شریعتی در زمانه ما، چگونه؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
مقدمه
برشمردن انواع رویکردها به شریعتی مسئله اصلی مقاله نیست، اما باب ورودی است که قصد دارد ادامه مطلب را به آنجا برساند که خوانندگان آثار شریعتی از وی چه تاثیر کارکردی میتوانند بگیرند بخصوص آنان که در عرصه روشنفکری و کار، قلمی یا دستی ندارند و خوانندگان عام یا گسترده وی قلمداد میشوند . فراوان هم هستند و هنوز هم او مشتاق فراوان دارد.
منشور شریعتی
شریعتی منشوری است که از هر طرف نگریسته میشود. رویکردهای معمول به وی متفاوت و گاه متناقض است اگر چه باید متعارض نباشد. اما اثر بعد از موثر ویژگی خود را دارد و مخاطب متناسب با نیاز و پرسش خود متن را میخواند یا سخن را میشنود ویا تحت تاثیر شارح و مفسر یک نظریه قرار میگیرد.
رویکردهای کویری، اجتماعی و دینی به شریعتی وی را تبدیل به صاحب اثری کرده که وی را از دنیای روشنفکری فراتر میبرد و در هر دورهای بخشی از آثار وی مشتاق و طالب بیشتری دارد. زمانی حج، گاهی کویریات و زمانی اسلامیات. تجدید چاپ آثار وی تایید گفته ماست.
اما این برش و تفکیک کلاسیکی از آثار شریعتی که وی انجام داده بخشی از منشور وی است. رویکردهای شارحان یا اندیشمندان را میتوان به نگاههایی تقسیم کرد:
– شریعتی به مثابه یک متفکر مذهبی و اسلامشناس روشنفکر مسلمان
– شریعتی به عنوان یک نظریهپرداز اجتماعی
– شریعتی مبنایی برای ایجاد جامعهشناسی دین
– شریعتی بهانه حرکت برای پیریزی فلسفه اسلامی مدرن
– شریعتی همیشه منتقد و به تعبیری مخالف هر نظامی
– شریعتی خطیبی برانگیزاننده و شورآفرین
– شریعتی مبنایی برای بازگشت روشنفکر به جامعه مدنی
– شریعتی یک سوسیالیست مسلمان با مبانی عرفان اجتماعی
– شریعتی یک ادیب و سخنور
– شریعتی یک کویری شوریده و منفرد
اینها همه در میان شارحان شریعتی طرفدار دارد. اگر چه مخالفان وی هم برایش عناوین و صفتهای مبالغهشده یا غیرمبالغه شده سروده یا تراشیده یا تدارک دیدهاند.
این رویکردها را در فرصتی دیگر و متناسب با شرایط دیگر توضیح خواهم داد. اینک معتقدان و آثار آنان را برمیشماریم.
انواع مخاطبان
مخاطبان شریعتی گستردهاند و روشنفکران، سیاسیون، مذهبیون و تحصیلکردگان متخصص و دانشجویان یا دانشآموزان را شامل میشود. درفرهنگ جامعه مذهبی همواره این اقبال وجود خواهد داشت اگر چه امکان کم و زیاد شدن آن وجود دارد، اما قطع نخواهد شد.
گستردگی مطالب مجموعه آثار ۱۵ هزار صفحهای وی انواع مخاطب را به سوی خود میکشاند. دلایل این کشش متنوع است. جامعه در مجموع در چالش سنت و مدرنیته وارد شده و از این مرحله در حال عبور است و بخشی از سنت بازخوانی شده را با زندگی مدرن وارد کرده ؛ چنین جامعه ای به شریعتی نیاز دارد.
