منوی ناوبری برگه ها

جدید

فقدانِ حافظه‌ی تاریخی

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مصاحبه : فقدانِ حافظه‌ی تاریخی
مصاحبه با : سوسن شریعتی
مصاحبه‌کننده : پروین بختیارنژاد
موضوع : ــــــــــ


س : خانم شریعتی! همان‌طور که می‌دانید، در کشور ما، در هیچ حوزه‌ای، تجربه‌ی تاریخی و انباشتِ تجربه شکل نمی‌گیرد. چرایی‌ی این مصاحبه نیز بر این محور استوار است. آیا دلیلِ این کاستی، وجودِ فرهنگِ شفاهی، و نبودِ فرهنگِ کتبی، در میانِ ایرانیان است، یا دلایلِ عدیده‌ی دیگری نیز، در این ماجرا، دخیل است؟ شما درباره‌ی این سوال چه نظری دارید؟

ج : در آغاز، شاید بهتر باشد، از تعریفِ حافظه‌ی تاریخی و وجدانِ تاریخی شروع کنیم، و به عوامل و موانعِ شکل‌گیری‌ی این مهم بپردازیم. تاریخ، چه به مثابه‌ی علم، و چه به مثابه‌ی مجموعه رویدادهای ارائه شده، تعریفِ جامعی دارد. وجدانِ تاریخی محصولِ برخوردِ آگاهانه‌ی حافظه‌ی جمعی با تاریخِ خود است. اگر تجربه، که یکی از مولفه‌های اساسی‌ی تاریخ است را این گونه تعریف کنیم که: برخوردِ آگاهانه با حادثه است، وجدانِ تاریخی، محصولِ برخوردِ آگاهانه‌ی جمعی با تاریخِ هر جامعه‌ای است. اینجا است که، باید به آن بپردازیم، که چرا تجربه‌ی تاریخی شکل نمی‌گیرد.

حالا باید بپردازیم، به این‌که، تاریخ چیست؟ حافظه چیست؟ آن آگاهی، که محصولِ رابطه‌ی این دو است، چیست؟ در بحثِ حافظه، که از تاریخِ باستان به آن پرداخته شده است: نسبتِ جوانان به حافظه‌ی ملی، به حافظه‌ی مذهبی، به حافظه‌ی تاریخی، و این‌که، حدود و ثغورِ حافظه چیست، و نسبت‌اش با تاریخ چیست؟ سال‌ها، تاریخ و حافظه، یکی تلقی می‌شده است، و مرزِ این دو، روشن نبوده است. حافظه، عبارت است از: کیفیت و یا قابلیتِ حفظِ خاطرات و اطلاعات و اتفاقات، در ذهنِ منِ انسانِ امروز، که باقی می‌ماند. درنتیجه، حافظه، آن نسبتی است که، هر گروهِ اجتماعی، با گذشته‌ی خودش، برقرار می‌کند، و یکی از اِلمان‌های این موضوع، وجهِ انسانی‌ی این پدیده است، و گذشته، چه وجهی، و چه شکلی، در ذهنِ منِ انسان پیدا کرده است، منِ امروز، که در زمان حال زندگی می‌کنم. در نتیجه، این حافظه، چند مشخصه دارد:

اول، آن‌که، یکپارچه نیست. انسان رابطه‌ای که با گذشته‌ی خود برقرار می‌کند، به شکلِ یک‌پارچه نمی‌تواند باشد. البته، صحبت از دو نوع حافظه مطرح است، حافظه‌ی کوتاه‌مدت، و حافظه‌ی درازمدت. وجهِ ممیزه‌ی دیگرِ آن، گزینشی بودنِ آن است. حافظه‌ها متکثر و متنوع هستند. درنتیجه، از یک حافظه نمی‌توان صحبت کرد. سومین وجهِ حافظه، قابلیتِ بهره‌برداری و مسخ شدنِ آن است. چون ردپای انسان در این پدیده وجود دارد، و وجهی از اراده و آگاهی‌ی اجتماعی در آن مشاهده می‌شود، حافظه همواره می‌تواند دست‌خوشِ شرایطِ اجتماعی و وضعیتِ فرهنگی شود. درنتیجه، حافظه‌ی تاریخی را با خودِ تاریخ نباید یکی تصور کرد. زیرا، همان‌طور که گفته شد، حافظه متنوع است، متکثر است، گزینشی است، چندباره است، طبقه‌بندی و سطوح متعدد دارد. یکی گرفتنِ این دو، باعث می‌شود که، ما هیچ وقت نتوانیم به بازسازی‌ی تاریخ بپردازیم. در واقع، حافظه، یک رفت و آمد دیالکتیکِ بین دیروز و امروز است. بینِ منِ انسانی و حوادثِ دیروزی، و تقسیم‌بندی‌ی آن بینِ کوتاه‌مدت و درازمدت. حافظه‌ی تاریخی اینجا است که اهمیت پیدا می‌کند.

