لایه ملی و وطندوستانه برگرفته از نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق، لایه اقتصادی عدالتخواهانه برگرفته از فضای دورانی چپ و نیز مطالعات اقتصادی درون زندان، لایه مبارزاتی برخاسته از همه لایههای پیشین و نیز همکاری با سازمان مجاهدین، لایه تحققی و اجرایی نشات گرفته از پیروزی انقلاب (به طور عام) و تصدی برخی سمتهای تقنینی و اجرایی در قدرت مستقر. اینها، همه درون وجودی در هم ممزوج شده است که «صداقت»، «مداومت»، «گشودگی و تسامح»، و حس دائمی «مسئولیت» که اینک (پس از انقلاب) با دغدغه و روحیه رو به تزاید و تصاعد «ایران»گرایانه و وطندوستانه تقویت میشد، را با خود حمل میکرد. این «مسئولیت» (ملی و مذهبی) اما در برههای به چنین محصول و خروجی رسید که باید نگاه آموزه و آگاهی ویژهای را به جامعه منتقل کند. بستر این انتقال یک ابزار مدرن بود، مجله ایران فردا. این مجله در دورانی از زندگی سحابی منتشر شد که او سالیان زیادی بود که از قدرت و اجرا فاصله گرفته بود و بدان منتقدانه مینگریست. گویی او به جایگاه انتقادی پیشین بازگشته بود. اما این بار با دو تفاوت : تفاوتی که بین نظام قبل و بعد از انقلاب قائل بود و مهمتر از آن «تجربهای» که در این دوران اندوخته بود و او را از موضع «نقدی» یک روشنفکر یا فعال سیاسی منتقد محض دور کرده بود. عجیب آنکه او باز در ظاهر در همان موضع بود؛ روشنفکر و فعال سیاسی منتقد. اما این بار از درون تغییر کرده بود و با وضعیت دورنی که یک مرحله تجربی را گذراند بوده با وضعیت بیرونی ظاهرا مشابه قبل مواجه میشد. نگاه او امروز یک روشنفکر تحققی با جهتگیری آرمانخواهانه بود. اینک همه ذهن او را آرمانهایش نپوشانده بود. او اما آرمانهایش را خلاف بسیاری کنار نگذاشته بود، بلکه از پهنای گسترده ذهن به افق آن رانده بود، «آرمانگرایی واقعنگر» وضعیتی بود که میتوانست با یک ابزار مدرن با انبوهی از مخاطبان ارتباط برقرار کند. من نیز در این مقطع با ایشان پیوند فعالتر و منظمتری یافتم، هرچند در دهه ۶۰ در شرکت انتشار چند بار به کوتاهی دیده بودمش وقتی برای دیدار با یوسفی اشکوری به آنجا میرفتم و با نام «علوی» با آنها گفتوگو میکردم. پس از آن نیز در سال پرتلاطم ۶۷ در یک برخورد مسئوولانه با خانودهام با پیگیری و جدیت به کمک زندگی و سرنوشت من شتافته بود. اما پس از دورانی که بر من جوان نسل انقلاب گذشته بود و در اوان میانسالی وضعیت وجودی و آموزههای او برای من و امثال من درسهای بسیاری داشت و تاثیراتی ماندگار به این تاثیرات، به صورت خودآگاه، فکر نکرده بودم تا آنگاه که در شرایطی، اجبار بیرونی، توفیقی شد تا بر این موضوع تامل کنم تا بتوانم ۱۰ صفحه «درباره عزتالله سحابی» تکنویسی کنم و من بیشتر از جنبه «خبری» ماجرا، بنا به روحیه