استراتژی، متدلوژی، و ایدئولوژیی شریعتی
بینش و روش (مشی) شریعتی همواره تحتالشعاع روحیه و منش وی بود. او روحی پرحیرت و پراضطراب، دلسوز مردم، و به شدت رادیکال داشت، با سعهیصدر بود و بلندنظر، غیرمقید به قالبها و جزمها و تعصبات، عاطفی بود و مهربان، بیچارچوب و نامنظم و آشفته و شوریده، و درعینحال شورآفرین، سرگردان و نگران و پرتردید، با صداقت و جسارت (بهویژه در سنتشکنی)، گوشهگیر و متفکر، بیتجربه و بیمیدان در عمل و مدیریت، سرشار از نبوغی خداداد، و عطشناک برای دانستن و عمل کردن و پیش رفتن، پربیم و پرامید، سرشار از دریغها و آرزوها.
از اواخر دوران قاجار، جامعهی ایران تحت تأثیر چالشهایی چند، از دنیای قدیم، با گامهایی سنگین و آهسته، بهسوی دنیای جدید قدم برداشت. این چالشها عبارت بودند از:
ـ ورود فرهنگ جدید از غرب، و تأثیرات آن بر تفکر سنتی و نظام آموزشیی ایران.
ـ نفوذ سیاسی _ استعماریی روزافزون دول خارجی در ایران.
ـ شکست در جنگ با روسیه، و بازتاب وسیع آن در وجدان ایرانی.
ـ رشد تدریجیی طبقهی متوسط…
در برخورد با شرایط پیشآمده، و بهویژه، در درمان درد عقبماندگیی جامعهی ایرانی، راهبردهای مختلفی شکل گرفت. این راهکارها عموماً از سوی روشنفکران مستقل یا نوجویان داخل ساخت سیاسیی حاکم مطرح میگردید، اما هر یک از این راهکارها پیشفرضها و شاخصها و نقطه عزیمتهای خاصی را مبدأ خود قرار داده بود. این رویکردها، با شاخصها و نقطه عزیمتهای خاص هریک، با استمراری بیش از یک قرن، همچنان در جامعهی ایرانی زنده است، و به حیات خود در قالبهایی نوین و تکاملیافته ادامه میدهد.
برخی از شاخصها و نقطه عزیمتهای مهم در اتخاذ راهکارهای گوناگون عبارتاند از:
ـ نگاه بر اساس نگرش “استبداد ـ آزادی” به تاریخ و جامعهی ایرانی.
ـ نگاه بر اساس نگرش “استثمار ـ عدالت” و مسئلهی طبقات اجتماعی در تاریخ و جامعهی ایرانی.
ـ نگاه بر اساس نگرش “استعمار ـ استقلال” در جامعهی ایرانی.
ـ و بالاخره، نگاه بر اساس نگرش “سنت ـ مدرنیسم” (و بهطور دقیقتر سنت ـ مدرنیته) به تاریخ و جامعهی ایرانی.
در نگاه آخر نیز سه گرایش مهم قابل مشاهده بود:
۱. نفی سنت در مقابل مدرنیسم، با روایتی تک خطی از مدرنیسم غربی (تجددگرایی).
۲. تأکید بر سنت یا نقد نفیای مدرنیسم غربی.
۳. نگرش انتقادی، هم به سنت و هم به مدرنیسم، و تلفیق تکاملیی آنها.
شریعتی را میتوان متعلق به نگاه آخر، یعنی گرایش سوم دانست. وی نه اصالت استبداد را (بدون ریشههای فرهنگی و فکریی نهادینهشدهی آن در اندیشه و ناخودآگاه جمعیی ایرانی) پذیرفت، و نه به تحلیل تماماً طبقاتیی جامعهی ایرانی و اصالت دادن به مناسبات اقتصادی پرداخت، و نه استعمار را بیتوجه به زمینههای اقتصادی، فرهنگیی آن عامل عقبماندگی برشمرد. او مهمترین خصیصهی جامعهی خویش را “ناموزونی”ی شدید آن دانست. ناموزونی فرهنگی، و تلاقیی ناهنجار سنت / مدرنیسم در بطن آن، ساختارهای عقبماندهی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و تأسیس ناموزون ساختارهای جدید مدرن در کنار آن، و تلفیق نابهنجار این دو با یکدیگر.
