رویارویىی دو فکرِ دینى
کمتر از ۶ ماه از مرگ نابهنگام على شریعتى، جامعهشناس انقلابى ایران، نگذشته بود که در اوج بحثهاى نیروهاى مذهبى درباره وى، نامهاى به امضاى مهندس مهدى بازرگان و آیتالله مرتضى مطهرى منتشر شد. این نامه که به خط آیتالله مطهرى نگاشته شده است، تاریخ ۲۳ آذرماه ۱۳۵۶ را بر پیشانىی خود دارد. آخرین روزهاى آذر ماه ۵۶، تحولات ایران به سویى مىرفت که شورشهاى دانشجویى و گاه مسلحانه، به آرامى تبدیل به ناآرامى هاى شهرى مىشد. ایران در آستانهی انقلاب بود، لیکن هنوز نشانههاى روشن آن را کسى نمىدید. با این همه على شریعتى و نوشتهها و گفتههایش در خیزشى که از دانشگاه به میان مردم مىرفت، تاثیرى شگفتآور گذاشته بود. از طرفى شریعتى از همان هنگام که ظهور کرد و ناماش دهان به دهان مىچرخید، تا سفر بزرگاش و حتى پس از آن، عشق و کین بسیارى انگیخت. پدیدهی “شریعتى”، که اتفاقاً پدیده منحصر به فرد تاریخ روشنفکرى ایران نیز هست، از آن جهت پرمناقشه شد که پروژهی خود را نوسازى دینى قرار داده بود. انتشار نامهی مهندس بازرگان و آیتالله مطهرى دربارهی او ابعاد گستردهی مناقشه بر سر شریعتى را آشکارتر مىکند.
آیتالله مطهری، نامه را چنین آغاز مىکند:
در ادامه نامه تاکید شده است :
اما در این نامه آنچه مناقشهها را افزون کرد، بخش پایانى آن بود. نویسندهی نامه در این بخش آورده بود :
در پایان این نامه نیز تاکید شده بود :
وعدهی پایانى البته هیچگاه محقق نشد. مهندس بازرگان چندى پس از انتشار این نامه و واکنشهاى محافل سیاسى و روشنفکرى، اعلام کرد که امضاى خود را از این نامه پس مىگیرد. آیت الله مطهرى اما امضاى خود را پس نگرفت و البته نظرات خود را نیز در “نشریاتى” که وعده کرده بود منتشر نکرد. آنقدر که امضاى بازرگان بر این نامه شگفتآور بود، امضاى مطهرى چندان عجیب تلقى نشد. آنان ماجراهاى حسینیه ارشاد و نحوه خروج آیتالله مطهرى از هیاتمدیرهی آن را مىدانستند، و انتشار این نامه را نیز تبعات آن جدایى دانستند.
لیکن مهندس بازرگان چگونه چنین نامهاى را امضا کرد؟ در این باره اطلاعات زیادى در دست نیست. اما انتقاداتى که به شریعتى در این نامه وارد مىشود، بعدها بخشهایى از روحانیان به خود بازرگان نیز وارد کردند. از طرفى اینکه “تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربى” بوده و از “فقه اسلامى” بىخبر مىماند، انتقادى است که انتظار طرح آن از سوى مرحوم بازرگان نمىرود. اینکه این نامه چگونه تهیه شده است، نکتهاى است که مطلعان باید معلوم کنند. لیکن اینکه بازرگان امضاى خود را پس گرفت، نشان مىدهد که حداقل با بخشهایى از نامه موافق نبوده است.
اما انتقاد آیتالله مطهرى به شریعتى، در این نامه، بعدها به مخالفتى همهجانبه تبدیل شد. مطهرى فرصت نیافت که انتقادات خود را در نشریاتى مستقل منتشر کند، لیکن پس از حدود ۱۵ سال، برخى نوشتههاى خصوصى او در انتقاد از شریعتى توسط دوستداراناش منتشر شد و ابعاد بیشترى از ماجرا را از پرده بیرون انداخت.
از همان زمانى که شریعتى کارش بالا گرفت، تفاوت دیدگاهاش با روحانیت نیز آغاز شد. شریعتى بارها انتقادات تندى از روحانیت مطرح مىکند که بخشى از آن در زمان حیاتاش نیز منتشر شده است. او حتى به نقد واژهی “روحانى” به عنوان لغتى در برابر “جسمانى” مىپردازد و آن را ساختهی صفویان مى داند که معتقد است بسیارى از پیرایهها به دین را آنان بستهاند و حتى از مسیحیت الهام گرفتهاند. شریعتى تعبیر “عالم اسلامى” را در برابر “روحانیت” مى نشاند.