و تمایلی که همیشه داشتهام (و ضعف حافظه نیز کاهش از جنبه خبری را به طور مضاعف تشدید میکند.) به «تحلیل» ایشان و تاثیراتش بر من (و ما) پرداختم. سحابی در بستر زمانه تغییراتی در خود یافت (تجربه) و به نسل ما که بر همین بستر میزیست و همان واقعیات را تجربه میکرد منتقل کرد. او زودتر از نسل ما (و بسیاری از همسنها و همنسلهای خودش) به این تجارب رسید. جایگاه و موقعیت اجرایی که در آن قرار گرفت در دیالکتیک با صداقت و گشودگی که در او بود و در برخی نبود، به سنتزی رسید که در ایران فردا سر سفره پراشتهای مخاطبان قرار گرفت. به طور خیلی خلاصه (که امیدوارم روزی بتوانم به آن تفصیل بدهم) تاثیرات آموزهها و رفتار سحابی در «ایران فردا» بر من و ما عبارتاند از:
تبلیغ و ترویج و انتقال نگاه «واقعگرا» به جای نگاه صرفا «آرمانی» و نگاه «مهندسی تحققی» به جای نگاه صرفا ارزشگرا. سحابی به خوبی توانست بین عقل نظری معطوف به آرمان و ارزش و عقل عملی معطوف به اجرا و تحقق پیوند برقرار کند. او در برابر هر سوال از «چی»، سوال «چگونه» را قرار میداد. «عدالت» چگونه؟، «آزادی» چگونه؟ این آموزه که جمعبندیای برخاسته از موقعیت جدید شخص وی بود، صدای نبض زمانه برای همگان بود که انقلابشان به پیروزی رسیده و حکومت پس از آن نیز چه با آن موافق و چه مخالف بودند، در موضع «اجرا» و «تحقق» (موفقیتآمیز یا ناکام) قرار گرفته بود اما در هر حال همگان امیدوارانه یا ناامیدانه «انتظار» تحقق خواستههایشان را داشتند، به وجود آوردن رویکرد و دید «توسعهگرا». عموم روشنفکران و فعالان سیاسی، به ویژه چپگرایان (مذهبی و غیرمذهبی)، قبل از انقلاب در ایران فاقد نگاه توسعهگرا بودند. آنها عمدتا به آرمانهای نهایی همچون عدالت و آزادی و… میاندیشیدند. اما مطالعات اقتصادی درون زندان و موقعیت اجرایی بعد از انقلاب، سحابی را به منظری توسعهگرا رسانده بود. او در ایرانفردا توانست موضوع توسعه را به یک «مساله» جدی تبدیل کند و اهمیت آن را بویژه برای مخاطبان آرمانگرایش جا بیندازد. وی به خوبی این آموزه را به مخاطبانش منتقل کرد که قبل از آنکه تولیدی صورت بگیرد، چیزی برای توزیع «عادلانه» وجود ندارد. و عدالت در این حالت جز توزیع فقر برای همگان نیست.
جا انداختن منظر و نگاه «ملی» تا آن هنگام واحد تحلیل آرمانخواهان (چه چپ، چه لیبرال، چه مذهبی و چه غیرمذهبی) معمولا یا «فرد» آدمی بود (که باید به آزادی سیاسی یا فلاح و رستگاری مذهبی برسد) و یا کل بشریت و خلقها و تودهها (که باید به عدالت برسند.) نگاه بسیاری از فعالان سیاسی، اعم از مذهبی و غیرمذهبی نیز انترناسیونالیستی و فراملی بود. سحابی به خوبی توانست این ایده را به مخاطبانش منتقل کند که همه این آرمان ها باید در یک ظرف «ملی» به نام «ایران» اتفاق بیفتد.
