نهضتِ بیداریی زنان در ایران
برخی فعالان دلسوز در امور زنان معتقدند که، “نقش” زنان در انقلاب، بسیار نامتوازن با “سهم” زنان از انقلاب بوده است. آنان زنان را بزرگترین “شهیدان” انقلاب مینامند. دلایلی کاملاً منطقی نیز اقامه میکنند. زنان در دورهی اخیر حق قضاوت را از دست دادند، بسیاری از قوانین، با لغو قانون حمایت از خانواده (مصوب سال ۴۶ و اصلاحشده در سال ۵۳)، به قوانین سال ۱۳۱۰ (یعنی بیش از نیم قرن رو به عقب) بازگشته است. مردان حاکمان بلامنازع خانواده در امر طلاق شدهاند (ماده ۱۱۳۳). امکان سرپرستیی زنان بر کودکانشان، حتی در صورت برخورداری از صلاحیتهایی بیش از همسر، بسیار کاهش پیدا کرده است (ماده ۱۱۶۹). فرهنگ نهفته در بسیاری از قوانین، زنان را نه یک انسان، بلکه حداکثر “نیمهانسانی” تلقی میکند، که ارزشاش از برخی اعضاء بدن مرد کمتر است. ازدواج زنان بیوه همانند “مجنون” شدنشان تلقی شده، و باعث از بین رفتن اندک حقوقشان نسبت به فرزندانشان میشود، در صورت کشته شدن زنی توسط مردی، بازماندگانش باید نیمی از دیهی یک انسان کامل را به خانوادهی قاتل بدهند، تا بتوانند او را مجازات کنند، یعنی هم عزیزشان را از دست بدهند، و هم مبلغی را ولو با فروش زندگیشان بپردازند. زنان در بسیاری از امور خانواده (مثلاً ولایت بر فرزندان) اندک حقوق به دست آمده از قبل را نیز از دست دادهاند. دختران خردسال را جد پدریشان میتواند به عقد دیگران درآورد، و احتمالاً شیربها بستاند. مشکل تابعیت برای زنان و حتی فرزندان آنانی که با همسر خارجی ازدواج کردهاند، بیش از پیش شده است.(۲) حجاب، اجباری شده، و شکل خاصی از آن در برخی از ادارات ملاک گزینش یا اخراج گردیده است. و…
و بر این فهرست میتوان سیاههای دیگر نیز افزود، و اینها، معضلاتِ غمبار کمی نیست. و ستمی که از این طریق بر زنان و خانوادههای بسیاری روا داشته شده، چشم ناپوشیدنی است. و اگر از معدود اصلاحات عکسالعملی، که هنوز بسیاریشان عقبتر از سال ۵۳ هستند، بگذریم، میتوان پذیرفت زنان بزرگترین “شهیدان” انقلاباند! و بزرگترین عقبگرد انقلاب هم دربارهی حقوق زنان بوده است (و نه حتی در حوزههای سیاسی، دربارهی ساختار قدرت، یا دربارهی اقلیتها، و…).
اما این تمامی داستان نیست. مدعای نگارنده آن است که، “مسئلهی زنان” در ایران را نباید به “مشکلات حقوقیی زنان” تقلیل داد. آن نقطهی عزیمت، نقطهای کاملاً ناقص و نارسا و انحرافی در تبیین و تحلیل وضعیت زن ایرانی است. آن نگاه، زاویهای نادرست و محدود به مسئلهای بسیار گسترده و مهم دارد.
طبق آخرین آمارهای سازمان برنامه و بودجه، در حال حاضر، از هر یک صد هزار نفر جمعیت کشور، ۵۰ نفر با دستگاه قضایی تماس دارند. یعنی ۵ نفر در دههزار نفر (یا ۵/۰ نفر در هر هزار نفر) (۳). و تازه، افراد درگیر با قوهی قضاییه، شامل طیف وسیعی میشوند که، مسائل خانوادگی بخشی از آن را در کنار مسائل مالی، جنایی، سرقت، اعتیاد، و … تشکیل میدهد.
همچنین، بنا به گفتهی بسیاری از کارشناسان، همچنان آمار طلاق در جامعهی ما، با وجود رشدش نسبت به گذشته، در حد پایینی قرار دارد.
پس باید توجه نمود که، با تمامی ستمی که در قوانین جدید در حق زنان شده است، چه تعداد از زنان و خانوادههای جامعه ما با سیستم قضایی سر و کار دارند، و با آن قوانین و مشکلات و تبعیضهای حقوقی مواجه میشوند؟ به شکل تجربی و میدانی نیز هر فرد میتواند در پیرامون خود دقت کند که به چه میزان خانوادههای پیراموناش با این مسائل دست به گریباناند (مشکلاتی که به حق دردآور و گاه ضدانسانی هستند). بنابراین، در تحلیل مسالهی زنان در ایران، بایستی از نقطهی دیگری به این پهنهی گسترده نگریست، و به جای بخشی از زنان، کل زنان، و به جای فراز و نشیبهای حقوقی، فراز و نشیبهای کل زندگیی آنان را در نظر گرفت.
به نظر نگارنده، دقیقترین و واقعگرایانهترین نقطهی نگاه و شاخصِ سنجش مسئلهی زنان در ایران، زاویهی “سنت نو”گرایی است. تا چند دهه، و حداکثر یک سده پیش، زنان ایرانی بسان زنان بسیاری از کشورها با رضایت از وضع موجود خود زندگی میکردند. بین ذهنیت و فرهنگ موجود، و زندگیی عینی و ساخت اجتماعی، تعارض و ناهمگنی وجود نداشت. اما، به علل مختلفی (همچون بعضی تغییرات ساختار اجتماعی، رشد برخی فرهنگهای نو، و ورود و الهامگیریی از تفکرات و تغییرات حاصله در دیگر جوامع، و…)، بهتدریج جوانههای مقایسه بین سنت و نوگرایی، و درنتیجه، “تغییرطلبی” پدیدار شد، و این روند با فاصلهی نسبتاً چشمگیری به دنبال رشد جریان روشنفکری و نوگرایی در ایران به حرکت درآمد. همچنان که نخستین مدرسهی دخترانه ۷۵ سال پس از نخستین مدرسهی پسرانه شروع به کار کرده بود.(۴) البته این به معنای آن نیست که زن ایرانی، حرکت و حضور اجتماعی نداشته است، و یا این داستان منحصر به زن ایرانی است. مردسالاری ریشهای قوی در کل تاریخ جهان دارد. حتی در بسیاری از معاهدات حقوق بشر، زبانی جنسی به کار رفته است! به عنوان مثال، در میثاق حقوق مدنی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، بهرغمِ تصریح به تساوی حقوق مرد و زن، در بسیاری از موارد، در آن اسناد، فقط از ضمایر مذکر استفاده شده است! در کنوانسیون علیه شکنجه نیز وضع به همین شکل است.(۵)
مروری کوتاه در تاریخ معاصر نشان میدهد که، زن ایرانی حضوری چشمگیر در جنبش تنباکو و مشروطیت داشته است. زینب پاشای تبریزی، برای آشنایان با تاریخ، نام آشنایی در دوران مشروطیت است. اما، اگر از استثناهایی چون طاهره قرهالعین (که در دورهی قاجار حکم اجتهاد از علمای نجف داشت، و برای بسیاری هم درس میگفت، نقاب از چهره برداشت، و نسخ آن و آزادی زن را اعلام نمود) بگذریم، در میان زنان، نه آن چنان چهرهی اندیشمندی داریم، و نه زنان در حضور اجتماعیی خود آن چنان حق و حقوقی برای خود طلب کردهاند. در این حرکتها، زنان بسان مردان حضور داشتهاند، و خواهان اهداف و شعارهای سیاسیای شدهاند که مردان و رهبران مذهبیی آنان طلب میکردهاند. شعار زنان در نهضت تنباکو و مشروطه، همان شعار عمومیی مردم است. زنان، در نهضت ملی، حضوری کمتر از انقلاب اسلامی داشتهاند. و این شاید به دلیل حضور کمرنگتر و کموسعتتر روحانیان در نهضت ملی بوده است، تا همراه خود، زنان را نیز از حسینیهها و مساجد به خیابانها بیاورند.
