بارِ دیگر، انقلاب یادآورِ انقلاب
نویسنده : احسان شریعتی
موضوع : در همبستگی با خیزش خلقهای عرب و ملت بزرگ مصر
رخدادهای خیرهکنندهی اخیر جهان عرب، از تونس و مصر گرفته، تا یمن و اردن و الجزایر و…، آغاز عصر جدیدی را در خاورمیانه نوید میدهند. پیام مهم این فروپاشیی زنجیرهای رژیمهای اقتدارگرای پلیسی، نه رفتوآمد این یا آن چهره و مُهره و دار و دستههای خرد یا کلان، که جمع شدن بساط اینگونه حکومتورزی است.
زمانی، بسیاری از روشنفکران انقلابی کشورهای رهاشده از استعمار، که از فردای جنگ دوم جهانی، “جهان سوم” سابق را تشکیل میدادند، و بهویژه، به رهبری “غیرمتعهد”های دیروز (امثال نهرو و تیتو و ناصر، در برابر دو اردوی غرب و شرق)، در جستجوی “راه سوم”ی میان دموکراسیهای لیبرال غربی و دیکتاتوریهای کمونیستی شرقی، راهحلِ معضلِ ناآگاهی و توسعهنیافتگیی عمومیی ملل تازه استقلالیافته را در نوعی دموکراسی “متعهد و هدایتشده”، که ترکیبی بود از مردمسالاری و رهبریی انقلابی، مییافتند. آن نسل انقلابی، بهرغمِ حسن نیّت، نیک درنیافته بود که وظیفهی روشنفکر، نه کسب و حفظ قدرت، ولو توسط آزادیخواهان عدالتجوی ملی و مردمی، بل تقویت بنا و بقای نظامی دموکراتیک است، که امکان تنوع سیاسی، تسامح عقیدتی، و بویژه، “تناوب” و گردش قدرت و دولت را تضمین کند. همین ضعف بینشی (و گاه منشی، مثلاً در مورد رفتار ناصر با مخالفان کمونیست و اخوان مسلمین)، منشأ توجیه ابقای حضور “موقت” رهبران سابق در حاکمیت، و تصویب ریاست جمهوریهای مادامالعمر، و حتی موروثی شد! تا آنجا که بهنامِ ناصر بزرگ و ناسیونالیسم عرب(بهرغم همهی خطاها)، رژیمهایی بر پا شدند که با دشمنانِ ملت عرب دوست و با خودِ ملت دشمن شدند، و در فقدان هرگونه مسئولیت و حسابرسی، جز جور و جوع و جهل و تحقیر ملل عرب به ارمغان نیاوردند. اینک، ناقوسِ مرگ نظامهای “دوگانهسوز” (از نوع “ترور و تقوا”ی روبسپیری، تا “دیکتاتوری دموکراتیک” مائوئی) و مدام در “وضعیت فوقالعاده”، به صدا درآمده است.
و اما نقش قدرتهای غربی، در پشتیبانیی تاکنونی از چنین رژیم هایی، چه توجیهی داشته است؟ به زعمِ بسیاری از نخبگان سیاسی و فرهنگی در غرب، از آنجا که تودههای مردم در شرق، و بالاخص کشورهای مسلمان، هنوز به بلوغ لازم برای زیست در دمکراسی نرسیدهاند، سقوط رژیمهای پلیسی، مقارن خواهد بود با هرج ومرج، و یا قدرتگیریی بنیادگراییهای دینی. لذا، تنها راه، اصلاح تدریجیی همان مسئولان سابق است. و در این میان البته اسرائیل گوی سبقت را از همهی متحدان در حمایت از سرکوبگرترین حکام منطقه ربوده است.
همهی قدرتهای داخلی و خارجی، افکار عمومی را از خطر “خلاء” قدرت، که برایشان معادل هرج ومرج است، میترسانند. اما همگان به چشم میبینند که سرمنشأ هرج و مرج سازمانیافته نه خلاء، بلکه “ملاء” همین رژیمهاست، و نه “ظرفِ خالی”ی دموکراسی که به صورتِ متناوب پُر و خالی میشود.
مردم مصر تاکنون، و نیروهای اخوان بهویژه، با هشیاری و پختگی در عمل، نشان دادند که از شکستهای نهضتهای گذشته درس گرفته، و شناسائی و احترام به تنوع سیاسی ـ عقیدتی در سطح ملی از سویی، و مطالبهی تغییر و گذار مسالمتآمیز اما منظم و بنیادی از سوی دیگر را، در دستورکار خود قرار دادهاند، و اراده کردهاند که تا نیل به حداقل مطالباتِ مشروعِ خویش، “میدانِ” آزادی را ترک نگویند.
