میراثِ مهندس سحابی
بررسیی میراثِ مهندس عزت سحابی (۱۳۰۹ـ۱۳۹۰)، از پیی حوادثِ سهمناکی، که برای دُختِ او هاله، و فرزندِ معنویی او هدی صابر، رخ داد، در سایه قرار گرفت؛ و امیدواریم، این مهم، با انتشارِ مجددِ مجلهی “ایران فردا”، جامهی عمل بپوشد. میوههای باغِ سحابیها، و زندهیاد دکتر یدالله سحابی، هر یک، به اندازهای پر شهد بودند، که توجه به سرچشمه و بسترِ رشد این فرزندان، به دلیلِ تواضعِ آن پدر و پسر، مغفول مانده است.
خاطرهی هالهی سحابی (۱۳۳۶ـ۱۳۸۰)، با زندگیی سراسر تلاشِ خود، حضور در همهی صحنههای مبارزه، جبهه، زندان، پژوهش، هنر و نقاشی، و…، و عشقِ فاطمهوارش به راهِ پدر، تا حدِّ مرگ، نمونهای از زنانِ موحدِ نسل ما را ارائه داد، که آدم را به یادِ این ابیاتِ شاهنامه میاندازد که: “ﺯﻧﺎنشاﻥ ﭼﻨـﯿﻦﺍﻧﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮﺍﻥ، ﭼﮕﻮﻧﻪﺍﻧﺪ ﮔُﺮﺩﺍﻥِ ﺟﻨﮓﺁﻭﺭﺍﻥ؟”
و نمونهی این پهلوانان؟ هدی رضازاده صابر (۱۳۳۷ـ۱۳۹۰)، پژوهشگرِ فرهنگِ فتوت و جوانمردی، تلاشگرِ عرصهی مدنی در مناطقِ محروم، موسیقیشناس، روزنامهنگار، زندانیی عقیدتی، و… که شناختِ هر یک از این شخصیتها، نیاز به نشستی مستقل دارد. تو را کوثر، چشمهی [وفور _ و _ فزایندگی] بخشیدیم… بیگمان خصمات، خود، بیسرانجام (بلاعقب و دمبریده) خواهد بود… إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ… إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ…
مهندس سحابی، در زمانِ ما، نمادِ پیوندِ خانوادهی بزرگِ موسوم به ملی و مذهبیی ایران معاصر بود، حلقهای که، نسل و عصر ما را، با دورانِ پدرانِ فکریی ما، آ… طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، نخشب، حنیفنژاد، و دکتر شریعتی متصل میساخت. حلقهای که، جنبشِ مدنیی جاریی کنونی را، به انقلاب، به دورانِ مبارزاتِ قهرآمیز، و به نهضتِ آزادی و نهضت ملی، و تا مشروطه و سیدجمال، پیوند میداد. همان حرکتی که، تبارش، به مشروطه و تنباکو میرسد.