در اساسنامهی اولیهی حزب توده، عضوگیریی زنان ممنوع بوده است. به تدریج عدهای از زنان بهطور غیررسمی و غیرآشکار جذب حزب میشوند (که بیشتر از طریق آوانسیان عمل میشده است)، اما سعی میشود اولین آموزشها توسط فردی که زیاد به حزبی بودن معروف نبوده است، صورت گیرد. حتی در کنگره اول آن اصل ملغی نمیگردد. اما زمینههای پذیرش عضو زن هموار میشود. نخستین حوزههای حزبی، به صورت منفک، و زنانه مردانه بوده است. بعدها عضوگیریی زنان رسمی شده، و حوزهها نیز مختلط میگردند.(۶)
در جبههی ملی نیز زنان حضوری بسیار کمرنگتر داشتهاند. هواداران زن، اکثراً همسران مردان طرفدار جبههی ملی، و عدهای نیز، دانشجوی علاقهمند به نهضت ملی بودهاند، که تشکل مستحکمی هم نداشتهاند. هر چند به برخی از محافل خارجی نمایندهی زن فرستاده میشد، اما بیشتر نمادین بوده است تا واقعی. چند ده زن و دختر در خانهی آقای کاظمی، عضو شورای مرکزیی جبههی ملی، جمع شده، و دو نفر نماینده برای کنگره انتخاب میشوند (خانمها پروانه فروهر و هما دارابی)، اما در تظاهرات خیابانی زنان حضور چندانی نداشتند. در جلسهی کنگرهی ۱۳۴۱، حضور دو زن با شدیدترین مخالفتهای جناح سنتی مواجه میشود، و آقای خلخالی، نمایندهی خلخال در کنگره، در مخالفت با این امر سخن میگوید. اما مرحوم طالقانی، به دفاع از حضور زنان برمیخیزد، و عنوان مینماید که، زنان نیز عضوی از جامعه هستند، و هیچ منع دینی برای این حضور وجود ندارد. دکتر صدیقی هم به دفاع میپردازد، و عنوان میکند که، در جامعهای که زنان و مردان هر دو در دانشگاهها حضور دارند، چرا نباید در کنگره حضور داشته باشند؟ هیچ منع دینی هم وجود ندارد، و میافزاید، موافقت بزرگانی چون آیتالله طالقانی، آقاضیاء سیدجوادی، سیدمحمدعلی انگجی، و آیتالله جلالی موسوی (روحانیان ملی و آزادهی حاضر در کنگره) دلیلی بر این مدعا است.
در سال ۴۲، پس از طرح اصلاحات شاه، تحت عنوان انقلاب سفید، مسئلهی حق رأی زنان مطرح میگردد (و در اواخر آن سال رسمیت مییابد). اما اکثر قریب به اتفاق روحانیان، از موضعی سنتی، به مخالفت برمیخیزند. عدهای از باسوادترین و روشنترین افراد روحانی، در کتابی تحت عنوان “زن و انتخابات”، با مقدمهای از “دانشمند ناصر مکارم شیرازی” (۷)، به بررسیی “علمی”ی تفاوتهای مرد و زن میپردازند (مشتمل بر: فرق در قامت، وزن، استخوان، عضلات، حواس پنجگانه، جهاز تنفس، قلب، مغز “مغز زن سبکتر از مغز مرد است”، جمجمه، ریه، پوست، و چشم، سر و پیشانی، جهاز هضم، نبض، خون “خون زن کمرنگتر و سبکتر است”)، و با تحلیل “زن از نظر دانشمندان پسیکولوژی و سوسیولوژی”، به این نتیجه میرسند که، “زن باید زن باشد”، و از نظر دینی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن از سوی زن را مخالف اسلام معرفی کرده (۸)، و بر عدم ولایت عامهی زنان، و عدم حق قضاوت و تقنین از سوی زنان، و تحریم همنشینیهای غلط مردان و زنان، که لازمهی انتخابات است، و… استناد مینمایند. و حتی بیعت پیامبر با زنها را چنین تفسیر مینمایند که، “بیعت زنها با پیغمبر چیزی غیر از این نبوده که آنها با پیغمبر عهد و پیمان میبستند تا از قوانین و دستوراتی که پیغمبر برای مسلمین میدهد، اطاعت و پیروی کنند”.(۹)
و در نهایت، “آثار شرکت زنان در انتخابات و آثار سوء آزادی زنان” را، “شیوع فوقالعادهی انحرافات جنسی، بیماریهای روحی، افزایش مصرف مواد مخدر و الکل، انتحار و خودکشی زنان، محرومیت بچه از تربیت و مهر مادری، برهم خوردن نظم امور اجتماعی، فرزندان غیرمشروع، بیعلاقگیی جوانان نسبت به ازدواج، افزایش آمار جنایات و افزایش طلاق” (۱۰) معرفی میکنند. بعدها نویسندگان این کتاب تغییر عقیده میدهند، و تمامیی نظریات علمی و دینی و اجتماعیی ارائه شده در این کتاب را به کنار مینهند. (۱۱) اما راستی در این ۱۵ ساله، ۴۲ تا ۵۷، چه تغییری صورت گرفته است؟
برای پیگیریی مرور بسیار کوتاه تاریخیی خود، بهتر است به چند گرایش برای نوسازیی جامعه، و از جمله، رهایی زن ایرانی اشاره کنیم. از آن هنگام که وجدان جامعهی ایرانی خود را با دیگر جوامع مقایسه کرد، و با آشنایی با تفکرات تازه سعی در نوسازیی جامعهی خویش نمود، سه گرایش کلی پدید آمد: گرایشی غیرمذهبی اما صادق، که سعی در تکوین مدرنیته در ایران داشت، گرایش چپ، و گرایش نوگرای مذهبی.
گرایش غیرمذهبی، با ایدهی قانون و پیشرفت، دستاوردش در تعامل با واقعیات جامعهی ایرانی، رژیم شبه مدرنیستیی پهلوی بود، که به تدریج قانون را هم دور زد، و تنها به ایدهی پیشرفت پرداخت، و این گرایش، یا قربانی، یا تسلیم این محصول ناخواسته گردید. این گرایش بهطور مستقیم و غیرمستقیم، با گرتهبرداری و الگوگیری از غرب، سعی در کنار زدن سنت داشت. بازخوانیهای معدودی از افراد این گرایش از دین، آن چنان ضعیف بود که به سرعت از طرف سنت مطرود گردید، و در مجموع، این گرایش نتوانست رابطهی تعالیبخشی با اکثریت سنتیی جامعه و مناسبات آن برقرار کند. بعدها، پس از تراژدیی “جلاد وارث شهید” و “دیکتاتوری پهلوی وارث مشروطهی مردم”، مسئلهی زن نیز با تقلید از ترکیه و سپس جوامع غربی مطرح گردید. اجبار در کشف حجاب، باعث تشدید سپر دفاعیی سنت در برابر تحولات گردید. نوجویی و رهاییی زن، که بیشتر در طبقات بالا، و نزدیک به حکومت در دورهی قاجار، شروع شده بود، در این دوره نیز، از طبقات مرفه، که اندک اندک تحصیلکرده هم میشد، خارج نگردید، و ارتباطی با انبوه جامعه و خانوادههای سنتی برقرار نکرد.
اوج این روند را میتوان در “اشرف پهلوی” نمادین نمود. او شعار رهایی زن را مطرح کرد، اما جامعه در برابر او سپر دفاعی داشت، و به خاطر درباری بودن و فساد اخلاقیی خاص او، اصلاً جامعه به شکل وارونهای رهایی زن را، که از سوی او عنوان میشد، به معنای “بیبند و باری” میگرفت، و بر دلایل مخالفان این روند، یا مخالفان اینگونه برخوردها، صحه میگذاشت و پذیرا میگردید.