پس بهراستی چه خطر بالقوهای انقلاب را تهدید میکند؟ آیا نماد و نمایندگی متمرکز نداشتن، قوت است یا ضعف؟ راه انقلاب مطمئنتر است یا اصلاح؟ خطر از سوی “فتنه”(سرکوب) بیرونی است و یا “شبهه”، توهم، مسخ و تحریفِ درونیِ انقلاب؟
خیرخواهان خواهند گفت: اصلاحات همیشه کمهزینهترین مسیر است. اما امکانِ اصلاح یا انفجار را نه روشنفکران و جوانان منتقد، بلکه پیشتر، مسئولان در زمانهای مناسب و گذرا برای اینکار رقم میزنند. زمان که بگذرد، دیگر کار از کار گذشته، و از دست آنها هم کاری بر نمیآید. با اینهمه، تا آنجا که به روشنفکران انقلابی بر میگردد، هدف و شیوه باید گام به گام پیمودن راه آگاهیِ آزادیبخش با حزم و عزم باشد.
از مشکلاتِ دوران انتقالی پس از دیکتاتوریها، کمبود سابقه و تجربهی زیستِ سیاسی و فعالیتّ احزاب است. اما همین ضعف تشکیلاتی، از جنبهی دیگر، موجب فراگیری و جاذبهی عمومی و قوتِ جنبش ملی ـ مردمی شده است.
بزرگترین پاشنهی آشیل انقلابها، اما، ورودِ فوج فوج نیروهای ارتجاع و ضدانقلاب با ماسک انقلابی به درون صفوف اوست، تا بعدها در فرصتِ مناسب، در مقام دایهی مهربانتر از مادر، به بلعیدن فرزندان او مبادرت ورزند.
مهمتر از بازیگران صحنه، به قول کانت، “تماشاگران” تئاتر انقلاباند، یعنی سایر خلقهای منطقه و جهان، که قضاوت عمومی، بی غرضانه، و نهایی از آنِ آنها است. و در اینجا است که مُدلِ برونرفتِ بهینه از بحران اهمیت خود را نشان میدهد. میزانِ تأثیرگزاری متقابلِ الگوی انقلابها میان خلقها، و نیز تأثیرپذیری ضد ـ انقلابها از یکدیگر، بستگیی تام به توفیق و ناکامیی روشها و سرنوشتِ جنبش داشته و خواهد داشت.
ملتِ مصر، مانند مردم ایران، به اتکاء یکی از دیرپاترین فرهنگ ـ تمدنهای تاریخیی بشر، نحوهی خاصی از پذیرش اسلام را تجربه کرده، و در دوران معاصر نیز از سرزمینهای پیشگام نهضت نواندیشی، از عبده، یار همراه سیدجمال، تا اکنون، بهشمار میآمده است(هرچند بعدها شاهد چرخشی محافظهکارانه نزدِ وارثان آن روشنگران پیشگام بودیم). از اینرو، از نیروهای انقلابی و ترقیخواه مسلمان مصر انتظار میرود که بر فرازِ هرگونه تفرّقِ مذهبی، به اتحادِ مسلمانان و همسوییی ملی و منطقهای، با پیروان سایر ادیان و مکاتب، بیاندیشند، و تصویری نو از اسلام عدالتجو و آزادیخواه ترسیم کنند. و قرائن خوشبختانه تاکنون حاکی از چنین رویداد “مبارکی” است.
در سالگرد انقلاب ایران، و در مقام شاهدان و بازماندگان نسل انقلاب، بجا است که این “ما”، ضمن ابراز همبستگی با مبارزات مردم و جوانان مصر و جهان عرب، و آرزوی پیروزی برای این تلاشهای شگفت، در مسیر تحقق آزادی، عدالت، و بهروزی، باب گفتگو و تضارب فکری و تبادل تجارب میان متفکران و روشنفکران ایران و مصر را بیش از پیش بگشائیم، و بتوانیم بهطور مستقیم، یعنی بیگذار الزامی از صافیِ زبان و مراجع فکری غربی، کنشِ ارتباطیی زنده، انقلابی، و تاریخیی میان دو فرهنگ را اعتلاء بخشیم. یادِ انقلاب زنده باد.
تاریخ انتشار : ۱۸ / بهمن / ۱۳۸۹
منبع : روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــ