روشنفکرانِ دینی و مفهومِ زنِ مسلمانِ انقلابی
تا کنون تحقیقاتِ فراوانی در زمینهی مشارکتِ زنانِ ایرانی در انقلابِ سال ۵۷ انجام شده است. علاوه بر آن، میزانِ مقالهها و کتابهای علمی دربارهی شرایطِ زنانِ ایرانی پس از انقلاب، و به قولِ بسیاری، رو به تنزل رفتنِ جایگاهِ و موقعیتِ زنان، بسیار نگاشته شده است. ولی، از یک سو، به چراییی حمایتِ بسیاری از زنانِ ایرانی، از گروههای مذهبی، در دورانِ انقلاب، و اینکه، چرا این زنان خواستارِ یک حکومتِ اسلامی شدند، بسیار کم پرداخته شده است. علاوه بر آن، نقشی که روشنفکرانِ دینی، چون علی شریعتی و مرتضی مطهری، در شکلدهیی مفهومی به نامِ زنِ مسلمانِ انقلابی داشتند، خود قابلِ تامل است.
شاید برای بسیاری، کنارِ هم گذاشتنِ نامِ علی شریعتی و مرتضی مطهری، درست به نظر نیاید، ولی، واقعیت این است که، از هر دوِ آنها، به عنوانِ روشنفکرانِ دینی یاد میشود، که نقشِ بسیار پُررنگی، در به وجود آمدنِ انقلابِ اسلامیی ایران، و پس از آن، حکومتِ اسلامی، ایفا کردند.
در کنارِ آن، این دو نفر، تنها روشنفکران دینیای هستند که نوشتهها و سخنرانیهای بسیاری در خصوصِ مسئلهی زنان، و ارتباطِ اسلام، و موضوعِ زنان مطرح کردند. باید گفت که، تا کنون، بسیاری از روشنفکرانِ دینی، در این خصوص، نوشتهی خاصی را منتشر نکردهاند. بهطورِ مثال، عبدالکریمِ سروش، سرشناسترین روشنفکرِ دینیی زندهی ایرانی، هیچ نوشته و یا صحبتی، دربارهی مسالهی زنان، و ارتباطِ آن با باورهای اسلامی نداشته است.
در این نوشتار، سعی خواهد شد، به نقش و تاثیرِ علی شریعتی و مرتضی مطهری، در برانگیختنِ شورِ انقلابی در بسیاری از زنانِ جوانِ ایرانی، در دورهی انقلاب، و همچنین، تعریفی که آنان از زنِ مسلمانِ آرمانی، ارائه دادند، بپردازیم.
حضورِ تعدادِ زیادی زنِ محجبه، در خیابانهای ایران، در سالهای انقلاب، از صحنههای بسیار شگفتانگیزِ انقلابِ ایران بود. این زنانِ با حجاب، زنانِ بیسوادِ تحتتاثیرِ روحانیون نبودند، بلکه، تحصیلکرده، و از طبقهی متوسطِ شهری بودند، که با چادر و روسری، به خیابانها آمده بودند، تا به حکومتِ شاهنشاهی “نه” بگویند.
این زنانِ تحصیلکرده، در حالی که نمیخواستند “مدرن” باشند، درعینِحال نیز، نمیخواستند “عقبمانده” و “اُمُّل” به نظر بیایند، و درنتیجه، به دنبالِ راهی برای شناختِ خود و رسیدنِ به تعریفِ جدیدی از خود میگشتند.
آنچه به عنوانِ اسلامِ ایدئولوژیک، از سالهای پیش از انقلابِ اسلامی، و تا زمانِ وقوعِ آن، تعریف شد، بسیار به این گونه زنان کمک کرد تا آن هویتِ جدید را بیابند. آنها، توسطِ نظریهپردازانِ انقلاب، دعوت شدند، تا به عنوانِ “زنِ ایدهآلِ مسلمان”، در فرآیندِ انقلاب، جضورِ فعال داشته باشند.