این نیاز شور و حالی است . این نیاز عقلی و استدلالی است. این نیاز باور و عقیدهمندی است. چرا که نوع آدمی فقط اندیشه نیست. احساس با تکرار جان میگیرد. با سحر کلام اوج میگیرد. جان شیفته میشود و انرژی آزاد میکند. انگیزه فهم و درک را بیشتر میکند، تمنای دانستن را افزون میکند. به تعبیر اقبال مستی گفتار، مستی احوال و مستی کردار و اعمال لازم است تا آدمی را برانگیزاند. در بیان شریعتی چنین ویژگی ای وجود دارد. حس و حال و شور و سوز و گدازی دارد. مسئله فقط دانستن و آگاهی نیست. باید کاری کرد برای خواهر عدالت و برای خواهر آزادی گامی برداشت و دل به آفاق زد از آن بهره برد. انسان شدن است، اما چگونه؟
انسان شدن چگونه؟
مخاطبان شریعتی را اگر تحصیلکردگان بدانیم، اینان که همه صاحب قلم، سیاستمدار و… نیستند. طیفی از این مخاطبان کسانی هستند که پزشک، مهندس،کارمند و غیره میشوند. خواندن آثار شریعتی با اینان چه میکند؟ انسانهای عاصی یا معترض که در طی زمان آثار شریعتی بر ای شان خاطره میشود یا وسیلهای برای پز و تحویل دادن که بله ما هم آن را خواندهایم یا اینکه شریعتی سکوی پرواز و تعالی او میشود؟
باید در مسیر دومی رفت اما این مسیر را باید با نقشه راه رفت. حال چگونه؟
عرفان اجتماعی و شریعتی
راه حل ممکن برای انسان شدن با درد انسانها شریک شدن برای تعالی خویشتن است.
برای بازجستن از اینکه از کجا آمدی و به کجا میروی؛ باید در خود روی به دیگری همراه روی و با خود با جمع روی (مردم) و بعد با او (خدا) روی. این نوع سیر و سلوک تجربه، مرشد، الگو و نقشه راه میخواهد. همه شدن ما در رفتن است، اما هر انسان به طریق خویش میرود. اما همه انسانها چنین نیستند و یارای آن ندارند که چنین کنند. وی در اندازههایی خود را بالا میکشد. سخن از انسانهای متوسط است که پروسه خلقت انبیاء بر محور وجود آنان شکل گرفته است که باید «افتان و خیزان» به سوی مقصود بروند. با آزمون و خطا و در مسیری دشوار و سخت اما پرماجرا.
تحصیلکردگان فنآور و جوانان پرشور را مقوله «عرفان اجتماعی» به سوی مردم البته به شکل قانونمند میکشاند. اما چرا عرفان اجتماعی شریعتی؟
عرفان خراسانی
عرفان خراسانی را عرفان زندگی گفتهاند. بدون سیر و سلوک، انزواگزینی و چلهنشینی و سلسله بحثهای نظری که ویژگی عرفان بغدادی یا عرفان غرب تمدن اسلامی مانند ابنعربی است.
چهره شاخص این عرفان، ابوسعید ابوالخیر است که مهمترین کرامت آدمی را زیستن با مردم و زندگی در میان آنان میداند نه در هوا رفتن و شیر شکار کردن. ابوسعید ابوالخیر را همگان میشناسند و درباره ویژگی عرفانی او که توحید و تکیه بر اصل توحید است که راه بر یگانگی انسان بر اساس همهدوستی و نوعدوستی میبرد، کم و بیش اطلاع دارند. ابوسعید از مفهومسازی توحید قصد دارد تا جانها و مدلها و عقلهای آدمیان را به یکدیگر نزدیک کند تا هر انسان اگر چیزی به دیگری میدهد- از محبت کمک مالی و نقدی و همراهی- احساس کند که در سپهر توحید و یگانگی انجام میدهد در حقیقت خود را علو طبع میبخشد.
چنین اعطایی از سوی هر انسانی به دیگری در راستای ما شدن و یکی شدن آدمیان است که توصیه شیخ ابوسعید است به مریدان و مردم که به حرف او گوش میدادند و تاثیر میگرفتند.
سمت و سوی اجتماعی این عرفان انکارناپذیر است. عرفان خراسانی پیشینه اجتماعی و سیاسی قوی داشته است و تا امروز هم ادامه دارد. عیاران خواسته از خاستگاه خراسان است. عیاران را رسم بود که احسان بر فقیران کنند، بدون منت و از ظالم داد مظلوم بستانند. زمانی یکی از عادلترین خلفای عباسی که ناصر نامی است، افتخار دارد که ملقب به صفت عیاری است. جنبش عیاران بخشی از عرفان خراسانی را نمایندگی میکرد.
اما این همه ماجرا نیست. جریان شیخی – صوفی شیعه که مردمگرا بود از عرفان خراسانی اجتماعی متاثر است. پیوند مذهب، عرفان، سیاست بزرگترین جنبشهای ضدظلم را در ایران شکل داد که این جنبشها در برابر مغولان و تیموریان ایستادگی کردند.