شریعتی، در تحلیلهای عام خویش، نگرشی تحلیلی ترکیبی، و از نگاهی دیگر، نگرشی انتقادی دارد. وی در تحلیلهای عام خویش، به “جامعهها” معتقد است نه “جامعه”. و در هر جامعه نیز به تعامل و تأثیر متقابل و بسیار پیچیده و دیالکتیکیی عوامل عینی ـ ذهنی، یا عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی، با عوامل فکری و فرهنگی معتقد است، اما با اندکی تسامح، و با نگرشی کلی، اظهار میدارد که تاریخ از تأثیرگذاریی بیشتر عوامل جغرافیایی به سوی مؤثر بودن عوامل اقتصادی پیش رفته است، و اینک نیز، میرود که عوامل فکری و فرهنگی و ارتباطی، نقش کارسازتر و مؤثرتری به دست آورد.
اما شریعتی، علاوه بر تحلیلهای عام (که به بحث زیربنا ـ روبنا معروف بود)، تحلیلهای خاصتری نیز در ارتباط با جوامع عقبمانده و جهان سومی دارد. او در این رابطه از تعبیر “دیالکتیک منجمد” سود میجوید. وی معتقد است که، رابطهی دیالکتیکیی عوامل عینی (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و…) و عوامل ذهنی (فکری و فرهنگی) در این جوامع منجمد شده است، و سیالیت و تأثیرگذاریی متقابل خود را از دست داده است. مهمترین ویژگیی این حالت قدرت و صلابت و تأثیرگذاری سنت بر تمامیی عرصههای اجتماعی و عینی و ذهنی است، و تا این مانع مهم رفع نگردد، و این دیالکتیک منجمد ذوب نشود، هر حرکتی بیتأثیر، ناکام، و اساساً برگشتپذیر خواهد بود. بر این مبنا، یعنی بر اساس یک تحلیل خاص، و نگرشی مشخص به جامعهی ایرانی است که به مسئلهی اصالت و ضرورت نوزاییی فرهنگی و فکری در این جامعه میرسد، و راه و روش و مشیای را بنا مینهد که بعدها به نام مشیی آگاهیبخش ـ آزادیبخش، و یا شیوهی رهاییبخش معروف میگردد. هر چند متأسفانه خط حرکتیی وی در سایهی خط فکریاش پنهان و ناشناخته میماند، و تأثیرگذاریی اجتماعیی اندیشهی وی، به یکی از مهمترین تناقضات و پارادوکسهای تاریخ معاصر ما تبدیل میگردد. به این معنا که، رادیکالیسم نهفته در آراء و نظریههای شریعتی، اعتدال و میانهروی و حرکت تدریجیی نهفته در خط حرکتیی وی را در خود میبلعد، و تحتالشعاع قرار میدهد، و وی را، که مخالف هرگونه حرکت شتابزده، و صراحتاً “انقلاب کوتاهمدت” بود، به معلم یک انقلاب پرشتاب مبدل میسازد.
ترسیم و تحلیل استراتژیی شریعتی مجال وسیعتری میطلبد، اما، برای آنکه بتوان برخی از عوامل مؤثر در حرکت وی، و اضلاعی از خط حرکتیاش را ترسیم نمود، تا بتوان چهرهای نسبتاً صحیح و کامل، و نه ناقص و معوج (آنگونه که امروزه بر شریعتیشناسی و نقد شریعتی حاکم شده) از وی به دست داد، تیتروار به برخی شاخصهای مهم خط حرکتیی وی اشاره میگردد:
ـ مخاطبشناسیی شریعتی، و تأکید وی بر دانشجویان، طلاب (که قشر پایین روحانیت را تشکیل میدهند)، مستضعفان، و همهی آزاداندیشان. در این مخاطبشناسی، نگرش سنت / مدرنیسم، و نه شاخصها و نقطه عزیمتهای دیگر، حاکم است.
ـ تحلیل طبقهی متوسط، و نقش جهانی و داخلیی آن.
ـ تکیه بر مذهب، در کادر مذهب علیه مذهب، و تشیع علوی / تشیع صفوی.
ـ کسب تجربه، و نه تقلید از غرب.
ـ نگاه به داخل و به مردم (و بر همین اساس، به سفر تاریخی بازگشت به وطن دست زد).
ـ نفیی انقلاب کوتاهمدت. و تبلیغ اصلاح انقلابی، و نقد اصلاح و نقد انقلاب (در کتاب “فاطمه فاطمه است”)
ـ نقد مشیی مسلحانه و نقد پارلمانتاریسم در جامعهی دوقطبیی دهههای ۴۰ و ۵۰، و نفیی کارآمدیی آنها.
