منوی ناوبری برگه ها

جدید

خودخلاف‌خوانی‌ی تاریخی

احسان شریعتی
احسان شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : خودخلاف‌خوانی‌ی تاریخی
نویسنده : احسان شریعتی
موضوع : فعال شدنِ بقایای رژیک سلطنتی



فعال شدنِ بقایای نیروهای امنیتی‌ی رژیمِ گذشته، پس از سه دهه و نیم واژگونی‌ی آن، نمی‌تواند امری اتفاقی باشد. تلاش برای تبرئه‌ی مسئولانِ ردیفِ اولِ سیاستِ ارعاب و شکنجه و سانسورِ سازمان‌یافته‌ی دولتی، امروزه، بخشی از یک پروژه‌ی تمهید و تدارک‌یافته است. آن دسته از مقاماتِ سیاسی _ امنیتی، که با رخدادِ انقلاب از ایران گریخته‌ بودند، در خارجِ کشور، و در همکاری با سرویس‌های اطلاعاتی‌ی قدرت‌های پشتیبانِ رژیمِ شاه، هم‌چنان، به شغلِ پیشینِ خود ادامه‌ داده، و همواره در کمین بوده‌اند، تا در موقعیتِ مناسب، دیگر بار، به صحنه آیند، و شرایطِ بازگشتِ نظامِ ساقط‌شده‌ را فراهم آرند.

بنابه کدام علل و دلایل، در دورانِ کنونی، بارِ دیگر، طمعِ این طیف از نیروهای سیاسی‌ی فرتوت و ورشکسته‌ی تاریخی برانگیخته‌شده، که با چنین جسارت و وقاحتی، به میدانِ رسانه‌ها پای گذارده، و طلب‌کارِ از ملت، به فکرِ انتقام‌جویی از مظاهرِ مبارزاتِ استقلال، آزادی‌، عدالت، و توسعه‌طلبانه‌ی مردم افتاده‌اند؟ چرا از میانِ این سمبُل‌ها، چهره‌های فکری‌ی مؤثر، و روشنفکرانِ محبوبِ مردمی، آماجِ اصلی‌ی آوردِ تبلیغاتی‌ی اقتدارگرایان‌اند؟ این‌ها، پرسش‌هایی‌اند که، تنها از پی‌ی فهمِ تحولاتِ اخیرِ جهانِ اسلامی و عربی و ایران قابلِ فهم و تحلیل و پاسخ‌یابی‌اند.

قدرت‌هایی که، تاکنون، به بهانه‌ی مقابله با خطرِ کمونیسم، و سپس بنیادگرایی‌ی اسلامی، از قهقرایی‌ترین نیروهای محافظه‌کارِ مذهبی، یا انواع استبدادِ نظامی _ پلیسی‌ی شبه‌ناسیونالیستی‌ی سکولار حمایت می‌کرده‌اند، با مشاهده‌ی ظرفیت و آمادگی‌ی بالای مردم و نیروهای جوان از طبقاتِ متوسط و تهی‌دست جامعه، به قصدِ تصاحبِ رهبری و ایفای نقش، می‌کوشند به تقویتِ لایه‌های اهلِ سازشِ با خارج و سرکوبِ در داخل بپردازند، تا، این جنبش‌های تحول‌خواهِ مردمی، از همین نیمه‌ی راه، منحرف و “کانالیزه” شوند.

ازکارافتادگی‌ی الگو و مُدلِ حکومت‌های تک‌حزبی و ریاست‌های مادام‌العمر و…، در لوای ملی‌گرایی و مشروعیتِ کسب‌شده از زمانِ استقلالِ از استعمار یا رهایی از استبدادهای سنتی، و نیز، ورطه‌ی شریعت‌پناهی‌ی صوری‌ی ناشی از فرسودگی‌ی قدرت‌های سکولارِ راست و چپ‌نما، دو راه پیشِ روی جنبش‌ِ مردمی‌ی جاری می‌گشاید، نهضتی که خواهانِ تحققِ آزادی، عدالت، توسعه، و فرهنگِ متعالی‌تر از گذشته است: یا پیش‌رفتن بسوی افقِ فردایی دیگر، با گفتاری نو و عزمی خودانگیخته، که البته ابعادی خطیر و زوایایی ناروشن نیز دارد. و یا تسلیمِ تک‌اندیشی و نظمِ حاکمِ بر جهان شدن، برای کسبِ رخصتِ ورودِ به اقتصادِ بازار و…، و درنتیجه، پذیرشِ نیروهای وابسته (و ولو مستبدی) از سنخِ نظامِ سابق در ایران.

