نوکری خوب، اربابی بد
راست میگوید دکتر موسی غنینژاد. همهي ماهایی که به نوعی متعلق به سنت شریعتی بودهایم و جوانی گذراندیم زیر آن چتر، رابطهای مغشوش داشتهایم با پول. با پول یا با پولدار؟ خب با هر دو.«زهد انقلابی ضدبورژوایی» ما را «اعراضی»کرده است : اعراض از دنیا و مافیها. اعراض از مصرف، از لوکس، مالکیت و… همهي چیزهایی که داشتنش مشروط به درآوردن پول در نظامی نابرابر بوده و در نتیجه اعراض از همهی آنهایی که موجودیتشان در گرو موجودیشان بوده است. از همین رو پیر شدهایم و ماندهایم بیپول. هشتمان گرو نهمان. همچنان مفتخر اما دست از دنیا کوتاه.
دست درازی به دنیا در گرو پاسخ به دو سوال بوده است : الف) از کجا درآوردهای؟ ب) چگونه خرجش میکنی؟ اینکه از کجا درآوردهای و از چه راههایی و در چه سیستمی و مبتنی بر چه تعریفی از کار، دلیل اصلی بسته شدن دست و پا بوده است و دغدغهي دوم اینکه این پول چه روانشناسیای را موجب میشود و چه آدمی برجا میگذارد. اولی پرسش از سیستم بود و دومی پرسش از انسان. اولی قصدش درافتادن با نظام اقتصادی حاکم بود و دومی آرزویش شکل دادن به انسانی آزاد.
پاک ماندن به رغم نظام اقتصادی فاسد معنایش این بود که از پول و کسب آن حذر کنی. مگر به اندازهی نیازت و همتراز با کارت. نامش بود مبارزه با کنز، مبارزه با سرمایهداری و نیز تحقیر میانمایگی زیست بورژوازیی که نه اعتنایی فردی به پول اشرافیت را داشت و نه پاکباختگی رعیت را. احتکار میکرد و همواره دست و دلی که میلرزید برای از دست دادنش. گمانمان این بود که پول آدم را دوپولی و پولکی میکند، خریدنی و فروختنی میکند، زندگی را بازار میبیند و زندهها را کالا. جانش را میدهد و پولش را نه و… از کجا آوردهای البته پرسش اصلی بود : دلالی؟ کمپرادوری؟ رانتخواری؟ ارزش اضافی پولهای به ارث رسیده؟ کار؟ چه نوع کاری؟ حتی اگر تکلیف منشا پول و مشروعیتش هم روشن میشد سراغ نحوهی خرج کردنش میرفتیم تا بتوانیم متهمش کنیم. اگر پول داشت و خرج نمیکرد- از جمله برای خودش- میگفتیم خسیس یا مثلا ابوذری نمودن و عبدالرحمن بودن؛ اگر پول داشت و خرج خودش میکرد میگفتیم مصرفگرا و مادی؛ اگر پول داشت و خمس و زکاتش را میداد میگفتیم برای تطهیر پولش است؛ اگر پول داشت و انفاق نمیکرد میگفتیم محتکر و… قس علی هذا. به هیچ صراطی نمیشد مستقیم کرد پول را و صاحبش را. در مجموع، بعضیها را برای اینکه پول مشکوک درآوردهاند تقبیح میکردیم وو برخی را برای اینکه پول مشروع را خرج خودشان میکردند. بیپولی برای برخیمان افتخار بود، برای برخی لوکس، برای عدهای اگزوتیک و همهمان را انداخته بود به رودربایستی با موجودی به نام پول. در تحقیرش اقتدار میدیدیم و طبع بلند و روح سرکش و مهمتر از همه پاکدامنی. این پاکدامنی و دستان ناآلوده ما را در برابر واقعیت جامعه و نیز مقابل زمان قرار میداد، و با پا به سن گذاشتن همان زمان و جامعه ما را آرام آرام از صحنه میراند. درافتادن با سیستم را بایکوتش فهمیدیم و نه به استخدام درآوردن واقعیتش. آرزوی ما تغییر نظام نابرابر اقتصادی بود و این آرزویی بود پر خرج و تحقشش پول لازم داشت و ما نداشتیم و در نتیجه رانده میشدیم از صحنه و میشدیم اقلیتی مرتاض.
راست میگفت شریعتی :«اگر در صحنه نباشیم به صورت گروهها و اقلیت مرتاضی درمیآییم که اصولا در زندگی نقشی ندارند و هرکس در زندگی نقش نداشته باشد زندگی در او نقش خواهد داشت … فقط به درد آخرت میخورد یعنی فوایدش را از شب اول قبر به بعد خواهیم دید که چیست.» امروز هم همان دو پرسش سد راه پولدار شدنمان است. شاید با یک تفاوت و آن اینکه فهمیدهایم بیپولی هم به همان اندازهي پولداری انحطاطآور و فسادپذیر است و تهدیدی برای آزادی انسان. بیپولی به همان اندازهي پولداری میتواند ما را نوکر خود کند، استقلال ما را بگیرد، دست به دهان سازد و چرتکهانداز. از سر بیپولی، دین و ایمان هم فروختهاند. از سر معاش معاد را هم شده است که بر باد داده باشند. بیپولی مضطرب و دلواپسشان بار آورده، زرنگ و هفت خط یا حقیر و ذلیل. اینجایش را در جوانی نخوانده بودیم. بیپولی، به حاشیهراندگی به بار میآورد، از زمان و جامعه عقب ماندن به نیت پاک ماندن اما انحطاط نیز میآورد و مگر نه اینکه «انحطاط خود یک نوع فساد است؟»(شریعتی) البته امروز فهمیدهایم این نسبت ما با پول است که نسبت «دست و دل» را باز میکندو نه پول. چنین پیداست که «دست و دل بسته» دیگر ربطی به داشتن پول ندارد. چنانچه دست و دل بازنیز همینطور. بستگی به آدمش دارد. اصلا فهمیدهایم که داشتن پول برای رو کردن دست آدم، فضایل و رذایلش، ضروری است. باید داشته باشی تا معلوم شود تا کجا فسادناپذیری، بیاعتنایی به اخلاق بورژوایی، با میانمایگی میانهای نداری،بخشندهای و بزرگوار و قادربه تقسیم. نتیجهای که زمان و زمانه برما تحمیل کرد برای تجدیدنظر دربارهی موجودی به نام پول این قرار است:
داشتن پول خوب است تا بفهمی به آن احتیاجی نداری (به قول کمدین فرانسوی : اسمائین)؛ داشتن پول خوب است به شرطی که استعداد به آتش کشیدنش را داشته باشی؛ داشتن پول خوب است به شرطیکه بدانی اگر غیراخلاقی به دست آید، دیر یا زود انتقامش را خواهد گرفت(نقل قول)؛ داشتن پول خوب است به شرط اینکه دیگران را در سودش سهیم کنی؛ داشتن پول خوب است به شرط آنکه محصول کار باشد؛ داشتن پول خوب است چرا که فضایل و رذایل ما را به نمایش میگذارد.
به همهی این دلایل دیگر وقتش شده پولدار شویم. اما از کجا؟ چگونه؟ به چه قیمتی؟ دیگر دیر شده است : خرج کردنش را هم نیاموختهایم چه رسد به دخلش. ما آدمهای آزاده بورژوا بشو نیستیم!