سر بر آوردنِ ایدئولوژیی اسلامی، نتیجهی یک دهه سرکوبِ تفکراتِ سکولار و چپ در ایران توسطِ محمدرضا پهلوی بود، که پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر محمد مصدق، و با کمکِ آمریکا، قدرتِ سیاسیی فراوانی یافته بود، و درنتیجه، به قلع و قمعِ نظراتِ مخالفِ خود پرداخت، از آن جمله بود ساکت کردن و فراری دادنِ سکولارهایی که در ملی شدنِ صنعتِ نفت دست داشتند، و تودهایهایی که مصدق را حمایت کردند. سرکوبِ غیرمذهبیها، فرصتِ خوبی برای مذهبیها بود، که ایدههای اسلامیی خود، و به دنبالِ آن، اسلامِ سیاسی را، به عنوانِ ابزاری برای رویاروییی با شاه، تبلیغ کنند.
اسلامِ سیاسی، تلاشِ جدیدی بود برای مقابله با موجِ سریعِ “مدرنیزاسیون” در ایران، که نتیجهی برنامههای اصلاحاتیی شاه، بهخصوص انقلابِ سفید سال ۱۳۴۱ بود. تلاشهای گروههای اسلامی بر این بود، تا با تفسیرهای جدیدی که از قرآن ارائه میکردند، نشان دهند که اسلام یک ایدئولوژیی مناسب برای مبارزه علیهِ بیعدالتی و فساد است. باورِ عمومی بر این بود که، غرب، مروجِ فساد است، و شاه، با گسترشِ فرهنگِ غربی، به رشدِ این فساد، کمک میکند.
در میانِ چهرههای مبلغِ اسلامِ سیاسی، بدون شک، علی شریعتی و مرتضی مطهری، از جایگاهِ ویژهای برخوردارند. این دو فعالِ سیاسیی ضدِ شاه، در فرآیندِ آغازِ تفکرِ انقلابی، تا به ثمر نشستنِ انقلاب، دارای نقشِ برجستهای بودند.
از علی شریعتی، به عنوانِ تئوریپردازِ اصلیی انقلابِ ایران نام برده میشود. برخی او را یک نظریهپردازِ مدرن، و برخی او را بنیادگرا مینامند، اگر چه بسیار سخت به نظر میرسد که او را در دستهبندی خاصی جای داد، ولی، او همانندِ تجددگرایان، خواستارِ ایجادِ اصلاحاتی در باورهای اسلامی نبود، بلکه، همانندِ بنیادگرایان، طالبِ اسلامی کردنِ همهی نهادهای اجتماعی بود، و بسی رادیکالتر از آن، او، بر این باور بود که، یک انقلابِ اسلامی میتواند تمام ریشههای امپریالیسم را از بین ببرد.
او زبان جدیدی را برای سخن گفتنِ از اسلام به کاربرد. به کمکِ تحصیلاتِ غربیاش، تلاش کرد که، اسلام را، به عنوانِ یک ایدئولوژیی برتر از سکولاریسم و مارکسیسم، معرفی کند. این رویکردِ جدیدِ به اسلام، برای نسلِ جوانِ آن دورهی ایران، بسیار جذاب و نو مینمود.
بدون شک، شریعتی، تاثیرِ شگرفی برای بسیاری از جوانانِ ایرانی، بهخصوص دانشجویان و دانش آموزانِ دههی ۵۰، داشت، و البته نیز، برای زنانِ تحصیلکردهای، که باورهای مذهبیی خود را حفظ کرده بودند. تصویرِ جدیدی که او از چهرههای مشهورِ زنانِ تاریخِ اسلام، مانندِ فاطمه و زینب ارائه کرد، کاملاً با تصویرِ سنتیی برآمده از تفکرِ روحانیون، متفاوت بود. زنانِ تصویر شده توسطِ شریعتی، زنانِ مظلوم و بیزبانی نبودند که مطیعِ شوهرانشان باشند، و در خانه بمانند، بلکه، آنها فعالانِ اجتماعیای بودند که، با ظلمِ زمانه به مبارزه برخاستند.
