پدر، مادر، خودتان متهماید!
انتشار جملاتی چند از مرحوم شریعتی در صفحه نبوی در گویا در مورد ولایت معصوم و فقیه و آزادی غربی و انتخاب و فرهنک سنتی و مدرن و غیره باعث ناراحتی برخی دوستان شد و مطابق معمول به جای اینکه فکری به حال دیدگاههای دکتر شریعتی بکنند، یادشان افتاد که من در گذشته در وزارت کشور و صدا و سیما کار میکردم. همین امر مرا وامی دارد که توضیح مبسوط تری بدهم و البته در این توضیح نیز تلاش میکنم برمنوال اجمال بروم و کلام کوتاه نگه دارم.
۱. چنین شبهه ای ایجاد شده است که گویی خدای ناکرده اظهارات مرحوم دکتر شریعتی در مورد ولایت معصوم بوده است، در حالی که خود شریعتی بارها در کتب مختلف و ارجاعاتی که دادم وتفصیل آن قابل ارائه است بارها از رهبری و ولایت غیرمعصوم دفاع کرده و تقلید شیعه را عین تعقل میداند. از دوستان درخواست میشود کاسه دموکرات تر از شریعتی نشوند.
۲. مهم ترین مشکل شریعتی در تبدیل دین به ایدئولوژی است. آنچه در باب نگاه ایدئولوژیک و عواقب خطرناک آن میکشیم از تشیع علوی شریعتی است. مردم ایران چهارصد سال زحمت کشیدند تا با قرار دادن شیعه در تعریف تشیع صفوی امکان همزیستی قابل تحمل دین و زندگی را فراهم کنند. دکتر شریعتی یکباره آمد و با آموزههای ایدئولوژیک دوران خود تشیع علوی را به عنوان تفسیری خطرناک و تروریستی وارد فرهنگ ایران کرد. از دل همین تشیع علوی بود که تشیع ولوی بیرون آمد.
۳. آثار شریعتی پر است از آموزههای ضد دموکراتیک و استبدادی، از درون این آثار نه دموکراسی در میآید و نه آزادی زاده میشود. راه شریعتی به دو مقصد اصلی ختم میشود: جمهوری اسلامی با بدترین تعریف آن و جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین خلق به عنوان سرنوشتی بدتر از جمهوری اسلامی. البته اگر خلوص بیشتری در پیروان شریعتی باشد، میشوند فرقان تروریست و یا مقتدا صدر تروریست و یا بن لادن تروریست یا حزب الله تروریست لبنان و یا حماس تروریست.
۴. شریعتی با همان شکلی که بود با شریعتمداری کیهان با شکلی که هست فرقی ندارد. میشود امیدوار بود که اگر آن مرحوم زنده بود مثل بازرگان یا دکتر یزدی یا چپهای پشیمان شده یا حزب اللهیهای لیبرال شده یا سعید حجاریان یا اکبر گنجی یا شمس الواعظین یا دکتر سروش دیدگاههای ایدئولوژیک و فاشیستی اش را در قرائت استبدادی از شیعه اصلاح کند و به جایی برسد که این افراد رسیدند، اما آثار شریعتی به همان صورتی که هست جای دفاع ندارد. از این آثار شوری عاشقانه حاصل میشود که جز به استبداد نمیانجامد.