س : حال چگونه می‌توانیم حافظه‌ی کوتاه‌مدت را به درازمدت تبدیل کنیم؟ یعنی چگونه می‌توانیم اتفاقاتِ متکثرِ دیروزی را، که اشکال متنوعی دارد، به یک هیاتِ یک‌پارچه تبدیل کرد. … همه‌ی این تکثرها را در درونِ خود لحاظ کنیم، و این اتفاقاتِ متعدد را با هم آشتی دهیم، و آن را تبدیل به یک کلیت کنیم.

ج : اما تاریخ چیست؟ تاریخ علمِ زمان و انسان است، تاریخ عبارت از نسبتی است که انسان‌ها با زمان‌های گذشته‌ی خود برقرار می‌کنند. شناخت و درکِ جوامع انسانی، و تحولاتِ اجتماعی، از خلالِ فاکتوری به نامِ زمان. تاریخ یعنی: بازسازی‌ی امری که اتفاق افتاده، و دیگر نیست. یکی از بحث‌های مهمی که در حوزه‌ی تاریخ اتفاق می‌افتد، بحثِ واقع‌گرایی و پوزیتیویسم است. امروز، مشخص شده، که پدیده‌ای به نامِ علم تاریخ، متفاوتِ با سایرِ علوم است. زیرا، چیزی به نامِ پوزیتیویسم و واقعیت‌گرایی، در علمِ تاریخ را، به شکلِ مطلق، نمی‌توان در نظر گرفت، یعنی، بازسازی‌ی تاریخ، همواره توسطِ مورخ انجام می‌شود. درنتیجه، نقطه‌ی عزیمتِ هر درکِ تاریخی، زمانِ حاضر است. ما، با سوالاتِ امروزین، به سراغِ بازسازی‌ی دیروز می‌رویم. از آنجایی که، تاریخ، علمِ زمانِ گذشته محسوب می‌شود، ولی، در حقیقت، این منِ انسانِ امروزین هستم که تاریخ را بازسازی می‌کنم. درنتیجه، چیزی به نامِ واقعیت‌گرایی‌ی صرف نمی‌تواند معنا داشته باشد. ولی، به عبارتِ دیگر، علمِ تاریخ، اگر نمی‌تواند واقع‌گرا باشد، ولی می‌تواند بی‌طرف باشد. از طریقِ فاصله گرفتنِ با حوادث، و از طریقِ کسبِ نگاهِ انتقادی به منابع و به اتفاقات، و لحاظ کردنِ همه‌ی فاکتورها و مولفه‌های متعددی که نقش داشتند در ساخت‌وساز حادثه‌ی تاریخی. تفاوتِ آن با حافظه، در نگاهِ انتقادی‌ی آن است، و نگاهِ جامع و کلی دارد، برخلافِ حافظه، که گزینشی است.

س : با توجه به این‌که رشته‌ی تحصیلی‌ی شما تاریخ است، و مدتِ طولانی نیز در غرب زندگی و تحصیل کرده‌اید، تجربه‌ی شکل‌گیری‌ی حافظه‌ی تاریخی در غرب، برای ما چه دارد؟

