جنبش سبز، راهبردهای ناکام یا چه نباید کردها؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
جامعهایکه بارها از شیوههای مشخصی گَزیده شده، اگر این شیوهها را بهکار نگیرد، راه موفقیت را هموار خواهد کرد. ترک عادت چندان دشوار نیست، اما ساده و سهل هم نیست. جنبش سبز تاکنون پالایش یافته و مرحلهی ترویج برای مخاطبان جدید، و آموزش مدنی برای حامیان را طی میکند. امتیاز نخست جنبش سبز “چه باید کردها” نیست، بلکه “چه نباید کردها” است.
واقعیت این است که به جنبش سبز توصیههای تکراری و آزمون پسداده شده میشود، که انجام هر کدام از آنها در بهترین حالت جنبش را خوشنام، اما ناکام میکند، و احتمال کامیابی جنبش را منتفی میکند. توصیههای اعتقادی راهبردی و تاکتیکی برای جنبش کم نبودهاند. توصیههایی که هر کدام در جامعهی ما آزمون نامناسب پس دادهاند. شاهبیت این توصیهها، بر ناخودآگاهیی ایرانی سوار است. عنصر ایرانی، سازگار است. در حالت متعادل، این سازگاری خلاق است، ولی در جامعهی نابسامان، سازگاریی منفعل ایجاد میشود. در طرح و زمینهی اصلیی سازگاریی منفعل، حاشیهای انفجاری بروز و نمود پیدا میکند. در نتیجه، “طوفان” درست مانند حوادث سال ۱۳۶۰، “فرزندان ناهمگون” میزاید. اما زمانی که عنصر ایرانی به سوی سازگاری خلاق میرود، عجله و شتاب رفتارهای ناهماهنگ، سازگاریی خلاق را متوقف میکند. مانند سال ۱۳۵۶ که این سازگاریی خلاق متوقف شد. در نتیجه، انقلاب مردمیی بهمن ۵۷ با موج انحصارطلبی برخورد کرد و متوقف ماند.
توصیههای اعتقادی و باوری (ایدئولوژیک)
جنبش سبز، جنبش مطالبهمحور و شهروندی است در نتیجه، در عین همراهی با باورهای جامعهی مذهبیی ایران، وارد منازعهی سکولاریسم و مذهبی نشد. در حالی که بسیاری جنبش سبز را با ماهیت اعتقادی و مرامی تبیین میکنند. بهخصوص تلاش عدهای در راه سکولار نشان دادن جنبش باعث شد که عدهای دیگر بر جنبهی ایدئولوژیی مذهبیی جنبش تاکید کنند. این نوع کشمکش، طراوت جنبش سبز را از بین میبرد، و آن را دچار مسائل فرعی میکند. جنبش بر پایهی نمادهای ملی و مذهبی خود را نشان داده، اما بر ماهیت مطالباتی و شهروندیی خود تاکید کرده و میکند.
چنین ویژگیای از جنبش را باید حفظ کرد. جامعهی ایران مذهبی است، اما به دنبال هژمونی کردن برداشت خاص و انحصاری از مذهب نیست.
توصیهی دولتمحوری
جنبش سبز از اعتراض به نتایج انتخابات پا گرفت، اما به مرور زمان از “تسخیر دولت” یا “دولتمحوری” فاصله گرفت. مواضع شجاعانهی کروبی و بیانیهی شماره ۱۷ موسوی مبتنی بر اینکه دولت دهم مشروعیت ندارد، اما مسئولیت دارد، صحنهی قابلتاملی را در جامعه به وجود آورد. این برخورد، مدنی و جامعهمحور بود.
رهبران جنبش در عین تاکید بر روی خواستهای جنبش، فقط خود را تنها و یگانه عامل اجراییی خواستههای جنبش نمیدانند.
