منوی ناوبری برگه ها

جدید

فضیلتِ خطابه و گشایشِ فضای عملِ سیاسی

درباره شریعتی
محمدجواد غلامرضا كاشی

.

نام سخنرانی : فضیلتِ خطابه و گشایشِ فضای عملِ سیاسی
سخنران : محمدجواد غلامرضا كاشی
موضوع : ــــــــــ
مکان : حسینه ارشاد
مناسبت : سمینار سی‌امین سالگرد دکتر شریعتی



دکتر شریعتی را از جوانب گوناگون می‌توان مورد مطالعه قرار داد. اما به واقع گوهر اصلی و اساسی دکتر شریعتی چیست؟ می‌توان به قوت گفت که شریعتی کمتر بداعت‌های نظرورزانه داشته است. اما او هم‌چنان در فاهمه ایرانی باقی مانده است و دوست داشته می‌شود. این در حالی است که بسیاری دیگر از متفکران بوده‌اند که ابداعات نظری قابل توجهی داشته‌اند، اما به کلی فراموش شده‌اند.

دعوی اساسی من در این سخن آن است که گوهر دکتر شریعتی وجه خطابی اوست. او یک خطیب بزرگ بود.

خطیب به سه معنا در تاریخ فلسفه موضوعیت یافته است :

در معنای نخست، خطیب دروغ‌پرداز است و در جهت تامین منافع خصوصی خود و یا گروهی خاص، نیازمند تحریک مردم است، آنهم به حربه دروغ. به این معنا خطیب رویاروی فیلسوفان است.

در معنای دوم، خطیب در خدمت فیلسوفان است به این معنا که مقاصد و مضامین فلسفی را به زبانی بیان می‌کند که برای مردم قابل فهم باشد.

اما در معنای سوم خطیب رقیب فیلسوفان است، به این معنا که حامل حقیقت دگرگونه‌ای است که فیلسوفان از آن بی‌بهره‌اند. به این معنا خطیبان فضیلت‌مند، حقایق فلسفی را به سخره می‌گیرند.
 
 
بحث میان فیلسوفان و خطیبان به معنای سوم، عمدتاً ذیل سه مفهوم از حقیقت سامان یافته است:

نخست : نسبت میان حقیقت و سیاست
دوم : بستر و عرصه تجلی حقیقت
و سرانجام : روش وصول به حقیقت است.

اولین نکته در مناقشه میان خطیبان و فیلسوفان جایگاه مقوله حقیقت است. به قول خطیبان، هیچ فضیلتی فراتر از امر سیاسی نیست. سیاست که عرصه تجلی امر عمومی و امر کلی و نامشروط انسانی است، صحنه پدیدار شدن حقیقت انسانی است و حقیقت جایگاهی استوارتر از عرصه تعاملات عمومی ندارد. پس خطیب یونانی قدرت خطابه خود را درخدمت گشودن فضای سیاست نهاده است.

این درست در مقابل روایت فیلسوفان از مقوله حقیقت است که گوهر حقیقت را در حاشیه امر سیاسی و در پرواز و سلوک شخصی فیلسوف و استعلای او از محدویت‌های جهان سایه‌ها جستجو می‌کند و بر این باور است که البته امر سیاسی نیز از این گوهر حقیقت بی‌بهره نخواهد بود.

این نکته را در یورش و حمله دکتر شریعتی به فیلسوفان و عارفان جستجو کنید.

خطیبان فضیلت‌مند یونانی، حقیقت را امر برساخته اجتماعی می‌انگارند و به جد بر این باورند که حقیقت در میان جمع و در صحنه زنده و فعال سیاسی به قلم همگان نوشته و تحریر می‌شود. خطیب سمفونی گرم حیات جمعی را آغاز می‌کند و آنچه البته شایسته عنوان حقیقت است در صحنه و رخداد ناشی از سخنوری که مستلزم مشارکت گرم عمومی است ساخته و پرداخته می‌شود.

دومین مناقشه میان خطیبان و فیلسوفان، بستر تجلی حقیقت است. از نقطه نظر خطیب اصیل، حقیقت در موقعی میان خرد و عاطفه و حس خانه می‌کند. خطیب، صرفاً پیام‌آور حقیقتی برای مردمی که جاهل‌اند و بی‌خبر از جوهر حقیقت فلسفی، سخن نمی‌گوید، بلکه با مردمی مواجه است که پر از خاطره و سنت و تاریخ و تجربیات پربار تاریخی‌اند و مملو از آرمان‌ها و خواست‌های جمعی. نقش خطیب به این معنا خالی از جوهر اندیشگی و فلسفی نیست، اما گویی علاوه بر جوهر اندیشگی، دو خصیصه دیگر نیز دارد و آن پیوند زدن مقوله حقیقت با زیبایی و خیر اخلاقی است، که این دو دیگر در فن خطابه و سخنوری نهفته است. خطیب در اینهمه نقش حیات بخشی و زنده کردن این منظومه را در پرتو خرد جمعی و تاریخی آنان از یکسو و اسطوره‌ها و خاطرات جمعی آنان از سوی دیگر در عهده دارد.

دکتر شریعتی به همین معنا، خود را بیش از آنکه آموزگار حقیقت بنامد، ذاکر و به یادآورنده می‌خواند.

