سوسیالیسمِ شریعتی!
راستش در گزیدن عنوان مقاله کمی دچار تردید بودم. “شریعتی سوسیالیست” یا “سوسیالیسم شریعتی”؟
شریعتی گر چه به طور مستقل سوسیالیسم دینی خود را در مجموعه و یا اثری مستقل تنظیم و تدوین نکرد، اما در لا به لای نوشته ها و سخنان خود با تعریف و تمجید از سوسیالیسم، بر “سوسیالیست” بودن خود شهادت داد. شاید آنچه که باعث شد او اثر مستقلی را زیر عنوان کلی سوسیالیسم و یا سوسیالیسم توحیدی”، یا “سوسیالیسم اسلامی” و “سوسیالیسم دینی” مطرح نکند، فضای فرهنگی – اجتماعی و مذهبی جامعه ایران بود که تسلط روحانیت بر توده های مردم و کفر انگاری سوسیالیسم توسط آنها، می توانست برنامه های او را بی اثر سازد.
درباره شریعتی مطالب بسیاری بیان شده و از او با عناوین گوناگونی نوشته و گفته شده است: روشنفکر مذهبی، نو اندیش دینی، معلم انقلاب(۱)، تئوریسین اسلام منهای آخوند، ایدئولوگ انقلابی، مصلح دینی، و… اما درباره رابطه او با سوسیالیسم و یا “سوسیالیست” بودن او، کمتر سخنی به میان آمده است.(۲)
در این تردیدی نیست که از سوسیالیست بودن او، به دلایل گوناگون کمتر سخن به میان آمده است. شاید یکی از دلایل طرح نشدن آن چندان هم پیچیده نباشد. سوسیالیست بودن یک مسلمان، برای بسیاری قابل درک و فهم نبوده است. برای یک جامعه سنتی مسلمان، به ویژه در چشم دکانداران دین، سوسیالیسم، مترادف کمونیسم، و کمونیسم مترادف بی خدایی، به حساب می آمده و می آید. و طبیعی است که در چنین فضایی، سوسیالیست بودن یک مسلمان، چقدر با باورها و پیش قضاوت های موجود، ناهمخوان و ناهمگون باشد. آنچه در این مقاله که همزمان با سالگشت هجرت ابدی شریعتی انتشار می یابد، بر آن تاکید می شود، نوع نگاه او به سوسیالیسم و رابطه او با این مقوله جهان شمول می باشد.
اساسا نوع نگاه شریعتی به تاریخ، نگاهی طبقاتی است. نبردی بین محرومان و دارندگان. نبردی که به زعم او از هابیل و قابیل آغاز می گردد و در طول تاریخ ادامه می یابد، تا سرانجام به پیروزی عدالت منجر شود:
به نوشته پروفسور کریستر هدین، استاد دانشگاه استکهلم سوئد:
نظام قابیلی خود را در بعد سیاسی با قدرت نظامی، در سرمایه داران با قدرت اقتصادی، و در نظام “روحانی” با قدرت مذهبی نشان می دهد. این[تحلیل]یاد آور سوسیالیست هایی است که علیه تخت شاهی، پیشخوان کلیسا، و کیسه زر مبارزه می کردند… “(۴)
اینکه در نقد شریعتی گفته می شود که در تحلیل تاریخی از جامعه و طبقات اجتماعی و نبرد طبقاتی، او متاثر از سوسیالیسم و مارکسیسم و یا چپ گرایی موجود بوده است، سخنی به دور از حقیقت نیست. وی خود این شیفتگی را انکار نمی کند و علاقه خود به مارکسیسم (سوسیالیسم) را کتمان نمی کند:
در جای دیگری – که این هم از مباحث سال آخر زندگی وی می باشد – به صراحت هر چه تمام از برتری مارکسیسم در مقایسه ی با مکاتب دیگر سخن می گوید و بدین وسیله علاقه خود به سوسیالیسم و مارکسیسم را در یکی از آخرین مباحث فکری اش مورد تاکید قرار می دهد:
سوسیالیسم – در همه برداشت های رایج – سیستمی اقتصادی – اجتماعی به شمار می رود که ساختار اقتصادی جامعه را متعلق به عرصه عمومی می داند و برابری اقتصادی افراد را در دستور کار خویش قرار می دهد. چنانکه خود اصطلاح نیز معنای دیگری را القا نمی کند.