شریعتی، با تحصیلات، و پوششِ غربیاش، زنان را تشویق میکرد، تا در اقداماتِ انقلابیی علیهِ شاه، شرکت کنند. تصویری نیز که وی از فاطمه و زینب ساخته بود، کاملاً در جهتِ رسیدنِ به این هدف بود. او میخواست زنان را تشویق کند که بر علیهِ شرایطِ موجود بشورند.
شریعتی، زنانِ “مدرن” را به بادِ انتقاد میگرفت، و آنها را “عروسکهای فرنگی” میخواند. او آنها را متهم میکرد که، اصالتِ خود را از دست دادهاند، و از زنانِ اروپایی تقلید میکنند. شریعتی، بر این باور بود که، آزادیی زنان در غرب، یک توطئه برای فریب دادنِ زنانِ ایرانی بود، تا بدینوسیله، فساد در جامعه گسترش یابد.
تفکرِ شریعتی، در این مورد، بسیار شبیهِ مرتضی مطهری مینمود. اگرچه مطهری هیچگاه نمیخواست زنان را تشویق کند تا در انقلاب شرکت کنند، اما، همانندِ شریعتی میخواست موقعیتِ زنان در قوانینِ اسلامی را توجیهِ منطقی کند، و نشان دهد که، زنها بهترین موقعیت را در یک نظامِ اسلامی خواهند داشت.
مطهری، مانند شریعتی، میخواست که الگوی اسلامی برای زنانِ ایرانی بسازد، الگویی بر ضدِ آنچه غرب به فرهنگِ ایرانی صادر کرده بود، اگر چه این مدلِ مطهری، برخلافِ شریعتی، یک مدلِ انقلابی نبود، اما، هر دوی آنها، معتقد بودند که، اسلام برای همهی مشکلات پاسخی دارد، و مسائلِ زنان نیز، از این قاعده، مستثنی نیست.
شخصیتِ زنِ مسلمانِ آرمانی، در باورِ شریعتی و مطهری، با یکدیگر متفاوت بود. آنها براساسِ برداشتِ متفاوتِشان از اسلام، تصویرِ زنِ آرمانی را میکشیدند. برای شریعتی، یک زنِ مسلمانِ ایدهآل، یک فعالِ سیاسی بود. یک انقلابی، یک چریک. مسلمان بودن، به همان اندازه مهم بود، که مبارزه کردن علیهِ بیعدالتی. برای مطهری، در مقابل، زنِ ایدهآل زنی بود که، در چارچوبِ آموزههای اسلامی، همانطور که در قرآن تعریف شده، راهِ خود را پیدا کند.
به نظر میرسد که، شریعتی الهامبخشِ زنان برای شرکت در انقلابِ اسلامی بود، و مطهری، قوانینی را که در حکومتِ اسلامی باید توسط آنها اجرا شود، را معرفی میکرد. شاید بشود گفت، آنها مکملِ یکدیگر، و ادامهی یکدیگر بودند. مطهری کارِ شریعتی را کامل کرد. شریعتی شور آفرید، تا انقلاب به ثمر بنشیند، و مطهری، قانونِ آن حکومتِ اسلامیی برآمده از انقلاب را نوشت.
هم شریعتی، و هم مطهری، به دلیلِ نوعِ نگاهشان، از خلالِ تصورِ مذهبی به زنان، موردِ انتقادِ فمینیستها و محققانِ مسائلِ زنان، قرار گرفتند. آنها متهم شدند که، با کمکِ متونِ مذهبی، پدرسالاری را ترویج میکنند. بسیاری از انتقادات، از آن جهت بود که، بسیاری از منتقدان، موقعیتِ زنانِ ایرانیی بعد از انقلاب را، نتیجهی بلامنازعِ نظرات و آرا کسانی مانندِ شریعتی و مطهری میدانستند. ولی، آنچه را که باید مدِ نظر داشت، این است که، بسیاری از زنانِ جوانِ ایرانی، تحتِتاثیرِ گفتههای شریعتی به خیابانها رفتند، و خواستارِ سقوطِ نظامِ شاهنشاهی، و داشتنِ حکومتِ اسلامی شدند.
