دکتر شریعتی، خاطرات و اندیشهها
در فاصله كوتاهي كه به انتشار يادمان فراق معلم شهيد انقلاب، دكتر علي شريعتي مانده بود با سئوالاتي پيرامون «نفش فكري دكتر در پيروزي انقلاب»، نگرش وي بر برداشت سنتي از دين، ميزان نقدپذير بودن آراء ايشان، نحوهي برخورد دكتر با فرهنگ و تمدن مغربزمين و … به سراغ مهندس مهدي بازرگان رفتيم و ايشان با توجه به نامساعد بودن وضع مزاجي و فرصت زمانيكوتاهي كه تا انتشار ويژهنامه در اختيارشان نهاده بوديم، در گفتوگويي يك ساعته با سرويس معارف روزنامه جهان اسلام شركت نمودند و به ذكر نكاتي تاريخي- توضيحي دربارهي مقاطع خاصي از زندگي دكتر پرداختند كه ذيلاً توجه خوانندگان گرامي را به آن جلب مينمائيم :
ج : ارتباطم با دكتر شريعتي بسيار نزديك و صميمي، و آشناييام با او از خيلي وقت پيش بود؛ حتي يادم هستكه پس از شهادت او وقتي با مرحوم استاد محمدتقي شريعتي صحبت ميكرديم، ايشان به من گفت كه ميدانيد دكتر شريعتي را شما براي تحصيل جامعهشناسي به اروپا فرستاديد؟ من گفتم: يادم نيست. و ايشان گفتند كه : بله با علي بعد از تمام كردن متوسطه، خدمت شما رسيديم و گفتيم كه او تمايل به تحصيل در فرنگ دارد و ميخواهد با شما مشورت كند كه در چه رشتهاي تحصيل كند و شما گفتيد، اروپا رفتن خيلي هم خوب است و بهتر است كه جامعهشناسي بخواند؛ چون معمولاً استادان جامعهشناسي و جامعهشناسان اغلب متفكريني هستند كه ضدديناند و اساساً جامعهشناسي به عنوان يك رشتهي الحادي و ضد خدا معرفي شده است و حتي يهوديها بيشتر جامعهشناسي ميخوانند، و اينكه جامعهشناسي رشته و زمينهاي است كه از آن خيلي ميشود به نفع اسلام و پاسخگويي به ايرادات استفاده كرد. و ايشان [علي شريعتي] رفت. به اين ترتيب من چنين همكاري نزديكي با علي از همان اول داشتم. بعدها هم كم و بيش با هم بوديم. اما در سخنرانيهايش در آن پنج سال كه اوج فعاليت او بود، خيلي حضور نداشتم و فقط گاهگاهي در حسينيه ارشاد حاضر ميشدم. كتابهاي دكتر شريعتي را هم بيشتر آن نوعش را ميخواندم كه مورد اعتراض و اتهام و هوچيگري بود، مانند «تشيع علوي و تشيع صفوي»، چرا كه با اصول كلي تفكر وي و جهت حركتش توافق داشتم و خود را ملزم ميديدم كه مدافع آراي منطقي او باشم. در آن سالها، آقايي به نام محمدعلي انصاري كتابي به نام «دكتر چه ميگويد؟» نوشته بود و تهمتهاي بسيار عجيب و زشت به دكتر وارد كرده بود. من آن كتاب را كه خواندم، ديدم مطالبي را به دكتر استناد داده كه نه تنها به عقل جور در نميآيد، بلكه حتي مأخذ آنها را نيز معرفي نكرده است؛ مثلاً گفته دكتر در فلان كتاب و فلان صفحه به حاضرين در سخنراني خود گفته است كه چرا وقت خود را در اينجاها