مجموعه‌ی اختلافات در مدیریتِ بحران‌های عقیدتی _ سیاسی و حقوقی _ اقتصادی‌ی پیش‌آمده‌‌ی پس از انقلاب در سطحِ نظام و در شرایطِ منطقه‌ای و بین‌المللی‌ی فعلی، این توهم را در ذهن و رفتارِ بازماندگانِ نظمِ پیشین پدید آورده، که اینک، زمینه‌ی طرحِ مجددِ خود، مساعد است. غافل از این‌که، در شرایطِ کنونی نیز، غیر از نیروهای سیاسی و حقوقی _ مدنی‌ی ملی _مردمی، حتی سرخوردگانِ عادی و عمومی‌ی از ملت، نسبت به بی‌ثباتی و بی‌قانونی‌های اوضاعِ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، هرگز طالبِ بازگشتِ مجدد و متجددِ اختناق و سانسور و شکنجه و ترور و سرکوب و خشونتِ نظامی و انتظامی نیستند! این ‌را مسئولانِ نظمِ سابق باید تا کنون نیک دانسته باشند که، به‌ جای اتهام‌زنی به قربانیان، و “ترورِ معنوی”ی روشنفکرانِ منتقد و مردمی، برای جلبِ اعتمادِ بیش‌تر، بهتر است به پذیرشِ مسئولیتِ اشتباهاتِ مهلکِ خویش می‌نشستند. کاری که، گاه، جناحِ پراگماتیستِ مشروطه‌خواه، شکلکِ آن‌را به نمایش می‌گذارد. اما، هنگامی که، سخنگوی سیاستِ امنیتی‌ی رژیمِ سلطنتی لب به سخن می‌گشاید، همه‌ی بافته‌ها پنبه، دست‌ها رو، و باز، شمشیرها از رو بسته می‌شوند.

و این البته، خدمتِ ناخواسته‌ای است که، این مصاحبه‌ی خاطرات‌نما، به مخالفانِ بازگشتِ نظمِ پیشین می‌کند، هرچند، در ظاهرِ امر، مصاحبه‌کننده‌، هم‌چون کا‌سه‌ا‌ی داغ‌تر از آش، در تطهیرِ رژیم و ساواک‌اش، از حدّ گذرانده باشد. این نکته اما، نمی‌تواند چگونگی‌ی امکانِ ایاب و ذهابِ قانونی، یا رفتن و بالاترین مقامات را به راحتی یافتن و وعده‌ی نشر کتاب و رونمایی را در داخل کشور دادن و…، “حواشی‌ی قصه” را توضیح دهد، و توجیه کند! آن هم، در جای و گاهی، که بسیارانی از روشنفکران، از دوستدارانِ شریعتی و مصدق و بازرگان و تختی و بهرنگی و آل‌احمد و ساعدی و مبارزان ملی _ مردمی و مذهبی _ انقلابی علیهِ دیکتاتوری‌ی وابسته‌ی گذشته، به کمترین ظنّ و اتهامی، متحملِ عقوبت‌های جان‌فرسا شده‌اند. پس، اتهاماتِ اخیر ثابتی، به‌طورِ عمده، علیهِ روشنفکران، و از جمله، و به‌ ویژه، دکتر شریعتی، حکمتی دارد، که حکما و ادبا و علمای قدیم و جدید هم، پیش‌تر، یا همزمان، امثالِ آن اقوال و حِکَم را پژواک بخشیده‌اند.