۵. آثار شریعتی بر سه گونه است: آثار تحقیقی مانند اسلام شناسی و تاریخ ادیان که مملو است از اغلاط تاریخی و اطلاعات غلط و تفسیرهای ابتدایی از اندیشههای جدید. این آثار تنها از تمایلات یک انسان صادق، کم سواد و عاشق حکایت میکند که قصد دارد جامعه شناسی، تاریخ و دین را تبدیل به اسلحه کند تا با آن بساط ظلم را براندازد. گونه دوم این آثار سخنرانیهای شورانگیز برای برانگیختن جوانان باصداقت و پاکدامن بود، آثاری مانند پس از شهادت و شیعه یک حزب تمام و حسین وارث آدم. خواندن این آثار تن آدم را میلرزاند، اشک به چشم میآورد، قلب را گرم و سرخ میکند، شوری را در درون بر میانگیزد تا انسان اسلحه در دست بگیرد و خود را فدا کند و دین و جامعه را نجات دهد. اسم این عمل تروریسم است. چه در سال ۱۳۵۹ و چه در سال ۱۳۶۰ و چه در سال ۱۳۷۰ و چه در سال ۱۳۸۰، هیچ فرقی نمیکند. گروه سوم از آثار دکتر شریعتی شامل هبوط،، گفتگوهای تنهایی و کویر است. این آثار عارفانه و از نظر ادبی زیباست و حکایت از قلبی پاک و عاشق و پرشور دارد که دائما در تعارض با خود و جهان است. این آثار ارزش ادبی والایی دارد، ولی مانند بسیاری از آثار عرفانی تاریخ ایران اگر به عنوان دستورالعمل زندگی و سیاست و فلسفه نگاه شود، جز پرورش انسانی خودآزار یا دیگرآزار حاصلی ندارد. در کنار بزرگان عرفان شیعی حتی پنج دقیقه هم نمیشد و نمیشود زندگی کرد، تذکره الاولیاء را بخوانید و پند بگیرید. البته این آثار به عنوان آثار ادبی بی نظیرند و خواندنشان بسیار لذتبخش است. کویر و هبوط و بخصوص گفتگوهای تنهایی از آثار بزرگ ادبی دوران ماست.
۶. آثار و دیدگاههای شریعتی پایه و اساس اتفاقات بیست ساله جمهوری اسلامی ایران است. بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران( مهم ترین نقطه آغاز تروریسم در منطقه)، بسیج، انقلاب فرهنگی، روحانیت انقلابی، صدور انقلاب، حمایت از پابرهنگان در جهان و هیستری ضدغربی برخاسته از تشعشعات دکتر شریعتی است. این را هرگز فراموش نکنیم. بخش اعظم جوانان پاکدامن و دلسوزی که ترور کردند یا اعدام کردند شاگردان شریعتی بودند. آنان زندگی را لجنی میدانستند که باید آن به سوی نیستی رفت و خود را فدا کرد. شریعتی با ایدئولوژی کردن دین خطرناک ترین بلا را به سر یک نسل آورد. خدای را سپاس میگوئیم که با توسعه غربزدگی، توجه به لیبرالیسم و رشد قرتی بازی و سوسول گرایی و افزایش انحرافات اخلاقی و گسترش مفاسد اجتماعی در ایران توجه مردم و جوانان به شریعتی کاهش یافت و این نسل خدا را شکر که فاسدند و تروریست نیستند. خدای را سپاس که با روی کار آمدن حکومت هاشمی رفسنجانی و انحراف انقلاب آثار شریعتی کمرنگ شد و خودخواهی جانشین ایثار و مرگ خواهی شد. خدای را سپاس که با توجه مردم به جنبش دوم خرداد مردم کشور به سوی افکار منحط لیبرالیستی روی آوردند و از شر انقلابیگری شریعتی خلاص شدند. و خدای را سپاس که با بن بست اصلاحات ته مانده امید مردم به روشنفکری دینی کمرنگ شد و حالا مردم خواهان دینی شخصی و زندگی اجتماعی مطابق با اصول عقلانی و حقوق بشر هستند و حاضر نیستند برای نجات دین و میهن خود را فدا کنند.
