فرهنگ و تکنولوژی در اندیشهی شریعتی
۲۹ خرداد سالروز درگذشت روشنفکری است که نه تنها جامعه علمی و دانشگاهی ایران، بلکه جامعه در سطح و معنای عام واژه نیز سطوح بسیاری از محتوای فکری خود را از وی اخذ نموده و بنابراین مدیون وی است. دکتر علی شریعتی برای ما ایرانیان نماد یک تیپ فکری سنتی انقلابی و البته متعلق به دنیای جدید است که به جای اسلام فرهنگی، روایتی از اسلام انقلابی را به عنوان راه حلی برای پایان دادن به دردها و عقب افتادگیها و خمودگیهای جامعه ایران دهههای پیش تبیین و ترویج نموده است. این روایت که بیشتر بر حرکت و عمل بهجای تأمل و نظر تمرکز دارد، عناصری را از سنت اسلامی و ایرانی گزینش کرده و در مقابل عناصر بعضاً فرهنگی اما غیرمحرک اسلام فرهنگی قرار میدهد.
نکتهای که درخصوص جامعه مطلوب شریعتی باید درنظر داشت و خود این مرحوم نیز آگاهانه بدان توجه داشته است آن است که معرفی و احیای این بعد از سنت اسلامی که جامعه را برمبنای مولفههای چندگانهای از قبیل امت و امامت و شهادت و اعتراض و غیره به سمت و سوی خاصی هدایت میکند، در زمانهای عرضه و تبلیغ و توصیه میشود که در آن تکنولوژی جدید اکثر ساحتهای وجودی آدمیان را اشغال کرده است. برخی از ملاحظات انتقادی مرحوم شریعتی به تکنولوژی و ماشینیسم و الیناسیون ناشی از غلبه تکنیک و دیگر مباحث، گویای توجه وی به ابعاد و سیطره گسترده تکنولوژی در زندگی انسانهای قرن بیستم دارد. مسلماً اگر شریعتی زنده میبود و سرعت تکنولوژیهای امروزه را مشاهده میکرد میتوانست این سیطره را حتی در سطح و عمقی بیشتر توصیف کند.
حال که تکنولوژی چنین در ساحتهای خصوصی و عمومی انسانها وارد شده و خود توانسته “واقعیت گزافه ای” را تولید کند چگونه میتوان هم از مواهب این تکنولوژی بهره برد و هم در ساحت اسلام انقلابی و ایدئولوژیک زندگی کرد؟ شریعتی در کتاب “ما و اقبال” به این مسئله پرداخته و برمبنای اندیشههای اقبال لاهوری، در مقابل گفتمان “غرب خواهی بلاشرط”، از گفتمانی تلفیقی سخن گفته است به این نحو که میتوان بعدی از اسلام را که به حرکت و تحول و پویایی در ساحت عمل منجر میشود با بعد عملی تکنولوژی تلفیق نموده و بنابراین از مواهب هر دو سود جست.
در این تلقی، نه تنها تکنولوژی به مثابه پدیدهای خنثی معرفی شده است به این معنا که میتوان آن را از مبانی نظری حامی آن جدا کرد، بلکه ذات آنچه شریعتی تشیع علوی یا اسلام ایدئولوژیک خوانده است نیز با اصول پیشرفت و تکنولوژی جدید غرب سازگار دانسته شده است. به عبارت دیگر، در اندیشه شریعتی از یکسو تکنولوژی به عنوان یک حقیقت منتزع و مستقل از علم و فلسفه و روش و اصول تمدن جدید معرفی شده است به این نحو که میتوان آن را بهجای مبانی موجود، بر مبانی متفاوت دیگری مبتنی ساخت و از سوی دیگر، پروژه اصلاح دینی و پروتستانتیسم اسلامی قابلیت آن را دارد که آموزههای تشیع علوی را تا سر حد هم آوازی و هماهنگی و تطابق با دنیای جدید و پیشرفتهای مادی و ساختاری و مدیریتی و به عبارت دیگر، آکادمیک و فنی ارتقا بخشد. بنابراین تنها در صورت سازگاری تکنولوژی جدید با اصول فکری دنیای سنت و پیشرفته و بهروز بودن اسلام ایدئولوژیک است که میتوان از تألیف و همسخنی تکنولوژی جدید و اسلام سنتی سخن گفت.