شریعتی، در دو سخنرانیی خود، که بعدها در قالبِ کتاب منتشر شدند، یعنی “فاطمه، فاطمه است”، و “انتظارِ عصرِ حاضر از زنِ مسلمان”، توقعاتِ خود را، از زنِ ایدهآلِ ایرانی، بیان میکند. در”فاطمه، فاطمه است”، او دخترِ پیامبرِ اسلام را، به عنوانِ زنی کامل، که میتواند، الگویی کامل، برای زنان باشد، معرفی میکند.
دختری مهربان برای پدر، همسری فداکار برای شوهر، و مادری دلسوز برای فرزندان، ولی، در کنارِ این صفات، او زنی بود که علیهِ ظلمِ زمانه به پا میخیزد. فاطمه، زنی کامل است، چون که، از وظیفهاش، چه در خانه، و چه در جامعه، آگاه است. وظایفِ خانگی، بخشی از زندگیی هر روزهی زنانِ ایرانی بود، و به طریقِ سنتی، با آن آشناییی کامل داشتند، ولی، تشویقِ زنِ مذهبی، برای حضورِ در محیطِ اجتماعی، در حالیکه به باورهای دینیاش وفادار بماند، موضوعِ جدیدی بود، بهخصوص، برای زنانی که، تا آن زمان، از آنها خواسته شده بود، برای انجامِ وظیفهی “طبیعی”شان، در خانه بمانند، و بدینوسیله، دینِشان نیز حفظ شود.
به اعتقادِ شریعتی، دنیای مدرن، در حالِ ساختنِ زنی بود، فارغ از ارزشهای سنتیاش، زنی آرایششده، با مغزی خالی. به عقیدهی او، زن مسلمان، در دنیای جدید، که به سرعت در حالِ تغییر است، باید الگویی اسلامی داشته باشد.
شریعتی، زن سنتی را نیز، مواخذه میکند، اگرچه نه به اندازهی زنِ مدرن. البته، او بیشترِ مردانِ سنتیای را موردِ انتقاد قرار میدهد، که با خشونت و زور، دخترانشان را در چهار دیواریها زندانی میکنند، و آنها را از تغییراتِ زمانه دور نگاه میدارند. اگرچه شریعتی، که به شدت زنِ مدرنِ غربی را، موردِ نکوهش قرار میدهد، و استقلالِ اقتصادیی زنِ اروپایی را، سبب رخت بربستنِ عشق از زندگیی خانوادگیی او میداند، و نگرانِ رسیدنِ نسیمِ آزادیی زنِ اروپایی به دیگر کشورها، از جمله ایران، است، اما، برای زنِ مسلمان نیز، که سالها به نامِ دین، از بسیاری از حقوقاش محروم شده نیز، دل میسوزاند.
از دیدِ شریعتی، زنِ مسلمان، از بسیاری از حقوقی که اسلام به وی داده، به ناحق محروم شده است، و شریعتی این محرومیت را، عاملی میداند که، زنِ مسلمان بتواند به راحتی طعمهی سرمایهداری و مصرفگرایی شود. شریعتی، که نه زنِ مدرن را مطلوب میداند، و نه زنِ سنتی را، به ارائهی الگوی جدیدی برای زنِ مسلمانی میپردازد، که دیگر، نه میخواهد مانندِ مادرش زندانیی سنتها، و نه مانندِ زنِ مدرن، بندهی مادیگری باشد.
زنانِ تاریخِ اسلام، الگوهایی هستند، که شریعتی بر میگزیند. او در تلاش است که، الگویی جذاب برای نسلِ جوانِ زنانِ مسلمانِ ایرانی ارایه دهد. فاطمه و زینب، همیشه، به عنوانِ الگویی برای زنانِ مسلمانِ ایرانی مطرح بودند، ولی، آنچه شریعتی از فاطمه و زینب میگوید، متفاوت است با آنچه سنتگراها گفته بودند. زنانِ مسلمان، از زجرها و سختیهای فاطمه، و از عفت و پاکدامنی و مظلوم بودناش، بسیار شنیده بودند، ولی، شریعتی تلاش کرد، تا چهرهی فعالِ او را در عرصهی اجتماعی، نیز، به تصویر بکشد.