تلف ميكنيد! برويد و در همين باشگاه رو به روي حسينيه- كه از مراكز فساد و وابسته به ساواك بود- تفريح كنيد! من واقعاً متعجب شدم و شاخ در آوردم، و چون نشاني داده بود، اين كتاب را تهيه كردم و خواندم اما اثري از آن حرفها نديدم… و حتي به مرحوم دكتر بهشتي گفتم، آقا چرا يك روحاني بايد چنين مزخرفاتي را بنويسد؛ اين وظيفهي شماست كه پاسخ دهيد؛ چون من اگر پاسخ بگويم يك نفر غير معمّم هستم و از همان قماش كه دكتر شريعتي بود؛ شما لااقل جواب بدهيد. مرحوم دكتر بهشتي گفتند كه شما بهتر ميتوانيد جواب بدهيد و من گفتم كه قبلاً جواب دادهام و باز هم جواب ميدهم، اما شما موقعيتي داريد كه روي منبر بهتر ميتوانيد به اين اتهامات جواب بدهيد…
پس از اختلاف دكتر شريعتي با مرحوم استاد مطهري، اطلاعيه و اعلاميه مشتركي از طرف بنده و مرحوم مطهري منتشر ميشود. خود دكتر شريعتي گفته بود كه من اختيار تامّ ميدهم به مطهري و بازرگان كه كتابهاي من را بخوانند و هر جا را كه لازم ديدند خودشان اصلاح كنند…
ج : شايد؛ ولي يادم هست كه در همان اواخر، مرحوم مطهري به بنده مراجعه كرد و اين كار را شروع كرديم. مرحوم مطهري گفت : اجازه بدهيد از همان كتاب «چه بايد كرد» و «از كجا آغاز كنيم» شروع كنيم. يك جلسه هم نشستيم و آن كتاب را خوانديم. اما بعداً گرفتاريهايي پيش آمد و دوران مبارزات شروع شد و در نتيجه فرصتي پيدا نكرديم كه آن كار را ادامه دهيم. اين مقدمه را به اين لحاظ گفتم كه من كتابهاي دكتر شريعتي را بهطور كامل و دقيق و آنگونه كه سئوالات شما ايجاب ميكند، مطالعه نكردهام و نميتوانم بهطور دقيق به سئوالات شما پاسخ دهم. و متأسفانه من علاوه بر اين، فرصت و حالي ندارم، بضاعت علمي پاسخ به اين مسائل مهم را هم ندارم، و حيف است كه در مورد شريعتي پاسخهاي سبك و سست داده شود.
ج : واقع مسئله اين است كه من امضايم را پس نگرفتم؛ مسئله از اين قرار بود كه در آن بحبوحهي حملات به دكتر شريعتي كه متأسفانه از ناحيهي برخي علما نيز به آن دامن زده ميشد و حتي مثلاً آقاي مرتضي عسكري گفته بود كه دكتر شريعتي اعدا عدو دين است- البته من از خودش اين را نشنيدم ولي از ديگران شنيدم- و يا مثلاً از مرحوم علامه طباطبايي نيز نوشتهاي در مورد شريعتي گرفته بودند كه البته به آن تندي و زشتي كه پاسخ ديگران بود، نبود و ايشان گفته بودند «كه آراي دكتر شريعتي عموماً با آنچه ما از دين ميفهميم تطبيق نميكند.» در اين ميان من كه با مرحوم مطهري ارتباط و نزديكي بسيار صميمانهاي داشتم، فكر كردم كه همانطور كه اگر دكتر بهشتي در جواب انصاري مطلبي ميگفت مفيد بود، مرحوم مطهري هم اگر در مورد دكتر شريعتي مطلبي بگويد خيلي مفيد خواهد بود.