ج : نکته‌ی جالبی که، در این شکل‌گیری‌ی حافظه‌ی تاریخی در اروپا، می‌توان از آن یاد کرد، تقسیم‌بندی‌ی دوره‌های تاریخی‌ی غرب، به تاریخِ باستان، قرونِ وسطی، دوره‌ی رنسانس، و دوره مدرن و معاصر است، که در جست‌وجوی کشفِ نسبتی است که، هر جامعه‌ای، با زمان، برقرار می‌کند. دوره‌ی باستان را مشخصاً دوره‌ای می‌داند که گذشته‌پرست و گذشته‌گرا است، یعنی، مدام در اسطوره‌های مذهب، برای این‌که مشروعیت پیدا کند. برای مشروعیت بخشیدنِ به خود، و برای اتکاء پیدا کردنِ به خود، در این دوره، مدام به گذشته مراجعه می‌کند. در دوره‌ی قرونِ وسطی، هر دو وجه را دارا است، یعنی، هم گذشته‌گرایی را دارد، و هم معطوف به زمانِ حاضرِ خود نیز است. تنها، به گذشته نیست که رفرنس می‌دهد، از امروز هم سخن می‌گوید. در دوره‌ی رنسانس، یکی از مشخصه‌های اصلی‌ی آن، این است که، در زمانِ حاضر زندگی می‌کند، حال را تاکید می‌کند، امروز من چگونه زندگی می‌کنم، به این‌که، گذشته‌ی من چگونه بوده، طلایی بوده، عصر اسطوره‌ها بوده، یا مذهبی و قومی بوده. دوره‌ی رنسانس، برگشت از گذشته‌پرستی است، و حال‌نگری است که اهمیت دارد. دوره‌ی مدرن، اصولاً دوره‌ی گسستِ از گذشته است. دوره‌ی آینده‌نگری و آینده‌گرایی است. جامعه‌ی قرنِ هجدهم از زیرِ چترِ حافظه رها شده، و مشروعیتِ خود را از طریقِ رفرنسِ مدامِ به گذشته، جست‌وجو نمی‌کند. جمله‌ی معروفِ دکارت، که می‌گوید: برای به دست آوردنِ آگاهی و شناخت، دیگر نیاز به حافظه‌ی تاریخی نیست. از طریقِ درکِ علت و معلولی، ما می‌توانیم بفهمیم که این امر الان وجود دارد. از عصرِ روشنگری به بعد، جامعه‌ی غربی نیز، گسست با حافظه‌ی تاریخی را تجربه می‌کند. میل به آینده دارد.

س : پس، می‌توان گفت که، جامعه‌ی غربی نیز، دچارِ نوعی انقطاعِ تاریخی شده است؟

ج : بله، همین‌طور است. البته، در آنجا، دو نوع گسست وجود دارد، چون مشروعیتِ خود را از طریقِ توسلِ به گذشته نمی‌خواهد کسب کند. البته، این گسست، نه از طریقِ کمبودِ اطلاعاتِ از گذشته، بل، به دلیلِ هجومِ اطلاعات در عصرِ مدرن، صورت گرفته است، و آن جامعه، دست‌خوشِ بحرانِ حافظه شده است. البته، در غرب هم، هستند کسانی که، به ضرورتِ بازسازی‌ی حافظه‌ی تاریخی تکیه می‌کنند. در حوزه‌ی هنر، در جهان‌بینی، شاهدِ گسست در حافظه‌ی تاریخی هستیم، ولی، در حوزه‌ی فرهنگ، بازسازی‌ی امرِ تاریخی، مهمترین جایی است که جایگاهِ حافظه ارزیابی می‌شود. اگر فرهنگ، عبارت باشد از، درک و تکیه بر میراثِ گذشته، برای فهمِ رفتارِ اجتماعی‌ای که امروز داریم، آنچه که باقی می‌ماند، و در ناخودآگاهِ جمعی وارد می‌شود. حال، جامعه‌ی غربی، که دچارِ گسست شده با حافظه‌ی خود، و با گذشته‌ی خود، اگرچه گسست را با دیروزِ خود تجربه کرده است، ولی، باید توجه داشته باشیم که، جامعه‌ی غربی سه مرحله را طی کرده است: اول، تصاحب و شناختِ گذشته‌ی خود است، و از دیروزِ خود خاطره دارد، اطلاعات دارد. جامعه‌ای است که، اگرچه بر محورِ فرهنگِ خود می‌چرخد، اما، از قرن هفدهم ـ هجدهم به بعد، فرهنگ‌های دیگر را به رسمیت می‌شناسد، و مهم‌تر از همه، جامعه‌ای است که گذشته را تصاحب کرده است، مسلط بر آن است. حتی، به شکلِ ناخودآگاه ،در رفتارِ جمعی، در رفتارِ فردی، و در گروه‌های اجتماعی، و توانایی‌ی کسبِ گسست از آن را داراست.

