“… یادم هست قبل از انقلاب به کردستان رفتم و یک شب مهمان آقای مفتی زاده بودم ایشان که یک کرد اهل سنت بود هم میگفت کتابهای دکتر (شریعتی) را در کردستان پخش و بسیاری را طرفدار دکتر کرده است .هم مارکسیستها به دکتر بد میگفتند مثل میرفطروس و هم راستها او را تخطئه میکردند مثل شیخ قاسم اسلامی هم سازمان مجاهدین او را تصفیه کرد و هم خود دولت با او بد بود حتی تیپ هایی مثل مطهری هم با او خوب نبودند . اما با وجود تمام این مخالفتها ُ باز هم به قدری کلامش نافذ بود که کتاب هایش به همهی کتابخانهها راه پیدا کرد و در آخر به مساجد و محلات رفت . هنوز یکی از پرخوانندهترین کتابها ُ کتابهای اوست . این خیلی عجیب است که دکتر نقدش نسبت به خلفا بهخصوص عثمان ُ بسیار تند است ُ اما با این حال نمیدانم چرا سنیها با او بد نیستند؟!…” / سعید حجاریان مصاحبه با ماهنامه نسیم بیداری، سال اول، شمارهی ۷، خردادماه ۱۳۸۹
راز این دلبری و بی خبری در چیست که حجاریان با شگفتی از آن یاد میکند؟ این پرسشی است ذهن سوز ولی راهگشا . پرسشی که خود وی نیز هیچگاه تلاشی برای یافتن پاسخی برای آن نکرد و همین پرسشهای بی پاسخ بود که ما را به ورطهی تکرار و تکرار تجربیات تلخی پرتاب کرد که هزینههای گزافی نیز بابت آن پرداختیم ُ چرا که در همین مصاحبه هست که باز او سیاههی جدیدی از اتهامات برای شریعتی بر میشمرد بدون اینکه خویشتن را نیز به قضاوت بنشیند .
با این اوصاف ببینیم مناسبات شریعتی با اهل سنت چگونه سامان یافته بود که او را اینچنین نه در میان هم وطنان اهل سنت ما که در میان تمامی کشورهای مسلمان که اکثریت آنها اهل تسنن میباشند محبوب و مقبول واقع شده بود؟
مقدمه :
پرداختن به این مهم از این رو ضرورت دارد که جهان بیش از هر زمانی به گفتگو و شکیبایی و بردباری و پذیرش تکثر و حقوق برابر انسانها نیازمند است و ما که خود منادی گفتگوی تمدنها بودهایم بیش از دیگران و پیش از هر گفتگوی بین تمدنی به گفتگوی با خود و با هم میهنان خود محتاجیم و قبل از دیگری باید خود را و فهم گونه گون خود را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم و سپس با این پشتوانهی عملی و نظری به گفتگو با دیگران نیز روی آوریم .
نمیتوان بانگ گفتگو و وحدت و برادری و برابری سر داد اما اندیشه و قرائت او را به رسمیت نشناخت و محلی از اعراب برای او قائل نبود و حق فهمیدن را از او ستاند . برای شکلگیری جامعهای که بتوان عدالتی در آن سراغ گرفت و در آن به مسالمت زیست باید که هم را بپذیریم و بشناسیم بدون آنکه خواستار خلع ید افراد از خود شویم و آنان را محکوم به پذیرش همه با من سازیم . ضرورت گفتگو میان هم و طنان یک کشور از سویی و ضرورت زیست مسالمتآمیز و بدون خشونت که عقل و عرف و حقوق بشری و الهی نیز آن را تایید و تجویز میکند از سوی دیگر ما را به این راه رهنمون میسازد .
این نوشتار میکوشد پاسخی هر چند ناقص به این پرسش دهد. قرائت شریعتی از دین چگونه بود؟
قرائتها و زایش فرق و مذاهب گونه گون در اسلام نخستین اگر چه از یک اختلاف سیاسی بر سر جانشینی پیامبر آغاز شد ولی بعدها مبدل به دو جریان و گفتمان غالب در میان مسلمانان با نام تشیع و تسنن گشت و واجد فقه ُ حقوق ُ کلام ُ فلسفهُ و … مختص به خود شدند و از سوی دیگر ضرورت همیشگی تفسیر جدید و حتی ترجمه جدید از قرآن در هر عصری بوده و هست و نیاز زمان آن را ازاندیشمندانطلب میکرد.
فضای صفبندی شده در دههی چهل و پنجاه بین چپ ارتدکس بهویژه از نوع روسی و چینی آن و راست مذهبی ارتدکس از سوی دیگر منجر به دگماتیسم شدید و غیرقابل انعطافی شده بود که مجال شنیدن دیگر سخنها را بر صاحبان فکر و خرد تنگ کرده بود . در چنین زمانهای شریعتی به ایراد دیدگاه خود میپردازد و شروع به ترسیم آن میکند .