سومین مناقشه میان خطیبان و فیلسوفان، روش وصول به حقیقت است. در مقابل متفکران و فیلسوفانی که خود را در شان و موقعیت گزارش‌دهندگان بی‌طرف امر واقع قلمداد می‌کنند، و حقیقت را انطباق با امر واقع می‌خوانند، خطیبان با رویکردی شاعرانه به امر واقع می‌نگرند. به جای آنکه گزارش‌گران بی‌طرف امر واقع باشند، جستجوگران خلاق گسیختگی‌های موجود در صورت مقرر و جاری امر واقع‌اند و جستجوگران بهترین موقعیت‌های بهره‌گیری از این موقعیت‌ها برای تامین بیشترین امکان آزادی گروه‌های محذوف سیاسی. به این معنا، خطیبان به جای ناظران بی‌طرف، با خرد شاعرانه خود واقعیت را به نفع بیشرین امکان آفرینش آزادی می‌آفرینند.

فضیلت خطیبان به این معنا، در همان راز منتسکویی از فضیلت سیاسی نهفته است. به قول او، فضیلت سیاسی در به‌کار بستن خلاقانه سنت و بازخوانی و بازآفرینی آن، در خدمت گشودن بیشترین امکان همبستگی و تولید امید جهت گشودن فضای ممکن عمل سیاسی نهفته است.

روایت دکتر شریعتی از اسلام و برقراری نسبت میان اسلام و آزادی، او را در منطق موقعیت او با همین رویکرد خطیبانه باید مورد ملاحظه قرار داد. خطیبان با همین رویکرد از فضیلت دمکراسی آتن حمایت کردند و فیلسوفان منتقدان نقص‌ها و ناسازه‌های نظم دمکراتیک بوده‌اند. اما در جامعه ایرانی، البته می‌توان نشان داد که رویکرد خطیبان و فیلسوفان هر دو دست در کار یک پروژه و آن پیشبرد آزادی در جامعه ایرانی بوده است.

با تعابیر فوق می‌توان دکتر شریعتی را به جد مصداق تام و تمام یک خطیب فضیلت‌مند قلمداد کرد که ره‌آوردهای گران‌مایه‌ای در پیشبرد آزادی و گشودن فضای عمل سیاسی داشته است. اما و صد البته اما، میراث شریعتی که از جنس برانگیزانندگی و گشودن فضای عمل سیاسی بود، در ویترین قدرت مسلط‌ی که آن را به خدمت بازتولید مشروعیت خود برد، دستاویز محدودیت و بستن فضای سیاسی شد. و فیلسوفان و متنقدان و متفکران به حق وارد شالوده‌شکنی ساختار آن شدند. اما بیش ازآنکه منطق واقع‌نما و فیلسوفانه آنان گشاینده افقی تازه در فضای سیاسی آنان باشد، نقش خطیبانه آنان بود. گوهر فضیلت‌مندانه آنچه روشنفکران دینی پس از انقلاب ساخته و پرداخته کردند، در بعد آکادمیک و دانشگاهی آن نبود، بلکه اتفاقاً در قدرت و نگرش شاعرانه و خلاقانه آن در نشان دادن گسیختگی‌هایی بود که اینک در ویترین قدرت و سازمان قدرت سیاسی وجود داشت.

مضامین عرضه‌شده فیلسوفانه بود، اما پیامدهای خواسته و ناخواسته‌اش ناشی از وجه خطابی آن بود. به جد گرفتن مضامین به جای آن پیامدهای خواسته و ناخواسته، اینک راز و رمز رکود در فضای و عمل سیاسی در جامعه ماست. اینک به جد باید منطق خلق حقیقت به روایت خطیبان را در مقابل فیلسوفان جدی گرفت و سیاست را مستقل از امر انتزاعی فلسفی اولویت بخشید و فضیلت آن را گردن نهاد.

به این معنا، نه تنها دوران دکتر شریعتی پشت سر گذاشته نشده است، بلکه اتفاقاً زمانه ما، زمانه خلق دوباره و ظهور دوباره دکتر شریعتی است. البته مشروط به آنکه این سخن را به هیچ روی تداوم گزاره‌های معرفتی و ادراکی شریعتی نیانگاریم که این به معنای عدم فهم فضیلت خطابه است.

خطابه به خلاف فلسفه، چنان نیست که حاوی گزاره‌های اندیشیده ادراکی باشد. خطابه در موقعیت ساخته و پرداخته می‌شود و با دگرگون شدن منطق موقعیت، موضوعیت خود را نیز دست خواهد داد. می‌توان از ساختار ادراکی یک فیلسوف سخن گفت و در زمانه دیگر آن را تداوم بخشید، اما خطیب در منطق یک موقعیت خاص هم افق‌های کنش سیاسی را خلق می‌کند و هم خود در نتیجه این انکشاف شاعرانه خلق می‌شود. به این معنا خطیب همواره از نو خلق و در منطق یک زمانه ظهور پیدا می‌کند.

اگر از نیاز به شریعتی سخن گفتم، نه مقصودم تداوم چارچوب‌های ادراکی او بود، و نه تلاش برای استخراجِ منطق‌ی برای احیای تفکر دینی. تنها مقصودم، توجه به گوهرِ حقیقتِ خطابی بود، و ضرورتِ خلقِ مجددِ آن در منطق و الگوی زمانه‌ی ما، که البته، این، خود بحث مستقلی طلب می‌کند.


تاریخ انتشار : ۲۹ / خرداد / ۱۳۸۶
منبع : وبلاگ دکتر کاشی

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + دوازده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.