ترویج اولویت «منافع ملی» بر منافع فردی و گروهی در امتداد نگاه «ملی» و ایرانی برای تحقق آرمانها و ارزشهای جمعی سیاسی، سحابی این آموزه بسیار اثرگذار را مطرح کرد که در اختلافات و جناحبندیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فکری، دینی و… در ایران، هیچگاه نباید سطح چالشه و برخوردها (اعم از چالشهای بین جناحهای درون قدرت یا بین نیروهای درون و بیرون قدرت) به حدی برسد که به «کل» و «ظرف» عام و مشترکی به نام «ایران» آسیب وارد شود. در این صورت همگان (و نه تنها جناحی که مورد مخالفت و مبارزه قرار گرفته) ضرر خواهد کرد و آسیب خواهد دید. مثال معروف او کشتی بود که در دعوای داخلی سوراخ میشد و همگان را غرق میکرد. تبلیغ نگاه اصلاحگر و تدریجگرا به جای نگاههای شتابدار و انقلابی. سحابی این آموزه را عمدتا از بازرگان گرفته بود، اما با مقداری تاخیر، تاخیری که میبایست زمانی برای تجربه فردی و موقعیتی برای او فراهم میساخت. اما این آموزه از زبان سحابی (با پسزمینه چپ و رادیکال) متفاوت از زبان و منظر بازرگان با پسزمینهای متفاوت بود. او اینک از ورای تجارب سالیان، چه در امر سیاست و چه در امر اقتصاد ( و دیگر اموری هم چون مذهب و…) با نگاهی مدرج و مرحله به مرحله به هر نوع «تغییر» و «اصلاح» مینگریست. مثال معروف او بارخورجین پر از شیشه بر پشت قاطری بود که از سرحدی مرزی وارد سرزمینی میشد و مرزبان با چوبدستیاش بر یک نیمه این بار میکوبید و از صاحب بار میپرسید بارت چیست و او میگفت اگر با چوب دستیات بر نیمه دیگر آن هم بکوبی دیگر هیچ! و نتیجه میگرفت سرعت و خشونت (و سادهبینیهای هر انقلاب) نیمی از توان (به ویژه اقتصادی) جامعه را در چالشها و درگیریهای خود، به خصوص فاصله زمانی سرنگونی یک نظام اجرایی و سربرآوردن نظامی تازه از بین می برد و اگر قرار باشد انقلاب با رفتار و رویکرد انقلابی دیگری نیز باز اتفاق افتد، نقش همان چوبدستی بر نیمه دیگر بار را دارد و از توان ملی آن جامعه و کشور دیگر چیزی باقی نمیماند و آن جامعه به جامعهای فقیر و در حاشیه روند توسعه در جهان تبدیل میشود.
تاکید بر نگاه تکثرگرا و فراگیر ملی به جای نگاه انحصارطلب حذفی. سحابی هم از منظر ایدئولوژیک مذهبیاش که انسان دوستی و مردمگرایی در آن قرائت نواندیشانه نهفته است و به تکثر و اختلاف آدمیان احترام میگذارد و خواهان رشد و اعتلای آگاهانه و آزادانه انسانهاست و هم از منظر نگاه تحققی و تجربی سیاسی به این نظر رسیده است. او بارها گفته است که نه روشنفکران و فعالان سیاسی منتقد میتوانند افراد و نیروهای سنتی و راست را با لودر به دریا بریزند و نه برعکس آنها میتوانند اینها را نابود کنند. در ظرف بزرگ ملی ایران، جا برای همه هست. اختلاف و تکثر ارا و عقاید فکری و مذهبی و سیاسی با منافع اقتصادی و اجتماعی نیز از جامعه قابل حذف نیست و همان گونه که در انقلاب میجی در ژاپن تعامل متقابل جناحها و وحدت آنها بر ترقی ظرف مشترک و واحدی به نام «ژاپن» باعث رشد شتابان آنها شد در ایران نیز تا هر دو سوی جناحبندیهای سیاسی به این وقوف و آگاهی نرسند و به رغم نقدهای متقابل موجودیت همدیگر را قبول نکنند و به رسمیت نشناسند راهی به سوی آزادی و توسعه ملی نخواهد بود. این منظر او را به نوعی تعامل و وحدت و آشتی ملی رسانده است. هرچند وی بارها ناامیدانه از فقدان وجود این نگاه در بطن قدرت نالیده است. اما تبلیغ این نگاه در این سوی ماجرا و در بین بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی بسیار اثرگذار بوده و حتی میتوان گفت لایهها و بخشهایی از درون حاکمیت (چه در میان اصلاحطلبان و چه حتی در بین برخی اصولگرایان منتقد) را نیز از خود متاثر کرده است.