قبل از ارئهی نظرات او باید ضرورتی را یادآور شویم و آن اینکه شریعتی در قامت یک متفکر شیعی آراء خود را در نقد چگونگی تعیین جانشینی پیامبر با صراحت تمام اعلام کرده و بر صلاحیت و شایستگی امام علی برای جانشینی پیامبر تصریح کرده اما این رای او مانع از این نشد که شریعتی انصاف و عدالت را قربانی رای خود سازد و وجدان و شرافت را منکوب کرده و حقیقت را قربانی مصلحت سازد .به دیگر سخن اینکه طبق این ضربُالمثل معروف در فرهنگ ایرانی ” عیبش را گفتی هنرش را نیز بگو” او به بیان توصیفی واقعیت در تاریخ با همان شرافت علمی و انسانی و وجدانی خویش میپردازد و تاوان این استقلال رای و التزام به حقیقت و روش علمی را میپردازد .و البته شریعتی این روش و سلوک خود را وامدار نبی اکرم و امام علی است که برای نمونه به دو یادآوری از سیره و شیوهی انسانی آنان در برخورد با منتقدین و مخالفین اشاره میکنیم .
“… هنگامی که عبدا… بن ابی سر دستهی خطرناک منافقان مدینه که در طول نه سال از هیچ خیانتی دریغ نکرده بود ـ پس از بیست روز درد جان کندن مرد و اسلام از شر بزرگترین دشمن داخلیش آسود . پیغمبر همواره با او مدارا میکرد و در برابر خیانتهای ناجوانمردانه وی با تحمل و مهربانی و گذشت، شخصیت او را در میان مردم در هم میشکست، و نفوذش را در دلها از میان میبرد. در اینجا نیز بر جنازهی دشمن کینهتوز خویش شخصاً نماز گذارد، و در مراسم کفن و دفن وی حضور یافت، و تا هنگامی که کار دفن پایان یافت، و سر گورش را پوشاندند، هم چنان بر سر گور وی ایستاد، و این رفتار مومنان را سخت به شگفتی افکند…”
مجموعه آثار ۳۰ / اسلامشناسی مشهد / صفحه ۴۰۱
و علی تربیتیافتهی رسول اکرم که به قول مولانا تندیس اخلاص است و منزه از دغل :
“… و اما حرمت حقوق انسانی و آزادی اندیشه تا بدانجا که نماز میخواند و خوارج که دشمنان خونی وی بودند نمازش را در هم میشکستند ُ سخن میگفت سخنش را قطع میکردند و حتی او را استهزا میکردند و او در اوج قدرت بود و هرگز کوچکترین فشاری بر کسی وارد نساخت ُ او حاکمی بود که بر پهنههای بزرگی در آفریقا حکم میراند ُ اما زندانی سیاسی نداشت ُ حتی یک زندانی سیاسی و قتل سیاسی . و طلحه و زبیر قدرتمندترین شخصیتهای با نفوذ خطرناکی که در رژیم او توطئه کرده بودند ُ هنگامی که آمدند و بر خروج از قلمرو حکومتش اجازه خواستند و میدانست که به یک توطئه خطرناک میروند ُ اما اجازه داد ُ زیرا نمیخواست این سنت را برای قداره بندان و قلداران به جای گذارد که به خاطر سیاستُ آزادی انسان را پامال کنند…”
مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / صفحه ۱۴۴
شریعتی در عین نقد واقعهی سقیفه به بیان واقعیتهای تاریخی میپردازد و ابایی از اتهام و فحاشی و اعلام ارتداد از سوی افراطیون و دگماتیستهای مذهبی ندارد و در این راه تا جایی پیش میرود که از سوی ارباب دین متهم به سنی گری و وهابیت میشود .برای ترسیم گوشهای از آن فضای هولناک بد نیست به نامهای که از سوی یکی از اعاظم دینی و فقهی آن دوران یعنی علامه آیت ا… مرتضی عسگری به شیخ محمد مهدی شمس الدین پس از برگزاری مجلس بزرگداشت از سوی امام موسی صدر نوشته است اشاره کنیم. متن نامه چنین است :
“… بسمه تعالی
فضیله الحجه الشیخ محمد مهدی شمس الدین المبتجل
السلام علیک و رحمتالله
اعتراضات و اخبار و شکایات و پرسشهای کتبی و شفاهی بسیاری بر من واصل شده است که چرا آقای موسی صدر در فوت علی شریعتی که منکر خاتمیت پیامبر و تحریفگر شریعت وی میباشد مجلس بزرگداشت با شکوهی به نام خود و مجلس خود ـ مجلس اعلای شیعیان لبنان برگزار کرد و قبلا نیز مجالس ترحیمی برای دیگران تشکیل داده بود وای کاش ایشان بزرگترین فاسق روی زمین را مورد تجلیل قرار میداد و بزرگترین دشمن دین را مورد احترام قرار نمیداد . در واقع این اقدام وی نوعی تایید از تحریف اسلام و گسترش میدان گمراهی است و من نمیدانم که او برای روز قیامت چه پاسخی آماده کرده است؟ و انا الله و انا الیه راجعون ـ مرتضی العسگری سه شنبه ۱۸رمضان ۹۷ هجری قمری…”
نشریه پنجره، شماره ۵۹، بیستم شهریور ۸۹
این نامه متعلق به یک واعظ یا منبری کم سواد یا تحریک شدهای نیست بلکه از سوی یک اندیشمند شناخته شدهی دینی صاحب کتب و تالیفات متعددی صادر شده است که از مشاهیر دوران بوده است و مرجعی برای بسیاری از اهل تحقیق و پژوهش و مطالعه.