در این گرایش یا مکتب و یا ایدئولوژی، جمع = اجتماع، در برابر فرد اصالت می یابد و منفعت های اقتصادی شخصی در مقابل منفعت اقتصادی جامعه رنگ می بازد و در نهایت قربانی می شود.
آنچه در سوسیالیسم و چپ گرایی موجود – به ویژه پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – محور مبارزه با نظام های اقتصادی استثمار گر و سرمایه سالار بود، نه در عرصه سیاسی، که بیش از هر چیز درعرصه اقتصادی بود. هر چند با توجه به اینکه اقتصاد، محور و معیار بسیاری از فزون طلبی ها، ستم کاری ها، حق کشی ها و نادیده گرفتن حقوق نیروهای رنجبر و محروم جامعه بوده است، با سیاست نیز بی ارتباط نبوده و در نتیجه تعرض سوسیالیسم به نظام های استثماری سرمایه سالار، خود به خود به سیاست نیز کشیده می شد و در سیاست نیز تاثیر گذار می بود و می توانست در محدود سازی فرد در عرصه سیاسی نیز، محدودیت هایی را ایجاد نماید.
اما اگر از عوارض جانبی سوسیالیسم – که محصول برنامه ریزی های اجرا کنندگان آن می باشد – بگذریم، باید بپذیریم که صرف نظر از مباحثی چون رقابت آزاد و توسعه سرمایه داری که بسیاری از رژیم های متکی بر سرمایه داری را از نظر پیشرفت از نظام های مبتنی بر “سوسیالیسم” در بسیاری از زمینه ها، از جمله آزادی های فردی و سیاسی پیش انداخت، اندیشه “سوسیالیسم” که مبتنی بر نفی استثمار فرد از فرد و انباشت سرمایه از سوی اقلیتی فرصت طلب، و استثمار دیگران است، گامی بسیار عمده و اساسی در تاریخ بشر بوده است. درست به همانگونه که اندیشه دموکراسی و مردم سالاری، در تقابل با استبداد و حکومت فردی سیاسی پدیدار گشتند؛ ارزش هایی که انسان در راستای عدالت، برابری طلبی سیاسی و یکسان بودن در برابر قانون بدان دست یافته است.
نکته ضعف هایی که در اجرای سوسیالیسم پیش آمده است، نباید ما را از ارزش ها، دست آوردها، معیارها و نکات مثبتی که همراه با این ایده طی یکی دو قرن اخیر طرح شده است، دور سازد.
اندیشه برابری و پیدایش مکاتبی که به جز برابری اقتصادی انسان ها و نفی استثمار هدف دیگری نداشتند، شریعتی را به مطالعه هر چه بیشتر اندیشه های اندیشمندانی واداشت که از نخستین منادیان و پیشگامان اندیشه سوسیالیسم بودند. سن سیمون، پرودون، مارکس، و بعدها چه گوارا، فیدل کاسترو، رژی دبره و …
برخی از محققان و علاقه مندان، بینش اقتصادی او را متاثر از نهضت خداپرستان سوسیالیست ارزیابی می کنند. وابستگی و دلبستگی شریعتی به آن جریان به رهبری زنده یاد دکتر محمد نخشب البته بر کسی پوشیده نیست. ترجمه ی کتاب ابوذر غفاری نوشته جوده السحار مصری، زیر عنوان “خداپرست سوسیالیست”، یادگار همان دوران می باشد. او در آن اثر علاقه خود به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و برابری را با تکیه بر رفتارهای ابوذر غفاری و جهت گیری های وی، مطرح میسازد.