جنبش جامعهمحور بیشتر از اینکه بخواهد قدرت گرفتن را هدف قرار دهد، تلاش میکند موفقیتاش را نهادینه کند. تلاش برای جایگزین شدن برای دولت امری مذموم نیست، اما نقد عملکرد دولت و مطالبهمحوری از آن، هر دولتی را در معرض آزمون شدید قرار میدهد، و انگ قدرتطلبیی جنبش سبز را از مخالفان میگیرد. توصیهی نگارنده این است که در هیچ شرایطی، بهخصوص موسوی و کروبی، نامزد هیچ مقامی نشوند، اما همیشه سیاسی در جامعهی مدنی بمانند و بر حاکمیت تاثیرگذار باشند. با این وصف، همین مطالبهمحوریی ایشان قدمی رو به جلو بوده است که جنبش سبز را به دام دولتمحوری نینداخته است. جریان اصلاحطلب دولتمحور و قدرتمحور بود، از همین روی بسیار ملاحظهکار بود، اما در عمل ناچار از فراموشی منافع مردم بود.
سازمانهای کلیشهای
جنبش سبز به صورت مداوم مورد توصیههای خوب، اما کلیشهایی، راهبردی قرار گرفته است. محور این مدلها بر روی نوع رهبری و سازمان جنبش سبز استوار است.
بارها به رهبران جنبش سبز ایجاد جبهه، تشکیل حزب، و برپاییی پارلمان توصیه شده است. اما این توصیهها به دلایل داخلی و امنیتی عملی نیست. هیچ تشکیلات متمرکزی در جامعه از زیر فشار امنیتی جان سالم به در نبرده است. پرداختن به این موضوع زمانی مفصل میطلبد. اما فقط کافی است به سرنوشت جبههها، سازمانها، و نهادهای سیاسی و مدنی توجه کنید.
اما مشکل جامعهی ما تنها عامل امنیتی نیست. شرایط امنیتی باعث میشود که زمان مناسب برای کارجمعی در ایران کوتاه باشد، و همچنین امکان انتقال تجربهی گذشته در عمل به داوطلبان جدید غیرممکن شود. در نتیجه، دور تکراری و حلزونی در جامعه ما تکرار میشود.
به عبارتی تاسیس جبهه در جامعه باعث جنگ طولانی بر سر رهبریی آن میشود، و بعد از آن اختلاف میان جریانهای جبهه با نیروهای بیرون از آن در میگیرد، که این دعوا برای هر جریان سیاسی بلای بزرگی است. تجربهی جبهه ملی، حتی در دوران مصدق، شاهدی بر مدعای ماست. در جامعهی ما همه میخواهند رهبر یا نفر اول باشند، و پست معاونت برای آنها در یک شهر بزرگ ارزش ندارد، اما اگر کدخدای یک ده باشند، چون مقام نخست را دارند، مهمتر است.
در حال حاضر در جامعهی ما تورم رهبری و رهبران وجود دارد. بسیاری مترصد هستند تا موسوی و کروبی از قطار پیاده شوند تا به تصور خود رهبر شوند. در حالی که هرگونه عقبگرد موسوی و کروبی به معنای ناامیدی و یاس بسیاری از نیروهای جنبش است. این روحیهی تنزهطلبی ایرانی مساله بسیار مهمی است، که حل آن هم زمانبر است. در اینجا قصد بازکردن این مساله را ندارم. بیگمان تشکیل سازمان سیاسی رهنمودی خوب، اما غیر مفید است، چرا که سازمان سیاسی جدید بر تورم احزاب اصلاحطلب میافزاید و همچنین شرایط سازمانی برای حامیان موسوی مهیا نیست. هر اقدام عجولانه در این مورد به تشتت کامل میان آنها منجر میشود. همراهان موسوی آماده انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل تیمهای وزارت یا مشاورت وزارت مدیریت نبودند و بیشتر چهرههای دانشگاهی بودند و نه نیروهای سازمانی و حزبی که توان آموزش و کادرسازی داشته باشند. نیروهایی که در نهاد رسمی یا حکومتی با یکدیگر همکار میشوند به راحتی در یک حزب و سازمان سیاسی مخالف دولت نمیتوانند هماهنگ شوند. بیگمان جبهه و تشکیل سازمان سیاسی توصیهی خوب، اما غیرمفید و البته غیرعملی است.