از سوی دیگر این نوشتار قصد این ندارد که اختلافات سیاسی و فکری و حتی طبقاتی امام علی و سایر صحابه را صرفاً به یک تفسیر و قرائت دینی تقلیل و تنزل دهد و ترسیمی سطحی و کاریکاتور گونه از آن ارائه دهد بلکه ضمن اذعان به این تفاوتهای مهم به گوشهای دیگر از اندیشهی مغفول مانده و به حاشیه رانده شده ولی بسار ضروری و حیاتی شریعتی میپردازد که در سایهی انقلاب و جنگ و رقابتهای سیاسی و عقیدتی به صندوقچهی فراموشی سپرده شد و این نخست جفایی بزرگ بر شریعتی بود و سپس ستمی بزرگتر بر نسل جوان ایرانی و ساحت اندیشه .
ما باید بیاموزیم که پیش از اینکه از پای و زبان و بازوی خود استفاده کنیم از اندیشهی خود بهره گیریم و آنگاه بکوشیم که اختلافات خود را با گفتگو آسان سازیم که دیگر نیازی به کاربرد زور و بازو نخواهیم داشت که این سخن و بشارت خداوندبه ایمان آورندگانش است که : سخنها را بشنوید و بهترینش را انتخاب کنید.
۱. قرائت شریعتی از جریان تاریخی تشیع و تسنن :
“… لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان فقد کفر ـ اسلام ابوذر و اسلام سلمان به قدری متفاوت است که اگر ابوذر خبر پیدا کند که سلمان اسلام را چگونه فهمیده ُ نبوت راُ خدا را ُ چه جور فهمیده فوری او را تکفیر میکند و یا در روایت دیگر هست که فوری او را به عنوان کافر و مرتد میکشد . اما هر دو مسلمانند. چرا؟ برای اینکه اعلام این حرف ُ ارزشش عبارت است از : امکان دادن به همهی اندیشهها و عقلها که در صحنه حرکت و خلاقیت و پیشرفت و پرورش فکری و معنوی ُ آزاد تلاش کنند و جولان اندیشه داشته باشند . اینکه شخص پیغمبر اعتراف بکند نه در یک مسئلهی علمی ُ بلکه در یک مسئلهی اعتقادی که یک حقیقت دینی در دو ذهن ممکن است فاصلهاش بین کفر و اسلام باشد اما هر دو اسلام است و هر دو بر حق است و هر دو مسلمان بزرگند اعلام این اصل (اصل آزادی اندیشه ُ آزادی تحقیق و آزادی برداشت و استقلال فهم) برای هر فهمیدهی متفکر ُ جلوگیری از یکنواخت فهمیدن و تقلید عقلی است و بند یکنواخت اندیشی و قالبی فکر کردن دوران قرون وسطی را از سر عقلها برداشتن و عقلها را آزاد کردن و به هر کس گفتن اینکه تو حقداری در هر رشتهای که کار میکنی ُ آزاد بیندیشی و از کسی بیم نداشته باشی ُ کسی در تفتیش عقاید تو را نسوزاند و محکومت نکند ُ مجرمت نشناسد ُ کافرت نخواند ُ تفسیق و تکفیرت نکند ُ به دست عوام الناس نسپارد و تو آزادی که نتیجه تحقیق را بر خلاف نتایج علمای دیگر هم باشد اعلام کنی . عقلی که تصادم نداشته باشد و عقلی که با مخالف در نیفتد و فکری که دشمن نداشته باشد پوسیده است و میپوسد . دیکتاتوری برای چه بد است؟ به قول روسو برای آنکه در آن یک تن میاندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند . و این است که جامعه تبدیل میشود به یک تن برای یک مغز . پس این سخن پیامبر دربارهی ابوذر و سلمان برای چیست؟ میخواهد بگوید ابوذر آدم بی شعوری است؟! هیچی نمیفهمد؟! سطحش پایین است؟ عامی است؟ و سلمان خیلی نابغه است؟! یا نه میخواهد بگوید از اسلام دو برداشت و دو تا تلقی وجود دارد و این دو تا تلقی با هم خیلی فاصله دارند و هر دو اسلام هستند . اختلاف علماء امتی رحمه اختلاف میان دانشمندان ما رحمت است . نمیگوید که مصیبت است ُ نمیگوید که اشکالی ندارد! میگوید رحمت است ُ یک مذهب قالبی بخشنامهای دیکته شده نیست . انتخابات سقیفه را دو جور برداشت میکنیم . این یک بحث تاریخی است . من یک مورخم تو هم یک مورخ دیگر هستی…”(۱)
شریعتی با این تلقی و دینشناسی خود از جریانشناسی دین در تاریخ ایران و اسلام است که به نقد اندیشهی روحانیت صفوی میپردازد و مینویسد :
