منوی ناوبری برگه ها

جدید

اگر دكتر شریعتی زنده بود

درباره شریعتی
احمد زیدآبادی

.

نام مقاله : اگر دكتر شریعتی زنده بود
نویسنده : احمد زیدآبادی
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی



از بدشانسی ما ایرانیان بود كه دكتر شریعتی در آغاز میانسالی و در آستانه تلاطم سیاسی پیچیده جامعه ایرانی، چهره در نقاب خاك فرو كشید. به گمان من اگر او زنده می‌ماند، روند تفكر نوگرایی اسلامی ‌و شاید سرنوشت جامعه ایرانی به گونه‌ای متفاوت رقم می‌خورد، اما تقدیر ما گویا همین بود كه هست.

آنچه تا قبل از انقلاب، “بیداری اسلامی” خوانده می‌شد، هویتی كاملا مبهم داشت، به گونه‌ای كه به هر نوع نگرش سیاسی مبتنی بر مذهب اسلام، بیداری اسلامی ‌می‌گفتند، بدون آنكه گرایش‌های مخالف و بلكه متضاد درون این نگرش كلی را از هم باز شناسند. در آن روزگار، همین‌كه افراد یا گروه‌هایی در مقابل رژیم‌های سیاسی مستقر و “استعمار غرب” موضع می‌گرفتند و یا با آنها در می‌افتادند، تحت عنوان جنبش بیداری اسلامی‌ خوانده می‌شدند، بدون آنكه روشن باشد آنان از چه موضعی، با چه هدفی و به منظور ساختن كدام “مدینه فاضله” به مبارزه با رژیم‌های سیاسی و حامیان خارجی آنها برخاسته‌اند.

در واقع این انقلاب بود كه صف‌بندی‌های مبهم قبلی را به هم زد و آرایش شفاف‌تری پدید آورد. به سخن دیگر، تا هنگامی‌كه هویت بیداری اسلامی ‌سلبی و مبتنی بر نفی وضع موجود بود، بسیاری همدیگر را رفیق و همراه خویش می‌پنداشتند، اما چون نوبت به كسب هویت ایجابی و خلق نظمی ‌دلخواه رسید، هر كس راه خود را جدا یافت تا آنجا كه برخی از برادران و هم‌سنگران دیروز به روی هم خنجر كشیدند و گلوی هم را دریدند.

دكتر شریعتی متعلق به دوره‌ای است كه صفوف انواع اسلامگرایی هنوز از هم جدا نشده بود، و بسیاری از جمله خود مرحوم دكتر، پیامدهای متفاوت اندیشه متفكری چون محمد اقبال را با تفكر فردی مانند سید قطب از هم باز نمی‌شناختند و یا اصولا نیازی به ژرف‌كاوی در این زمینه نمی‌دیدند. از این روست كه در اندیشه دكتر شریعتی نكاتی به سود هر یك از جریان‌های اسلامگرایی كه بعدها صفوف‌شان از هم جدا شد، می‌توان یافت، و این مساله نه لزوما به معنای ضعف تفكر شریعتی، بلكه بازتابی از شرایط ویژه حیات فكری پیش از انقلاب است. اینكه گفته می‌شود، فلان نیروی خشونت‌ورز بنیادگرا بعضاً برای اثبات ادعاهای فكری خود از گفته‌ها و نوشته‌های دكتر شریعتی مثال می‌آورد، پس اندیشه شریعتی به تفكر بنیادگرایی كمك كرده است، فاقد مبنای منطقی است، زیرا دكتر شریعتی در زمانه‌ای زیسته كه چیزی به اسم بنیادگرایی هویت مستقلی نداشته است.