س : حال این سوال پیش می‌آید که، تاریخ‌نگاری در غرب چگونه است؟

ج : تحولی که در تاریخ‌نگاری در غرب رخ داده، این است که، آرام آرام، چیزی به نامِ تاریخ، حکایت، تبدیل شده به، تاریخ و نقد. یعنی، تاریخ، از بیانِ صرفِ حوادث، نگارشِ تاریخِ سیاسی، تاریخِ بزرگان، رفته رفته، تبدیل به تاریخِ انتقادی می‌شود. حوزه‌ی نگاهِ تاریخی و آگاهی‌ی تاریخی وسیع می‌شود، و موضوعاتِ متعددی واردِ حوزه‌ی تاریخی می‌شود. این موضوعات، صرفاً در حوزه‌ی سیاست نمی‌چرخد، بلکه، واردِ حوزه‌های انسانی، عاطفی، و غیره می‌شود، درنتیجه، تحولاتِ اساسی‌ای در علمِ تاریخِ غرب به وجود می‌آید، به نامِ گسترشِ میدانِ تاریخی. این، اتفاقی است که، در قرنِ ۱۹ و ۲۰ افتاد. دومین اتفاق، تبدیلِ تاریخِ حکایت، شرحِ وقایع یا وقایع‌نگاری، به یک طرحِ پروبلماتیکِ جدید، سومین اتفاق، گفت‌وگو میانِ حوزه‌های مختلفِ انسانی است. گفت‌وگو با فلسفه، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، و مردم‌شناسی، باعث می‌شود که، میدانِ تحقیقِ تاریخی گسترش پیدا کند. و مهم‌تر از همه، که جدیداً نیز اتفاق افتاده، گفت‌وگو با حافظه است. گفت‌وگوی علمِ تاریخ، با حافظه، شروع می‌شود.

س : گفت‌وگوی علمِ تاریخ با حافظه را نیز توضیح دهید.

ج : به معنی این‌که، اگر تا اواخرِ قرنِ نوزدهم، حافظه و تاریخ یکی تلقی می‌شده، آرام آرام، سهمِ این دو، از هم جدا می‌شود، سهمِ حافظه از تاریخ تفکیک می‌شود، و نیز، رفته‌رفته، گرایشی به وجود می‌آید، که به طرحِ ساختارهای تحولات می‌پردازد، و شرحِ صِرفِ حکایت را کافی نمی‌داند، که بگوییم آن یک پدیده‌ی تاریخی است. در این اندیشه، به ساختارهای کلانِ تاریخی توجه دارد، ولی به مکانیسمِ تحولات نظر ندارد.

اما، امروزه، با شکل‌گیری‌ی مکتب آنال (ANAL)، و گرایش و دیالوگِ بینِ حافظه و تاریخ، شما اگر تاریخ را تقلیل یا ارتقاء دهید، به یک‌سری تغییراتِ کلی‌ ساختاری، که از دیروز به امروز رخ داده است، فاکتورهایی را لحاظ نکرده‌اید، فاکتورِ مهمی به نامِ انسانِ عاطفه، زیست‌های متکثرِ بشری را لحاظ نکردید، و تاریخ را به فلسفه‌ی تاریخ، یا جامعه‌شناسی، یا نگاهِ ساختاری تقلیل داده‌اید. در حالی که، در امرِ تاریخی، لحاظ کردنِ وجهِ انسانی است. یعنی علمِ انسان در زمان. پس، یکی گرفتنِ حافظه با تاریخ، باعث می‌شود که، از پدیده‌ای به نامِ امرِ واقع و امرِ تاریخی نتوانیم صحبت کنیم. حال، گفت‌وگو بینِ حافظه و امرِ تاریخی است که، چیزی به نامِ وجدانِ اجتماعی را شکل می‌دهد. این امر، باعث می‌شود که، تاریخ به شکلِ خشک و خشن و کلی‌گو نباشد، و نیز، حافظه، از صرفِ گزینشی‌ی آن، خارج شود، و تبدیل به یک مجموعه شود.