و متأسفانه برخی کارشناسان و پیجویان رهاییی زن، که عموماً غیرسیاسی بودند، و با وصل به تشکیلات و مؤسسات دولتیی وابسته به این جریان، به دنبال پیگیریی اهداف مثبت خود بودند، قربانیی سابقهی ذهنیِ سیاهکاری و ستم حکومت و تباهکاریهای شخصیی اشرف پهلوی در اذهان مردم میگردیدند. و از آنجا که حکومت با تمامیی ستمها، شکنجهها، به هدر دادن سرمایههای ملی، ریخت و پاشها، فسادها، رشد فواصل طبقاتی، وابستگیها، و… به تدریج مطرود مردم میگردید، صفبندیای شکل میگرفت که مردم در سوی مقابلاش بودند. و چون شعار آزادیی زن از سوی صف مقابل مطرح میگردید، از این سو، مشکوک، بدبینانه، و بیاعتنا، و یا خصومتآمیز و دفاعی، با آن برخورد میگردید. همین روند باعث میشد که آن جریان در سطح باقی بماند، و حداکثر لایهای از قشرهای مرفهی شهرنشین، و عمدتاً در پایتخت، را متأثر سازد، بجز تغییرات ساختاری که خود جامعه به تدریج و بیتوجه به ساختار سیاسیی حکومت، از پایین و به صورت بنیادی، تجربه میکرد (همچون رشد کُند اما محسوس شهرنشینی، و…).
جریان دیگری که شعار رهاییی زن را مطرح ساخت، جریان چپ بود. این جریان محتاطانه، اما پررنگتر از همهی جریانات دیگر، به این مسئله پرداخت. حزب توده سازمان زنان داشت، و در میان کارگران نیز نفوذی قابلتوجه پیدا کرد، اما حجم اندک زنان در تظاهرات خیابانی، در دوران نهضت ملی، نسبت به دیگر جنبشهای سیاسیی تاریخ ایران، نشان از عدم گشودگیی سنت در برابر حضور زن در این دوره داشت. این جریان، نسبت به سنت، نه بیاعتنا، بلکه مقابله داشت، و این مقابله، حساسیت مردم را برمیانگیخت، و بستر رشد و نفوذ آن در میان قشرهای مردم، بهطور عام، و زنان، بهطور خاص، را سخت و ناهموار مینمود. برخی قالبشکنیها در ظواهر نیز، که خلاف عرف معمول جامعه بود، برای مردم خوشایند نمینمود.
بعدها، الگوهای دیگری از این جریان در جامعه، و در میان طیفها و نیروهای سیاسیتر و مطلعتر، مطرح شد، که بهطور نمادین میتوان “اشرف دهقانی” را چهرهی بارز آن دانست. این نماد، علاوه بر ضعف پیشین، به علت مشیی سیاسیی خاص خود نمیتوانست برای جامعهی عموماً سنتی و غیرسیاسی راهگشا بوده و همذاتپنداری ایجاد نماید. غیرمذهبی بودن، نخستین مانع ایجاد ارتباط بود، و عدم امکان چریک شدن، جدا شدن از خانواده و زندگی مخفی، مانع دومی بود که، علاوه بر حفظ فاصلهی عقیدتی، فاصلهای عینی و عملی نیز به وجود میآورد. اما رشادت و فداکاریی نهفته در این مشی، از رهروان آن در جامعه “اسطوره” میساخت. اسطورهای مورد تقدیس و احترام، اما دستنیافتنی. الگوهای مذهبیی این مشی نیز از همین ضعف رنج میبردند. احترام برمیانگیختند، عدهای را متأثر میساختند، که شمارشان زیاد نبود، و درنتیجه دستنیافتنی و تکرارناپذیر باقی میماندند. در جریان مذهبیی پیرو این مشی، ادبیات خاصی دربارهی زن شکل نگرفت. اما سیاسی و مبارز بودن زن در این حرکت برای جامعه الهامبخش بود. سروشی که جامعه از دور و از پایین به آن مینگریست، و گوش فرا میداد.
اما نوگرایی دینی نحلههای پرشمارتری نیز داشت. این جریان از شهریور ۲۰ به بعد حرکت مستمرش را آغاز کرده بود، مهندس بازرگان، آغازگر این حرکت، هیچگاه، نه دغدغهی رهاییی زن را داشت، و نه با این مسئله بر سر مِهر بود، و همواره هم با حضور زنان در تشکیلاتاش مخالفت میکرد. حتی یک بار، پس از انقلاب، به پیشنهادی که اقلیت معدودی در مجلس اول مبنی بر عدم انتخاب زنان برای مجلس داده بودند، ضمن تعجب همگانی، رأی مثبت داد!(۱۲)
اما سید محمود طالقانی، روحانیی آزاداندیش و پرتلاشی که از همان دوران شروع به حرکت کرده بود (و بعدها با مهندس بازرگان به همکاریی مشترک رسید) نظری مترقی و مثبت دربارهی زنان داشت، و حتی قبل از آزادیی حق رأی در ایران، از سوی حکومت پهلوی، در کنگرهی جبههی ملی، از موضع دینی و سیاسی، موافقتاش را با حضور و مشارکت زنان اعلام نمود. هر چند ایشان در طول حرکتشان اندیشههای خاصی در این باره ارائه نکرده است، اما، همواره دیدی مثبت و مترقی دربارهی فعالیت زنان، و برخی از حقوق آنان، داشته است. پس از انقلاب نیز، این مرد آزاده، که انسی دیرینه با قرآن و اسلام داشت، در یک موضعگیریی تاریخی و به یادماندنی، که هنوز نیز به خوبی به آن توجه نشده، و مورد تحلیل قرار نگرفته است، و سعی میشود این موضع، به موضعی سیاسی تقلیل یابد، اعلام نمود: حجاب اعتقادی است، و اجباری نیست، حتی برای مسلمانان، چه برسد به اقلیتهای دینی، و…(۱۳)
اما مهمترین و پرنفوذترین چهرهی نواندیشیی دینی در این دوران، دکتر علی شریعتی است. از او ادبیات بسیاری دربارهی زن باقی مانده است، که شاید امروزه به علت رشد اجتماعیِ ایجادشده، معمولی و ساده به نظر برسد. اما اگر نگاهی تاریخی به این روند بیفکنیم، عظمت و اهمیت این برخورد روشنتر میشود. این ادبیات متعلق به دورهای است که شهرنشینی در ایران در اقلیت است.(۱۴) در شهرها نیز، اکثریت مهمی از جامعه، مذهبی، و آن هم سنتی میباشند، و سنتهای قومی ملیی حساسیت بر زن نیز در اوج میباشد. فیلم فارسی و غیرت و ناموس و چاقوکشی برای این مسئله، نمودی از این مدعا است، که خاص ایران بوده، و در سینمای دیگر جوامع اسلامی کمنظیر میباشد.(۱۵)
مشابه برخورد با “زن”، برخورد با “هنر”، توسط دکتر علی شریعتی، در حسینیهی ارشاد، قابل توجه است. در دورهای که هر نوع موسیقی و سینما و تئاتر، حرام و مطربی تلقی میشد، و دلایلی دینی و علمی و… برای آن ردیف میگردید، شریعتی تأکید داشت که در حسینیه تئاتر اجرا شود، آن هم با موسیقی. نزدیکترین دوستان شریعتی اعلام کردند که، تو مرتباً مشکل ایجاد میکنی، ما هم همه چیزت را توجیه میکنیم. این یکی (درآوردن صدای موسیقی در حسینیه!) را دیگر نمیتوانیم توجیه کنیم، و از این کار فاصله میگیرند!(۱۶) در آن شرایط و فضا است که اهمیت تأکید وی بر هنر، تئاتر، و موسیقی، و تأثیرگذاری و بنبستشکنی و سنتشکنیاش بارز میشود. و نه در جامعهی کنونی که در مسجد و حسینیهاش نیز موسیقی نواخته میشود. و به همین شکل است توجه و تأکید شریعتی بر زن. مقالات و کتابهای “انتظار عصر حاضر از زن مسلمان”، “میزگرد دربارهی زن” و معروفتر از همه “فاطمه، فاطمه است”(۱۷)، آثاری هستند که در زمانهی خویش کار کارستانی میکنند. اگر از زاویهی دیدِ اساسی و واقعگرایِ “سنت نو”گرایی به جامعه بنگریم، اهمیت و ژرفای مسئله روشن خواهد شد. در جامعهای با آن آرایش و ترکیب جمعیت، اقتدار سنت و ناگشودگیی آن در برابر نوگراییِ شبه مدرنیسم پهلوی و جریان چپ، جامعهای که بسیاری خانوادههای مذهبیاش ترجیح میدادند دخترانشان تا ششم ابتدایی درس بخوانند، شغل نگیرند، در محافل اجتماعی حضور نیابند، و عمر را در خانهی پدر و خانهی همسر بگذرانند، و البته باسوادهایش “آئین همسرداری” (۱۸) بخوانند و بدانند، شریعتی از انتظار عصر حاضر از زن سخن گفت، و مهمترین عنصر تأکیدیی او بر “حضور اجتماعی” بود (خروج از خانه، مبارزهی اجتماعی، و تلاش برای تحصیل، تفکر، هنر، و…). او صاحب کیمیای نوگرایان دینی بود: “نقد سنت از درون، اما از موضع نو و مدرن”. خانوادهی سنتی با آثار او نوعی همزبانی و همسنخی داشت. هر دو مذهبی بودند. اگر او دختران را به جامعه و تفکر و حرکت فرا میخواند، این روند را مغایرتی با دین نبود، و هیچ الزامی هم به نفیی اخلاق یا عرفهای اجتماعی نداشت. جامعه در برابر او و ایدههایش احساس غریبگی نمیکرد. هم دیناش را، البته با نقد و انتقادهایی تند و گاه بیرحمانه، حفظ میکرد، هم وقار و اخلاق دیرینهی ملیاش را، و هم فعالیت فکری و اجتماعیاش را، و هم هویت و استقلال ملی و تاریخیاش را.