به هرحال وی از هر منبعی که تاثیر پذیرفته باشد، آنچه که آشکارتر است، گرایشات پر رنگ سوسیالیستی وی می باشد. تا جایی که به صراحت میگوید:
نگاه شریعتی به اقتصاد و مقوله سوسیالیسم با دیگر متفکران و نواندیشان دینی کاملا متفاوت بود. بسیاری از این روشنفکران و نواندیشان دینی با سوسیالیسم میانه خوبی نداشتند و هیچگاه با نگاه مثبت از آن یاد نکردند.
آنچه اندیشه و جهت گیری های شریعتی را از دیگر نو اندیشان دینی متمایز می سازد – علاوه بر بی تفاوتی وی نسبت به قیود و شروط شرعی و جایگاه مرجعیت و روحانیت – گرایشات و جهت گیری های رادیکال اجتماعی – اقتصادی وی می باشد. شریعتی در مقام مقایسه با کسانی چون سید جمال، اقبال لاهوری، بازرگان و … در رابطه با مسائل اجتماعی – اقتصادی، نه تنها با سرمایه داری مخالف بود، بلکه آن را منبع فساد و بی رحمی ارزیابی می کرد. موضوعی که در آثار هیچکدام از افراد فوق الذکر به آن توجهی نشده بود.
شریعتی گر چه به طور مستقل سوسیالیسم دینی خود را در مجموعه و یا اثری مستقل تنظیم و تدوین نکرد، اما در لا به لای نوشته ها و سخنان خود با تعریف و تمجید از سوسیالیسم، بر “سوسیالیست” بودن خود شهادت داد.
شاید آنچه که باعث شد او اثر مستقلی را زیر عنوان کلی سوسیالیسم و یا “سوسیالیسم توحیدی”، یا “سوسیالیسم اسلامی” و “سوسیالیسم دینی” مطرح نکند، فضای فرهنگی – اجتماعی و مذهبی جامعه ایران بود که تسلط روحانیت بر توده های مردم و کفر انگاری سوسیالیسم توسط آنها، می توانست برنامه های او را بی اثر سازد. و اگر در نظر بگیریم که بسیاری از “روحانیون” بلندپایه! و “مراجع تقلید”، بارها علیه شریعتی ردیه و فتوا صادر فرمودند! و سعی در خنثا نمودن برداشت های وی از مذهب و طرد او در افکار عمومی مذهبی داشتند، طرح موضوعی چون سوسیالیسم و برجسته نمودن آن، باعث می شد تا آخوندها از نفوذ وی در جامعه جلوگیری کنند. فضایی که برای وی به وجود آورده بودند، بدون تردید او را در طرح پاره ای از نظریات و دیدگاه های خود – اگر نگوییم باز می داشت – لااقل محتاط می ساخت. فضایی را که وی در آن نفس می کشید، فضای بسیار سنگینی بود. “روحانیون برجسته” و “متفکر”ی همچون علامه طباطبایی، مکار شیرازی، مرتضی مطهری، و … – البته به تعبیر طرفدارانشان – که مدرن و امروزی به شمار می رفتند، نیز شریعتی را طرد و بایکوت نموده بودند.(۸)
وی با نشان دادن تمایلات سوسیالیستی خود و تجلیل از سوسیالیسم، تابوی موجود در فضای فکری – فرهنگی جامعه ایران – را، آن هم از موضع مذهبی – به چالش می کشید. هر چند که او در این رابطه اثری مستقل به نام سوسیالیسم ارائه نداد. گر چه کتاب ابوذر غفاری را که از عربی ترجمه کرد، با زیر عنوان خداپرست سوسیالیست منتشر نمود.