ـ …
تحلیل متدلوژیی شریعتی، در روند شناخت فردی، و در معرفتشناسی و نقد معرفتها، در تحلیل پدیدهها، و نیز رخدادهای اجتماعی، و همچنین در شناخت و تحلیلهای اسلامشناسیاش، مقولهای مفصل است. توضیح هر یک از این مقولات، که در مباحث امروزهی جامعهی ما سخت درهم شده و سادهسازانه مورد بررسی قرار میگیرند، مجالی وسیعتر میطلبد. در اینجا تنها به سرفصل برخی عناوین مهم اشاره میشود:
ـ تأثیر نقش داننده بر دانسته، و آینهای نبودن شناخت. تقابل ذهن و عین، و پدیدارشناسیی حاکم بر روند شناخت.
ـ تحلیلی ـ ترکیبی، و دیالکتیکی بودن شناخت پدیدههای اجتماعی. تأثیر متقابل و دیالکتیکیی عوامل اجتماعی، و ذهنی و عینی در این عرصه، و “تاریخی” دیدن همهی پدیدهها.
ـ پویایی و تحول و ثبوتگرا نبودن (مخالفت با فیکسیسم).
ـ برخورد تحلیلی ـ تأویلی با منابع دینی. تلقیی “الهامبخش” از این منابع، و طرح علم و زمان در فرایند شناخت مذهب و روش و متد پیامبر، در کنار سنت گفتاری و سنت رفتاریی وی.
ـ سمبلیک دیدن و قابلیت بازخوانیی اسطورهای و تأویلی دانستن بسیاری از آموزههای مذهبی.
ـ و…
تحلیلِ اندیشه و آراء نظری و مذهبیی شریعتی نیازمند مقالهای مستقل و مفصل است. در این بخش، تنها به برخی ویژگیهای مهم اشاره میشود:
ـ دغدغهی دائمی برای یافتن معنای وجود. وی “تفسیری معنوی” از هستی ارائه میدهد، و مقولهی خدا را در چارچوب “توحید وجود”، که نه “وحدت وجود” برخی صوفیان و عارفان است، و نه کثرت وجود برخی فیلسوفان، با استناد به جملهی امام علی که، خدا در درون اشیاء است، اما نه به یگانگی، و در برون اشیاء است، اما نه به بیگانگی، بازخوانی میکند.
ـ دغدغهی مستمر بر معنای زندگی و مقولهی جاودانگی. سایه انداختن این دغدغه و این نوع نگرش، به انسان و زندگی، در کلیهی آثار وی، و نفوذ و گسترش رگهی کویری به تمامیی ابعاد اندیشهی او.
ـ مذهب را در کنار هنر و عرفان قرار دادن (برخلاف برخی از متفکران دیگر که همواره مذهب را در کنار علم یا فلسفه مورد تحلیل و تطبیق قرار میدهند) و طرح “مذهب ماوراء علم” در مقابل “مذهب مادون علم”، و نیز، طرح “ایمان ماورای ادیان” و “مذهب انسانیت”.
ـ طرح عرفان، برابری، و آزادی، به منزلهی مقولاتی معنابخش به زندگی و خواستههای همیشگیی بشر در تاریخ و آرمانهای نهاییی انسان.
ـ نگاه امیدوار تاریخی، بر بستری از معناداریی تاریخ.
ـ تأکید بر آزادی به عنوان معنادهندهی انسان (که فقدان آن، انسانیتِ انسان را زیر سؤال میبرد، و بزرگترین آرمان فلسفی ـ اجتماعیی آدمی است، که میبایست همچون عقربه قطبنمایی جهتبخش حیات و حرکت هر انسانی باشد).
ـ عدالتخواهی و مردمگرایی و دغدغهی دائمی و عمیق بر سرنوشت فقرا و مستضعفان و زحمتکشان، که مظلومان همیشهی تاریخ بوده و هستند، با طرح و تأکید بر ابوذر، و بازخوانیی ابعاد اجتماعیی توحید در نفی فقر و طبقات.
بازخوانیی استراتژی، متدلوژی، و ایدئولوژیی شریعتی میتواند روشنفکر مسئول را در تحلیل درست شرایط موجود، و راه برون رفت از آن، یاری رساند.
و اینک نیز، استراتژی، متدلوژی، و ایدئولوژیی شریعتی، در چارچوب شاخصهای مطرحشده در مقاله، قابل تداوم و تکامل میباشد.