س : حال اگر بخواهیم حافظه‌ی کوتاه‌مدت را به حافظه‌ی درازمدت تبدیل کنیم، از چه شیوه‌هایی باید استفاده نماییم؟

ج : یکی از آن راه‌ها، تکرار است، آن‌قدر تکرار کنیم، که از حافظه‌ی کوتاه‌مدتِ من، به حافظه‌ی درازمدت منتقل شود. دوم، در یک مدت زمانِ طولانی، کارِ تکرار انجام شود، و سومِ آن، در مکانیزاسیونِ اطلاعات است. اطلاعاتی که به شما داده می‌شود، چگونه ارگانه می‌شود.

دیگر آنکه، نگاهِ علمی و انتقادی با تاریخ است، و نیز، مهم‌تر از همه، گفت‌وگوی میانِ حافظه‌ها است. اگر قبول کنیم که حافظه‌ها متکثر هستند، این گفت‌وگوی میانِ حافظه‌ها، باعثِ یکپارچه کردنِ حافظه‌ی تاریخی می‌شود.
——————–
حال برگردیم به جامعه خودمان، اگرچه جامعه ما مشروعیتش را از گذشته می‌گیرد، اگر یک شباهت‌هایی با دوره قرون وسطی داریم، نه دوره باستان هستیم که صرفاً مشروعیتش را از گذشته می‌گیرد، نه دوره رنسانس هستیم که در زمان حال زندگی می‌کند، چیزی بین این دو هستیم. از یک طرف در لحظه زندگی می‌کنیم، از طرف دیگر مشروعیت اجتماعی خود را از گذشته می‌گیریم.

یکی از موانع اساسی در مورد این‌که وجدان اجتماعی در جامعه شکل نمی‌گیرد، می‌توان به ۳ عامل اشاره کردـ در جوامع توتالیتر حافظه باید حذف شود، چون حافظه یادآوری ذکر است، یادآوری آنچه که در گذشته اتفاق افتاده بود، درنتیجه نباید دانسته شود، جوامع توتالیتر از رفت‌وآمد اطلاعات می‌هراسند، در این جوامع حافظه دست‌خوش بحران می‌شود، حافظه در این جوامع دست‌خوش حذف، سانسور و تزلزل می‌شود.

جوامع مذهبی، یکی از آن جوامعی است که وجدان تاریخی در آن شکل نمی‌گیرد، اگر جوامع توتالیتر اطلاعات را حذف می‌کنند تا به چرخش درنیاید، جامعه مذهبی با گذشته، گزینشی برخورد می‌کند، یعنی از یک فیلتری می‌گذراند، وجدان مذهبی، وجدان غیرتاریخی است. درنتیجه ما همواره با یکسری اسطوره‌ها برخورد داریم. جامعه مذهبی، جامعه‌ای است که وجدان تاریخی در آن شکل نمی‌گیرد.

دیگر آنکه ما به یک بیماری دیگر نیز مبتلا شده‌ایم، آن این‌که ما از طرفی مشروعیت خود را از گذشته می‌گیریم، از طرف دیگر به دلیل این‌که در جهان مدرن زندگی می‌کنیم بیماری‌های جهان مدرن هم شامل حال ما می‌شود، یعنی همان بحثی را که شریعتی هم می‌کند که ما از یک طرف قرون وسطایی و از یک طرف قرن بیستمی هستیم.

از یک طرف از حذف اطلاعات و گزینش اطلاعات رنج می‌بریم، از هجوم بی‌وقفه اطلاعات هم رنج می‌بریم و این اطلاعات چون طبقه‌بندی درستی هم نمی‌شود، جامعه قابلیت هضم آن را ندارد و این باعث حذف ذهن می‌شود و حافظه پاک می‌شود، درنتیجه چیزی به نام وجدان تاریخی شکل نمی‌گیرد، همین‌طور حادثه کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتد ولی به تجربه تاریخی مبدل نمی‌شود و تبدیل به آگاهی نمی‌شود، بلکه تبدیل به تجربه می‌شود.

