آنهایی كه نمیدانند انقلابیاند
نویسنده : رضا علیجانی
موضوع : از انقلابیگری تا اصلاحطلبی
سخن گفتن دربارهی انقلاب و اصلاح در ایران همیشه با سطحینگری همراه است، در نظر این سخنگویان، گویا انقلاب متعلق به زمان گذشته است و اصلاحگری یک امر کنونی است. اما اگر در تحلیلها، اصلاح و انقلاب را به دو حوزهی روش (استراتژی) و هدف (آرمان) تفکیک کنیم، به اعتقاد من، بسیاری از افراد همچنان واجد تفکر و نگاه انقلابی هستند، اگرچه خود از آن بیخبرند. بخشی از نسل جوان امروز جامعه، بدون اطلاع خود، رویکرد انقلابی دارد، و اگرچه خواستههایش را با روش انقلابی پی نمیگیرد، اما هدفهای خود را در فاصلهای جدی با وضعیت کنونی تعریف کرده است، که طبیعتاً اهداف اصلاحگرایانهای نیست. روش درپیشگرفته شدهی آنها هم، به شرایط و روحیه و سنخ روانیی آنها بستگیی نزدیکی دارد. به عنوان مثال، جوانانی که خواهان غربی شدن ایران بوده و هستند، هرگاه در ایدههای تغییر در وضع موجود خویش به ناامیدی میرسند، در ذهن خویش یک کنش انقلابی را سامان میدهند.
به نظر میرسد، حالت انقلابی داشتن، ناشی از فاصلهی اهداف با واقعیات و متصلب بودن و عدم انعطاف واقعیت است که اجازهی اتخاذ روشهای مبتنی بر سیر تدریجی را نمیدهد. به این ترتیب، اگرچه فرد به دلایلی رفتار انقلابی در پیش نگیرد، اما نوعی تمایل و آرزوی انقلابی در ذهن و روحیهاش شکل میگیرد و پایدار میشود. این نوع استراتژی انقلابی (جدا از اهداف انقلابی) در میان بخشی از نسل جوان که دیدی مثبت به عراقیزه شدن ایران داشتند را میتوان مشاهده کرد. اتخاذ این انگارهها هیچ تفاوتی با روشهای یک نیروی انقلابی ندارد، تنها این تفاوت وجود دارد که این گروه، خود نمیخواهند که در آن انقلاب و دگرگونسازی که آرزویش را دارند، نقش ایفا کنند، و هزینهای پرداخت نمایند.
از دقت در دو واژه اصلاح و انقلاب که بگذریم، اگر اصلاح و انقلاب را در هر دو حوزهی روش و هدف در نظر بگیریم، بخش مهمی از نیروهای منتقدی که در گذشته در قدرت نقشی نداشتند، و بخشی از نیروهایی که در قدرت مشارکت داشته اما امروزه با گسست فکری و ایدئولوژیکی از گذشته خواهان ایجاد تغییرات جدی در ساختار قدرت هستند، به معنای واقعی کلمه رفرمیست نیستند. اگرچه اهدافی که امروزه منتقدین گذشته و حال دارند، نسبت به اهداف انقلابیی سه دهه قبل، روشنتر، دقیقتر، و غیررمانتیکتر است. میتوان گفت انقلابیون سابق علیرغمِ پروسههای متفاوتی که در درون و بیرون ساختار قدرت طی کردهاند، در اهداف خود تجدیدنظر کردهاند، و به عبارت روشنتر، آن اهداف را تغییر دادهاند و یا به تعدیل آنها همت گماردهاند.
درباره کسانی که اهدافشان را تغییر دادهاند باید گفت که اگر آنها روزی عدالت و آزادی را همراه هم میخواستند، امروزه، یا تمایلی به عدالتورزی ندارند، و یا از آنجایی که گمان دارند عدالت و آزادی با یکدیگر ناسازگارند، به آزادی اولویت میدهند، و آن را سرمنشأ عدالت در حد ممکنات بشر میدانند. این عده علیرغمِ آنکه دیگر اهداف انقلابیی گذشته را ندارند، اما اهداف کنونی خویش را نیز در فاصله با وضعیت کنونی تعریف کردهاند، که اهدافی به واقع رادیکال است. این عده اگرچه در زبان بر انقلابیگری نفرین میفرستند، اما خود دچار وضعیت انقلابی (هم در هدف و هم در آرمان) هستند. این تفکر و دیدگاه طیف وسیعی را شامل میشود. این عده که میخواهند به اهداف رادیکال خویش با اتخاذ روشهای تدریجی و اصلاحطلبانه برسند، گاه از عدم انعطاف وضعیت زمان حال به تنگ میآیند و اگر هم رویکرد انقلابی در پیش نگیرند، حداقل در آرزوی انقلاب باقی میمانند و گاه خواب انقلاب میبینند.
اما عده دیگری از انقلابیون سابق هستند که اهداف را تعدیل کرده و البته خود معتقدند که سمت و سوی خویش را تغییر ندادهاند، اما اگر منصفانه اهداف پیشین و کنونی را با هم مقایسه کنند، درخواهند یافت که علیرغمِ همسویی اهداف پیشین و کنونی، در اهداف تعدیلهایی جدی را رقم زدهاند. شاید این تعدیلها برخاسته از گذر سن و تجربه عمل، و رویکردی بوده است که در این سالیان منتقدانه ناظر آن بودهاند و یا احیاناً در آن مشارکت داشتهاند. این طیف از انقلابیون سابق معتقدند که اهداف کنونی را در راستای اهداف اولیه انقلاب پیش میبرند و قصدشان بر این است که در مسیر انقلاب انحراف صورت نگیرد.
اما با اندکی تامل باید که دریابند اهداف جدید آنها، اهداف قدیمی انقلاب را تداوم و تکامل بخشیده است و این تکاملبخشی همراه با تصحیح برخی از اهداف انقلابی گذشته بوده است. براین اهداف جدید هم البته هر نامی که بگذاریم، فاصله بسیار زیادی با واقعیات زیست جهانی کنونی دارد. از اینجا به بعد آنچه باقی میماند روشهای رسیدن به اهداف است. این روشها نیز بستگی به قبض و بسط شرایط، چه در عمل و چه در آرمان، سمت و سو و رنگ و بوی اصلاحگرایانه و یا انقلابی مییابد. باید گفت که کلمات و واژگان مهم نیستند، هر چند که کلمات در قالبهای دیو و فرشته دربیایند.
در پایان میخواهم بگویم که همه انسانها قابل تغییر هستند، مخصوصاً در ایران. فقط کافی است کمی به دور و برمان بنگریم و شاهد روحیهی عاطفی و احساسیی مردم ایران باشیم، که نشات گرفته از ثنویتگرایی ایرانی است و به نظر میرسد در مقابل آن کاری هم نمیتوان کرد.
تاریخ انتشار : ۱۴ / بهمن / ۱۳۸۶
منبع : هفتهنامه شهروند امروز/ شماره ۳۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