جهانِ شریعتی، در شدنِ جهانی
در جهانِ ما، امروز، تنها راهِ بقاء یک فکر، بینالمللیشدن اوست. و ظرفیّتِ فراتر رفتن از ابعادِ قومی، فرهنگی، و زبانیِ محلّی، خود معیارِ سنجشِ میزانِ شمولِ یک اندیشه است. گسترشپذیریِ یک پیام، بهمعنای بهرسمیت شناختهشدن از سوی دیگران است. و از آنجا که، مقصود از هر نزاعی، به بیانی هگلی، شناسائی متقابل است، سطحِ اشاعهی یک تفکر، و پژواک و بازگوییی آن به زبانهای گوناگون، نشانِ عمقِ تشخیصِ دردِ مشترکِ آدمیان نیز هست. منظور از این سخن البته این نیست که، نفسِ عمومیّت، و پراکندگی رواجپذیریِ یک فکر، مانند شیوع افکار عمومی در عصر رسانهها و وسایل ارتباط جمعیی جهانگستر، دلیلی بر اعتبار و حقانیّت یک بینش است. چه، بهعکس، افکار عمومی، عموماً، به بیانی هایدگری، هرزهدرا، یعنی بیریشهاند، و تنها به یکدیگر إرجاع میدهند، حالآنکه، سخنِ اصیل، مانند درخت نیکسرشتی است که، ریشهی محکمی در خاکِ یک فرهنگ، یک زبان، یک ملّت، یک دین، و یک تاریخ داشته باشد، ولو بهصورت چندگانه و متنوعِ آن. مراد از ظرفیّتِ بینا ـ ملّی شدنِ یک اندیشهی عمیق یا ریشهدار، متشخّص و متعیّن و بومی و محلّی، تناسبِ رشد و پیشروی، و ریشهدواندن توأمان در عمق و سطح است، که جایی بههم میپیوندند.
قلم و کلامِ معلمگونهی علی شریعتی، از مواردِ نادری در تاریخِ روشنفکریی ما بوده است، که نه تنها به لحاظِ روان و رسا بودن شکل و مضمونِ پیام، بل، بیشتر بهخاطرِ صدق و صمیمیّتِ اندیشه، و برخاسته بودنِ سخن از دل و از سرِ دردِ مشترک، ظرفیّتِ ترجمه و برگردان به زبانهای گوناگون را در خود داشته است. برای نمونه، در “آری اینچنین بود برادر!” که او در مقام و از چشمِ برده، کشاورز، یا کارگری از ایران، و گرویده به اسلام و تشیع، به تاریخ مینگرد، و یادوارههای عظیم و قربانیاناش، و مسیر تداومِ شورش و مبارزهی همقطارانِ زیرِ ستم و استثمارش را، برای آزادی از رنجِ انواعِ سلطه، به تعبیرِ نیچهای، “میپوید، میستاید، و به نقد میکشد”. طبیعی است که، چنین رسالهی مانیفستواری، قابلیّت و پذیرشی جهانروا داشته باشد. همین گونه است رسالهی “آزادی، خجسته آزادی”، که وصف عشقورزی است، و سیری از رهایی از٬ تا آزادی برای٬. و نیز نوشتههایی چون “معبد” و “گفتوگوهای تنهایی”، که سفری است تمثیلی و درونی، پس از “هبوط” در “کویر”، که حدیثِ نفس و تجربههای معنوی و وجودیی نوعِ انسان است. در کنارِ این نوشتهها و گفتههای بهاصطلاح جهانشمول، به آن دسته از مطالبی برمیخوریم، که ظاهری شدیداً مذهبی و شیعی دارند، و ممکن است برخی آنها را برخورنده و حساسیّتبرانگیز برای عموم مسلمانان بیابند، چه رسد به خوانندگانی از ادیان دیگر، و یا غیردینی. از قضا، من خود بارها در جلسات چند ملیتی و چند مذهبی، شاهد استقبال عمومی از تحلیلهایی چون “تشیع علوی، تشیع صفوی” بودهام، با این استدلال که، اسلام نبوی، همان تشیع علوی است، و اسلام اموی، همان تشیع صفوی! و بطورکلی، ترجیح مکرّر هر غیرمذهبیی مصلحی، بر متشرّعین مفسد، در جای جای مجموعهی آثارِ دکتر.