هر چه انتقادات شریعتى از روحانیت افزون شد، موضعگیرى روحانیون نیز در برابر او افزایش یافت. شریعتى کوشید تا در یک جلسه پرسش و پاسخ اتهام مخالفت با روحانیان را از خود دور کند و تاکید کرد که او با “عالمان اسلامى” هیچ مشکلى ندارد. لیکن انتشار کتاب “تشیع علوى و تشیع صفوى” مخالفتها را به دشمنى بدل کرد. او در این کتاب به “علامه مجلسى” انتقادات سختى وارد کرده بود که چگونه توانسته احادیث غیر معتبر را درباره امامان شیعه در کتاباش گردآورى کند. شریعتى در این کتاب نمونههایى نیز آورده بود. انتشار این کتاب هرگونه امکان حل مسالمتآمیز ماجراى شریعتى و روحانیان سنتى را منتفى کرد.
او خود در یکى از نامههاى خصوصىاش که به “پدرش” نگاشته، در پاسخ به انتقاد پدر که اگر مجلسى و… را از شیعه بگیریم چه مىماند، پاسخ داده است که شیعه مگر فقط همین افراد را دارد؟ او تاکید مىکند که من بین امام معصوم و مجلسى، اولى را برگزیدهام. به این ترتیب مشخص بود که شریعتى از انتقادات خود دست نخواهد کشید. سپس روحانیون سنتى که خطرى بزرگ از جانب شریعتى احساس مىکردند، کوشیدند تا به مقابله با وى بپردازند. بسیارى کتابها و نقدها و جزوهها و سخنرانىها علیه شریعتى منتشر شد و او به انواع اتهامات سنىگرى و وهابىگرى متهم گردید. شریعتى در پاسخ به یکى از این کتابها با عنوان “دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعى و دکتر على شریعتى”، نامهاى تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیتالله گلپایگانى و دیگر آیات عظام نیز فرستاده است.
شریعتى در همین زمان با مجله مکتب اسلام هم درگیر شد. به این مجله نامهاى نوشته و خواستار دریافت مدارک تاریخى یکى از ادعیه شده بود. پاسخ مجله که به صورتى علنى منتشر شد، حاوى انتقادات و حملات تندى به شریعتى بود. مکتب اسلام برخى نوشتههاى دیگر شریعتى را هم نقد کرد، از جمله تفسیر او از آن آیه قرآن را که میوه ممنوعهاى را که آدم خورد و از بهشت رانده شد را میوهی “آگاهى” و رانده شدن از “بهشت بىخبرى” تعبیر کرده بود. به این ترتیب پس از روحانیان سنتى، روحانیان نوگراى حوزه نیز به رویارویى علنى با شریعتى کشیده شدند. آیتالله مطهرى اما تا زمان انتشار نامه مشترک با مهندس بازرگان، در حاشیه این انتقادات مانده بود.
شهادت آیتالله مطهرى در بدو پیروزى انقلاب، اجازه علنىتر شدن این اختلافها را نداد. بعدها مشخص شد که تقریباً همزمان با انتشار نامهی مشترک مطهرى و بازرگان، او نامهاى نیز به آیتالله خمینى، رهبر فقید انقلاب، نوشته و در آن از ایشان “اجازه” خواسته است که از “بتسازى” شریعتى جلوگیرى کند. از پاسخ رهبر فقید انقلاب به این نامه اطلاعى نداریم. لیکن نامهی مطهرى گویاى بسیارى از اختلافات بنیادى دو تفکرى است که در یک مقطع تاریخىی خاص، براى “انقلاب سیاسى” متحد شده بودند.
مطهرى در این نامهی “هشدارآمیز” خود، چند مسئله را مطرح مىکند که مهمترین آن مسئلهی شریعتى است. او از اینکه شریعتى در کنار سیدجمال و اقبال مطرح مى شود، ابراز نگرانى کرده و مىگوید:
مطهرى مىافزاید :
او در این نامه توصیه مىکند که مقالات شریعتى در کیهان خوانده شود که:
رویارویى روحانیت و شریعتى حتى به سطح نوگراترین روحانیان همدورهی شریعتى نیز کشیده شد و مطهرى شاخصترین منتقد او بود. شاید مهمترین دلیل این رویارویى، همان نکتهاى باشد که در نامهی مشترک مطهرى و بازرگان نیز به آن اشاره شده است. شریعتى از برخى مسلمات “فقه اسلامى” عدول کرده بود.