او، املیسم و فکلیسم را دو روی یک سکه میدانست: زنی، تسلیم سنت، یا الگوی شبه مدرنیسم، اما “بیهویت” و تشخص “انسانی”، و او “زن روشنفکر” را در برابر آن دو مینهاد.(۱۹) خلاصه، او، از درون سنت، به نقد سنت میپرداخت. ترس از بیگانه در جامعهی ما نفوذی دیرینه داشت، اما، او، بیگانه نبود. درهای خانهی افراد و خانوادههای پرشمار مذهبی، نه به ندای اشرف پهلوی، و نه با تبعیت از اشرف دهقانی، بلکه با اندیشههای او به روی دختران برای ورود به جامعه، تحصیل، هنر، تفکر، و حرکت باز شد. سنتِ سخت و نفوذناپذیر، در برابر این گرایش و آموزههایش، شکاف برداشت. زنانی بر “انگارههای ارشاد” و آموزههایش پدید آمدند، و این شکاف، مهمترین رخدادی است که در بطن جامعهی ایرانی، در همه عصرها، و بهویژه در مقولهی زن، اتفاق افتاده است. بخش سنتیی جامعه، که بخش اعظم آن را تشکیل میداد، و جامعهی ایرانی، بهطور عام، روند “عقلانی” شدناش را، که سرعتی اندک داشت، شتاب بخشید. در این شتاب بخشیدن، نواندیشیی دینی مهمترین و برگشتناپذیرترین نقش را ایفا نمود. میبایست، از این نگاه، به تاریخ اجتماعی ایران، و نقش نیروهای مختلف، و اثرگذاریشان در ساختارهای مختلف جامعه، نگاه کرد.
با شکاف برداشتن سنت، و عقلانی شدن تدریجی، اما شتابناک آن، این سد عظیم در برابر انرژیی جامعه، در برابر آبی که به تدریج از سوی نواندیشان، و مهمتر از همه، نواندیشان دینی، در پشت آن جمع شده بود، سست شد، و معبرها و راه نفوذهایی بر آن گشوده گردید، و انرژیی عظیم و متراکمی از جامعه آزاد گردید، و بهویژه بسترِ پیشِ روی زنان گشوده شده و هموار گردید. با رفع این مانع، و خودسانسوریِ درونی برای پیشرفت زنان، و آمادگیی بیشتر برای همیاری در این روند در ذهنیت و افکار مردان، بخش وسیعی از زنان رو به رشد و تعالی نهادند، و حرکت به سوی رهایی و تعالی زن، از قشر محدود مرفه یا تحصیلکردگان طبقات فوقانی در پایتخت، به اقصا نقاط کشور، و لایههای گوناگون جامعه، دامن گسترد،(۲۰) و این احساس در آنها به وجود آمد که میتوانند با حفظ هویت دینی و ملی و تاریخیی خویش، اما با نقادی تند و بنیادیی آن، که با الفاظی چون “پدر، مادر، ما متهمیم” بیان گردید، در بستر آزادی و فعالیت گام نهند.
روند بالا، در پس از انقلاب، و با تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی، و بهویژه، آموزشیی کشور، بستر عینیی آمادهتری یافت. “اعتماد” خانوادهها به “بیرون”، به جامعه، و محیطهای آموزشی، شغلی، هنری، و… بیش از پیش گردید. و زن، در گستردهترین شکل آن، وارد جامعه شد. زنان حضوری وسیع در عرصههای آموزشی(۲۱)، آموزش عالی(۲۲)، اداری، اجتماعی، سیاسی، هنری، انتشاراتی(۲۳) و… یافتند. پیشِ رو باز شده بود.
مدتی پیش به هنگام تصویب قانونی دربارهی زنان (در بهروز کردن محاسبهی مهریه)، رئیس مجلس به طنز جملهای خطاب به نمایندگان گفت. این جمله تاریخی است: “آقایان موقع رأی دادن حواسشان جمع باشد که به خانه هم باید بروندها!”. یعنی در خانهی رئیس مجلس و نمایندگان مجلس هم، زنها از همسرانشان بازخواست خواهند کرد که آیا به نفع زنان رأی دادهاند یا نه؟ این جمله نمادی از رشد فرهنگیی زنان ایرانی، بهویژه، بخش وسیع سنتیی آن، و حقوقخواهیی آنان میباشد. حقوقی که هر چند زیاد هم نیست، اما شروع مهمی است، که اگر صحیح حرکت کند، و تعالی یابد، شتاب چشمگیری خواهد گرفت.