اتهامات عليه دكتر شريعتي تا آنجا پيش رفته بود كه او را بيدين، معاند و ضدخدا معرفي ميكردند. و من فكر كردم كه اگر مرحوم مطهري در مورد دكتر چيزي بگويد مفيد خواهد بود… در آن جمعي كه همه بوديم، به ايشان تكليف شد كه چيزي در اين مورد بگويند و يا بنويسند و ايشان گفتند كه به طور مشترك با شما (مهندس بازرگان) اعلاميه بدهيم. و من هم قبول كردم چون وسيلهاي بود كه مرحوم مطهري در اين مورد چيزي بگويند. لذا با مشورت يكديگر متني را تهيه كرديم و بيشتر هم ارزش آن كار، به خاطر امضاي آقاي مطهري بود،چون شخصيتي روحاني و محقق و ذينفوذ بود. در آن نامه ما با ذكر مراتب ايمان و اعتقاد و خدمات دكتر شريعتي و نبوغ او و تأثير او در انقلاب و مؤمنسازي جوانان،به ذكر نكاتي پرداختيم. مثلاً از آنجا كه ايشان در غرب تحصيل كرده و از منابع دست اول دور بوده، ممكن است در بعضي نظرات خود آنگونه كه بايد و شايد، نظرات دقيق و عميق و مطابق با نصوص ديني ارائه نكرده باشد. واقعاً هم تمام نظريات ايشان كه درست نبوده و نيست. اما عمده نظر ما اين بود كه بگوييم ايشان مسلمان است، علاقهمند، معتقد و خدمتگزار به نسل جوان… اما پس از انتشار اين اطلاعيه، حتي از طرف دوستان هم به من اعتراض شد. بازار تهمت و شايعه هم كه ميدانيد در كشور ما هميشه داغ و پرمشتري است. از همين نامه كه جهت دفاع از دكتر تهيه شده بود برداشتهاي متناقضي صورت گرفت. مثلاً عدهاي آمدند و گفتند آقا، اين چه كاري بود، اطلاعيهاي داديد كه دستآويز ساواك هم شده است… لذا شايد درست برعكس آن چه كه ما از آن نامه انتظار داشتيم، تأثيري متضاد به وجود آمد. چون آن نامه، نود درصد تأييد و تجليل شريعتي بود و اصلاً قابل قياس و مقايسه با آنچه كه علما در مورد شريعتي داده بودند، نبود- حتي در مقايسه با متينترين و مؤدبانهترين آنها كه از مرحوم علامه طباطبايي بود-. ولي از آنجا كه در آن نامه، اشارهاي هم كرده بوديم كه آنچه ايشان گفته است ممكن است به طور تام درست و دقيق نباشد، مورد رنجش دوستان واقع شد. البته ساواك هم از اين مسئله استفاده كرد و چون قصدش اختلافاندازي بود شايد به نشر آن نامه اقدام نموده باشد تا ميان ما و شريعتي اختلاف بيفكند. بر اين اساس لازم بود كه بنده يك اعلاميهي توضيحي هم بدهم، در آن نامه، ضمن بزرگداشت مجدد شريعتي، گفتم و نوشتم كه از روشنفكران ما انتظار نميرود كه شخصپرست و متعصّب باشند، چنانكه شريعتي هم اين گونه نبود. اين بود كه نه من و نه مرحوم مطهري هيچ يك امضاي خود را پس نگرفتيم، بلكه ميخواستيم خشم و هيجان بسيار شديد طرفداران متعصب شريعتي را كه در خصوص انتشار آن نامهي مشترك ايجاد شده بود- و تحقيقاً مطلوب دكتر شريعتي هم نبود- تقليل و تسكين دهيم. با اين حال، اقدام و پاسخ به اتهامات و نظرات روحانيون و علما را من ادامه دادم… ملاقاتي با مرحوم آقاي محلاتي داشتم؛ ايشان از كساني بود كه هنوز چيزي عليه دكتر شريعتي نگفته بود. ايشان تابستانها به تهران و شمال ميآمدند. يكي از دوستان شيرازي با من صحبت كرد و قبل از اينكه آيتالله محلاتي به تهران بيايد به من گفت كه آقاي محلاتي را درياب! و با ايشان قبل از آنكه عليه شريعتي چيزي بگويد، صحبت كن. من هم با آقاي محلاتي ديدار و ملاقاتي داشتم. ايشان هم از من پرسيد، نظر شما در مورد شريعتي چيست؟ من گفتم كه بعضي كتابهاي شريعتي را كه ميخواندم، از جمله «فاطمه، فاطمه است»، به ارادت و احترام من نسبت به ائمه و شخص حضرت زهرا(س) افزود؛ و البته منظورم از گفتن اين مطالب آن بود كه به آقاي محلاتي به طور ضمني گفته باشم شريعتي شيعه است و معتقد به اهل بيت. بعد اين داستان را برايش تعريف كردم كه: در يك سالي، كه آقاي محمدامين جبلعاملي به ايران و به حسينيه ارشاد دعوت شده بود، در يك مهماني خصوصي كه طالقاني، مطهري، جزايري و عدهاي ديگر هم بودند، من از ايشان پرسيدم كه آيا اين شايعه درست است كه آخرين سخنراني شما به اين علت لغو شد كه دكتر شريعتي در پاسخ به دانشجوياني كه از اهلبيت سئوال كرده بودند گفته بود كه «اين حرفها همه مزخرف است»؟ (چرا كه چنين شايعهاي مطرح بود كه آقاي جبلعاملي به اين علت، سخنراني خود را انجام نداده است). ايشان با تعجب و ناراحتي گفتند كه خير، من آن روز ناخوش بودم و نميتوانستم سخنراني كنم.