شریعتی برعکس دیگر اندیشمندان دینی گرایشات و عشق و علاقه خود به سوسیالیسم را انکار نمی کرد. او با سرمایه داری به شدت مخالف بود و از این جهت خود را در کنار کارگران و استثمار شدگان قرار می داد. جمله زیر مخالفت شدید وی با نظام استثماری سرمایه داری به خوبی به تصویر میکشد:
در طیف مذهبی نو اندیش جامعه ایران، سازمان مجاهدین اولیه نیز گرایشات سوسیالیستی خود را انکار نمی کردند و رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی و نفی استثمار را در دستور کار خود قرار داده بودند. البته پیش از آنها نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری زنده یاد دکتر محمد نخشب و بعدها حتی دکتر پیمان و دکتر سامی(که خود از یاران و همکاران نخشب بودند) نیز علائق و حس همدلی خود را انکار نمی کردند.(۱۰)
او تمایلات سوسیالیستی خود را با توجه به مذهبی بودن جامعه از زبان و رفتار شخصیت های مذهبی و رفتارهای عدالت خواهانه آنها توجیه و تبیین می کرد.
نگاه شریعتی به سوسیالیسم، نه از موضع صرفا مادی – به معنای ماتریالیستی – که همراه با گرایشی معنوی، اخلاقی و عارفانه می باشد. و البته نه سوسیالیسمی صرفا “اخلاقی”، که باید با قید و بندهای اخلاقی بدان دست یافت. چرا که او برادری را جز در یک نظام برابرانه ممکن نمی داند:
شریعتی اما در بیان گزاره ها و برداشت های دینی خود، از بسیاری از عقاید و ایدئولوژی های مدرن زمانه بهره می برد. ایدئولوژی هایی که او آنها را انسانی ارزیابی می کرد و در اخلاق نیز آنها را از جهان سرمایه داری متفاوت می دید. مارکسیسم، اگزیستینسالسیم، سوسیالیسم و…
او گر چه باور دینی داشت، اما هرگز نمی توانست چشم خود را بر دست آوردهای مفید و مثبت بشری نیز بپوشاند. چرا که وی برای تفکر، تلاش و خردورزی انسانی حرمت قائل بود و دست آوردهای مثبت و مفید بشری را – به ویژه در زمینه ی برابری – ارج می نهاد. و در همین رابطه – برعکس بسیاری از منتقدان متعصب، و مذهبی های دگم – به صراحت بر این امر تاکید می نمود که:
از نظر او :
چرا که برای شریعتی سوسیالیسم تنها یک نظام اقتصادی – سیاسی نیست. در بینش او یک نظام اخلاقی نیز به شمار می رود:
چرا که حتی اگر بر اساس تحلیل های مارکسیستی و ماتریالیستم تاریخی، نقش زیربنایی اقتصادی را در جهت گیری ها و رفتار انسان ها تعیین کننده بدانیم، و نیز اگر بر این باور باشیم که سرمایه داری(کاپیتالیسم) و سوسیالیسم دو سیستم کاملا متفاوت و متضاد اقتصادی می باشند که در رفتارها و هنجارها و ارزش های اجتماعی، دو نوع انسان متفاوت را می آفرینند، پس سخن گفتن از دو نوع انسان نیز درست می باشد. این که شریعتی تاکید می کند که؛ “اخلاق یک سوسیالیست اخلاق یک مسلمان است”، بر اساس ارزش هایی است که نظام های اقتصادی سمت و سوی می دهند. در یک نظام سوسیالیستی بدیهی است که “انسان سوسیالیست”، میبایست به مرحله ای از فداکاری و گذشت رسیده باشد که به خاطر ارزش های انسانی – اجتماعی و مفاهیمی چون عدل و برابری از زیاده خواهی و زیاده طلبی به دور باشد. یعنی نه تنها به زور سیستم و نظام اقتصادی – سیاسی، که بر اساس شعور، درک و تمایلات برابری طلبانه و عادلانه خویش از استثمار طبقاتی و سوء استفاده از قدرت و سرمایه فاصله گرفته باشد:
سرمایه داری، برای انباشت هر چه بیشتر سرمایه در دستان سرمایه دار، و محروم ساختن اکثریت از آن، نه تنها خود را از جامعه جدا می سازد، که با بی رحمی هر چه تمام، بسیاری از پیوندها و رابطه های خانوادگی، قومی و ملی را نیز از هم می گسلد.