تَرَک برداشتن سنت، و رشد این روند، نشانگر نوعی “نهضت بیداری” در وسیعترین شکل آن در میان زن ایرانی است. اما این بیداری تنها یک نهضت است، و شکل “جنبش زنان” ندارد، جنبشی با ارتباطات و سازمان خاص خود، و با اهدافی روشن و مرحلهبندیشده، و…
تشکلات زنان در ایران هر چند رو به ازدیاد و رشد و گسترش است، اما، ارتباط گستردهای با تودههای زن ندارند. نه بین دختران و زنان دانشجو، و نه بین وکلا و حقوقدانان زن، و امثال آن، ارتباط و تشکلی وجود ندارد. نشریات زنان و نشریات خانواده رو به گسترشاند.(۲۴) زنان در سازمانهای نیمهدولتی و غیردولتی (که البته اغلبشان ارتباط نزدیکی با محافل سیاسی و قدرت دارند، همانند حکومت گذشته) و معدود سازمانهای مستقل غیردولتی حضور و بروز دارند، اما همچنان کمشمار و بیپایگاه هستند. اما این همه، واقعیت “نهضت بیداری”ی زنان را نفی نمیکند. تودههای وسیع زنان ایرانی در بالاترین سطح سواد، فرهنگ، شعور سیاسی، و… در طول تاریخ خود قرار دارند، و این همه، دستاوردِ تَرَکخوردگیی سنت از سوی نواندیشان دینی، پدیده انقلاب، و تغییرات تدریجیی ساختاریی جامعهی ایرانی (بسان همهی جوامع دیگر) میباشد. البته تحولات سیاسی و بسته شدن فضای آزاد در اوایل دهه ۶۰، تأثیر مهمی بر این نهضت داشت. در اوایل انقلاب با باز شدن فضا برای فعالیت اجتماعی، حضور زنان آزادشده از قیودِ منفیی سنت (نه وجوه مثبت و تحکیمبخش اجتماعی و ملیی آن) در عرصههای اجتماعی و سیاسی)، در گروههای سیاسی، چه داخل و چه مقابل قدرت (که انبوهی از ثبتنامکنندگان و فعالان آنان را دختران دانشجو و دانشآموز تشکیل میدادند)، نهادهای اجتماعی و اقتصادی (همانند جهاد سازندگی و…)، عرصههای هنری و شغلی و… چشمگیر، انبوه، و سیلوار بود. تحولات سیاسیی ابتدای دههی ۶۰، سد عظیمی بر این روند قرار داد. فشارها و تضییقات، تصفیههای شغلی و آموزشی، گزینشها و حراستها، و… همراه با ملاحظهکاری و روحیهی سازگاریی ایرانی، از این روند کاست، اما نتوانست از پیشرفت جهشی و غیرمنتظرهی آن، در عرصهی رشد فرهنگی، و به زبان عامیانه، “بازشدن چشم و گوش زنان” جلوگیری کند. زان پس، عرصههای شغلی، اجتماعی، هنری، و… همچنان باز بود. و در انتخابات دوم خرداد نیز، نقش زنان، به صورت چشمگیری در مقابل همگان قرار گرفت. تابلوهای کوچکتری از آن نیز در جشن شادمانیی راهیابی تیم ملی فوتبال به جام جهانی و حضور زنان از قشرها و سنین مختلف در استادیوم آزادی ترسیم گردید.
عینیت جامعه و ساختارهای آن، که از اوایل دههی ۵۰، پس از افزایش ناگهانیی قیمت نفت، رو به تغییر نهاده بود، روند رشدی تدریجی داشت. اما ذهنیت سنتی، که متناسب با دوران قدیم بود، در مقابل این روند ایستادگی میکرد، و به عدم تعادل دامن میزد. در آن هنگام که زن در خانه بود، و حضوری اجتماعی و شغلی نداشت، ذهنیت جامعه نیز با آن هماهنگ بود (چیزی شبیه تفکری که امروزه طالبان دارند و به مذاق همگان تلخ و منفی میآید!). با آن عینیت، این ذهنیت که زن و مرد نباید با هم سخن بگویند، به یکدیگر نگاه کنند، یا در زیر یک سقف باشند، و… هماهنگ بود. اما وقتی زن به جامعه، خیابان، دانشگاه، اداره، و… آمد، مجبور بود در اداره و دانشگاه در کنار همکلاسی و همکار مردش بنشیند. در این مرحله، بین ذهنیت و عینیت، ناموزونی ایجاد شد. پیام آوران رهاییی زن نیز در آن دوران برای جامعهی سنتی به جای جاذبه، دافعه داشتند، و در این میان، زنان و دختران، در چالش عینیت و ذهنیت، گیر افتادند.
نواندیشیی دینی، رخداد انقلاب تاریخی و مذهبیی بهمن ۵۷، و رشد تدریجی و آرام ساختارهای جامعه، در به تعادلی جدید رسیدن در این مورد، یاری رسانده، و بهویژه، نواندیشیی دینی، با نقد سنت و عقلانی کردن آن، سعی نمود به تعادل جدیدی دست یابد، و تا اندازهی زیادی در این امر موفق شد.(۲۵) طیف و نسلی از زنان به وجود آمد که در عرصههای پارلمانی، سیاسی، هنری، و حتی ورزشی، با حفظ هویت مذهبیی خود، که این بار نو و مدرن هم شده است، در جامعه فعالیت میکند، و جامعه نیز، حتی در بستهترین قشرهای آن، به روی این طیف باز و گشوده است، و نه بسته، و حفاظ و گاردگرفته. اینک متولیانی در جبههی سنتی هستند که هنوز تغییر نکردهاند. اینان دیگر اقلیتی کمشمارند، و کمتر نیز جرأت ابراز روشن و صریح نظراتشان را دارند. ممکن است نمایندهای در مجلس به خاطر سادگیاش جملاتی ضدزن بیان کند که از همان پیرامون خود در مجلس توسط نمایندگان زن و مرد، با برخورد منفی و طنز و چشمغره! مواجه میشود، تا برخوردی مشابه در مطبوعات و رسانهها. و یا دیگری با دستمایهی سنتیی چند دهه پیش، با نوگراییی برخی نمایندگان زنِ مجلس، برخوردی تند و احساسی و ارباب و رعیتی کند، که جز در نشریات گروههای فشار انعکاس و طرفداری نیابد. البته وزن سنتی و قدرت و تأثیرگذاریی پشتپردهی اینان گاه بسیار بیشتر از پایگاه مردمی و نفوذ کلام و آموزههایشان است، و به صورت یک عامل فشار و دست نامریی میتوانند از وزارت زنان در دولت جدید جلوگیری کنند، یا امکاناش را سختتر سازند. زنان راهیافته به کابینه را مجبور به سرکردن چادر نمایند، مسئلهی نامزدیی ریاست جمهوری برای زنان را معلق نگه دارند، و…
اما، همهی این نکات، در نگاه به بالا، به قدرت، و ساختار آشکار و نهان آن است که به چشم میآید. همانگونه که در یک نگاه به سطح و به بالا؛ زنان ایرانی با سختترین لطمات و ضربات مواجه شدهاند، و بزرگترین عقبگرد انقلاب دربارهی حقوق زنان بوده است (نه حتی دربارهی اقلیتها، مخالفان، و…). اما اگر نگاه را از بالا به پایین برگردانیم، و به مردم، قشرهای مختلف، نقاط مختلف کشور، و روند تغییرات اساسی و غیرقابل بازگشت آن بنگریم، به سادگی بر نهضت بیداریی زنان صحه خواهیم گذاشت، و روند تغییر را، حتی در اجزاء زندگی، در رفتار خانوادگی، و… مشاهده خواهیم کرد. در گذشته، “مرد ایرانی” کمتر اجازهی شغلِ بیرون از خانه به همسرش میداد، همراه زناش به خرید میرفت، در خیابان قدم میزد، به پارک و سینما میرفت، و…، اما امروزه، این امور مسائلی عادی شدهاند، که اصلاً به نظر نمیآیند، و تغییر ذهنیت و رفتاری که در ورای همین اجزاء به چشم میخورند، نادیده گرفته میشوند. قشرهای مرفهتر و یا مرکزنشینی که این امور در گذشته نیز برایشان اتفاق افتاده بود، تصور میکردند این امور برای همهی قشرها و همهی نقاط کشور بوده است، در حالی که، با کمی دقت و همهجانبهنگری، روشن میشود که اصلاً چنین نبوده است، و جامعهی پیشین ما به سمت یک جامعهی دوقطبی پیش میرفت، که یک سوی آن، پذیرای فرهنگ شبهمدرن حاکمیت وقت و بهرهگیر از مواهب آن میشد، و سوی دیگر، در قلعهی سنت، در مقابل آن سنگر میگرفت، و حتی تلویزیون را به خانهاش راه نمیداد. انقلاب شکوهمند بهمن این دیوار را برداشت، همان گونه که نواندیشیی دینی از قبل پایههای آن را سست کرده بود. اینک، در جامعه بین “سنت” و “نوگرایی” چالش و تعاملی روانتر صورت میگرفت. هرچند اکنون “قدرت” در صف “سنت” ایستاده بود، و با “قانون” و “آییننامه” و… که در اختیارش بود، به گذشتههای دور برگشت، تا همراه با رشد تدریجیی فکری مدیریتیاش، به جلو بیاید. از این رو، “حقوق” بسیاری از زنان را زیر پا گذاشت، و در رفتار اجتماعیاش، زنانِ بهرهگرفته از آزادیی پیشینِ بسیاری را آزرد. اما، زنان زیادی، که به هر دلیل، در گذشته، این آزادی را نمیپسندیدند، یا از آن بهره نمیگرفتند، در بسیاری عرصهها، احساس “رهایی” داشتند، نه احساس “بندی” شدن. و این نکته، به لحاظ جامعهشناختی، مسئلهی بسیار مهمی است، که کمتر به آن توجه میشود، و بدون آنکه دقت شود از کدام جهت به کل واقعیت نگریسته میشود، و مورد قضاوت و ارزیابی قرار میگیرد.