براي آقاي محلاتي گفتم همانطوركه ميبينيد اينگونه وقايع و حوادث را تحريف ميكنند و شخصيتها را مورد ترديد قرار ميدهند. و همين داستان و توضيح من باعث شد كه آقاي محلاتي قانع شوند و اعلاميه و اظهارنظري بر عليه دكتر شريعتي نكنند.
يك جريان ديگر هم برايتان تعريف ميكنم؛ پس از فوت دكتر شريعتي، يك روز- كه از اعياد مذهبي هم بود- در قم به ديدار مرحوم آيتالله مرعشي نجفي رفتم (بين ما و ايشان نسبت خويشاوندي هم بود). چون روز عيد بود، عدهاي از علما در منزل ايشان بودند. ايشان از من پرسيدند كه دكتر شريعتي چه ميگويد و اين اظهارنظر علما و دانشمندان در مورد ايشان به چه خاطر است. بنده هم توضيحاتي دادم و گفتم كه ايشان مؤمن و معتقد است و گفتههايش نيز اثر فراواني روي جوانان ما نهاده است. ايشان هم تا آن وقت هنوز چيزي بر عليه شريعتي نگفته بود. با اين توضيحات جوّ مجلس تقريباً موافق با دكتر شريعتي مينمود، اما در همين حين يكي از آقايان حضّار گفت كه ميدانيد دكتر شريعتي معتقد به اسلام بدون روحانيت بود؟ با اين قول، گويي مجلس به يك باره متغير و متشنّج شد كه البته من هم توضيحاتي دادم…
ج : دكتر شريعتي تأثيرات فراواني بر انقلاب داشته است. اگر بپذيريم كه انقلاب اسلامي ما بر چهار و يا سه پايه بنا شده است، دو پايهي آن از آنِ دكتر شريعتي است؛ يعني اوست كه اين مباني را محكم كرده است؛ البته بعضي معتقدند كه پايه سومي هم از آن اوست. آن دو پايهي اول، يكي شهادت است و ديگري امامت و سومي هم مستضعفين. او با افكار، آراء، نوشتهها و عمل خود چيزي را در جامعهي ايران بهوجود آورد كه قبلاً يا اصلاً نبود و يا خيلي ضعيف بود.