او، در این مسیر، بارها اسارت و زندانها را تحمل کرد: پس از کودتا، و در جریانِ “نهضتِ مقاومتِ ملی”ی سال ۳۳، به جرمِ انتشارِ روزنامهی “راهِ مصدق”، که مسئولیت آن را شخصا بر عهده گرفت. در سال ۴۲، پس از تشکیلِ نهضتِ آزادی، در سال ۴۰. و در سال ۵۰، که به ۱۵ سال حبس محکوم شد. و از کودکی به یاد دارم که، همسرشان، از اینکه مهندس ممکن بود سالهای سال در زندان بپوسد، اظهار نگرانی میکرد. تا اینکه، با انقلابِ ۵۷، زندانیانِ سیاسی از زندانها آزاد شدند. پس از انقلاب نیز، متاسفانه، او بارها در سالهای ۶۹(نامه به هاشمی)، ۷۵، (توقیف ایران فردا)، ۷۹، و ۸۹ (چند ماه پیش از وفات) گرفتارِ حبس شد. از قزلقلعه به قصر، از اوین به عادلآبادِ شیراز، از عشرتآباد به… مهندس سالهای عمرش را در گذر از زندانی به زندانِ دیگر سپری کرد. یادآورِ کلامِ حضرتِ یوسف، که گفت: پروردگارا، زندان برایم دوستداشتنیتر است از آنچه بدان میخوانندم…قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ…
“نهضتِ آزادیبخشِ ایران”، به تعبیرِ دکترشریعتی، نامِ مبارزاتیی دورانی بود (برای آنچه امروزه “نهضتِ آزادی” خوانده میشود)، و در تداومِ جنبشهایی چون “خداپرستانِ سوسیالیستِ” محمد نخشب، و پیش از آنکه دورانِ مبارزاتِ قهرآمیز و پیوستنِ شاخهی دانشجوییی نهضت، به “سازمانِ آزادیبخشِ خلق” (بعدها مجاهدانِ حنیفنژاد)، آغاز شود. در این مقطع، عللِ شکستِ مبارزاتِ ملیی گذشته، در ضعفِ مبانیی فکری _ اعتقادی، قطبی و شخصمحور بودنِ رهبریهای گذشته (به جای اصلِ رهبریی جمعی شورایی)، و سامان و تشکلنیافتگیی آنها، ارزیابی و جمعبندی میشد، و ضرورتِ آغازی نو، و شروعی دیگر، مطرح میگشت. در مرامنامهی آن نهضت نوشته بود: “ما مسلمانیم، نه به این معنا که…؛ ایرانی هستیم، ولی نمیگوییم که…؛ تابعِ قانونِ اساسی هستیم، ولی… با سوءتعبیر، آن… مصدقی هستیم، ولی، نه به آن معنی و مقصدی که…”. از کلیتِ این اصول، نیاز به یک کارِ “ایدئولوژیک _ انتقادی”ی تازه استنباط میشد.
نهضتِ “نوزایی”ی فرهنگِ ملی، و “بازپیرایی”ی مذهبی (رنسانس و رفرماسیون)، از آنجا برای هرگونه “تغییر _ و _ تحول”خواهی پیششرط میشود، که به قولِ هگل، قومی که خدای بدی دارد(یعنی تصورِ بدی از خدا دارد)، طبعاً قوانینِ بدی دارد، دولتِ بدی خواهد داشت، و… این دو قطبِ ملیت و مذهب، در اینجا، بهخلافِ تصورِ رایج، دوگانه نیستند، بلکه لازم و ملزوم یکدیگر، و مکملاند. جهانبینیی توحید، به هر موحدی میآموزد که، در عرصهی اجتماعی، میبایست و میشایست، جهتگیریی ملی و مردمی، “آزادی و عدالت”طلبانه، و “توسعه و تعالی”خواهانه داشته باشد؛ چنانکه زمانی حنیفی میگفت: “مرز توحید و شرک، از میانهی استثمارکننده و شونده میگذرد”.
پس، مبارزات سیاسی _ اجتماعی، هنگامی موفق خواهند شد، که چنین تحولِ فکری و روحیی عمیق و عظیمی، پیشتر، رخ نموده باشد. زیرا، از میانِ همهی عناصرِ مقومِ فرهنگ، دین، عمیقترین و صمیمیترین عنصر است، و در صورتِ اصلاح نشدنِ باورهای سنتی، موروثی _ خُرافی، بزرگترین مانعِ هر تحول و رشد خواهد شد.
در پایان، به پاسِ همراهیی همسرِ مهندس، بانو زریندخت عطایی، که طیی همهی این سالها، وفادارانه او را همراهی کرد، و بهویژه، در روزهای شومِ وفاتِ مهندس، که از سیاهترین لحظاتِ سالها و دهههای پیش بود، صبورانه، چون سنگِ کوه، ایستادگی کرد، برخیزیم، و دقیقهای ایشان را تشویق کنیم.