لیست بلندبالای مقاومت خراسانی در برابر مغولان در تاریخ ما درخشان است. فراموش نکنیم که عرفان و اسلام شیعه مقاومتی جانانه در برابر مغولان و تیموریان سازمان دادند. عنصر عرفان خراسانی عنصر برجسته این مقاومت است که نکته مرکزی این اقدام است که گشودن باب آن چند صدصفحه نگارش نیاز دارد. شاید ذکر نام استاد شفیعی کدکنی که با اسناد ادبی این ویژگی را ثبت و اثبات کرده است، لازم باشد.
استاد کدکنی با تصحیح چند نسخه ادبی نشان میدهد که عرفان خراسانی چیست و چه ویژگی دارد. وی در این مورد تلاشی آکادمیک کرده است که قابل تامل است.
عرفان خراسانی بر چند محور مهم استوار است:
۱- اصل توحید به مفهوم یگانگی انسانیها
۲- با مردم بودن و با آنان زیستن
۳- زیستن برای مردم برای تعالی خود
۴- بیشتر دادن و کمتر گرفتن از دیگری و جامعه
۵- نگاه اجتماعی داشتن به انسانها
۶- احترام به حقوق و انتخاب افراد
۷- …
عرفان خراسانی و کانون نشر حقایق اسلامی
در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی محمدتقی شریعتی و دیگرانی که طاهر احمدزاده در میان آنان برجسته است با تکیه بر نگاه توحیدی جریانی را به راه انداختند که سابقه عرفان خراسانی را زنده میکرد. اینان با فلسفه چندان میانهای نداشتند. رویکرد اجتماعی – عرفانی به دین آنان را آغازگر بزرگی کرد. آغازگرانی که با اندیشه شریعتی برجسته شدند.
محمدتقی شریعتی و گرایش آنان به خداپرستان سوسیالیست نشان از روح برابرطلبی مذهبی این جریان میداد.
طاهر احمدزاده زودتر از شریعتی منظومه کوچک نگاه توحیدی خود را نوشت. با همین نگاه زندگی کرده بر سر پیمان خود ایستاد. خدایش آن سان بزرگ بود که هر عدالتطلب صادقی را به بهشت خود فرامیخواند. کانون نشر حقایق اسلامی تاریخی پرماجرا برای خود ساخت. عملکرد کانون قابل ارزیابی و نقد و بررسی است.
چرا این کانون نتوانست آن سان که باید عرصههای اجتماعی شدن را بپیماید سخنی که باید به آن پرداخت.
سیاست مستبد و نفتی و فضای بسیار سخت، دولت متمرکز غیردموکرات، نگاه فرهنگی و آگاهیبخش کانون و تمایل افراد کانون که از فرهنگ به سیاست روی آوردند تا کار صالحاتی کنند به جای کار حسناتی، از عوامل این عدم توفیق اجتماعی شدن است.
کار حسناتی آن بوده و هست که دست فقیری گیری، نانی به خانوادهای برسانی، نهادهای خیریهای بسازی و در جامعه به کاری بروی. به عبارتی همان کاری که بانکهای قرضالحسنه قبل از انقلاب انجام میدادند.
کانون نشر حقایق اسلامی با وجود تاثیر فوقالعاده خود در نسل دوم خود و جامعه تحصیل کرده ایران بیشتر فرهنگی – سیاسی شد و از کارهای حسناتی بیشتر فاصله گرفت.
علت این امر شاید استبداد سیاسی شدید بعد از کودتای ۱۳۳۲ هجری شمسی بود. اعضای کانون مصدقی بودند و زیر ضرب قرار گرفتند. امکان تلاش حسناتی و خیراتی و آموزش مدنی را از دست دادند یا آنچه به نام پارادایم و سرمشق مبارزاتی در ایران بعد از دهه ۱۳۳۰ شکل گرفت، کار اجتماعی را چندان نمیپذیرفت و هم دولت نفتی رفاه دهنده کار اجتماعی را کم ارزش جلوه داد.
به عبارتی حکومت نفتی و سرمشق مبارزاتی و ویژگی فرهنگی – سیاسی کانون نشر حقایق اسلامی آنان را از نقش اجتماعی محروم کرد.