اگر از صف زنانِ در اکثریتِ سنت به “واقعه” بنگریم، قضاوت کلانتر و تاریخیتر و واقعیتری خواهیم داشت. حتی اگر در مسئلهی حجاب و اجباری شدن آن، که زنانی از اجبار آن به حق آزرده شدند، دقت کنیم، و نکتهای که در بالا عنوان شد را در نظر داشته، و شاخص “سنت ـ نوگرایی” را نقطهی عزیمت قرار دهیم، درخواهیم یافت که، مسئلهای به نام “مشکل حجاب” در آن هنگام، مسئلهی زن ایرانی نبوده است. حتی از چادر به مانتو رسیدن، در اکثر زنان در خانوادههای سنتیی ایرانی، احساسی از آزادی و رهایی و راحتی برای کار و تحرک، در عین حفظ هویت و حساسیتهای وی، در برداشته است، و هیچ گاه، در آن هنگام، “مسئله”ی زن ایرانی، به معنای وسیع آن، نبوده است. هر چند اینک به علت اجبارها، حساسیتهای طالبانی و قشری، گشتها و بگیر و ببندها، تظاهرها و ریاکاریها، القاب توهینآمیز، و… این امر به صورت یک “حساسیت” برای بخش قابلتوجه و وسیعی از دختران و زنان ایرانی در آمده است، و خود، به مسئلهای “سیاسی” برای مقاومت و اعتراض به این اجبارها و جزمیتها، و کلاً به رفتار ساختار سنت سیاسیشدهی حاکم، تبدیل شده است. اما، در یک وضعیت متعادل، این امر مجدداً قدر و وزن مناسب خود را بازخواهد یافت. هر چند موقعیت “آینده”ی این پدیده همانند بسیاری دیگر از امور در جامعه ایرانی، دیگر وضعیت “گذشته” نخواهد بود، اما، با از بین رفتن عوامل و کاتالیزورهای جانبی، که به صورت غیرمستقیم تأثیر میگذارند، از بسیاری از پدیدهها حساسیتزدایی خواهد شد، و به وضعیت معمول خود، البته در شرایطی جدید، بازخواهد گشت. این مسئله، نه تنها دربارهی حجاب، بلکه دربارهی چهارشنبهسوری، مسائل ورزشی بهویژه فوتبال، موسیقی، و… نیز قابل تعمیم است. خانواده و زن ایرانی همیشه از یک حیای شرقی و وقار برخوردار بوده است(۲۶)، که با حذف هر نوع حجاب اجباری، و با پذیرش هر لباس و پوشش اختیاری، باز کارکرد خاص خودش را خواهد داشت. داشتن حجاب خاص یا عدم آن هیچ ملاک قاطعی برای تفکیک ارزش و ضدارزش، و وقار و بیقاری نخواهد بود، همچنان که در میان قشرهایی از زنان در گذشته چنین بوده است، و اینک نیز در زیر همین پوششهای اجباری میتوان حیا و وقار را زیر پا گذاشت.(۲۷)
پدیدهی جدیدی نیز در برخی مطبوعات و فیلمها در حال شکلگیری است: بهرهگیری از جاذبههای زنانه برای فروش بیشتر. امری که در دیگر جوامع امری عادی، جدا از ارزشگذاریهای آن گردیده است. اما در چالش میان سنت و نو در ایران، و سیاسی شدن شدید آن، این پدیده کارکردی دیگر یافته است: تهاجم فرهنگی.
تهاجم فرهنگی، جدا از صحت و سقم جهانیی آن، در ایران ابزاری برای تصفیه حساب سنت، و قدرت متکی بر آن، با هر نوع نوگرایی درآمده است، و “زن و حجاب” اصل بنیادین آن است. گروههای فشار نیز شرک و توحیدشان “تارمو” شده است، که باید بر این اصل اساسی گردوخاک فراوان و جانفشانی هم کرد! بر این پایه، برخوردهای عکسالعملی بخشی از دختران و زنان، و سودطلبی برخی نشریات “بزن برویی”، که فقط پول میشناسند ولاغیر، و با آزادی زن، و آزادی مطبوعات، و مقولاتی از این دست، دور و بیگانهاند، همواره براین خطر دامن میزنند که، درچالش ژرفناکِ در حال حرکت در ایران، از سوی سنت قدرتمدار مورد بهرهگیری قرار گرفته، و برضد هرنوع نوخواهی به کار رود، و فضا را بر آن ببندد، البته در حد یک ابزار، و نه بیش، که چندان هم موفق نخواهد بود.
یک مانع و یک خندق بسیار مهم در فرارویی روند تغییر در وضعیت زن ایرانی (به ویژه روندی که در بالا و در امور قانونی و حقوقی در حال حرکت کُند خویش میباشد)، روش و نحوهی نگرش برحقوق زن در اسلام (که در آن تفکر مساوی “فقه” تلقی میشود) میباشد. اصلاحات واکنشی و منفعلانه در مورد حقکشیها و تبعیضات و ظلمهایی که در این عرصه بر زنان میرود، هرچند مثبتاند، و برای برخی زنان مفید و تسکینبخش، اما با مانعی جدی مواجهاند. آنان نمیدانند با برخی نصوص دینی، که به صراحت برخی حقوق را از زنان گرفتهاند، چگونه مواجه شوند. و در برابر سؤالِ عینیی زنان، “شعارِ” ذهنی تساوی زن و مرد در نگاه انسانی و انسانشناسیی دینی را تحویل میدهند. اما این آرمان و شعار مثبت هیچ از مرارت و محنت کنونیی زن نمیکاهد. تعارض بین انسانشناسی دینی و قوانین و حقوقی که به نام دین بر آن مینهند، حل ناشده باقی میماند، و کار به توجیهگریهای ناشیانه کشانده میشود. سنت و حاملان رسمیی آن، بیش از این، توان و ظرفیت اصلاح ندارند.
روش سنتی، مبتنی بر اصول فقه و نگرش کلامیی آن، به بنبست رسیده، و دچار ناسازه و پارادوکس، بین فلسفهی انسانشناسی و حقوق، گردیده است. این بنبست تنها با یک انقلاب در متدلوژی و “روششناسی” قابل حل است. شیوهای که نواندیشان دینی، بهویژه دکتر اقبال لاهوری و دکتر شریعتی، در پیش گرفتند. آنها ضمن دفاع از قوانین و نظامهای اجراییی صدر اسلام، آنان را “شکل” و “قالبی” مرحلهای (نه فراتاریخی) برای “محتوای” آرمانی، عادلانه و ضدتبعیضی اسلام دانسته، و بنابراین تمامیی آن قوانین و قواعد را “مرحلهای ـ منطقهای” میدانستند، که اینک بر اساس خرد، عرف، و تجربهی جدید، میتوان قالبها و اشکال جدیدی را در جهت نیل به همان آرمانهای جهتنما، اتخاذ و مورد عمل قرار داد.
نواندیشیی دینی در ایرانِ کنونی وظیفهای بس سترگ در این مسیر دارد. ظرفیت و کارایی تاریخیاش نشان داده است که با نقد سنت از درون، و نقد همزمان قدرت، این جریان را اگر “درستترین” راه هم ندانیم، باید “موفقترین” راه و “ممکنترین” راه برای تغییر جامعهی ایرانی دانست.