امروز نیز به درستی می بینیم که سرمایه دار، از جامعه فاصله می گیرد، و سر از جاهایی در می آورد که حتی کارمندان متوسط و حتی بسیاری از رییس ها و مدیران ادارات و موسسات مهم نیز بدانجاها دست رسی ندارند. هتل هایی که خرج یک شب آن برابر با درآمد چندین ساله افراد معمولی است. درست به همانگونه که در سیستم های اجتماعی دوران فئودالیسم و سلطنتی. و البته همه این سرمایه ها نیز به قیمت رنج و فقر دیگران.
سوسیالیسم امری ضروری و حیاتی است. نتیجهی کند و کاو، و حاصل تلاش های آزادی خواهانه و آرمانگرایانه مبارزات بشری است. درست به همانگونه که بشر در مسیر تکاملی خود، برای رهایی از چنگال استبداد و سلطه، با فدا کردن آرمانگراترین نمونه های خود، به دموکراسی رسیده است، در رابطه با استثمار و رهایی از آن نیز با دادن قربانی های فراوان به اندیشه عدالت اجتماعی و طبقاتی رسیده است. موردی که به گونه یی شفاف با تکامل اجتماعی انسان ارتباط و پیوند تنگاتنگی دارد. موضوعی که شریعتی نیز بر آن تاکید میکند:
او نه تنها سوسیالیسم را که دموکراسی را نیزاز برترین دست آوردهای بشری می دانست و بدانها ارج می نهاد. اما در عین حال سوسیال دموکراسی را از سوسیالیسم تفکیک می کرد، چرا که بر این باور بود که سوسیال دموکراسی – که پیش از این پلی بود میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم و البته امروز به کاپیتالیسم نزدیک تر است – با آمبورژوازه کردن جامعه، سدی و مانعی بر سر راه جنبش های اجتماعی رادیکال می شود:
اما چرا شریعتی خود را سوسیالیست می داند؟ سوسیالیسم چه ارزش هایی را خلق می کند که شریعتی را مدافع جان شیفته خود ساخته است؟ مکانیسم آن در دیدگاه او چیست؟ و تعریف و تبیین شریعتی از این مقوله بشری کدام است؟ آیا پیدایش این سوسیالیسم – آنچنان که مارکسیست های کلاسیک می پنداشتند که چون جبری است پس باید آن را پذیرفت – شریعتی بدان تن می دهد، یا اینکه او ارزش هایی را در آن می یابد، که عاشقانه از آن دفاع می کند؟ می توانیم پاسخ این پرسش ها را از قلم خود شریعتی بخوانیم:
شریعتی در رابطه با سوسیالیسم تبدیل به الگویی بی نظیر می شود. الگویی برای مذهبی هایی که به عدالت و برابری عشق می ورزند، و نیز پیامی عمومی برای کسانی که هنوز نمی توانند مفهوم روشنفکری مذهبی را درک کنند.
آنچه که می توان در این رابطه از شریعتی آموخت، این است که نیازی به پیوند سوسیالیسم با ماتریالیسم نیست. می توان مذهبی بود و سوسیالیست. می توان به خدا و ماوراءالطبیعه باور داشت اما به سوسیالیسم نیز به عنوان سیستمی اقتصادی – اجتماعی معتقد بود. هیچ تناقضی هم در میان نیست. اگر سرمایه سالاران و آخوندها می توانند از دل مذهب سرمایه داری را تعریف و توجیه کنند، پس می توان از دل مذهب سوسیالیسم را نیز برون آورد. درست به همانگونه که در الهیات رهایی بخش آمریکای جنوبی!
استدلال های مذهبی اش بماند برای فرصتی دیگر. چرا که سخن از دیدگاه شریعتی درباره سوسیالیسم است. اینکه آیا او چگونه سوسیالیسم را با اسلام در تناقض نمی دیده است و چه دلایل دینی برای این گرایش خود داشته است، می تواند موضوع مقاله ای دیگر باشد.