“… روحانی صفوی بر خلاف عالم شیعی ُ متعصب است ُ تعصب کور ُ بدین معنی که قدرت تحمل و حتی استعداد فهم عقیده و حتی سلیقهی مخالف را ندارد ُ نه تنها مخالف اسلام یا تشیع را ُ بلکه مخالف “آقا ” و طرز فکر و ذائقهی آقا! این است که هرچه نپسندد ُ بی درنگ تحریم میکند و هر که نپسندد ُ بی تامل تکفیر! در حالیکه عالم در تشیع علوی : فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه (بشارت ده بندگانی که به سخن گوش میکنند و بهترینش را انتخاب میکنند) . روحانی در تشیع صفوی از سئوال میترسد ُ سئوال کردی ُ سئوال دوم جوابش یک دور تسبیح فحش و اتهام و لعن و نسبتهای ناروا و تفسیق و تکفیر است چنانکه در پاسخ نویسندهای که گفته بود برخی از مطالب فلان کتاب دعا سند ندارد فرموده بود : تو خودت که ادعا میکنی بچهی بابات هستی ُ سند داری؟…”(۲)
شریعتی بارها با یادآوری این آیه از قرآن که خطاب به پیغمبر نازل شده است که ولا تسبو الذین یدعون من دونالله سوره انعام آیه ۱۰۸ و این سخن امام علی که انی اکره ان تکونو سبابین هرگونه دشنام و حتاکی نسبت به حتی مشرکان و دشمنان را از سوی مسلمانان در همان سالهای آغازین طلوع اسلام را طبق فرمان صریح قرآن و امام علی مردود و محکوم میداند و از آن بیزاری میجوید .به وضوح روشن است که اگر ما مجاز به بی حرمتی به دیگری باشیم طبعاً حقی نیز برای او قائل نخواهیم بود و در آن صورت سخن از عدالت گفتن و ندای حق ستانی از ظالمان دادن یک طنز برای سرگمی خواهد بود.
شریعتی فهم متکثر و پلورالیستی خود از دین و جریانات تاریخی را اینچنین بسط و شرح میدهد:
“… اختلاف زاویهی جهت و بینش نه تنها در افراد است ُ بلکه در ملتها و نژادها نیز وجود دارد . نیکلسون میگوید : هنر و ادب سامی به جزئیات و واحدها متوجه است و هنر و ادب آریایی به کلیات و پیکرهها ُ سامی درخت را میبیند و جنگل را نمیبیند . اختلاف زاویه دید و نیز اختلاف ابعاد معانی و اشیا در افراد و نیز در اجتماعات مختلف ُ مختلف است . زمان نیز عامل توانایی در تغییر این زوایا و این ابعاد به شمار میآید . بنابراین این تعدد و تکثر را نه تنها باید در عرض پذیرفت بلکه در طول نیز باید پذیرفت . زمان نه تنها زوایای دید ُ ابعاد ادراک و احساس را تغییر میدهد بلکه ارزشها ُ سلیقهها ُ و حساسیتها و ذائقهها و شامهها را نیز بی رحمانه میکشد و میزایاند و از این رو نه تنها جهان عناصر بلکه ُ با سرانگشت توانا و خستگی نشناس زمان ُ عالم ارواح و افکار و عواطف نیز محل کون و فساد دائمی است . تاریخ اسلام و مذاهب متعددی که در دامن آن زاییده شده است و هر روز نیز زاییده میشود آنچه که در تاریخ اسلام میبینیم ُ تشیع ُ درست است که از نظر سیاسی زاییدهی اختلاف بر سر یک مسئلهی سیاسی یعنی طرفداری علی برای احراز زمامداری بوده است ُ ولی از نظر جامعهشناسی موضوع بسیار پیچیدهتر از آن است . چنین مینماید که از همان آغاز پیشوایان اسلام اساس اختلاف دیدها و فهم ابعاد مختلف وحی یا پایه اختلافات مذهبی را که دنبالهاش در طول زمان کشیده میشود و از هر پیجستی شاخههای متعددتری میروید ُ گذاشته اند. گفته هایی از قبیل الطرق الی … بعدد نفوس اخلائق یا کلم الناس علی قدر عقولهم . نشانههای همین روش است . …بررسی زبان اسلام این احساس را در آدمی به وجود میآورد که در زیز ظاهری که به چشمهای یک بعدی میآید ُ طبقات متراکم و متعددی وجود دارد که برای دیدن آنها باید نگاههای دیگری داشت و شاید آن چه در اسلام عرفان نام دارد …عبارت باشد از کوششی که تیزبینان و ژرف نگران خواستهاند رویهها را بشکافند و به اندرون اسرارآمیز و ثروتمند کلمات و تعبیرات و اشارات پاگذارند و به اصطلاح سمبلها را کنار بزنند و در ماورا آن به افقهای تازه و سرزمینهای بدیع برسند … مسئلهی مهم و عجیب متشابهات در قرآن همین است …اگر ادب علمی به من اجازهی ابراز نظریهای در تاریخ اسلام بدهد میتوانم بگویم که اختلاف اصلی مذاهب را در اسلام ُ که ثمرهی طبیعی و منطقی اختلاف اصلی در درکها و مشربهای افراد ُ اقوام و ازمنه است ُ پیغمبر و کتابش خود به عمد پایه گذاری کردهاند و بذرهای این کشتههای گوناگون و رنگارنگ را به دست خود در مزارع افکار و ارواح افشاندهاند…”(۳)