او، در “فاطمه، فاطمه است”، به تفصیل به رابطهی محمد و فاطمه میپردازد، و اینکه، محمد او را “امِ ابیها” نامید، و برای ازدواجاش با علی، نظرش را خواستار شد، نشاندهندهی احترامی میداند، که محمد، برای دخترش، و درنتیجه، برای یک زن قائل شده است. شریعتی، از دورهی سختی که فاطمه در خانهی علی، به دلیلِ تنگدستی، و مدام در جنگ بودناش، میگذراند، سخن میگوید، و صبرِ فاطمه در برابرِ این مشکلات. ولی، زندگیی اجتماعیی فاطمه، و حیاتِ سیاسیاش، به گفتهی شریعتی، پس از مرگِ پیامبر، شروع میشود، و این، بخشِ دیگری است که، زنِ مسلمان باید فراگیرد. فاطمه، به خانهی تکتکِ یاران پیامبر میرود، تا به آنها یادآوری کند که، عهدی را که با وی بستند، تا علی را به عنوانِ جایگزینِ او بپذیرند، فراموش نکنند. فاطمه، برای دفاع از حقِ شوهرش، به عرصهی عمومی پا میگذارد، همانطور که، دخترش زینب، به دفاع از خونِ برادر، در کاخِ یزید سخنرانی میکند، و بدینوسیله، به انجامِ رسالتِ سیاسیی خود، به عنوانِ یک زن مسلمان، میپردازد.
زینب نیز، برای یاریی به حسین، برای مبارزه با ظلم، قیدِ همسر و فرزند را میزند، و به “انقلابِ کربلا” میپیوندد. به عقیدهی شریعتی، این ادای یک وظیفهی اجتماعی بود، که زینب را به کربلا کشاند. حضورِ زینب در کاخِ یزید، ماموریتی سیاسی _ اجتماعی بود، که میبایست به انجام برسد. او “پرچمِ انقلابِ کربلا” را به دست گرفت، و در مقابلِ ظلم ایستاد.
همهی این مثالها، به زنِ مسلمانِ ایرانی، این پیام را میداد که، اسلام، با داشتنِ این قهرمانان، به آنها توصیه میکند که، در عرصهی اجتماعی حضور یابند، و به مبارزه با فساد و ستمگری بپردازند.
یک دهه قبل از سخنرانیهای پرشورِ شریعتی، مطهری، در مجلهی “زنِ روز”، مجموعه مقالاتی را مینوشت، که بعدها، با نامِ “نظامِ حقوقیی زن در اسلام”، منتشر شد. در این کتابِ یازده فصلی، او مواردِ مرتبطِ با حقوقِ خانواده را، که در آن زمان بسیار موردِ بحث و مناقشه بود، از دیدِ منطقِ اسلامی، به تفصیل توضیح میدهد، و سعی دارد که، دلایلِ وجودیی آنها را، توجیهِ منطقی کند. از کتابِ “نظامِ حقوقیی زن در اسلام”، میتوان به عنوانِ پایهای برای قانونِ خانوادهای که پس از پیروزی انقلاب به اجرا در آورد، نام برد. موضوعاتی مانند ازدواجِ موقت، طلاق، چند همسری، و ارث، از جمله موضوعاتی است که مطهری در این کتاب سعی میکند با استدلال توضیح دهد، که وجودشان، بنا بر “فطرتِ” زنان، به نفعِ آنها است، و زنها با پذیرشِ آنها، و بهکارگیریشان در زندگیی خانوادگی، در اصل، مقام و منزلتِ خود را در بالاترین سطحِ ممکن حفظ میکنند.
