ما و خوانشِ نوينِ انديشهی عرب
چرا چپ عرب معاصر، با اینکه دیالکتیکی میاندیشد، اینچنین سرگردان است؟ این یکی از پرسشهایی است که محمد عابدالجابری، اندیشمند و پژوهشگر حوزهی اندیشه در جهان عرب مطرح میکند، و در اثر خود به نام “ما و میراث فرهنگیمان” به آن پاسخ میدهد.
ج : ما در ایران پژوهشگرانی داریم که در حوزهی خردگرایی یا فلسفه تاکیداتی داشتهاند، و به آنچه لازم و ضروری بوده، و ما کمتر توجه داشتهایم، تذکر دادهاند، یعنی خلاء این نگرش دیده شده است، اما هنوز مشابهی تلاش عابدالجابری نمونهای برای معرفی نداریم. کسانی هستند که مدعی چنین تلاش یا خوانش هستند، مثل جواد طباطبایی، ولی ایشان در تاثیراتی که از “اشتراوس” و امثالهم گرفتهاند، نگاه خاصی در بحث سنت و تجدد دارند که نمیتوان به او دقیقاً عنوان تجددخواه یا خردگرا اطلاق کرد.
عابدالجابری تلاش میکند این مساله را عنوان کند که در مشرق عالم اسلامیی بعد از “ابنرشد” یک جریان عقلانی و “ارسطوگرایی” حضور نداشته است، چون بیشتر با رواج سنت “ابنسینایی” مواجه بودهاند. ابنسینا در گرایش به اشراق، در مجموع، انشقاقی به این سمت، یعنی به سمت اشراق، ایجاد میکند. ارسطو به معنای کاملاً یونانی ـ عقلانیی کلمه، و چنانکه “ابنرشد” مفسر و شارح بزرگ او بود، در مشرق عالم اسلامی فهمیده نمیشد، بلکه در مغرب جریان پیدا میکند، که این البته بعد بومی هم دارد.
لازم است یادآور شوم که از نظر من، جغرافیایی کردن خرد، ایراد نگرشی از این دست در امر پژوهش به حساب میآید. در ایران هم فلسفهی عقلگرایی یا مشایی با فارابی و ابنسینا در خراسان، و همچنین تا این اواخر که به حاج ملا هادی سبزواری میرسیم، زمینه داشته است.
این نظر که برخی میگویند خراسان فلسفهستیز است، به صرف اینکه “غزالی” از این خطه برخاسته، چندان دقیق نیست. این درست است که وجه غالب، تصوف و عرفان، و حتی گاه “عقلستیزی” است، اما یک وجه “مغلوب قوی” هم داریم. همچنان که در غرب، این تصور که تنها روح دکارتی بوده، جامع و دقیق نیست، پاسکال هم یک سنت است، و پیش از او آگوستین و کیرکگارد و دیگران. ببینید! در مغرب عالم اسلام هم اگر ابنرشد داریم، ابنعربی را هم داریم، که برمیخیزد و از نظر من نوعی انشعاب در سیر تحول اندیشه ایجاد میکند…
ج : جابری و حنفی از چهرههای اندیشهپژوهش عرب هستند که تز “ایدئولوژیزاسیون سنت” را مطرح کرده بودند، و احتمالاً داریوش شایگان از آنها تاثیر گرفته است. اینها متفکران دنیای عرب هستند. یکی از ایرادهایی که بر جامعهی روشنفکری ما وارد است، این است که با روشنفکران خاورمیانه و شرقی، که در برخی بنیانهای نظری به ما نزدیکتر هستند، هیچگونه گفتوگویی ندارند، و همواره مترجم غربیها باقی ماندهاند.
ج : بله. چنان که برای اعراب هم، ایران مطرح بوده و هست. یادمان باشد که مراکز فرهنگی در این منطقه محدود است. مصر، لبنان، سوریه، عراق و… از مراکز روشنفکریی جهان عرب بهشمار میآیند. لازم است به تحولات آنها بسیار حساس باشیم. در این مناطق از جمله تزهایی که مطرح شده، یکی جریان “ابنرشدگرایی” است. البته گرایشهای دیگری هم داریم، از جمله گرایش “حنفی”، که بحثهایی مشابه شریعتی را مطرح میکند. چپ عربی هم که شاخه دیگری است، پدربزرگ ما استاد محمدتقی، ترجمهای از جودهالسحار مصری را زیر عنوان “اصول اقتصادی اسلام” منتشر کردند. همین اندیشهی سوسیالیسم اسلامی را شریعتی پدر و پسر هر دو در ترجمهی ابوذر غفاری از سنت چپ عربی الهام گرفته بودند.
از شواهد امر چنین استنباط میشود که پیشتر با روشنفکران کشورهایی از هند تا شمال آفریقا، مبادلات اندیشه داشتیم، و اکنون کمتر. در صورتی که امروز نیاز بیشتری به این تبادل هست، چون سرنوشت ما بیشتر به هم گره خورده است. تحولات اخیر در کشورهای اسلامی ـ عربی را اگر دقت کنیم، میبینیم که چندان با ما همفاز نیست. نهتنها باید به این تحولات به لحاظ همبستگیی سیاسی حساس بود، بلکه شایسته است که لااقل بهلحاظ فکری در آن مشارکت کنیم.