تاکید بر نقد و نقادی جرات دانستن داشته باش (سخن کانت) از شعارهای بنیادین پیدایش دورانی جدید (مدرنیته) در تاریخ بشری است. سحابی نیز به اندازه خود و با سادگی و صداقت و گشودگی خاص خود به این شعار در بستر سیاسی و اجرایی ایران جامه عمل پوشانده است. جمله معروف او در این باره که بارها تکرار کرده و میکند این است که هر حرکت و راهی نو با نقد آغاز میشود. این اعتقاد اما تنها در ذهن و زبان او نیست. عمل به این امر بسیار دشوارتر از طرح بیانی آن بوده و هست، اما شخصیت سحابی در این باب به کمک او آمده است و بسیار بیش از دیگر روشنفکران و فعالان سیاسی به نقد ایدهها و رفتارهایی که خود نیز در آن سهیم بوده دست زده است. ما در ایران نمونههای زیادی برای این امر نداریم. اما بارها شاهد بودهایم که سحابی در چارچوب ترویج نکاتی که تا اینجا برشمردیم با صراحت تمام به نقد خود نیز پرداخته است. به ویژه در مورد چالشهایی که بین نظرات او نظرات معلم و استادش مهندس بازرگان اتفاق افتاده بود، او ضمن آنکه در مواردی همچنان خود را محق میداند اما در بسیاری موارد نیز اینک حق را به جانب استاد میدهد. در دیگر موارد فکری و تحققی نیز از این موارد بسیار است که او به نقد خود یا افراد و نیروهای همسو و هم جبهه خود در برخوردهای گذشته یا حالشان میپردازد.
اولویتبندی ارزشها و دغدغههای فردیاش به ترتیب در «ایران»، «گروه و جریان خود»، «فرد خویش». این اولویتبندی که نه صرفا بر زبان سحابی بلکه عمیقا بر رفتار او حاکم است را هر کسی که از نزدیک با او برخورد داشته یا حداقل مواضع سیاسی او را دنبال کرده باشد به خوبی درک میکند. او در هر موضوع سیاسی یا اقتصادی که پیش میآید به طور طبیعی و خود به خودی ابتدا از موضعی بالا و کلان به تاثیر مثبت و منفی آن در مقیاس و واحدی به نام «ایران» میاندیشد. آنگاه به منافع یا حیثیت جریان خود (ملی-مذهبی) یا شخص خویش میپردازد. بسیار شده است که دوستان به جد و طنز به ایشان گفتهاند شما تنها به شکل مربی تیمملی به مسائل نگاه میکنید اما شما مربی یک باشگاه خاص هم هستید. بدون تیمهای باشگاهی قوی تیمملی قوی نیز نخواهیم داشت و شما اصلا به باشگاه خود فکر نمیکنید و گویی تنها منظر یک یک مربی تیم ملی را دارید! اما این حرفها و نقدها واقعا در او بیثمر است، دغدغهها و اولویتهای وجودی امری درونی و نهادینه شده در افرادند. بسیارند در ایران (چه در درون چه در بیرون قدرت) که سلسله مراتب دغدغهای و ارزشی کاملا وارونهای دارند و مساله اول موثر بر هر موضع و تصمیم آنها «فرد» خودشان (و شهرت و قدرت یا ثروت ناشی از هر موضعشان) است و حاضرند برای دستمال خودشان قیصریه (ایران) را آتش بزنند. جدا از این افراد بسیار فراوانند افراد (و نیروهایی) که منافع جریانی و جناحی خودشان را معمولا و به طور خود به خودی و ناخودآگاه برتر از منافع ملی قرار میدهند. اما سحابی شاید حتی به شکل افراطی و اغراقشدهای به اولویت ایران و منافع ملی مینگرد و گاه تنها منظرش همین امر است و گویی اصلا دو ارزش و اولویت دیگر را نمیبیند!