ايراني بهطوركل، در عالمِ فداكاري در راه مال و خرجكردنِ زكات و ايثارِ ثروت و مال، سرآمد همهي ملل است و واقعاً موقوفات آن طوركه در ايران وجود دارد، در هيچ جاي ديگر، نيست؛ اما وقتي پاي جان به ميان ميآيد، ايراني هميشه قدري تعلل داشته است. شريعتي ايدهي شهادت را به طور كلان و گسترده در جامعه رايج و جاري كرد. ما در مبارزات جوانانمان با شاه و پس از آن در جنگ با عراق ديديم كه يكي از پايههاي بسيار مستحكم پيروزي امام خميني، همين آمادگي مردم براي شهادت بود. چنانكه خود ايشان گفته بود: ملتي كه شهادت دارد پيروز است. انصافاً سهم دكتر شريعتي در امر توسعه و ترويج اين ايده بسيار زياد است و به احتمال زياد اگر او اين آمادگي و اين استقبال از جهاد و شهادت را ايجاد نكرده بود جوانان به اين راحتي و سهولت، به دنبال شهادت نميرفتند. تعاليم دكتر شريعتي مثل موج بود كه همه جا ميرفت؛ در شهرها و روستاها و دهات و در ميان تمام قشرهاي جامعه از بيسواد و باسواد و روشنفكر رايج بود. و ما اگر ملتمان را شهيدپرور ميناميم، بايد اين صفت را براي شريعتي برازندهتر بدانيم و اين مسئلهي شهادت از اركان مهم پيروزي انقلاب و حاكميت روحانيت بود.
دومين ركن مهم پيروزي، مسئلهي رهبري و امامت و ولايت فقيه بود. از خصوصيات اسلام، مسئلهي امامت به همين شكل خاص است. و اكنون شريعتي سعي ميكرد كه تلقي شيعي از امامت و ولايت را اثبات و ترويج كند. او معتقد به دموكراسي هدايت شده و رهبري شده بود و در كتاب «امت و امامت» اظهار كرده است كه من از اين كشفم خوشحال هستم كه فهميدهام امت و امام از مشتقات يك ريشه هستند و ما اين امتياز را نسبت به غربيها و افكار غربي داريم كه آنها از كلمهي ناسيون و ناسيوناليسم استفاده ميكنند كه ريشهي آن از ولادت و زادن است ولي ما «امام» را به كار ميگيريم كه معناي اجتماعي دارد و اساساً رهبري در انديشهي اسلامي لازمهي زندگي اجتماعي و جمعي است.
در مرحلهي سوم، شريعتي معنا و مفهوم «مستضعف» را وارد جامعهي فكري ما كرد؛ چنانكه در بيانات و تأكيدات و توصيههاي امام هم ما اين معنا را ميديديم. البته دكتر شريعتي معناي خاصي براي اين كلمه قائل بود و مستضعف را بنا بر انديشهي قرآني، صاحب ضعف فكري و فرهنگي ميدانست و آن را به كساني اطلاق مينمود كه در زير يوغ اغنيا- كه خود را «ربّ» ميدانستند- قدرت فكري و فرهنگي خود را از دست داده است. شريعتي «مستضعف» را به جاي «پرولتر»- كه ماركس و لنين به كار ميبردند- بهكار ميبرد و، انقلاب را نه معلول پرولترهاي اقتصادي كه حاصل رنجهاي مستضعفان ميدانسته است.
ج : البته من نميخواهم بهطور خيلي وسيع وارد اين بحث شوم؛ من در همين مسئله سخنراني داشتهام كه آيا دين و رسالت دين، اصلاح زندگي دنيوي است و يا توجه دادن به خدا و آخرت؟- كه ممكن است چاپ شود، اگر اجازه بدهند-. اما فقط اشاره ميكنم كه نگاه دكتر شريعتي به دين نگاه كسي بود كه درد اجتماعي داشت؛ دردمنديِ اجتماعي- سياسي شريعتي، او را به دين و نگاه و توجه به دين كشاند. البته عموماً از دين چنين برداشتي دارند كه ميخواهند برنامهي كامل و جامعي براي سامان بخشيدن به زندگي ارائه نمايند؛ در واقع اسلام را به عنوان يك ايدئولوژي در مقابل ماركسيسم و يا ناسيوناليسم مطرح ميكنند. من در آن سخنراني از نظرات دكتر شريعتي هم سخن گفتهام كه مشروح آن را انشاءالله خواهيد ديد. البته ممكن است به نظر شما اين اشكال به نظر برسد كه اگر دين را امري قدسي و آخرتي بدانيم آيا اساساً اين نوع نگاه به دين، با فيالمثل تشكيل نهضتآزادي و تلاش براي تشكيل يك سازمان، كه با كمك از انديشههاي ديني، مبارزه ميكند، تناقض ندارد؟ كه در اينجا به طور مفصل نميتوانم وارد اين بحث بشوم.