شبکههای افقی و اجتماعی بیگمان مدل ابتکاری نیست، اما مدلی تحمیلی است که مشکلات خاص خود را دارد. نقاط منفی این شبکهها هم زیاد است. اما مدلی است که قابلیت عملی دارد و باید از آفات این مدل کاست. این مدل سازمانی مزیت دورانساز ندارد بلکه شرایط حاکمیت، نوع رهبری و شرایط جامعه است که مزیتساز آن میشود. شبکههای افقی تا حدودی به روحیهی تفردطلب و “گریز از مرکز” ایرانی، که البته روحیهی خوبی هم نیست، قرابت بیشتری دارد. اما این ضعف را باید از طریق رهبری و امر رسانهای و هدفگذاریی مشترک راهبردی در جنبش حل نمود. البته با کمی شانس و اقبال که به سراغ جنبش خواهد آمد.
همچنین حضور و نقش افراد، شخصیتها و جریانهای سیاسی ـ مدنی تا حدودی ضعف تجربهای شبکهها را حل خواهد کرد. این جریانها این نقش را ایفا کردهاند.
رهبری جنبش
این شعار که جنبش رهبر ندارد یا نقد رهبری به قصد نفیی کامل آن، ریشه در همان آفت تفردطلبی و رهبریطلبی عنصر ایرانی میدهد. جنبش بیرهبر در جهان وجود ندارد. جنبش اعتراضی باید رهبر داشته باشد. مشکل رهبری نیست، بلکه مشکل جامعه در اوج تفردطلبی و هژمونیطلبی عدهای از افراد است که نتیجهی آن پیدایش رهبریی غیردمکراتیک است. چون رهبرهای دموکرات را خودخواهیهای روشنفکرانه و قدرتمندانه از میدان بهدر میکند. بلایی که بر سر مصدق دموکرات و بازرگان و… در تاریخ سرزمین ما آورده شده، نمونهی این ادعا است.
جنبش سبز رهبر دارد، منتها این رهبری توافقی و غیرکاریزماتیک است. این رهبری بیایراد نیست، اما رهبری لباس نیست که آن را عوض کنیم و اتفاقی رخ ندهد.
در این مورد برخورد مهندس سحابی، پیمان، میثمی، ملی مذهبیها و برخی جریانات خارج از کشور با رهبری جنبش سبز میتواند الگو باشد. مهندس سحابی به لحاظ سابقه و زجر و سختی جایگاه خود در تاریخ ایران با کسی قابل مقایسه نیست، اما وی در مقام حمایت از جنبش سبز با حفظ هویت خود وارد عمل شد.
جنبش سبز به رهبری، اعتماد مردم به رهبری، به حمایت از رهبری، و انتقاد از رهبری نیازدارد. همچنین رهبری جنبش به معنی بهتر بودن آن افراد نیست. نشان ابوذر غفاری یا عمار یاسر از ابوبکر صدیق و عمر رضیالله عنه کمتر نیست. در حالی که ابوذر هیچگاه رهبر نبود. عجیب این است که روشنفکران و فعالان سیاسی، به خصوص مذهبیهای ما، به ظرافتهای تاریخی کمتر توجه دارند.
توصیههای راهبردی
توصیههای راهبردی متداول در جامعهی ما ناکام بودهاند. این توصیهها عبارتند از: “اتمام حجت با حاکمان”. “موسوی و کروبی باید گذشتهشان را محکوم کنند و قانون اساسی را رد و یا اعلام انتخابات آزاد یا نظام سکولار کنند”. “ظرفیتهای قانون اساسی قابل اجرا نیست، باید قاطعانه ایستاد و مردم را به خیابان دعوت کرد. فرصت از دست میرود. نباید سازشکار بود و نباید مصلحتاندیش بود”. “مسالمتآمیز بودن به معنای دفاع نکردن از خود نیست، بلکه باید در مقابل خشونت از خود دفاع کرد”.