صراحت و صداقت مشفقانه. سحابی انسان سادهای است بدون پیچیدگیهای معمول هر انسان متوسط و به ویژه پیچیدگیهای رایج در عالم سیاست. این امر پوشیدهای نیست و همگان بر آن مطلعاند. اما این امر با صداقت مشفقانهای نسبت به همگان، رقبا و دشمنان سیاسیاش و حتی آنهایی که در حق او ناحقهای فراونی کردهاند، همراه است. این امرچه در حوزه جمعی و کلان سیاسی و چه در حوزه مراودات فردی وی جریان دارد. او میتواند به دیگری به صورت «تفهمی» (با مضمونی که وبر میگوید) و بالاتر از آن «تجسمی» بنگرد. وی به صورت طبیعی خود را جای دیگران میگذارد و اندیشه و احساس و مافع و موقعیت آنان را درک میکند و در فضایی از این نوع ادراک و تفاهم به کنش متقابل با دیگری میپردازد. این امر همان گونه که برای او در بسیاری از ارتباطات دوستی و محبوبیت میآورد اما گاه مواضع صریح و روشناش در سیاست، به ویژه در مواجهه با قدرت (سیاسی و اقتصادی) آن هم در فرهنگ سیاسی که عادت به لاپوشانی، دیپلماتیک حرف زدن و غیرمستقیم فهماندن نظرات دارد و از صراحت و تندی نقد میگریزد و تملق و ریا را میپسندد، برای او مشکلساز و هزینهبر شده است.
بر این سیاهه میتوان افزود ولی اینها مهمترین عناصر فکری و شخصیتی اثرگذار سحابی بر من و ما بوده است اما نمیتوان یک نکته را ناگفته گذاشت و آن اینکه آموزههایی از او مانند دید توسعهگرا، نگاه ایرانی، اولویت منافع ملی و نظایر آن (که اینک از فرط بداهتاش ساده به نظر میرسد، اما مقایسه فضای روشنفکری و سیاسی قبل و بعد از ایران فردا به خوبی نشان از اثرگذاری موفق سحابی دارد)، اگر از سوی هر فرد دیگری مطرح میشد شاید تا این حد موثر واقع نمیگردید. بسیار بودند افراد رادیکال چپ و انقلابی که به نقد گذشته پرداختند اما از منظر یک «تواب» که دیگر به ایدهها و آرمانهای خود اعتقادی ندارد. برخورد آنها نه نقد گذشته بلکه نفی و تخریب آن بود. در ایران معمولا چه دفاع مطلق و کامل از همه یک ایده و رفتار و نه نفی مطلق و کامل همه آن کمتر اثرگذار است. ولی سحابی نه از موضع راست با لیبرال به نقد چپ پرداخت بلکه او از موضع یک سوسیال دموکرات به ارزیابی افکار و رفتار چپ دست زد. او همچنان به آرمان عدالت و نفی فقر و فاصله طبقاتی پایبند بود. نقد رویکرد خاص دولت موسوم به سازندگی در رابطه با توسعه توسط سحابی و مجله ایران فردا نمونه بارزی از این امر است. سحابی و همفکرانش در ایران فردا صدور یک نسخه واحد از سوی صندوق بینالمللی پول برای همه کشورها را نقد و نقاط ضعفاش را تحلیل کردند (نقدهایی که بسیاریشان بعدها از سوی کارشناسان توسعهگرای همان صندوق مورد اذعان قرار گرفت) سحابی در ایران فردا رویکرد موسوم به اصلاح ساختار یا سیاست تعدیل اقتصادی را به ویژه در قرائت و رفتار خاص ایرانیاش نقد کرد و گفت بدون در پیش گرفتن الگوی «جایگزینی واردات» در ابتدای حرکت به سمت توسعه اقتصادی اجرای شتابان و نفت زده «توسعه صادرات» و سیاستهای تعدیل جز به تخریب صنایع کم توان داخلی و حالت رکود تورمی نمیانجماد. این پیشبینی بود که بعدها به وقوع پیوست و نشانگر صحت نقدهای سحابی و دیگر صاحبنظران اقتصادی همسو با او در مقالات و میزگردهای ایران فردا بود.