۷. هر کدام از ما انقلابیون سابق لازم است گذشته خود را نقد کنیم. یک نام این گذشته انقلابیگری است. تعبیر مارکسیستی یا چپ یا مذهبی یا ملی مذهبی یا حزب اللهی یا مجاهدانه آن هم فرق نمیکند. ما باید این گذشته را نقد یا به قول امت شهیدپرور از آن توبه کنیم. یکی از مهم ترین سوابقی که باید از آن توبه کنیم و آنرا بیرون از فکرمان در موزه بگذاریم دکترعلی شریعتی است. اگر پذیرفته باشیم که گلوله بد است و تنها ره رهایی جنگ مسلحانه نیست، باید شریعتی را هم نقد کنیم. این تفکر همیشه در صحنه بودن که با اتکاء به آن امت حزب الله بیست سال پدر این ملت را درآورد، ریشه در تفکر شریعتی وار دارد. باور کنید اگر این ملت به جای اینکه درصحنه باشد، به شراب نشسته بود یا به نماز ایستاده بود، این همه جسد در آلبوم خاطرات انقلاب دیده نمیشد. تنها تئوری اولتراجمهوری اسلامی دکتر شریعتی همان تئوری اسلام منهای روحانیت است. این تئوری هم علیرغم ظواهر جذابش بواطن چندان دلچسبی ندارد. واقعا فکر میکنید مهندس موسوی غیر آخوند بهتر از هاشمی رفسنجانی بود؟ فکر میکنید مسعود رجوی ممکن است از آیت الله خامنه ای بهتر باشد؟ فکر میکنید بازرگان و دکتر یزدی و سحابی تا همین پانزده سال پیش از آخوندها قابل تحمل تر بودند؟ فکر میکنید اگر به جای روحانیت قرار بود موجودی در سیستم شریعتی بیاید، چه تحفه ای میآمد؟ مشکل ما بعد از 25 سال تجربه حکومت دینی مشکل وجود و حضور روحانیت در اسلام نیست، بلکه مشکل نگاه ایدئولوژیک در دین است.
۸. شریعتی برای انقلاب ایران مثل چه گوارا ست. مردی زیباروی و خوش سیما که دختران و پسران سابق عاشق او هستند. تصویرش برای چاپ روی پیراهن فوق العاده جذاب است، حتی جذاب تر از مارلون براندو. اما حاصل اندیشه چه گوارا همان نکبتی است که کوبا در آن غرق است. کشوری عقب مانده که هنوز سیستم حمل و نقل پایتخت آن درشکه است و مهم ترین منبع درآمدش از روسپیگری است. اگر عمرمان را با شریعتی و چه گوارا تلف کرده ایم، به جای پافشاری بر این اشتباهات لااقل بقیه عمر را به فرزندانمان دروغ نگوییم. شریعتی در حد پوستر قابل تحمل است، صدای ضبط صوت را کم کنیم، اگر چه خوش آهنگ است و لای کتاب را ببندیم، اگر چه نوشته هایش خوش وزن و ریتم است. حالا که شانس آوردیم و کسی شریعتی نمیخواند، زیاد از او دفاع نکنیم، بگذاریم این عکس باقی بماند، فقط هر سال یکبار به همدیگر بگوییم که از درون شریعتی جز استبداد چیزی در نمیآید.
۹. در زندان بودم و بخاطر نوشته هایم محاکمه میشدم. بازجو در مورد نوشته هایی که در نقد شریعتی در مقدمه درخشت خام نوشته بودم مرا بازجویی میکرد. او میگفت: فکر میکنی اگر ما شریعتی را از انقلاب حذف کنیم چطور میشود جوانها را به طرف دین و نظام کشاند؟ من نه مخالف دین هستم و نه طرفدار براندازی جمهوری اسلامی( من اصولا طرفدار براندازی هیچ حکومتی نیستم) اما تفسیر ایدئولوژیک شریعتی از دین جز به همین حکومت منجر نمیشود.
۱۰. من با عشق شریعتی مذهبی شدم، با عشق شریعتی انقلابی شدم، با عشق شریعتی وارد سیاست و دولت شدم و در وزارت کشور حکومت و صدا و سیمای جمهوری اسلامی کار کردم. فقط من نبودم، همین حالا هم اکثر مدیران نظام عاشقان شریعتی هستند. به من گفته میشود که چون بیست سال پیش من در حکومت جمهوری اسلامی کار میکردم، بنابراین گفتههای شریعتی در مورد غرب و ولایت و تقلید و… درست است. آقایان! خانم ها! فرض کنید من بدتر از تمام چیزهایی بودم که شما میگویید، آیا این باعث میشود که نگاه شریعتی استبدادی نباشد؟