نتیجه این کار آن شدکه انجمن حجتیه که از مشهد برخاست و هم روحانیت به دلیل حفظ رابطه سنتی اجتماعی قدرتمند باقی ماندند. این قدرت بعد از انقلاب خود را نشان داد چرا که کانون که پدر و بانی روشنفکری مسلمان بود به عنوان نمادی از این جریان راهانداز تحول در ایران شد اما چندان که شایسته و بایسته بود به اهداف بلند و درست خود نرسید. چون پایگاه اجتماعی تعریفشده و ثابت نداشت و در میان نخبگان، روشنفکران و دانشجویان نفوذ داشت. این نفوذ موج میآورد اما دریا نمیسازد. حرکت میآورد اما ثبات ندارد پس تکیهگاه نمیشود. با اقشار باثبات اجتماعی پیوند معنیدار برقرار نکرد در حالی که عرفای خراسانی در مقطعی از تاریخ نفوذ اجتماعی و پیوند با اقشار شهری داشتند.
به عبارتی عرفان خراسانی که روشنفکر مذهبی از آن بسیار متاثر است در بعد پایگاه اجتماعی یافتن به قدرت اجتماعی عرفانی قرن پنجم تا هشتم هجری در خراسان ایران نرسید.
مخاطبان شریعتی و عرفان اجتماعی
مخاطبان شریعتی گسترده اند از عامی و دانی، از روشنفکر تا تحصیلکردگانی که پای در سنت و دل در مدرنیته دارند و شکلی به خود گرفتهاند و دیگر بین سنت و مدرنیته قرار ندارند. این مخاطبان روشنفکر روزنامه نگار و سیاستمدار نیستند. در عرصه زندگی فعال هستند. پست، شغل و مقامی دارند و نان و نوایی و زندگی ای چون تحصیلکردهاند که از آن سود ببرند. حال باید پرسید که شریعتی و یا عرفان اجتماعی شریعتی برای آنان چه دارد؟ آیا باید کویر بخوانند و در عرفان پیچیده دارای کسوف و خسوف وی محو شوند. هبوط را بخوانند برای اینکه لحظاتی آرام و صاحب حال شوند و سیگاری دود کنند یا از استعداد شگرف نابغهای ادیب و خوشفکر انگشت به دهان شوند؟ تبدیل به ابوذر یا علی یا حسین شوند؟ در میانه میان، میاندار معرکه شوند و تاریخ بسازند. آنچنان که بعضی از پیروان وی کردند یا میکنند یا مدعی آن هستند که در این راه هستند که اگر باشد عالی است.
بیگمان از تحصیلکردگان مسلمان نمیشود خواست و به آنها گفت که حسینی شوید والا یزیدی هستید. پس از این مخاطبان آنچه میشود خواست چیست؟
هر تحصیلکردهای پس از فارغالتحصیل شدن ازدواج میکند، شغل مییابد و در جامعه زندگی میکند. عرفان اجتماعی به او چه میدهد و یا چه میتواند بدهد؟
اکثر آدمیان سودای مبارزه سیاسی ندارند، یا لیدر سیاسی شدن یا مقام سیاسی داشتن و یافتن. آدمیان را سودای زندگی است در پی داشتن دنیای خوب و آخرت مناسب. این مخاطب را چگونه میتوان سیراب کرد و طی طریق نمود؟ از او آموخت و به او آموخت؟
اینجاست که نیاز به توشه گرفتن از صفت عیاران و منش و روش عارفان و بینش صوفیان خراسان داردکه هر کدام متاعی قابل عرضه به ما دارند و گنج گرانبهایی از پیشینیان در آن نهفته است که میتواند به ما کمک کند که به رنج بیشتر مبتلا نشویم و کار را سختتر از آنچه هست ننماییم. پس باید چارهای اندیشید.