۲. توصیف شریعتی از خلفا :
ابوبکر :
شریعتی در معرفی ابوبکر در آغاز دعوت پیامبر و سپده دم اسلام میگوید :
“… او نخستین گروندهای به پیغمبر از خارج خانهی پیغمبر است ُ پدر همسر او ُ یار غار او و از نزدیکترین یاران اوست ُ او هنگامی اسلام خود را آشکار کرد که جز شکنجه و مرگ و تبعید و تنهایی و شکست انتظاری نداشت . هنگامی به پیامبر گروید که حتی در خانوادهاش هنوز ُ جز شخص علی که کودکی ده ساله بود ُ کسی به او دست بیعت نداده بود ُ او در مکه سرمایهداری مرفه بود و به خاطر ایمان به دعوت پیامبر ُ دست از زندگی و ثروتش شست و در مدینه ُ هم چون کارگری فقیر برای یهودیان کار میکرد ُ پیغمبر او را برای هجرت خطرناکش انتخاب کرد ُ در دوران خلافتش هم کوچکترین تغییری نکرد و حتی با همه سنگینی بار مسئولیت خلافت ُ عملگی میکرد تا نان بخورد و معتقد بود که خلافت انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر است و حق ندارد از بیت المال مردم حقوقی بردارد و چون قانعش کردند که مدتی را برای زندگی است ُ کار شخصی میکنی ُ به کار مردم بپرداز و در ازای آن مزدی را که از کار فرمایت میگرفتی ُ از بیت المال برگیر ُ با یان همه هنگام مرگ ُ وصیت کرد ُ مجموعهی حقوقی را که برداشته حساب کنند و با فروش زره و مرکبش ُ آن را به بیت المال پس دهند . پسرش محمدبن ابوبکر که شخصیتی بزرگ بود ُ نه تنها از مقام پدر ُ مقامی یا ثروتی کسب نکرد ُ که برعکس ُ محمد ُ یار وفادار و محبوب علی بود و در اوج دشمنها و خطرات و خیانتهای عصر خلافت علی ُ یاور علی ماند و در جنگ جمل ُ در کنار علی به جنگ خواهرش عایشه آمد و در مصر که عامل علی بود ُ جانش را بر سر وفاداری به علی گذاشت و علی چنانش دوست میداشت که او را” محمد بن علی ” میخواند!…”(۴)
در باب دوران خلافت و حکومت ابوبکر میگوید :
“… بهترین سندی که میزان آزادی سیاسی و دموکراسی واقعی را در آغاز حکومت اسلامی نشان میدهد خطبهی خلیفهی اول است ُ وی پس از انتخاب به پیشوایی سیاسی مسلمانان ُ به عنوان یک زمامدار ُ در یک نطق سیاسی چنین با مردم سخن میگوید : یا ایهاالناس قد ولیتکم ولست بخیرکم و لقد وددت ان واحدا منکم قد کفانی هذاالامر فلو وجدتم فی اعوجاجافقوموه (مردم! من بر شما حکومت یافتم اما از شما بهتر نیستم . دوست میداشتم که کسی از شما مرا در این کار جانشین میشد . پس اگر در من کجی یافتید آن را راست کنید) عربی گمنام از میان توده بر میخیزد و فریاد بر میآورد که : اگر در تو کجی یافتم با این شمشیر آن را راست خواهم کرد و خلیفه او را دعا میکند. و این نیز سبک سخن علی است . آنکه خود را نه تنها یک رهبر سیاسی بلکه مصداق حق و پیشوای هدایت میداند . وی در جواب یکی از افسرانش که او را بسیار میستاید و میگوید که من همواره در برابر فرمان تو سراپا گوشم و چشم و به اصطلاح امروز کور کورانه دستور تو را اطاعت خواهم کرد میگوید : من هرگز چنین ستایش را نمیپذیرم و این حالت را نمیپسندم بلکه دوست دارم آنچه که حق میبینید آزادانه به من بگویید زیرا خود را برتر از آنکه به خطایی دچار شوم نمیبینم…”(۵)
عمر بن خطاب :
شریعتی در باب خلیفهی دوم و شناخت خود از نحوهی ایمان آوردن او به پیغمبر چنین میگوید :
“… او وقتی به پیغمبر گروید که وی هنوز در خانهی ارقم مخفی بود و با سی و نه تن ُ که تمام پیروانش را تشکیل میدادند ُ در حکومت وحشت و شکنجه و خطر میزیست . در تمام دوران نبوت پیغمبر ُ همهجا با او بود و از نزدیکترین اصحاب وی به شمار میرفت . پیغمبر دختر او را به زنی گرفت و شخص علی دختر خویش را به همسری او داد ُ او اسلام را به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل کرد و کمر قویترین امپراطوریهای شرق و غرب را شکست ُ او وارث پرشکوهترین امپراطوریها و سلطنتهای زمین شد و هم چون یک ژنده پوش فقیر میزیست . پیاده راه میرفت و بر خاک میخفت . او فرزندش را که به شراب خوردن در مصر ُ متهم شده بود ُ به دست خود تازیانه زد ُ میگریست و میزد . با شگفتی پرسیدند: چرا میگریی؟ پس چرا میزنی؟ گفت : عمر قاضی میزند و عمر پدر میگرید! وقتی هم در بستر مرگ افتاده بود ُ شرطی را که با شورای خلیفه گذاشت ُ این بود که فرزند او ُ عبدا… که به زهد معروف بود کاندیدای جانشینی او نکنند…”(۶)