مطهری، معتقد است که، اسلام، نه تنها زنان را محدود نکرده، بلکه، آزادیای که به آنها در چارچوبِ قوانینِ اسلامی داده است، بر طبقِ “طبیعت” و ارزشِ بالای اجتماعیی آنها است. بر اساسِ این استدلال، مطهری اعتقاد دارد که، حقوقِ زنان نیز باید بر مبنای “طبیعتِ”شان باشد. او، همانندِ شریعتی، جنبشِ زنان در غرب را شدیداً موردِ انتقاد قرار میدهد، و با این استدلال که، تلاشهای فعالانِ زنان این کشورها، به دلیلِ اینکه به تفاوتهای طبیعیی زن و مرد، و فطرتِ متفاوتشان توجه ندارد، نتیجه میگیرد که، این جنبش، به بیراهه میرود.
دیدگاهِ معروفِ مطهری، که بعدها، به عنوانِ استدلالِ رایجِ حکومتِ اسلامی، در ردِ فمینیسم و جنبشِ زنان، در رسیدنِ به حقوقِ برابرِ با مردان، بارها استفاده شده، این است که، زن و مرد در اسلام حقوقِ برابر دارند، ولی، حقوقِ مشابه ندارند، زیرا، داشتنِ حقوقِ مساوی، برخلافِ عدالت است، و حقوقِ برابر، زمانی شایسته است، که مسئولیتِ برابر نیز وجود داشته باشد. به نظرِ مطهری، این طبیعی است که، زنان، به دلیلِ ضعفِ جسمانی، و “عادتِ ماهانه”شان، کمتر از مردان قدرتِ تولیدی دارند، و درنتیجه، به حمایتِ آنها محتاجند، و به همین دلیل است که، حقوقِ خانواده، که بر اساسِ شریعت است، بر مبنای تفاوتِ فطریی زن و مرد، پایهریزی شده است. به عقیدهی مطهری، آزادی زنان در غرب، به دلیلِ استفادهی اقتصادی سرمایهداری از نیروی کارِ زنان، و جذبِ هرچه بیشتر آنها به کارخانهها، به وجود آمده است. به اعتقادِ او، آنچه ما احتیاج داریم، جنبشِ “تاریکِ” زنانِ غربی نیست، بلکه یک جنبشِ زنانِ اسلامی است، یک جنبشِ عقلانی، که ریشه در فرهنگِ هزارو چهارصد سالهی اسلامی دارد.
مطهری سعی داشت ثابت کند که، قوانینِ شریعت، در دنیای متجددِ امروزی نیز قابل اجرا است، و بهتر است زنان از این قوانین پیروی کنند، زیرا، این تنها راه است تا بتوانند شأنِ خود را حفظ کنند. او از ازدواجِ موقت با این استدلال دفاع میکند که در این نوع ازدواج زنان و مردان آزادی بیشتری دارند تا در ازدواجِ دائم، زیرا که، در ازدواجِ دائم زن باید شوهرش را به عنوانِ رییسِ خانواده بپذیرد، و از او اطاعت کند، ولی، در ازدواجِ موقت چنین اجباری وجود ندارد، مگر اینکه در قراردادِ ازدواج ذکر شود. او در تلاش است که نشان دهد ازدواجِ موقت میتواند یک سنتِ مناسب برای زندگی در دنیای مدرن باشد. زیرا، امروزه، به دلیلِ تغییرِ شرایطِ اجتماعی، افراد بسیار دیر ازدواج میکنند، درنتیجه، ازدواجِ موقت میتواند راهی باشد تا از بیبند و باریی جنسی جلوگیری شود. به اعتقادِ مطهری، با ازدواجِ موقت، دختران و پسران میتوانند به نیازهای جنسیشان پاسخ دهند، بدون اینکه، به سمتِ داشتنِ روابطِ نامشروعِ خارج از ازدواج کشیده شوند. به اعتقادِ مطهری، فلسفهی حجاب ریشه در طبیعتِ مرد در محافظتِ از همسرش، و کنترلِ روابطِ جنسیی او با دیگر مردان دارد. این طبیعتِ مردانه، که به باور مطهری، همان غیرت است، چیزی متفاوت با “حسادتِ زنانه” است. حسادتی که، زن، به دلیلِ خودخواهیاش، میخواهد از روابطِ جنسیی شوهرش جلوگیری کند. او غیرت را صفتِ لازمی برای حفظِ کانونِ خانواده میداند.
