ازدواجِ موقت، مذهب و فرهنگ
بحث و جدلی که اخیراً حولوحوشِ ازدواجِ موقت به راه افتاده است، علاوه بر محاسنِ بسیار، این حسن را نیز دارد که، مسالهی نظری و انتزاعی، نسبتِ فرهنگ و مذهب را، وجهی انضمامی و عینی میبخشد. این موضوع که، اگرچه مذهب یکی از اساسیترین عناصرِ شکلدهندهی هر فرهنگی است، اما، نباید با آن یکی گرفته شود، چه، در غیرِ این صورت، سنتها مقدس پنداشته میشود، یا برعکس، مذهب، که جهانشمول است، مملو از شبهات و زنگار خواهد شد. سوالِ اساسی همینجا است: این بار کدام یک تقدم دارد؟ فرهنگ یا مذهب. وقتی میشنویم: “فرهنگِ ایرانی”، این “حکمِ خدا” (ازدواجِ موقت) را برنمیتابد، چند مساله شکل میگیرد:
الف) در برخی مواقع، میتوان به نامِ فرهنگِ یک قوم، اجرای یک حکمِ خدایی را نادیده انگاشت. فرهنگِ یک قوم، یعنی، آنچه که دارد، و آنچه که هست. فرهنگِ ایرانی در موقعیتِ کنونیی خود (آنچه که هست و دارد)، این حکم را نمیپسندد، و عضو کمیسیونِ فرهنگیی مجلس معتقد است که، باید به این فرهنگ احترام گذاشت، و برعکس، توصیهی وزیرِ کشور این است که، باید در این راستا فرهنگسازی کرد، تا در موقعیتِ فرهنگیی کنونی، تغییراتی ایجاد شود. چه باید کرد؟ احترام گذاشت، یا به وقتِ ضرور، در برابرِ فرهنگ و افکارِ عمومی ایستاد؟ رفتارِ اولی، محافظهکارانه است، و توصیهی دوم، انقلابی، و معطوف به تغییر (هر دو موضع، از سوی دو مقامِ روحانی اتخاذ شده است).
ب) چرا فرهنگِ ما ازدواجِ موقت را نمیپسندد؟ آنچه که در ازدواجِ موقت ناخوشایند است، موقتی بودناش است، یا ازدواج نامیدناش؟ احتمالاً تناقضی است که میانِ این دو. ازدواج، به جز وجهِ جنسیی آن، مفهومِ اخلاقی و حقوقی دارد. مفاهیمی چون وفاداری، تعهدِ متقابل، ایثار، تعلق، و… دلالت بر وجهِ اخلاقیی آن دارد، و ارث و میراث، مشروعیتِ فرزند، و… وجهِ حقوقیی آن را مدِ نظر دارد، و حال آنکه، موقتی بودن، هم از منظرِ اخلاقی، و هم حقوقی، در فرهنگِ ما، محل تردید است. نه تعهد و تعلق و وفاداری به جا میماند، و نه آخر عاقبتی به لحاظِ حقوقی، آنچه میماند لذت است، و دمهای غنیمت. دلایلِ دیگری نیز برای این نپسندیدن میتوان برشمرد. حضور و وجودِ ارزشهایی چون دوشیزگی، حرامزادگی، تملک، ارزشگذاریی مادی برای زن (مهریه و نفقه)، قوام بودنِ مردان بر زنان، موقعیتِ شکنندهی زنان (امکان سوءاستفاده از این قانون توسطِ مردان با ازدواجهای موقت در کنارِ ازدواجِ دائم). همهی این موارد، از قضا، مفاهیمیاند که، هم در ذیلِ فرهنگ میتوانند تعریف شوند، و هم در ذیلِ مذهب. یعنی، چند همسری، هم یک پدیدهِ فرهنگی است، و هم مجوزِ شرعی دارد. مسالهی دوشیزگی هم، در همین راستا، معنا مییابد. و مهریه و نفقه و… همین ذاتِ دوگانه، برخورد، یا ایجادِ تغییر در آنها را، مشکل میسازد، چه در مقامِ قدرت نشسته باشی، و چه در موضعِ ارشادِ خلق. اگر در ذیلِ فرهنگ فهمیده شوند، میشود با آنها درافتاد، و اگر در ذیلِ مذهب، درافتادن با آنها ناممکن است. نمیشود فرهنگِ عمومی را مذهبی نامید، و واکنش آنها را نسبت به یک حکمِ شرعی، غیرمذهبی. اصلِ ماجرا در همینجا است. جامعهی ما، به دلایلِ مذهبی (لااقل تا به حال گفته شده است که این قوانین منبع شرعی دارند) این حکمِ مذهبی را نمیپذیرد.