نظر به همین شاخصههای ذاتی اندیشه و بیانِ شریعتی در جوارِ رُخدادهای تاریخیی ایران بود که، بازتابِ آراء، و توجه و ترجمهی آثار او، از همان آستانه و اوانِ انقلاب، در دستورِ کار محیطهای فرهنگی و فرهنگستانی قرار گرفت. نخستین ترجمههای مستقیم آثار شاید به زبان عربی و در لبنان ظاهر شد، همزمان با برپاییی مراسم بزرگداشت منطقهایی چهلم وی، در بیروت. خود این مراسم با حضور چهرههایی چون عرفات و منیر شفیق (چپ مائوئیست سابق) و امام موسی صدر و…، نمایندگان جبهههای رهائیبخش افریقایی ـ آسیایی، در بخشیدن بُعد بینالمللی به جنبش نواندیشیی دینیی ایران نقش داشت. سپس، پژوهشهای دانشگاهی از راه رسیدند، و عمدتاً به زبان انگلیسی، و بهویژه در امریکا (امثال شاهرخ اخوی، حامد الگار، و…). خصوصیّتِ مثبتِ این رشته از تحقیقات دانشگاهی این بود که، از آفاتی چون حُب و بُغض و پیشداوریها و جزمیّاتِ رایج در میان فرهیختگان وطنی، أعم از روحانیون سنّتی یا روشنفکرانِ متجدد، بری بودند، و از منظر بیرونی و بیطرفانهتری به تحلیل مینشستند.
هر فکر و حرکتی، برای زنده و بهروز ماندن، نیازمندِ نقد و بررسی است. متأسفانه این مهم، در مورد شریعتی، تاکنون بیشتر در همین پژوهشهای علمی ـ آکادمیک فراملی عملی شده است (موارد نادری چون تحلیل دکتر داریوش شایگان در کتاب “یک انقلاب دینی چیست؟” به زبان فرانسه، و فرزین وحدت در “رویارویی فکری ایران با مدرنیت، شریعتی: بحران هویت ایرانی و سوبژکتیویته” را، به دلیل گزینشی بودن ارجاعات، نمیتوان نقدهای جامعی دانست. هرچند مورد دوم، به مراتب، مستند و مستدلتر باشد).
طیِ سه دههی گذشته، برخی از کشورها، از مراکز توجه ویژه به آثار دکتر شریعتی بودهاند. در رأس این کشورها ترکیه (و کشورهای بالکان) قرار دارد. کشورهای عربی، با سوابق درخشان فرهنگی، مانند لبنان و مصر و…، کشورهای خطهی اندونزی ـ مالزی و…، در درجهی بعدیاند. اینهمه، به دلیلِ رشدِ جنبشِ نوگراییی اسلامی در این کانونهای جغرافیای اعتقادی است. شاید مهمترین تجربه و چشمانداز در این میان، نسلِ جوانِ مسلمان اروپا باشد، که در جستجوی یافتن روایتی پویا و قابل طرح و تطبیقپذیر با مقتضیات حق و علم و زمان است.
شناختِ کلیی یک اندیشه، و درکِ کاملِ یک پروژهی فکری، و خوانشِ درست متون و تسهیل امر ترجمه، نیازمندِ تدوینِ مقدمه و معرفی نویسی، گزینش، و تهیهی منتخب آثار است. در این زمینه شاگردان و دوستدارانِ دکتر کارِ لازم را انجام ندادهاند. تدارک بانک اطلاعاتی موسوم به “کاریز”، شاملِ مجموعهی کاملِ آثارِ کتبی، صوتی، و اسناد، گامِ نخست در در این راستا است. مهمترین مزیّت این منبع فراهم آوردنِ امکانِ جستجوی مفاهیم و واژگان در کلِ آثار است. گام بعدی، ارائهی منتخب آثار است، که متون اصلی را در یکی دو جلد جمع میآورد. بازتکثیر آثار بر اساس نیازهای روز در شکل گزیده آثار، که به کمترین بها در دسترس عموم مردم و دانشجویان باشد، هماکنون آغاز شده، و دهها جلد از آن سلسله منتشر شده و میشود. واپسین کار، ویراستاری نهایی مجموعهی کامل آثار است، که نشان خواهد داد وزن و اعتبار و جایگاه هر سخن و مطلب، در منظومهی فکریی شریعتی، کدام، و کجاست، و مهمتر، منحنیی تاریخیی تطورِ نظریات او ترسیمپذیر میشود.
طرح و تأثیر و خواندن آثار شریعتی در کشورهای دیگر، بهویژه در جنوب و در شرق، و در کشورهای مسلمان، میتواند خود الگویی باشد از پاسخگوییی لازم به ضرورتِ شناخت و شناساییی متقابل، از راهِ گفتگو میان روشنفکرانِ متعهدِ این خطه. از اینرو، بنیاد فرهنگیی دکتر، از این پس، خواهد کوشید، با بذل توجه و سرمایهگذاریی بیشتر در این زمینه، گامی جدی در جهتِ معرفیی اندیشه و پیام غاییی دکتر شریعتی، و آرمانهای والا و بلند او، همچون آزادی، برابری، و عرفان بردارد.