س : شاید هم یکی از دلایل تبدیل نشدن حادثه به آگاهی و تجربه این باشد که کشور ما آنقدر دست‌خوش حوادث ریز و درشت است که فرصت برای انسجام تجربی آن‌ها باقی نمی‌ماند؟ مردم هنوز از یک حادثه، از یک واقعه سیاسی یا اجتماعی فارغ نشده، حادثه دیگری اتفاق می‌افتد و شاید اصلاً در جهان در این رابطه ما رتبه اول جهانی را داشته باشیم؟

ج : بله ازدیاد اتفاق باعث می‌شود هنگ حافظه در رایانه جمعی یک جامعه اتفاق افتد. نکته دیگر محدود بودن میدان حافظه جمعی است، این خود یک بحث مهمی است، حافظه جمعی محدود به سیاست نمی‌شود، محدود به مردان بزرگ تاریخ نمی‌شود، حرکت‌های کلان تاریخی نمی‌شود بلکه در غرب، در بحث حافظه‌ها تاریخچه کارگری نوشته می‌شود، تاریخچه جوانان نوشته می‌شود، تاریخچه زنان نوشته می‌شود، تاریخچه عشق در قرون وسطی، لباس‌های آن دوره مورد بررسی قرار می‌گیرد و غیره این را گسترش میدان حافظه می‌گویند.

در جامعه ما گسترش ورود به حافظه تاریخی وجود ندارد، درنتیجه هر وقت می‌خواهم در مورد دوره قاجار صحبت کنم، فقط می‌دانم که یک مشیرالدوله‌ای بوده و یک میرزا فتحعلی خانی بوده است ولی اگر بخواهم بگویم که مردم چگونه زندگی می‌کردند، سنت‌ها در آن دوره چگونه بوده است، چیزی نمی‌دانم. درنتیجه اگر غرب گسست از حافظه را ادعا می‌کند، در پی کسب آن است.

ولی ما در حالی که هنوز گذشته خود را کسب نکرده‌ایم، می‌خواهیم از آن عبور کنیم. تحت عنوان آزادی، تحت عنوان عبور از گذشته، حذف حافظه. درنتیجه همگام می‌شویم با نگاه توتالیتر، برای این‌که بی‌هویت و بی‌فرهنگ باقی بمانیم.

در مورد وضعیت علم تاریخ و فرهنگ هم همین مشکل را داریم، اتفاقی که در غرب افتاده، یعنی تبدیل تاریخ حکایت به تاریخ انتقاد و تاریخ مسئله، یعنی کشف مسئله در تاریخ، این عوامل باعث می‌شود که میدان تحقیق تاریخی در غرب وسیع شود و چشم صرفاً از سیاسی‌نگری برگرفته می‌شود.

س : خانم شریعتی در اینجا می‌خواهم یک سوال حاشیه‌ای را طرح کنم و آن این‌که در فیلم‌های غربی هرگاه می‌خواهند عشق‌های پاک، خانواده‌های با اخلاق، انسان‌های اخلاقی را نشان دهند، ما را با خود می‌برند به عمق دوره‌ی قرون وسطی، یعنی زمانی که زنان با آن لباس‌های بلند، پیش‌بندهای سفید بلند و مردمی همبسته را نشان دهد همه نکات و پیام‌های اخلاقی را در آن دوره به خورد بیننده می‌دهد و هرگاه بخواهد از پیشرفت تکنولوژی، استقلال زنان، بی‌معنی بودن خانواده، این موضوعات را در چارچوب دنیای مدرن به تصویر می‌کشد، در این رابطه چه نظری دارید؟

ج : زیرا زمان در قرون وسطی آرام و کند می‌گذرد، زمان در عصر جدید با سرعت می‌گذرد، به همین دلیل یک غربی، به دلیل گسست از آن دوره دچار نوستالژی می‌شود. ولی بحران ما، بجران چند جانبه است و خود نمی‌دانیم که بالاخره ما گذشته پرستیم، دم غنیمتی هستیم، یا آینده‌گرا هستیم، چون در حوزه‌ی معرفتی این موضوع باز نشده است.


تاریخ انتشار : ۲۶ / بهمن / ۱۳۸۳
منبع : روزنامه شرق

ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاینedit


.

مقالاتی درباره‌ی همین موضوع :
زیرِ سقفِ حافظه / سوسن شریعتی / سال ۱۳۹۰
فقدانِ حافظه‌ی تاریخی / سوسن شریعتی / سال ۱۳۸۳
در چنبره حافظه یا تخیل / سوسن شریعتی / سال ۱۳۸۹
حافظه داریم اما فاقد کیفیت! / سوسن شریعتی / سال ۱۳۹۰

.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه − پنج =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.