اگر متفكرانی مانند نیچه، هگل و كارلایل در روزگاری كه چیزی به نام نازیسم وجود مستقلی نداشت، سخنان‌ی گفته‌اند كه بعدها برخی از آنها مورد سوء‌استفاده هیتلر قرار گرفته است، آیا به معنای این است كه مثلا نابغه شیدا مسلكی مانند نیچه به نازیسم خدمت كرده است؟ و برای اینكه خدمت نكند، باید از آینده خبر می‌داشت و آن همه نكته‌های نغز و بی‌بدیل را در ذهن خود دفن می‌كرد؟

در واقع، این نگاه، ظاهرگرایی محض است و بیشتر به كار دعواهای سطحی و بی‌سرانجام می‌آید تا بحث‌های فكری. زیرا هیچ متفكری نمی‌تواند به گونه‌ای سخن بگوید كه هیچگاه، هیچكدام از اجزای اندیشه‌اش مورد سوء استفاده جریان‌های منفی قرار نگیرد. در اینجا البته قصد آن نیست كه گفته شود اندیشه دكتر شریعتی بی‌عیب و نقص است و تمام ابعاد و اجزای تفكر او برای جامعه امروزی ایران مفید خواهد بود.

او فردی بود كه اندیشه‌ورزی را از سنین نوجوانی آغاز كرد و در میانسالی به پایان برد. وقتی كه بیندیشیم او با عمری كمتر از ۴۴ سال، حدود چهل اثر پرحجم از خود به جا گذاشته، از استعداد بی‌نظیر و تلاش بی‌وقفه فكری او در شگفت می‌شویم، گواینكه اذعان می‌كنیم همه این آثار نمی‌تواند از سر تعمق و پختگی كامل باشد، بویژه آنكه زندگی كوتاه او سراسر با گرفتاری‌ها و ناامنی‌های ناشی از مبارزه سیاسی توام بوده است.

به هر حال، به گمان من، نوگرایی اندیشه دكتر شریعتی او را در رقابت با تفسیر سنتی از اسلام و در جدال با قرائت بنیادگرایانه قرار می‌داد و اگر او زنده مانده بود، جریان نوگرایی اسلامی‌ می‌توانست وجه غالب فضای پس از انقلاب باشد. شاید این ادعا مبالغه‌آمیز به نظر برسد، اما كسانی كه سال‌های مشرف به انقلاب را به یاد دارند، به خاطر می‌آورند كه دكتر شریعتی از محبوبیت خارق‌العاده‌ای در نزد طیف وسیعی از نیروهای حامل انقلاب برخوردار بود. متاسفانه فقدان دكتر شریعتی سبب شد كه او شخصا نتواند این نیروی وسیع را در جهت رشد نوگرایی اسلامی ‌بسیج كند، و از همین رو، جریان‌های فكری دیگر با تشبه به صورت اندیشه او، خلاء حضورش را پر كردند.

با این حال، جریان فكری دكتر شریعتی به اندازه‌ای پرقدرت بود كه تلاش‌ فكری و غیرفكری برخی از جریان‌های مخالف او برای حذف كامل‌اش از صحنه جامعه ممكن نشد، از این رو پس از مدتی به فكر مصادره او به نفع خود افتادند.

شاید گفته شود كه به فرض زنده ماندن شریعتی و حتی غلبه گرایش فكری او بر جامعه، رویكرد سوسیالیستی و ضدغربی او مانع از افراط‌گری در سیاست داخلی و خارجی نمی‌شد، اما نباید فراموش كرد كه شریعتی پیش از آنكه سوسیالیست، یا مسلمان یا ضد غرب یا اومانیست باشد، دارای تفكری عقلانی و انتقادی بود و با این دو ویژگی قادر بود كه ضمن شناخت نیازهای رو به تحول جامعه راه افراط را ببندد و جامعه را به سوی كنش اعتدالی و عقلانی هدایت كند. اگر‌بخواهیم به جوهره عقلانی و اعتدالی دكتر شریعتی پی ببریم، لازم است سخنان او را با سایر متفكران انقلابی و سوسیالیست هم عصرش مقایسه كنیم تا روشن شود كه او در شرایط متلاطم زمان خود، تا چه اندازه نگران فرو افتادن در مهلكه‌های افراط و تفریط بوده است.

خداوند او و همه كسانی كه زندگی شخصی خود را قربانی كردند و تمام زحمات و مصائب را به جان خریدند تا در برهوت جامعه ایرانی مشعلی از آگاهی و فهم روشن كنند، غریق رحمت و لطف خود سازد و ما ایرانیان را از شمار ناسپاسان به آنها قرار ندهد.


تاریخ انتشار : ۰۰ / خرداد / ۱۳۸۷
انتشار در : نشریه شهروند / شماره ۵۰
منبع : سایت همشهری امروز

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − پانزده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.