ج : تا آنجا كه من يادم هست به او كمتر از اين نوع ايرادات وارد ميكردند. اتهام او غربزدگي نبود، بلكه اساساً ضددين بودن، الحاد، التقاط و… بود. اومانيستبودن اتهامي است كه اين روزها بيشتر به خود ما وارد ميكنند. شايد در فحواي ايراداتي كه به دكتر شريعتي وارد ميكردند نوعي حسادت و حساسيت وجود داشت؛گويي بعضي نميپسنديدند كسي خارج از حوزهي روحانيت در برسي مسائل اسلامي با آنها رقابت داشته باشد. و شايد اصلاً در همهي اديان اين گونه باشد كه روحانيون تمايل ندارند كه در برابر فهم آنها از دين، فهم ديگري مطرح گردد؛ لذا بيشتر دشمنيها از اين جهت بود و توجهي نداشتند كه در اثر تعاليم او (دكتر شريعتي) جواناني كه هيچ تعلق خاطري به اسلام نداشتند و حتي شعائر ديني را نيز رعايت نميكردند، به اسلام متعهد و متعبّد شوند.
ما اگر امروز از اومانيسم سخن ميگوييم بدان دليل است كه معتقديم اسلام به بهترين شكل و بهترين وضع از انسان و حقوق انسان سخن گفته و حمايت كرده است و عقيده داريم كه آزاديخواهي (ليبراليسم) در درون اسلام است و از دل اسلام برميآيد.
ج : به عقيدهي بنده- كه البته با آراي مرحوم طالقاني و مرحوم مطهري نيز هماهنگ است- ما بايد اول منظورمان را از «سنت» مشخص كنيم. منظور از سنت چيست؟ به نظر من، امروز بايد به اسلامِ قرآني بازگرديم. سنتِ ما قرآنِ ماست و نگاه سنتي به دين؛ يعني نگاه قرآني به دين. همانطوركه سيدجمال هم ميگفت، اسلام برخاسته از قرآن و تأييدشده با عترت بايد منظور ما باشد. و اگر فقط با ديد جامعهشناسي و يا علمي و يا عرفاني و يا معرفتشناسي بدون نظر به قرآن و منطق قرآن، به دين نگاه شود بيحاصل است؛ ولي اگر به دين با نگاه قرآن نظر افكنيم، هم مسائل علمي و هم مسائل جامعهشناسي و معرفتشناسي وجود دارد. بنده خودم تمام مطالعات دينيام، ديد علمي دارد ولي هيچگاه از نگاه قرآن به اسلام هم غفلت نكردهام؛ ما سعي در فهم علمي قرآن و پاسخ به ايرادات علمي وارد بر اسلام داشتهايم. البته نوع نگاه به دين، انحصاري هم نيست و از دريچههاي مختلف بايد به آن نگريست؛ اما چنان كه گفتم هيچ وقت نبايد از قرآن غفلت كرد:
اِذا التَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ.(۲)
با اين ديد و با اين نگاه، نظركردن مناظر مختلف به اسلام بياشكال است و، تنوع نگاهها- كه شما اشاره كرديد- در اين صورت مفيد خواهد بود؛ و البته شريعتي هم با اين نوع نگاه مخالفت نداشت.
بسيار سپاسگزاريم كه عليرغم نامساعد بودن شرايط مزاجي، وقت خود را در اختيار ما و خوانندگان قرار داديد.
۱. متن تنقيح شدهي مصاحبه نشريه جهان اسلام با مهندس بازرگان در سالگرد رحلت معلم انقلاب، دكتر علي شريعتي؛ به نقل از مجله «جهان اسلام» صفحات ۲۵ تا ۲۸ و ۱۵۴، شماره ۵، مورخ خرداد ۱۳۷۲.
۲. حديث نبوي : هنگامي كه فتنهها چون شب تاريكي شما را احاطه كرد و پوشاند رو به قرآن آوريد، به قرآن بازگشت كنيد.