حوزه فردی و خانوادگی
زیست جهان هر فرد در حیطه معاش و رابطه اجتماعی و رابطه خانوادگی و شخصی و خانوادگی تنظیم میشود که نوع پرداختن و معنی دادن به آن مفهوم پیچیده زندگی را میسازد. مخاطب تحصیلکرده شریعتی زندگی فردی دارد . خانواده و همسر اختیار میکند و صاحب فرزند میشود. چنین انسانی چه باید بکند؟ چگونه زیستنی کند؟ زینب شود؟ امام حسین شود؟ امام صادق شود؟ با ارزشهای حسینی و یزیدی که شریعتی میگوید چه بکند؟ ویا اینکه این ا رزشها را متعلق به دوره دانشجویی بداند که باید به عنوان خاطرات تلقی شود. کدامیک را باید پذیرفت؟
وارد مناسبات تلخ حاکم شدن و روزمرگی را انتخاب کردن یا دیگر شدن و معنی حسینی در عاشورا یا امام صادق در دوران انتقال قدرت یا مرام زینبی یافتن؟
بیگمان چنین نیست، امامان و ائمه دین نیز چنین از روش زندگی همه مردم نخواستند و نمیخواهند. امامان و بزرگان هم زندگی تشکیل دادند. بر اعتبار قرآن تا زمانی که جان به لب نرسیده دست از زندگی نشستند. اما چگونه زیستن؟ به عبارتی در مناسبات خانوادگی باید چگونه بود؟ هزار نکته باریکتر از مو اینجاست.
مخاطبان شریعتی وقتی مدعی عرفان اجتماعی هستند باید در آغاز از زندگی فردی و خانوادگی خود شروع کنند. آگاهبخشی به خانواده، رعایت حقوق همسر و تربیت درست فرزندان به گونهای شاهد بودن در میان جمع و شهادت دادن به خصایل خوب در یک خانواده در حد توان و آیا مخاطب شریعتی از مطالعه آثار شریعتی به این ضرورت میرسد که باید همسر، پدر یا مادر مناسبی برای فرزندان باشد. این وظیفه را به انگیزه انجام دهد. بخشی از عرفان را که همان بیشتر دادن و کمتر گرفتن را باید از خانواده خود شروع کند.
اینجاست که آرای شریعتی در او زنده میشود، چگونه همسر بودن؟ چگونه فرزند بودن؟ چگونه پدر یا مادر بودن؟
اینجاست که چگونه بودن شریعتی مصداقی میشود و از کلیات فراتر میرود و در زندگی نقش مییابد. زایش اندیشه شریعتی از این مرحله وارد مرحلهای جدید میشود . از عرصه روشنفکری و سیاسی وارد زندگی میشود. بسیاری از مخاطبان شریعتی که زندگی تشکیل دادند باید فکر کنند که آیا به خانواده و نحوه تربیت آن چگونه رسیدند و پرداختند؟ بخصوص آنان که به زندگی خصوصی پرداختند. آیا میان خانواده خود از شریعتی و زندگی فردی و خانوادگی به تجربه مشترک رسیدند تا اینکه پنداشتند که با تعارضی جانکاه زیست میکنند و به مرور زمان آموختند که کرخت و بیتفاوت شوند. از راه مانده و از جا رانده هستند. در این حالت اندیشه شریعتی برای این مخاطب چه میشود؟
تجربه مسخره و دردناک، یا از او انسانی فرصتطلب میسازد که در خیال تا ثریا میرود اما در عمل با زن و فرزندش و پدر و مادر نتوانسته رابطه ای معقول برقرار کند. تبدیل به انسانی شده که در اندیشه و عمل پرمدعاست و هیچ کس را قبول ندارد اما مانند همان افرادی زندگی میکند که زندگی آنها را قبول ندارد، منتها با تعارض بیشتر و سختتر و شدیدتر.
آیا نباید از عرفان اجتماعی شریعتی مدد گرفت و این روش را تغییر داد؟
پس چگونه زیستن در خانواده و زیست خصوصی هنری است که باید آموخت و آموزاند به مخاطبان خویش؛ چرا که هر انسان دنیایی دارد که از خود آغاز میشود و به بیرون پر میکشد.
عرفان اجتماعی و جامعه
همه مخاطبان تحصیلکرده شریعتی قرار است ابوذر، حسین، زینب به روایت مشهور آن شوند؟ بیگمان چنین نیست. اما این مخاطب هویت مدنی دارد یعنی شغل دارد یا در نهاد یا جمعیتی عضو است.
این عضویت صنفی، هنری، ادبی و اقتصادی است. به عبارتی زیست جمعی را سامان میدهد.