۱. درست است که حالا دیگر هر کسی – حتی برخی از طرفدارانش – تلاش می کنند تا به زعم خود او را از این “اتهامات” تبرئه سازند! برای نمونه، روزها و ماه های آغازین پس از انقلاب، همه نیروهای سیاسی، حتی محافظه کارترینشان و شاید هم ضد انقلابی ترینشان سعی بر این داشتند تا ثابت کنند که آنها نیر در انقلاب نقشی داشته اند. جریانات، سازمان ها و احزاب انقلابی هم در مسابقاتی تبلیغاتی سعی بر این داشتند تا نشان دهند که خود نقش بیشتری در ایجاد انقلاب داشته اند. دوستداران شریعتی نیز افتخارشان این بود که شریعتی معلم انقلاب نامیده می شد. فضای سرکوب و جنایت پس از انقلاب که محصول حاکمیت ارتجاعی و به شدت ضد انقلابی روحانیت – ضد انقلاب به معنای واقعی کلمه – بود، فضا را تغییر داد و باعث شد تا انقلابی ترین افراد و جریانات سیاسی سعی در کم رنگ جلوه دادن نقش خود در انقلاب نمایند!
۲. حمید عنایت در اثر تحقیقی خود “اندیشه سیاسی در اسلام معاصر”، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۵، اشاره به نقش شریعتی در اشاعه سوسیالیسم اسلامی، دارد: “… این نفوذ نه فقط در پیشبردن و پروردن مبانی نظری سوسیالیسم اسلامی آن چنان که جوانان تحصیلکرده می فهمند، بلکه در اشاعه دادن ویژگی های اسلام مبارز نیز بوده است…” ص ۲۶۸
– کریستر هدین در کتاب خود “الهیات رهایی بخش علی شریعتی – مفاهیم غربی در اسلام انقلابی شیعه ” می نویسد: “سخنرانی های شریعتی پیرامون سوسیالیسم ، بسیاری را، بیش از همه جوانان را به سوی یک سوسیالیسم اسلامی جذب کرد.” ص ۱۱۱ . او در صفحه ۱۱۰ از شریعتی و پدرش به عنوان سوسیالیست های مسلمان یاد می کند. (کتاب به زبان سوئدی نوشته شده است. و در سال ۲۰۰۶ توسط انتشاراتی “سویدیش ساینس پرس” انتشار یافته است).
۳. م. آ. ۱۶، ص ۶۲ و ۳۷۷. چاپ ۱۳۶۰
۴. کریستر هدین، ص ۵۴ (کتاب به زبان سوئدی)
۵. م. آ. ۲۳، چاپ ۱۳۶۱، انتشارات مونا، ص ۱۱۵
۶. همان، ص ۳۵۰
۷. م. آ. ۴، ص ۱۶۱
۸. مقالات مکارشیرازی در مجله مکتب اسلام. نامه مطهری به خمینی و نیز بعضی از نقدهایش به شریعتی. فتوای طباطبایی. و بسیاری از آخوندهای ریز و درشت دیگر!
۹. م. آ. ۱۸، ص۱۱۴ و ۱۱۵
۱۰. برای آشنایی بیشتر با نهضت خداپرستان سوسیالیست به کتاب ارزنده “سوسیال دموکراسی دینی”، اثر مرتضی کاظمیان، رجوع شود.
۱۱. م. آ. ۲۰، ص ۴۸۱
۱۲. م. آ. ۲۳ ، چاپ ۱۳۶۱ ص ۱۱۵
۱۳. م. آ. ۲۳، ص ۳۵۰
۱۴. م. آ. ۱۰ ، ص ۸۰ . چاپ ۱۳۵۹
۱۵. م. آ. ۲۲، ص ۲۲۲
۱۶. م. آ. ۴، ص ۳۵۹ و ۳۶۰
۱۷. م. آ. ۲۲، ص ۲۲۰ و ۲۲۱
۱۸. م. آ. ۱۰ ، ص ۷۹ . چاپ ۱۳۵۹