همچنین میتوان از نمونه بارز دیگری یاد کرد. سحابی در فضای ضدامپریالیستی که ما باید به جای «ستیز» مهاجمانه با امپریالیسم به مقاومت مدافعانه در برابر آن بپردازیم و این مقاومت جز با رشد و توسعه اقتصادی و سیاست خارجی معقول و منطقی امکانپذیر نیست. این موضع نیز نوعی نقد چپ اما نه از موضع راست بلکه از موضع آرمانگرایی واقعنگر بود، او به انکاریا توجیه وجود روابط سلطه در جهان نپرداخت. اما در تحلیل این سلطه و مهمتر از آن روش مواجه شدن با آن به نگاه، راه و تجربه جدیدی رسیده بود. همین منظر خاص او بود که نقدهایش را برای همه جریانهای سیاسی (بویژه اکثریت روشنفکران و فعالان سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی) که پیشینهای همچون او داشتند اثرگذار بود. صداقت و صراحت و میتوان افزود جرات و قاطعیت او بر نقدها و نقطه نظرات جدیدش بر این امر میافزود. سحابی به عنوان یک فرد شدیدا مذهبی آنقدر بر نقطه نظرات تازهاش استوار بود که حتی گفت در ایران با وجود نفوذ شدید یک مذهب با یک زبان خاص اما اینک هیچ کدام نمیتواند محور وحدت جمعی و ملی ایرانیان باشد و اکنون تنها میتوان بر محور «ایران» و رشد و رفاه و سربلندی آن وحدت کرد.
سحابی اما همچون هر انسان دیگر نقاط ضعف فکری و رفتاری خاص خود را دارد. این امور نیز اینک در جهان رسانهای و اینترنتی ما بر کسی پوشیده نیست، چه برای دوستان، چه رقبا و چه دشمنانش. البته این امر نیز از منظرهای مختلف میتواند متفاوت باشد از یک منظر به نظر میرسد هراس شدید او از تجزیه ایران که جایگاه مهمی در تئوری استقلال او دارد در حدی که او حساسیت میورزد واقعگرایانه نباشد. (بنده در شماره ۴ ایران فردا به نقد این موضع پرداختهام) همچنین نگاه او به «ایران» نیازمند تدقیق و مهندسی واقعگرایانهتری است و ایران را باید نه تنها از خیلی دور بلکه از خیلی نزدیک نیز نگاه کرد. شاید او در حد نگاه خیلی دور ایستاده است و نه خیلی نزدیک (مردمان ایران افراد – نهادها و اقشارش) نمینگردو شاید سادگی و صداقتش گاه به اثرپذیریهای مقطعی و اعتماد به آنچه که نباید بدان اعتمادی کرد میرسد و نظایر آن. اما آیا در مجموع نقاط مثبت و اثرگذار فکری و شخصیتی سحابی بسیار فراتر از نقاط ضعفاش نبوده و نیست. جایگاه او در اذهان و دلها بیانگر آن است که او (بسان برخی دیگر از شخصیتهای همنسلاش) از سرمایههای ملی مایند که متاسفانه قدرشان دانسته نشده است. اما با وجود فضای غالب زمانه ما او همانند دیگر همنسلهایش (همچون پیمان، یزدی، عمویی و…) هر یک به فراخور خویش اثرشان را گذاشته و مهرشان را بر زمین و زمانهشان زدهاند و نزد مردم و خدایشان پاداش یافته و خواهند یافت. همه اینها که گفتیم از ویژگیهای سحابی پس از انقلاب است که من و ما آن را درک کردهایم و بدین سبب بیشتر مرتبط با جلد دوم خاطرات اوست که امیدواریم به زودی با کمترین کسر و خللی شاهد انتشارش باشیم.