این مخاطب باید چه کند؟ کار خود کند و به خویش و خانواده بیندیشد و کلاه خود را نگه دارد که باد نبرد و به ریش حماقت مردمان بخندد؟ در این صورت مسئولیت اجتماعی چه میشود؟ علو شخصیت، به دیگران کمک کردن برای تعالی خود کجا میرود؟
آیا باید به شکل فردی به افرادی کمک کند و دست افتاده بگیرد. بیگمان چنین عملی نیکوست، اما کافی نیست. پس باید این مخاطب تحصیلکرده در نهاد صنفی و زیست صنفی خود احساس مسئولیت کند.
چنین تلاشی سه بعد گوناگون دارد. به کار خود اهمیت دهد و آن را خوب انجام دهد. بر قدرت نهاد صنفی خود بیفزاید و از آن فرار نکند، در نهادهای همیاری اجتماعی فعال شود. حداقل در دو نهاد با هویت صنفی و اجتماعی فعال شود.
در این صورت میتواند به آنچه مفید گفته میشود عمل کند و خسرو خوبان شود به عمل و از تناقض زندگی عملی و نظری بیرون آید و میان باور و ادعا و زندگی خود رابطه برقرار کند.
اگر پزشک است به نهاد صنفی خود اهمیت دهد و حداقل در یک نهاد خیریه و فرهنگی فعال شود. تلاش کند، بیشتر بدهد و کمتر بگیرد. در منش عرفان عملی گام گذاشته و شخصیت مییابد و علو و اخلاص مییابد. با مردم میرود اما دل به حق دارد.
میگویند بدون اینکه کس بداند امام سجاد صد خانواده را در مدینه طعام میداد. زمانی این موضوع کشف شد که وی درگذشت. چنین تیپسازی امروز در سازمانهای خیریهای به مردم کمک میکند. حال چه روحی، چه عاطفی، چه مادی، چه معنوی و چنین است که هویت انسان اجتماعی میشود و آنچه از عرفان، برابری و آزادی آموخته است تا حدی جلوه مییابد و در مسیر خلاقیت انتخاب و آفرینندگی گام برمیدارد. چنین مخاطبی با انجام عرفان اجتماعی از زندگی خصوصی و مدنی میتواند به مسئله سیاست به مثابه زندگی روی آورد.
عرفان اجتماعی و سیاست
سیاست امری لوکس یا قهرمانی جلوه میکند که متعلق به افراد خاصی است و انسانها را سر رسیدن به آن ممکن نیست یا مسئله آدمها نیست. پس سیاست و قدرت مسئله برجستگان یا شیادان است و سیاست عرصه جنگ ظالم و مظلوم است یا حسینی هستی یا یزیدی. یا علی هستی یا معاویه.
در صورتی که این تیپسازی شریعتی در دورهای خاص صورت گرفته در پارادایم انقلاب و مدینه فاضلهسازی جواب میدهد. اما همین علی هم با خلفای سه گانه که رحمت خدا بر آنان باد زندگی کرده و مشورت داده است. اگر چه انتقاداتی به روش آنان داشته است. اما سیاست باید به نان، خواب، خوشی و ناخوشی مردم وصل شود. همین سیاست است. اما مردم سیاست را این گونه نمیفهمند یا دیگران نمیگذارند که بفهمند. یک شهروند در زیست مدنی است که سیاست را این گونه میفهمد که هر موضع اصحاب قدرت چه تاثیری در زندگی هر شهروند یا نهاد مدنی دارد.
پس سیاست از منظر زندگی مورد توجه مخاطب تحصیلکرده آثار شریعتی قرار میگیرد .این به معنی ریشهدار شدن آن هم میگردد. در پیوند سه وجه از زندگی خصوصی، مدنی و سیاست است که منظومه زیست مدنی فرد شکل میگیرد و پایدار میشود.
شریعتی و روشنفکران مسلمان و استمرار زندگی
مخاطب تحصیلکرده روشنفکران مسلمان (بخصوص شریعتی) میتواند راه جدیدی به سوی استمرار پیوند فکر و اندیشه به زندگی و جامعه و بعد سیاست شود.
چنین پیوندی سیکل معیوب و مسدود فرهنگ به سیاست را میبندد و باعث میشود که رابطه معقولی میان زندگی و عقیده و فکر پیدا شود. چنین روشی سوالات جدیدی برای روشنفکران مسلمان ایجاد میکند که پاسخ به آن قدمی به جلو است . این کار اصلاح روش پرشی نخبهگرایان از عقیده و فکر به سیاست و مسائل سیاسی است که امکان مردمی و تودهای شدن جریان مزبور را گرفته است. در حالی که روحانیون با زندگی مردم پیوند داشتند. از طریق این پیوند به سیاست قدرت و دولت هم نظر داشتند.