ج) فرهنگِ جامعهی ما مذهبی است، و راهحلهایی، که برای پرسشها و بحرانهای خود پیدا میکند. آیا ازداوجِ موقت راهِحلِ شرعیی یک معضل است، و یا صرفاً قانونمند کردنِ یک رفتارِ مستقر؟ یعنی راهحلی است برای از این به بعد، و یا واکنشی است به قصدِ رسمیت دادن به واقعیتی موجود و عمومی. مشخصتر بگوییم: این “واقعیت” است که، حکمِ شرعی را، وادار کرده، که به دنبالاش بدود، تا مبادا از کنترلاش خارج شود، یا برعکس، این حکمِ شرعی است که، میخواهد رفتارساز و واقعیتساز باشد؟ آمارِ طلاق نشان میدهد که، ازدواجهای دائمی، بسیار موقتیتر از آن است که، در آغاز، امید میرود. تفاوتاش شاید در این باشد که، اولاً، زوجین از همان اول، با نیتِ موقتی بودن، وصل نمیشوند، برخلافِ ازدواج موقت. و دوم اینکه، بعد از طلاق، قانون حق و حقوقی برای زن قائل است. اما، باز هم واقعیت نشان میدهد که، در بسیاری اوقات، همان حق و حقوقی که، قانونِ مدنی و شرعی، برای زنان قائل است، به هزار شکل، قابلِ دور زدن است، و دستانِ زنان خالی میماند. (مهرم حلال، جانم آزاد)
مقصود اینکه، هم از منظرِ اخلاقی، مفاهیمی چون وفاداری، تعلق، ایثار و عشق، و… دستخوشِ تغییراتی جدی شده، و هم، موقعیتِ حقوقیای که ازدواج فراهم میکند، چندان تعریفشده و هوسانگیز نیست. موقتی بودنِ ازدواج، شاید، تفاوتِ ماهیتیی چندانی با ازدواجهای دائمِ این روزگار نداشته باشد. در ثانی، ازدواجِ موقت، پراتیکِ متداولی است، حتی اگر به صدای بلند از آن سخن گفته نشود. در ثالث، در هم ریخته شدنِ نسبتهای قدیم، میانِ مذکر و مونث، بهخصوص، در میانِ نسلِ جدید (که ظاهراً ازدواجِ موفت بیشتر این قشر را در نظر دارد)، از واقعیتِ جدیدی سخن دارد، و آن، عدمِ التزام است به شروطی، که شرع تعیین کرده باشد. درنتیجه، شاید بتوان گفت که، طرحِ ازدواجِ موقت، به قصدِ رفتارسازی نیست، بلکه، دویدن است به دنبالِ واقعیت. واقعیتی که، بسیاری از ارزشهای فرهنگِ سنتی را موقتی تلقی میکند، از جمله ازدواج را، حتی اگر ازدواجِ دائم کند.
با این وجود، میتوان تصور کرد که، بلند سخن گفتن، از یک اتفاقِ پنهان، و مشروعیتِ عرفی دادنِ به آن، میتواند خود رفتارساز هم باشد. به این معنا که، با تعمیم یافتنِ ازدواجِ موقت، یک اتفاقِ فرهنگیی دیگر هم بیفتد: “تغییر و تحول و ایجاد یک زلزله در کلیهی مفاهیمی که تا به حال در فرهنگِ ما رنگ و بوی قدسی داشته است”. کانونِ خانواده، نسبتِ مذکر و مونث، تابویی به نامِ سکسوالیته، و… علاوه بر این زلزلهی فرهنگی، بیتردید، باید منتظرِ یک زلزلهی حقوقی هم بود: تعریفِ دوباره از موقعیتِ حقوقیی زنان پس از پایان یافتن مدتِ صیغه. تعریفِ مجدد از مسالهی حضانت و تولیتِ کودکی که به دنبالِ ازدواجِ موقت به وجود میآید. تعریفِ مجدد از مهر و نفقه و… در غیرِ این صورت، ما، از منظرِ حقوقی و اخلاقی، با سیستمی روبرو میشویم که، در آن، قوانین زیرآبِ یکدیگر را میزنند، و همدیگر را خنثی میکنند.
ازدواجِ موقت، تفاوتِ ماهوی، با آنچه که در غرب ناماش همزیستیی آزادِ مذکر و مونث (کنکوبیناژ) است ندارد، با این تفاوت که، در آنجا، تکلیفاش را با یکسری ارزشهای مسیحی، همچون دوشیزگی، ابدی ـ ازلی تلقی کردنِ ازدواج (تا اینکه مرگ شما را از یکدیگر جدا سازد)، مقدس شمردنِ تکهمسری، و… روشن کرد، تا بتواند از آزادیی با هم بودن دفاع کند. فرانسواز ساگان، در موردِ انقلابِ می۶۸ در اروپا، و بهخصوص فرانسه، جملهی معروفی دارد: “ما با انقلابِ ۶۸، و سر دادنِ شعارِ آزادیی دوست داشتن، قصد داشتیم “تابو”یی به نام سکسوالیته را، که در فرهنگِ مسیحیی اجتماعِ ما مسلط بود، بشکنیم. اما، “اسطوره”ای به نامِ عشق را شکستیم”.
حال باید بپرسیم، غرض از طرحِ ازدواجِ موقت، اگر شکستنِ یکسری تابوهای فرهنگی باشد، از جمله در هم ریختنِ نسبتِ مذکر و مونث، و درعینحال، ایجادِ گشایشی در حوزهی اجتماعی، لازمهی آن دست بردن در کلِ سیستمِ حقوقی است، وگرنه، به جز شکستنِ اسطورهای به نامِ خانواده، که جوامعِ شرقی و مذهبی بدان مباهات میکنند، سودی نخواهد داشت. برای این کار، یا باید در کیفیتِ مذهبی بودنمان تجدیدنظر کنیم، یا در وضعیتِ فرهنگیمان. رسمیت یافتنِ ازدواجِ موقت میتواند منجر به یک انقلابِ فرهنگی شود، به شرطِ آنکه، طراحانِ آن، مسئولیتِ تبعاتِ آن را بپذیرند: یک انقلاب مذهبی. آیا حاضرند؟