برخلافِ مطهری، شریعتی به حجاب یک معنیی ایدئولوژیک میدهد، و آن را یک عملِ سمبلیک میداند، که زنِ مسلمان برمیگزیند، تا به فرهنگِ مسلطِ غرب بگوید “نه”. او، به حجاب، به مثابهی لباسی مینگرد، که منعکسکنندهی تفکرِ نوینِ زنان است. نشانهی یک زندگیی انقلابی. او، به تفکرِ سنتی، که به حجاب، به چشمِ یک سنت مینگرد، میتازد، و زنانِ مسلمانی را که، حجاب را، به عنوانِ پرچمِ مبارزه با سرمایهداری برمیگزیند، میستاید. ولی، برای مطهری، حجاب یک دستورِ دینی است، که کارکردِ اجتماعیاش، مقابله با فساد و بی بندو باری است.
نگاهی که مطهری به فاطمه دارد، در تضادِ کاملِ با نگاهِ شریعتی است. برای مطهری، فاطمه، زنی است که، میگوید: “بهترین زنان، زنی است که، نه مردی او را دیده است، و نه او مردی را دیده باشد”. و بدین صورت، برای حضورِ زنان در محیطِ اجتماعی، محدودیت قائل است، در حالی که، فاطمهی شریعتی، یک فعالِ سیاسی است. فاطمهی مطهری، زن را از هرگونه مراوده با مردان باز میدارد، ولی، فاطمهی شریعتی، زنی است که، برای گرفتنِ حقاش، با مردان به صحبت مینشیند.
پر واضح است که، اگر شریعتی، همان روایتِ مطهریگونه را از فاطمه داشت، هیچکدام از زنانِ تحصیلکرده پذیرایش نبودند، زیرا، بارها مخاطبِ این روایتِ سنتی بودهاند، روایتی که نتوانسته بود به خیلی از سوالهایشان پاسخ گوید. اگر چه شریعتی، هیچگاه نقشِ سنتیی زنان در خانه را زیرِ سوال نمیبرد، ولی، پیرواناش اعتقاد دارند که، دیدگاههای او، در موردِ زنان، بسیار روشنفکرانهتر و بازتر از بسیاری از روحانیون مانندِ مطهری است.
زنِ ایدهآلِ انقلابی و مسلمانِ شریعتی، به زنانگیاش نمیپردازد. ظاهرش شبیهِ مادرِ سنتیاش نیست، همانگونه که شبیهِ زنِ “مدرن” نیز رفتار نمیکند. او بسیار ساده لباس میپوشد، و حجاباش را به عنوانِ پرچمِ تفکراتیاش برسر مینهد. تفکرِ شریعتی، در زمانهی انقلابِ ایران، بسیار هیجانانگیز و نو مینمود. آرای او برای زمانِ انقلاب شور و هیجان داشت. در حالیکه، مطهری، به زمانِ پس از شور میاندیشید، وقتی که انقلاب به ثمر برسد، و حکومتی با ثبات تشکیل شود. او به قوانین در زمانهی با ثبات میاندیشید.
بعد از انقلاب، ماموریتِ انقلابیی زنان به پایان رسید، آنها میبایست به خانهها بر میگشتند، تا به ایفای وظایفِ “طبیعی”شان بپردازند. تصویرِ انقلابیی فاطمه برای انقلاب مناسب بود، ولی، تصویرِ سنتیاش بیشتر به شرایطِ پس از پیروزیی انقلابِ اسلامی نزدیک بود. شریعتی، تصویرِ نخست را ساخت، و مطهری به تشریحِ نقشِ بعدی پرداخت. اگر چه زنانِ ایرانی نشان دادند که، نقششان را، تا جایی که بتوانند، خود، تعریف خواهند کرد.