عرفان اجتماعی شریعتی و روشنفکران مسلمان
این نگاه میتواند مرحلهای جدید برای «چونه بستن»، «ریشه در خاک داشتن» جریان روشنفکری شود. جریانی که اتمسفر ساز است، سپهرپرداز است اما خانه ندارد و کاشانهاش همیشه اجارهای است. اگر روحانیون حوزه دارند، روشنفکران دانشگاه و آکادمی ندارند. اگر روحانیت قشر و اقشار حامی دارد؛ روشنفکران، اقشار تحصیلکرده را در دانشگاه دارند نه در عرصه زندگی، شغل، نهاد مدنی. پس باید چارهای اندیشید.
زیست خصوصی، مدنی و سیاسی اقشار تحصیلکرده و چگونگی آن میتواند روشفکران مسلمان را در نظریهپردازی دچار تحولی جدید کند و از کلیات به امور جزئی و زندگی آورد. از مفاهیم کلی مانند آزادی، عدالت، برابری، انسانیت، مبارزه، تلاش و اعتبار به مصداقهای این مفاهیم نزدیک سازد. چرا که آزادی و واژههای ذکرشده در هر مرحلهای جلوهای و مصداقی دارد که باید روشن درباره آن سخن گفت. آزادی در کجا، برای کی و در چه مرحلهای است که میتواند ابعاد روشنتری بیابد. روشنفکران مسلمان و روشنفکران باید به عرصه مصادیق وارد شوند تا از اتمسفر سازی به مرحله آشیانهسازی برسند. آنگاه است که این میراث قابل نقد و بررسی عینی میشود. شاید این بار مخاطبان باید آجرهای این آشیانه را بر پا کنند.
عرفان اجتماعی شریعتی در این مسیر فانوس دریایی خوبی است. مشعل راه است. نقشه راه را باید خودمان تهیه کنیم. تجربه فراوان است. جالب آن است که در ترکیه در آشیانهسازی مدنی مسلمانان، روح و ارادتی به آثار شریعتی است که خانه را روشن میکند و نور میدهد اما جان میگیرد.
در سرزمین نفتی ما روح وجود دارد، اما بدون آشیانه است. در آشیانههای مدنی و خیریهای پیوندی ارگانیک با این روح و جان وجود ندارد. رساندن جان به تن، روح و روان به جسم و ارگانیک کردن باید کار ما باشد. تلاشی که شریعتی در مجموعه آثار ۲۰ به آن اشاره کرده، بازرگان در این راه رفت و نهاد مدنی ساخت اما انگار زمین و زمان و در و دیوار قدرت و سیاست، نفت و جوزدگی روشنفکری مانع از آن شد که آشیانهسازی و نهادسازی ورابطه فرهنگ، نهاد و سیاست در جامعه ما منطقی شود.
راهی جز طی این مسیر نیست. باید طی کرد. «عرفان اجتماعی» میتواند به این مسیر کمک کند، فراموش نکنیم.
با هم کلیدواژههای عرفان اجتماعی را مرور کنیم.
کلیدواژههای عرفان اجتماعی به نظم در آوردن آن واژههاست.
فقط ترتیب و توالی آن است. از مفاهیم به سوی مصادیق رفتن بدون نفی یکی به نفع دیگری. از فرهنگ به سوی نهاد مدنی و بعد سیاست رفتن، بدون پریدن از هر کدام. از آگاهی به خودآگاهی و جامعهآگاهی رفتن بدون نادیده گرفتن هر یک. اما نباید در یک مرحله ماندگار شد. آموختن اینکه انسان تحصیلکرده زندگی خصوصی، زندگی مدنی دارد. این دو سیاست را به مثابه زندگی ضروری میکند.
پس باید از منظر زندگی و حق زندگی کردن به سیاست نگریست. تاریخ ما تجربیات جالبی برای رسیدن به این اهداف به ما عرضه میکند و هم تاریخ جوامع دیگر.
تاریخ انتشار : ۲ / آذر / ۱۳۹۱
منبع : سایت ملی – مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