برای داوری دربارهی اندیشههای مرحوم شریعتی نخست باید نسبت تکنولوژی جدید را با علوم جدید و روش تحقیق و فلسفه مدرن روشن ساخت. اگر به دیدگاه اندیشمندان متعدد غربی و غیر غربی در باب نسبت تکنولوژی و فلسفه و علوم در تمدن جدید نگاهی بیندازیم خواهیم دید که این تکنولوژی چنان با فلسفه و روش تحقیق علمی مدرن، اعم از کمی و کیفی، همبسته است که گویی این اندیشه نظری و روشی، ذاتی تکنولوژی جدید است و اساساً برای داشتن چنین تکنولوژی ای، تنها باید به این ملزومات و اصول و مبانی مجهز بود. به عبارت دیگر، تکنولوژی جدید بدون مبانی خود اساساً از مشخصههای شناخته شده تکنولوژی در محافل آکادمیک امروز جهان بی بهره خواهد بود.
طبق همین الگوی فوق، اگر به آثار دانشمندان تجربی دنیای قدیم اعم از فارابی و ابن سینا و ابوریحان و رازی و دیگران نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که علوم تجربی در دنیای پیش از مدرن، به دلیل نسبت هایی که با فلسفه و روش تحقیق علمی از یکسو و ارتباط اندام واری (ارگانیکی ای) که با مجموعه علوم از سوی دیگر دارند، ماهیتاً متفاوت از علوم تجربی در دنیای جدید میباشند. اینجا نیز پیوندها بگونهای است که نمیتوان حصول علوم قدیم را جز در بافت معرفتی موجود در دنیای قدیم (پیشامدرن) متصور شد. به عنوان مثال، ملاحظات فارابی و ابن سینا در علم الحیل (مکانیک) و علوم تجربی از قبیل طب، شیمی، زمینشناسی و غیره نتیجه و ادامه اصول فلسفی منظومه علمی آنهاست و بنابراین خوانش اینها بدون یکدیگر نادرست است.
به این معنا، همان گونه که تکنولوژی جدید را نمیتوان از فلسفه و مجموعه معرفتی علوم جدید منفک کرد، صنایع و ابزارهای (حیل) قدیم را نیز نمیتوان از مجموعه معرفتی قدیم متمایز ساخت. اساساً در منظومه فکری دنیای قدیم، نوع خاصی از معرفت و تکنولوژی شکل میگیرد و در منظومه فکری دنیای جدید نوع دیگری از معرفت و تکنولوژی بار میآید. منفک کردن پارهای از این دو ساحت و تلفیق آن با پاره ساحت دیگر، نه تنها غیر ممکن است بلکه درصورت اصرار، به تعارضات و پریشانیهای فکری و روانی متعدد منجر میشود. بنیاد این تعارضات در گام نخست در تفاوت ماهوی ساختار فلسفه سنتی و فلسفههای مدرن در مباحثی چون عقل، اراده و ذهن انسان، روش علمی، جهانبینی فلسفی و غیره ریشه دارد.
آنچه گفته شد دربارهی نسبت مبانی فلسفی و روشی و علمی با واقعیت تکنولوژی است. نکته این است که مرحوم شریعتی نه تنها بعد اسلام فرهنگی را که اتفاقاً در آثار فارابی و ابن سینا و خوارزمی و دیگر متفکران سنتی متبلور شده است کنار مینهد و سعی دارد با گزینش پاره هایی از تاریخ عینی اسلام، صورتی از اسلام ایدئولوژیک ارائه دهد، بلکه اساساً به نفس مسئله نیاز تکنولوژی به مبانی فلسفی نیز توجهی نداشته است. مسلماً اگر ایشان در کنار مواجهه جامعهشناختی با تکنولوژی، به صورت فلسفی این پدیده نیز توجهی میداشتند چه بسا در ارکان فکری خود در خصوص آشتی اسلام سنتی و مدرنیته و تکنولوژی عصر جدید دیدگاه هایی متفاوت ارائه میدادند.