شریعتی از دوران حکومت او و رفتارش با تودهی مردم چنین میگوید :
“… بنی عباس در تاریخ اسلام کاری کردند که سرنوشت ما و تاریخ اسلام به این روز افتاد . یک کار عجیب کردند . توده مسلمان تا کوچکترین ناراحتی از نظر سرنوشت جامعه میدید ُ کوچکترین ظلم و ستمی از طرف خلیفه میدید ُ یا یکی از وابستگان قدرت خلافت را میدید که از مقام خودش سوء استفاده کرده ُ مردم کوچه و بازار از هر شغلی به مسجد میریختند و داد و فریاد و محاکمه و توضیح خواستن و این وضع حساسیت اجتماعی توده مسلمان در زمان پیغمبربود ُ در زمان عمر بود در زمان ابوبکر بود ُ در زمان علی بود و حتی در زمان دوران بنی امیه بود . معلوم است که بر چنین مردمی نمیشود ُ “درست و حسابی حکومت کرد” نمیشود آنها را آرام و فارغ البال به زیر مهمیز کشید! آنها تا این اندازه “فضول ” بودند! همانطور که تا صدای اذان بلند میشد به نماز میرفتند همانطور هم وقتی که میدیدند عمر ُ امپراطوری که مصر و ایران و روم را برایشان گرفته ُ پیرهنی که از غنایم جنگ پوشیده از پیراهن اصحاب دیگر کمی درازتر است (غنیمتها باید مساوی تقسیم میشد چه عمر باشد چه یک سرباز) اعتراض کردند که چرا این پیراهن تو بلندتر است؟ مردم به جای اینکه از او سپاس گذاری کنند و برایش صلوات بفرستند ُ که ایران و روم را گرفته و ازش تقدیر کنند ُ اولین بار محاکمهاش کردند و یقهاش را گرفتند که چرا پیراهن تو از مال دیگران بیشتر است و غنیمتی که تو گرفتی از غنایم دیگر بیشتر بوده؟ تبعیض کرده ای! بعد عمر مجبور میشود آن هم نه اینکه سخنگویاش بیاید به مخبرین توضیحاتی بدهد ُ نه ُ میکشندش به مسجد! تا عبدا… پسرش را شاهد بیاورد . میگوید : بیایید تحقیق کنید ُ نماینده بفرستید ُ هر جا که میخواهید نماینده بفرستید ُ چون من قدم دراز است و مقدار پارچاهای هم که به همه رسیده بود ـ و برای بعضیها کافی بود ـ برای من کافی نبود ُ این بود که عبدا… قسمت خودش را به من داد تا از دوتا قواره غنیمتی ُ یک پیراهن برای من بشود و بنابراین این سهم خودم به اضافه سهم پسرم عبدا… است . بروید ببینید ُ عبدا… از این غنیمت ندارد؟ آنها هم رفتند و تحقیق کردند ُ بعد تبرءاش کردند!…”(۷)
شریعتی چگونگی گفتمان علی را با خلیفهی اول و دوم چنین بیا ن میکند :
“… علی در خانهاش مینشیند و سکوت میکند و شمشیر بر روی مخالفاناش نمیکشد چون مخالف داخلی است و بعد بیعت میکند و پشت سر همینها نماز میخواند و بعد در جنگها مورد مشورت قرار میگیرد و برای آنها خیراندیشی میکند ُ و مراوده و دوستی دارد و درعینحال هرگز چنانکه دیدیم تا آخر عمر از سر اصول و مبانی اعتقادیی که به آن معتقد بود یک وجب عقب نشینی نکرد و حتی چنانکه دیدیم در هیچ یک از مواردی که انتقاد داشت گذشت نکرد ُ و چنانکه دیدیم در شورا برای تایید رویه دو شیخ خلافت را کنار گذاشت و نابودی خودش را امضا کرد و آن رویه را تایید نکرد…”(۸)
شریعتی در تحلیل نهایی و کلی خود از عملکرد و سیره و روش دوران زمامداری ابوبکر و عمر معتقد است که :
“… در اینجا با اینکه انتقادات اصلی شیعه ـ آن چنان که که از زبان علی تجسم عینی و کامل روح اسلام میشنویم درست و دقیق است ُ اما هیچ مورخ منصفی که از تاریخ سیاسی اسلام آگاه است ُ هر گاه حکومت این دو صحابی نامی پیغمبر را با رژیمهای قیصرها و خسروهای تاریخ میسنجد ُ نمیتواند از اعجاب و تحسین خودداری کند ُ به عقیدهی من تنها بد اقبالی این دو مرد در این بود که رقیبشان مردی خارقالعاده چون علی است و مورخان غالباً آنان را با وی میسنجند و محکوم میکنند . اگر علی در برابر نمیبود حکومت آن دو حکومتی بی نظیر در جهان جلوه میکرد…”(۹)