متأسفانه نواندیشیی دینی در ایران، پس از شریعتی، به صورت متمرکز و حساسی به این مسئله نپرداخته، و گامی فراپیش ننهاده است. روزی بود که دفاع از تساویی انسانیی زن و مرد در اسلام، خود، امری مثبت، و گامی به پیش بود. تحلیل داستان خلقت، تکیه بر آیات بسیاری که سرشت زن و مرد را یکسان میدانست، و آیاتی که هر دوی آنان را در مسئولیت در برابر خدا و در برابر جامعه همسان میدید، آیاتی که ثواب و عقاب را دربارهی زن و مرد یکسان میانگاشت، و آیاتی که خصایص و ارزشها و دستاوردهای آنان را بهطور یکسان به دیدهی احترام مینگریست، و…، همگی فتح قلهای در اذهان سنتیی جامعه، و روند عقلانی کردن و انسانی کردن آن بود. اما امروزه دیگر این سنگرها و قلل احراز و ابراز شدهاند، و دیگر، خود، به سنتی شعاری، و کلیگوییهای تکراری و بیاثر، تبدیل گردیدهاند. نواندیشیی دینی باید با تأکید بر متدلوژی و روش شناخت حقوق زن در اسلام (همانند مسائلی دیگر در اقتصاد، حقوق جزا، و…) و انقلاب در عرصهی روششناختی، پا به میدان دیگری بگذارد. اینک، همه از او نظریه و دستاورد جدید میخواهند، اما او به همان فتوحات گذشته مشغول است!
در مجموع، وضعیت زنان در جامعهی کنونیی ما، یک وضعیت نامتعادل، ناموزون، و در حال گذار است، گذار از سنت گذشته به تعادلی نوین و مدرن، که خود میتواند آغاز و مبنای سنتی برای چند دههی آینده باشد. اینک، یک نهضت بیداریی وسیع شکل گرفته است، و خواست و ارادهای برای “تغییر”، از همه سو، دامن گشوده است. از زن خانهدار، همسر آن نمایندهی روحانیی مجلس، قشرهای تحصیلکرده و روشنفکر، و…، تا برخی افراد ذینفوذ در قدرت، از دختران و همسران برخی مقامات گرفته، تا برخی رشدیافتگانِ صاحبمنصب پس از قدرت، جنبشی ضعیف و کمتوان هم فعالیت میکند. در میان دختران جوان در مرکز و شهرستانها هم میل به تحصیل و اشتغال افزایش یافته، و هم در بخش قابل توجهی از آن عصیان و مقاومت منفی در برابر جزمیتها و اجبارها و…، قوانین و حقوق به چند دههی قبل برگشته است، و لنگان لنگان از موانع مهمی که سنتِ سختجان، کمنفوذ، اما پرقدرت، در برابرش مینهد، عبور میکند، اما بسیار کند و آرام.
اینک، زنان به لحاظ عینی از نابرابریهای چندی رنج میبرند (مثلاً از معیارهای استخدامیی نابرابر، فرصتهای نابرابر برای آموزش حرفهای و بازآموزی، دستمزد نابرابر برای کار یکسان، دسترسیی نابرابر به منابع تولیدی، تمرکز در تعداد محدودی از شغلها، مشارکت نابرابر در تصمیمگیریها، امکان نابرابر در ارتقای شغلی، و احتمال بیشتر برای بیکاری، و…)(۲۸).
اما، نهضت بیداریی زنان در ایران، باید در بستر عمومیی حرکت نوخواهانهی جامعهی ایرانی، و همراه با مردان رهرو این راه، به یک روند عینی تبدیل شود. روشنفکران مرد و زن نظریات و افکار راهگشا (و نه کلی) تولید کنند، حقوقدانان، کارشناسان و دستاندرکاران امور زنان، در یک روند همگرایانه گرد آیند، و قوانین ضدانسانیی ضدزن را هدف قرار دهند، موانع فکری و ساختاری و سیاسیی این روند به تدریج در جامعه شفاف شده و در معرض افکار عمومی قرار گیرند، و گردهماییها و تشکلاتی مشتمل بر گرایشهای گوناگون و متکثر، موقتی، و دائمی به امر زنان بپردازند. روند آگاهیی زن ایرانی، هر چند که بهطور حسی و تجربی شکل گرفته است، اما، در حد و اندازهی نشریات کنونی نیز میتواند مورد تکمیل قرار گیرد. حضور تحصیلی، اجتماعی، و بهویژه، اقتصادیی زنان، میتواند روند کنونی را، ضمن تعمیق، برگشتناپذیر کند. انجمنهای غیردولتی، در حد و اندازهی خود، میتوانند اهرمهای فشاری بر قانونگزاریی کشور باشند، و… گریزی هم از سیاسی شدن مسئلهی زن نیست. اما باید همواره به آن تاریخی و فرهنگی و ساختاری نگریست، آن هم از زاویهی بنیادیی سنت نوگرایی و چالش و گذاری که با آن مواجهیم.
آرمان رهاییی زن در ایران، همواره آرمانی بدون راهبرد، و خود به خودی بوده است. چون، رهروان آن، از زاویهی صحیحی به جامعهی خویش نمینگریستهاند. مذهبیها قدمهایی اولیه، آن هم در بستر نظر و اندیشه برمیداشتهاند، مدرنها و شبهمدرنها سنت را نمیشناختهاند، و چپها از مسئلهی زن بیشتر به عنوان تصفیه حساب با مذهب استفاده کرده و میکنند، اما، در عمق تفکرشان، رهاییی زن امری روبنایی بوده است که جنبش بورژوازی و خرده بورژوازی، که همواره به دیدهای مشکوک به آن مینگریستهاند، آن را هدایت کردهاند، و تنها با حل مسائل زیربناییی اقتصادی و تصحیح مناسبات تولیدی است که این مسائل روبنایی حل خواهد شد، نیروی ملیی پارلمانگرا هم به صورت حاشیهای به مسالهی زن نگریستهاند، و چون مواجههای فکری با سنت نداشتهاند، تأثیرگذاریشان هم محدود بوده است.
اینک، آرمان رهاییی زن باید با برخوردی کلان و واقعگرا، دارای راهبردی روشن، حداقل در بخش روشنفکری، و غیر خودبهخودی، و ارادهگرای این حرکت، شود. تا این بخش بتواند، به عنوان یک جنبش، در مسیر آن نهضت اصلی و گسترده، تأثیرگذاریهایی در حد توان خود داشته باشد. راهبرد نوزاییی فرهنگی، تبلیغ حضور هرچه بیشتر آموزشی، اجتماعی، شغلی، و…، سعی در تکوین تشکلهای غیردولتی، پیوند خوردن در حد توان با قشرهای وسیع زنان، گفتگوی میان گرایشهای گوناگون، رشد مطبوعات و رسانههای ویژهی زنان، و تدریجی و تجربی و مرحلهای دیدن امور، تقلیل ندادن مشکلات زنان به مسائل صرفاً حقوقی و عدم بهرهگیریی صرف از آن به عنوان اهرمی سیاسی یا فکری (برای مواجهه با مذهب یا حکومت)، که بر بیاعتمادیها دامن خواهد زد، و… میتواند در این مسیر مؤثر و راهگشا باشد. اما تمامی نوگرایان و تغییرخواهان وضع موجود باید به زن کنونی از دید سنت نو بنگرند. حال، این “تغییر”، رو به هر سو که میخواهد داشته باشد. تغییرخواهان باید بر نقاط اشتراک انگشت بگذارند، نه نقاط اختلاف، و از یاد نباید برد که، اگر همهی حقوق زنان را هم به آنان بدهند، به قول قدما، زیاد به خدم و حشم و گاو و گوسفند کسی برنخواهد خورد، و این نقطه امتیازی است که نهضت زنان در ایران میتواند از آن بهره بگیرد. آینده بسیار روشن است. اما راستی در انتخابات اخیر، که همهی نامزدها به نفع زنان شعار میدادند، چرا زنی در ایران وزیر نشد؟
۱. این نوشتار در ایران فردا شماره ۴۱ (اسفند ۷۶)، و نیز کتاب شریعتی؛ راه یا بیراهه؟، انتشارات قلم، چاپ اول، ۱۳۸۱ به چاپ رسیده است.