این جملات فراوان نقل شدهاند. نتیجهی این جملات راهبردی به معنای قهرمان همراه با سرکوب است. نگاه دولتمحور، اقدام سریع و عجولانه، و دید شتابزده در این جملات و توصیهها مشهود است. در حالی که عجله، شتاب، و مرزبندی در رفتار مدنی، امری مقبول نیست. سرکوب سالهای ۱۳۶۰ و حتی برخی از مواضع اصلاحطلبان در دوران اصلاحات نشان داد که این رفتارها و اینگونه ابرازنظرها، حتی اگر خوب باشند، مفید و کارساز نیستند. حال میتوان آن روی سکه را بررسی کرد. آیا از طریق اقدامات سریع، و شتابزده پیروزی حاصل میشود و دموکراسی به دست میآید؟
تجربه مشروطیت، انقلاب اسلامی، و حتی پیروزی غیرمنتظره خاتمی پیش روی ماست. موقعیت فعلی به ما میگوید که موقعیت جنبش سبز به دلیل همهگیر نبودن، در آمد نفتی و توان سازماندهی و بسیج نیروهای وفادار به حکومت، و نیاز اکثر اقشار جنبش سبز به مستمریهای دولت، و عدم آمادگیی اعتصاب بازاریان و کارگران شرکت نفت، بههیچوجه امکان حرکت سریع و شتابزده را به جنبش نمیدهد. اگر جنبش به دنبال مرزبندی، ابرازنظر قاطع، و شتاب و عجله بود، تجربهای تلختر از سال ۱۳۶۰ به دست میآورد.
مسئلهی دیگر ارائهی راهبردهای قاطعانه، مرزبندی با گذشته، اعلام نظام سکولار، و برپاییی رفراندوم است. این اهداف و راهبردها بیشتر تحکم است، و “باور” طرف محور قرار میگیرد و “باور” دیگری رد میشود. باید توجه داشت که نقد اعمال گذشته، محور همکاری با یکدگر نیست. تجربه به ما میگوید که بهتر از نقد گذشته، شیوهی نقد و رسیدن عملی به نقد خود است. در این مورد مثالی میزنم. کسی به لحاظ نظری همهی ابعاد دموکراسی را میپذیرد، منتها این پذیرش در سخنرانیها و مقالههاست، اما در عرصهی عمل، به بهانهی محدودیت، همچنان خودی و غیرخودی عمل میکند. اصلاحطلبان در دورهی اصلاحات چنین بودند. اما اگر به مرور زمان نسبتی میان نظر و عمل خود در جهت دموکراسیخواهی برقرار کند و بر سر بنیانها و اعتقادات خود باقی بماند، تجربه نشان داده چنین تغییری کارساز، پایدار، و موثرتر است.
بهعنوان نمونه، مقایسهی عمل اصلاحطلبان و رابطه با جریانات غیرخودی، و نحوهی برخورد کروبی و موسوی با نیروهای دگراندیش، نشان میدهد که این دو با وجود نداشتن یا عدم اعتقاد به تئوریهای آزادیخواهانه غربی، در عمل از اصلاحطلبان و همراهان خاتمی در نفی مراحل خودی و غیرخودی جلوترند. پس در عرصهی سیاست و عمل، باید عمل را سنجید، نه حرفها و نظرات، و البته نظرات و تئوریها باید در عرصهی آکادمی و بنگاههای تولید فکر مورد بررسی قرار گیرند.