این گونه است که شریعتی راهی نو و در یچهای تازه به روی باورمندان به وحی و رسول و پیروان علی میگشاید و انسان بالغ و تکامل یافته و متفکر و متعقل و خردگرا را نه در تعصب خشن و ویران کنندهاش و نه در دست کشیدن از اصول و باورهایش بلکه در عدالت و انصاف و حق گذاری و فتوت و بردباری و آزادگیش میداند و مینمایاند و خود از روندگان راهی است که پیامبر و علی از روندگانش بودند چونانکه رسول رحمت به معاذبن جبل، صحابی دانشمند و شایستهی خود که مامور یمن میشود سفارش میکند : “آسان بگیر و سخت مگیر. بشارت گوی باش. نه نفرت جوی. تو بر قومی وارد میشوی، از تو میپرسند کلید بهشت چیست؟ بگو : شهادت بر اینکه جز خدای یگانهای که شریک ندارد خدایی نیست”(۱۰)
علی شریعتی فضیلت و عدالت و دگرپذیری را از بزرگان آموخت و خود آموزشگر این راه شد راهی برای فهم این راز بزرگ که زمین و هستی برای همگان است و جایگاه همهی آفریدهها ُ همه در نزد خداوندگار جهان برابر آفریده میشوند و از حقوقی برابر برخورداند و این کردار ما خواهد بود که در نزد دادار آسمان ملاک سنجش مینوی یا دوزخی بودن ماست که یزدان پاک خود داور نهایی آن خواهد بود و ما بندگان کوچک و ضعیف او در جایگاهی نیستیم که رای بر بهشتی و دوزخی بودن بندهای دیگر دهیم .شریعتی و شاگردان و پیروان و روندگان راه او این آموزه را در زیست خود به اثبات رساندند و شاید مقایسهای هر چند اندک میان شریعتی و رهروانش با دیگر نحلههای فکری و یا رقیبانش قضاوت را برای ما آسانتر خواهد کرد .هیچ کس با شریعتی حیات را برای انسانی دیگر نه تنها تنگ نساخت بلکه تاوان دگر پذیری و آزادی جویی را به سنگینترین وجهی پرداخت و حتی روشنفکران شریعتی ستیز نیز بدان معترفند و نمیتوانند از آن چشم بپوشند .شریعتی و رهروان راه او مدافع همیشگی دفاع از حق اقلیت در برابر اکثریت بودند و هر صاحب فکر و دین و مذهب و مرام و عقیده و قوم و قبیلهای در نزد آنان به صفت انسان بودن و ایرانی بودن عزیز و محترم بودند .
جهان ما فراخ است و ماییم که باید دیدگان خود را باز کنیم و این هستی چندین میلیارد ساله را با عمر کوته و کودکانه چند سالهی خود و قوهی عقلانیتی که هر روز در جستجوی تجربه و نا شناختهای جدید است نسنجیم و داوری نکنیم و حیات را و زندگی را و زنده بودن و انسان بودن را و اندیشیدن و فهمیدن را برای همگان قائل باشیم و به رسمیت بشناسیم که برای آرامش و صلح راهی و راهی جز این نیست و هم چون کلام خداوندی دعوت کنندهای باشیم وبس و نه تحمیل کنندهای هراس انگیز و نفرتگر.
فهم همگانی و دموکراتیک دین از حقوق ذاتی بشر میباشد و این حق در انحصار شخص یا اندیشهای نیست و اگر این صبوری و برباری دینی گسترده شود و همه از رحمت این شکیبایی برخوردار شوند آنگاه است که میتوان گفت جامعهی اکنون ما گامی فرا پیش نهاده است برای تحقق هویت ملی و وحدت ملی در سایهی کثرت ادیان ُ مذاهب و فرق و گروهها و اقوام ایرانی .برای اثبات ندای ایران برای هر ایرانی و اصل آزادی فهم و اندیشه در دین نبوی هیچ روشی گویاتر از پذیرش پلورال و متکثر آدمیان از پدیدهها نیست و هیچ تبلیغی بلیغتر از این برای تمدن ایرانی و اسلامی نیست .روایت متعصبانه و متصلبانه از دین نه تنها خدمتی به دین نیست بل چهرهی دین را عبوس و خوف انگیز نیز میسازد .چهرهی متبسم و انسان نواز و عدالتگستر دین را در ندای ابو سعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی و مولانا و حافظ و اقبال لاهوری و طالقانی میتوان دید یا در صورت خوارج و اخباریون و سلفیون و طالبان و واعظان و فقیهان شحنهشناسی که جز تکلیف و حدود و نکیر و منکر و ارتدادو کفر و دوزخ و عذاب و درفش چیز دیگری از دین برای جوانان ما و مردم این عصر ندارند؟!. شریعتی اولین این راه دشوار و سترگ نیست و آخرین آن نیز نخواهد بود .