جوهرِ ادعای حضرات اما، نه پارادوکسی متناقض‌نما، بل، عینِ تناقضی خود خلاف‌گو است: شریعتی را مجاز ساختیم که در دانشگاه و سپس حسینیه ارشاد تدریس کند، تا از رشدِ مارکسیسم بازداریم، اما آنجا پایگاهِ عضوگیری‌ی چریک‌های مجاهد شد، و آثارش در خانه‌های تیمی کشف شدند (پدیده‌ای که به نظر دکتر نصر از مارکسیسم بدتر بود). لذا، ما به زندانش افکندیم، اما، باز قول داد علیهِ مارکسیسم بنویسد، و…، آزادش کردیم، اما، ناگهان خبر رسید، که از فرطِ اعتیاد و مصرفِ الکل اووردوز کرده است!

شنیده بودیم، و شریعتی خود گفته بود که، این‌ها، چون نمی‌توانند رو در رو و مردانه ما را از پای درآورند، بهترین راهی که برای خراب کردن‌مان یافته‌اند، این است که، خود را به هر نحو که شده، “به ما بمالند!”، شاید از لوثِ وجودشان، نصیبِ ما شود. آخر این چه تلاشِ مسخره‌ای است که، رژیمی، به دستِ خود، ماری در آستین بپرورد، که از پایش درآورد؟! واقعیّت اما، این است که، رشدِ تفکرِ امثالِ شریعتی در جامعه و نسلِ جوان، مستقل از لطایف‌الحیلِ حکومتی، معطوف به بی‌اعتبار ساختنِ آن، به طرق و انحاءِ گوناگون بوده است: خواه آن‌زمان که، ابهامِ محاسبات و ارزیابی‌ها، مجالِ فریادِ پیامی را برای روشنفکران فراهم می‌آورده ‌است، و خواه، آن‌هنگام که، او را به سیاه‌چال می‌انداخته‌اند، و محبوس و محصور و ممنوع‌البیان و التدریس و القلم و الحضور و الحیاه می‌ساخته‌اند.

موقعیتِ کنونی‌ی شریعتی، شاهدِ دیگری بر این مدعا است. محبوبیتِ او و آثارش، در همین بزرگداشت‌ها، و نمایشگاه‌های کتابِ سالانه، و…، قابلِ اندازه‌گیری است. اما، اگر پژوهنده‌ای از مقامِ رسمی‌ی او در پس از انقلاب بپرسد، باز دو نوع پاسخ خواهد شنید: هرچند در جذبِ جوانان از مارکسیسم به اسلام نقشِ مفید و مؤثری داشت، اما، به دلیلِ افکارِ التقاطی (با مارکسیسم) و منهایی (از روحانیت)، یا باید با او از اول مخالف می‌بودیم، تا صدر و لُژنشین بهشت می‌بودیم، و یا این‌که، بعداً از او “عبور” می‌کردیم، تا لااقل، در مرتبه‌ی سفلای جنّت، جایی می‌یافتیم!

پرسشِ اصلی اما، هم‌چنان این است که: چرا پس از چند دهه از خاموشیِ جسمانی‌ی یک روشنفکر، هنوز نام و کلام و یادش، این‌ همه نفرین و آفرین می‌آفریند؟ موجِ پیامک‌های زیبا، پدافندِ اس‌ام‌اس‌های زشت؟ فراسوی همه‌ی این‌ مهروکین‌ها، مسئولیتِ یک متفکر، مگر جز برانگیختنِ اخگرِ اندیشه است؟ همه‌ی این هیاهوها، پس آیا جز برای نیاندیشیدن به پیامِ اندیشه‌برانگیزِ روشنفکرِ متعهدِ علیهِ زر و زور و “تزویر”، چیست؟

“… تو در نمازِ عشق چه خواندی
 
که سال‌هاست
 
بالای دار رفتی و
 
این شحنه‌های پیر
 
از مرده‌ات
 
هنوز
 
پرهیز می‌کنند؟…”


تاریخ انتشار : ۰۰ / ــــ / ۱۳۹۱
منبع : سایت احسان شریعتی

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 12 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.