حامیان
جنبش سبز به تعبیر همگان متعلق به همهی مردم و جریانهاست. اکنون باید دید آنهایی که جبهه یا اقدام واحد با موضعگیری قاطع میخواهند برای جنبش چه کردهاند. بهعنوان نمونه فعالان جنبش که به رهبری فعلی نقد دارند میتوانند یک رسانهی تصویری سبز خلق کنند، و آن را در خدمت جنبش قرار دهند. آیا جریانها و افرادی که رسانه در اختیار دارند حاضرند در روز یک ساعت فقط در خدمت اخبار جنبش سبز باشند، بدون اینکه نام جریان خود را مطرح کنند. اگر چنین نمیکنند، چگونه میتوانند جبههی مشترک خلق کنند؟
باید پذیرفت که جنبش سبز توانست جهت مشترکی در میان ایرانیان ایجاد کند. آیا مدعیان منتقد جنبش سبز توانستند مقبولیت دیدگاه خود را در جنبش جا بیندازند تا بر توان آن بیفزایند؟
چندین دلیل میتوان مطرح کرد که برخی از منتقدان از سر توهم همان راهحلهای خوب، اما غیرعملی، را مطرح میکنند، که البته با نیتهای گوناگون و با اهداف متفاوت نقدهای خود را وارد میکنند، چون میان منتقدان جنبش تفاوتهای زیادی وجود دارد. اما باید پذیرفت که اگر این توصیهها به کار گرفته میشد، چیزی به نام جنبش باقی نمیماند.
اما نقدها همه از یک جنس نیستند. برخی از نقدها به جنبش قابل اعتناء هستند. اگر جنبش مدنی و مطالبهمحور است باید به نکات زیر توجه کرد:
۱. ارایهی منشور حداقلی برای جنبش
۲. خلق رسانهی تصویریی مستقل
۳. دادن افق و چشمانداز
۴. تعیین مسیر مراحل آن
۵. توضیح هر مرحلهی جنبش
۶. توضیح توان و مرحلهی جنبش
۷. شناخت جریان مخالف جنبش، و توان آن
۸. رابطهی منطقی، انتقادی، حقوقی، و محترمانهی جنبش با سران نظام
۹. توصیهی عملی و ارایهی راهکارهای غیرمتمرکز برای استمرار جنبش سبز
۱۰. طرح نقاط ضعف رابطهی شبکهای و نقدهای وارد بر آن
چنین نقدهایی به رهبری و حتی مدیران و روشنفکران جنبش وارد است. در برخی از این موارد، کمکاری، و در مورادی، بیتوجهی شده است.
نقدهای دولتمحور یا هژمونیمحور بر چند ویژگی استوار است. ماهیت جنبش مذهبی است یا سکولار؟ چه کسی رهبر است و چه کسی باید رهبر شود؟ سرنوشت جنبش سبز چه بهرهای برای جریانات دارد؟
این نقدها بخش وسیعی از مقالات درباره جنبش را شامل میشود که نتیجهی آن بحثهای فرعی یا غیرضروری است، که باید در حد معقولی مورد توجه قرار بگیرد. اما نقدهایی که ویژگیهای چشمانداز دادن، عمق دادن، جهت دادن، و امکانات خلق کردن را دارند، باید مورد توجه جدی قرار بگیرند.
این نقدها وقتی عمیق میشود که سطح و مرحلهی جنبش، حامیان و مخاطبان و امکانات جنبش را شناخت و بعد برای آن راهحل، چشمانداز، و افق ارائه کرد. جنبش سبز به تبیین افق پیشرو، چشمانداز حرکت، تعیین مرحلهی فعلی و مرحلهی بعدی نیاز دارد.
خاتمه
باید توجه داشت که، اگر جنبش چند راه رفته را دوباره میرفت، از جنبش نامی بیش باقی نمیماند.
راههای نرفته را هم باید با تامل و احتیاط پیمود.
باید پذیرفت که بسیاری از راهحلهای پیشنهادی آزمون پس دادهاند.
راههای جدید با نگاه ماندگاری، حوصله، و کامیاب باید مورد ارزیابی قرار بگیرد، و به عبارتی دستاوردمحور باشند.
تاریخ انتشار : ۱۲ / خرداد / ۱۳۸۹
منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