علی شریعتی در دامن فرهنگ ایران زاده شد و در زیر بارش وحی بالیده شد و دیده گانش را تا جایی بالا برد که بتواند جهان را این گونه ببیند و به ما بشناساند آن طور که خود میگوید:
“… امروز همان اندازه که به ابوذر غفاری صحابی پیغمبر مومنم و از تصور او لذت میبرم ُ چارلی چاپلین هم که درست در همین مرز او زندگی هنری و کمیک خود را تمام میکند ُ محبوب من است ُ او هم یار دلسوز بشر است . او هم همهی عمر به معانی مطلق انسانی ُ به جامعهی بشری به سرنوشت انسان وفادار مانده است . من مدتهاست در روح خودم تمرین کردهام تا این حالت به صورت طبیعی من در آید تا دیوارهای محکم محیط محدود و کم عمق خودم را بشکنم تا در تعقیب افکار از این زیرزمین به آن زیرزمین نخزم و بر روی بالکن بلندی بیایم و دنیا را ببینم…”(۱۱)
این سخن کسی است که در دههی پنجاه خورشیدی و دههی هفتاد میلادی میزیسته است دههای که جنگهای چریکی و ایدئولوژیک و ضد امپریالیستی در اوج خود بین اردوگاه شرق و غرب ُ بین رزمندگان و پارتیزانهای آمریکای لاتین و خاور دور و ایران با جهان سرمایهداری در جریان بوده است. دههای که صف بندیها و خط کشیهای ایدئولوژیک و سیاسی اجازهی کوچکترین خروج از کلیشهها و رسمیتهای زمانه را به افراد نمیداد و کسی را جسارت ورود به دنیاهای غیر فرقهای و غیر بخشنامهای را نداشت .پس ما باید بیاموزیم و بیاموزیم که شریعتی دعوتی بود برای آموختن .نزدیک به چهار دهه از روزگار شریعتی میگذرد و ما هنوز در آغاز دههی نود خورشیدی در چگونگی رفتار خود و فهم خود از یکدیگر ماندهایم .رفتار شریعتی در مواجهه با آیتا… مطهری علیرغمِ برخوردها و حملههای صریح مطهری به شریعتی بسیار آموزنده است .شریعتی چه در ظاهر و چه در باطن چه در خطابه و چه در خفا کوچکترین بی حرمتی و ناشکیبایی و غضب از خود بروز نداد و کسی سراغ ندارد که وی علیه مطهری موضع خصمانه گرفته باشد و کینه و نفرتی از خود نشان داده باشد. باشد که ما نیز در برخورد با رقیبان و مخالفین و دگراندیشان و دگرباشان گونهای رفتارکنیم که مدعی آن هستیم ُ و آن همانا تکثر و تنوع و شکیبایی و صبوری و عدالت و انصاف و حق آزاد فهمیدن و بیان کردن و زیست بدون هراس و عذاب است.
به نظر میرسد برای درک مشترک از هم و از نگاه شریعتی به مقولهی تکثرگرایی در دین فرق و مذاهب و عقاید و مشربها مروری بر کتاب اسلامشناسی دانشگاه مشهد و کتاب بازشناسی هویت ایرانی ـ اسلامی و مجموعه آثار ۲ خودسازی شریعتی خالی از فایده نباشد اگر چه دیدگان پر مهر خوانندگان این نوشتار خاصه ایرانیان و مسلمانان اهل سنت قطعا آن را از نظر گذراندهاند و خود بهتر از هر کس داوری خواهند کرد .
در پایان این نوشتار را تقدیم میکنم به روح بلند تازه پر کشیدهی مهندس عزتا… سحابیُ و دختر مظلوم و معصومش هاله سحابیُ دردمند آزادهای که برای تحقق تفاهم و تکثر و آزادی نوع بشر و اندیشهی ایران برای ایرانیان رنجها و مرارتها کشید. صداقت و شفقت و شرافت و متانت و حجب و حیا و طهارت و معصومیت و مظلومیت و پاکدامنی و پاکدستی کلماتی هستند که در نزد اینان جانی دوباره گرفتند و معنی و طراوت تازهای یافتند .
منابع :
۱. مجموعه آثار ۲۶ صفحات ۱۷۵ تا۱۷۱علی شریعتی
۲. مجموعه آثار ۹ تشیع علوی و تشیع صفوی صفحات ۵۶ و ۵۲
۳. مجموعه آثار ۲۸ روش شناخت اسلام صفحات ۳۰۵ تا ۲۹۹
۴. مجموعه آثار ۲۶ صفحه ۳۰۴ و ۳۰۳
۵. مجموعه آثار ۳۰ اسلامشناسی دانشگاه مشهد صفحه ۳۰ و ۲۹
۶. مجموعه آثار ۲۶ صفحه ۳۰۴
۷. مجموعه آثار ۲۰ چه باید کرد؟ صفحه ۲۱۳ و ۲۱۲
۸. مجموعه آثار ۲۶ صفحه ۱۸۹
۹. مجموعه آثار ۲۹ حسین وارث آدم صفحه ۳۵۶
۱۰. مجموعه آثار ۳۰ صفحه ۳۹۱
۱۱. مجموعه آثار ۳۴ نامهها صفحه ۶۹ و ۶۸