۲. در این مورد به “حقوق سیاسی زنان ایران” از خانم مهرانگیز کار صص ۷۹ ـ ۱۱۰ مراجعه کنید.
۳. روزنامه جمهوری اسلامی، مصاحبهی رئیس قوه قضاییه، ۲۸/۱۱/۷۶
۴. روزنامه همشهری، مقالهی همیشه مرد برای زن تصمیم گرفته است، ۱۶/۱۱/۷۳
۵. مجلهی سیاست خارجی، تابستان ۷۴، مقالهی خانم فریده شایگان، ص ۵۷۷
۶. از گفتگوی حضوریی نگارنده با آقای انورخامهای.
۷. زن و انتخابات، سال ۴۲، از سلسله انتشارات “از اسلام چه میدانیم؟”، نگارش زینالعابدین قربانی، محمد شبستری، علی حجتی کرمانی، عباسعلی عمید، حسین حقانی.
۸. همان، صص ۵۱ ـ ۸۰
۹. همان، ص ۵۷
۱۰. همان، صص ۱۰۷ ـ ۱۴۰
۱۱. و حتی برخی از آنان اینک در شمار افراد بسیار روشنبین و نوجو و تغییرطلب قرار دارند.
۱۲. از گفتوگوی شفاهیی نگارنده با برخی نمایندگان اقلیت آن دوره، همچون آقایان مهندس سحابی و یوسفی اشکوری.
۱۳. ر.ک “از آزادی تا شهادت”، انتشارات رسا، صص ۱۰۴ ـ ۱۱۵
۱۴. حتی در مقطع پیروزیی انقلاب تنها ۴۵ درصد جمعیت کشور شهرنشین بودهاند. اینک این معادله برعکس شده، و ۵۵% شهرنشین میباشند.
۱۵. این مسئله ریشهی تاریخی در ایران دارد، و در ایران قبل از اسلام و ایران باستان نیز به شدت قابل مشاهده است. در کاخهای تختجمشید نیز طراحیی کاخها به شکلی است که حالت اندرونی ـ بیرونی دارد، تا چشمان بیگانه بر زنان شاه نیفتد، و در میان انبوه مجسمههای مرد در تختجمشید، مجسمهی زنی به چشم نمیخورد (به جز مجسمهی آناهیتا، آن هم در نقش رستم، و به صورت پوشیده).
۱۶. این موضوع در ارتباط با مرحوم صدرالدین بلاغی، از همکاران حسینیه ارشاد، میباشد.
۱۷. دربارهی این کتاب برخی از نامداران روحانیان نیز زبان به تقدیر و تقدیس میگشایند.
۱۸. در آن هنگام، در این زمینه کتابهای چندی با مضمون دینی منتشر شد.
۱۹. به “فاطمه فاطمه است” در م.آ. ۲۱ مراجعه کنید.
۲۰. نهضت کتابخانهسازی که در مساجد و روستاها، با تأثیرپذیری از حسینیهی ارشاد، آغاز شد، و به سرعت رشد کرد، و به روند نوسازیی جامعه، بهطور عام، و رهاییی زنان و مشارکت آنان، به طورخاص، سرعتی فوقالعاده بخشید، و محصولی سریع به بارآورد.
۲۱. دانشآموزان دختر در سال تحصیلی ۶۷ ـ ۶۶، نسبت به سال ۵۸ ـ ۵۷، رشدی ۶۰ درصدی داشته است (مجموعه مقالات کنگرهی نقش زن در علم، صنعت، و توسعه، ناشر: دفتر امور زنان در نهاد ریاست جمهوری، زمستان ۷۴، ص ۱۵۴).
همچنین رشد جمعیت دانشآموز دختر در برنامه اول پس از انقلاب بهطور متوسط سالانه ۲/۶ درصد بوده، که بیش از دو برابر رشد جمعیت کشور بوده است (همان، ص ۱۵۵).
۲۲. طبق آمارهای موجوددر دههی سی، ۷/۱۰ درصد کل دانشجویان دختر هستند. اما از دههی ۵۰ تاکنون همواره حدود ۳۰% دانشجویان کشور را زنان تشکیل میدادند. (بولتن بررسی موقعیت زنان در آموزش عالی، اسفند ۷۵، وزارت آموزش عالی). هرچند این درصد، تا حدود دههی ۷۰، تغییر چندانی نکرده است. اما این نه به دلیل عدم افزایش اقبال زنان برای ورود به دانشگاه، بلکه وابسته به عوامل دیگری است، همچون حذف برخی رشتهها برای زنان (همان، ص ۱۵۶)، (که از این نظر دههی ۶۰، دههای بسیار منفی برای زنان بوده، ولی از سال ۷۲، بسیاری از این محدودیتها، البته نه همهی آنها، حذف شدهاند)، افزایش جمعیت جوان کشور، و افزایش افراد پشت کنکور، و…
اما آمارها از کاهش زنان خانهدار و افزایش آمار زنان بیکار (جویایکار) حکایت میکنند، با توجه به اینکه زنان بیش از مردان در دوران تحصیل تشکیل خانواده میدهند. اما از سویی، کاهش تعداد فرزندان، افزایش امکان رشد برای زنان را فراهمکرده است.
۲۳. اینک در ایرانِ پس از انقلاب، ۱۰ کارگردان زن در حال فعالیتاند، که برخی از آنها در سطح جهانی نیز، نه با یک اثر، بلکه با اثرهای گوناگون، مطرح شدهاند. همچنین، هماکنون ما ۱۳۰ ناشر زن در تهران و شهرستانها داریم، که همهی آنان پس از انقلاب مجوز نشر کتاب گرفتهاند. عدهای از این ناشران نیز تشکلی با جلسات ادواری دارند، که نخستین نمایشگاه کتاب زنان، یکی از محصولات آن میباشد.
۲۴. بر اساس یک کار میدانی، در اوایل دهه ۷۰، در یکی از شهرستانها، ترتیب فروش نشریات در آن شهر به این شکل بود: ۱. نشریهی حوادث (که بعداً انتشار آن متوقف شد)، ۲. نشریات ورزشی، ۳. نشریات خانوادگی، ۴. نشریات سینمایی، ۵. نشریات…
۲۵. مقاومتهایی هم که از سوی گروههای فشار و برخی ماهنامههای ضدروشنفکری و ضدزن صورت میگیرد، عموماً ناموفق است، و باید به عنوان، آخرین تقلاهای سنتِ منسوخشده، در برابر واقعیتِ در حال تعادل جدید، تلقی گردد.
۲۶. حتی در اشکال بازاری و مبتذل رقص، که از جاذبههای زنانه بهره گرفته میشود، هم در گذشته، و هم حتی در زمان حال، در تولیدات سینمایی و ویدئوییی ایرانیی داخل و خارج از کشور، زن ایرانی پوشیدهتر از زن غربی میباشد.
۲۷. منظور از حیا و وقار قائل شدن به تشخص فردی به عنوان یک انسان برای خود، و تقلیل ندادن خود به صرفاً عاملی جنسی میباشد. بهگونهای که مورد برخورد ابزارانگارانه و شیءگونه قرار نگیرد. شریعتی نیز گفته بود اگر زن، تفکر، امتیازهای اجتماعی، هنر، و… و بالاخره چیزی انسانی برای بروز نداشته باشد، طبیعتاً و الزاماً جاذبههای حسی و جنسیاش را بروز خواهد داد، و این نکته را، هم برای زن امل، و هم برای زن فکلی، که زن متقدم و زن متجددش میخواند، یکسان میدانست.
۲۸. بولتن مدیریت زنان: ضرورت تغییر رفتار در نقش مدیریت، ژاله شادیطلب