منوی ناوبری برگه ها

جدید

پای‌بندی به رواداری

رضا علیجانی

 

رضا علیجانی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

 
نویسنده : رضا علیجانی
 
موضوع : در ستایش مدارا
 
 
تساهل و رواداری محصول سه مولفه است که تشریح هر کدام از عوامل، میزان پایبندی افراد به مدارا را بیش‌تر روشن می‌سازد.
 
 
۱. اندیشه و تفکر متناسب با رواداری :
 
در حوزه‌ی معرفت‌شناختی، تفکر تکثرگرایانه، مدارا را بیش‌تر ترویج می‌کند. در مقابل، تفکر انحصاری، کم‌تر زیر بار مدارا می‌رود. این نوع تفکر استعداد بروز خشونت و عدم رواداری را دارد. البته این نکته استثنائاتی دارد. کسانی هستند که در اندیشه انحصارگرا هستند و تنها تفکر خود را حقیقت کامل می‌دانند، اما دیگران را به زور و جبر به تفکر خود دعوت نمی‌کنند. این دسته‌ گرچه خود را فرقه‌ی حق می‌دانند، اما دیگران را هم به رسمیت می‌شناسند و با آن‌ها نیز مدارا می‌کنند. در بخش‌هایی از تفکرات سنتی و انحصارگرا، بین “مردودیت” و “ممنوعیت” نسبتی مستقیم برقرار است. یعنی از نظر آنان هرچه “مردود” است، باید به لحاظ قانونی و حکومتی هم “ممنوع” باشد.
 
 
۲. شخصیت متناسب با رواداری :
 
تناسب اندیشه روادارانه با عمل روادارانه در این بخش قابل توضیح است. صرف آن‌که یک جریان، اندیشه‌ی رواداری را تبلیغ کند، منجر به رواداری نمی‌شود. ممکن است فردی در ذهن پلورال باشد، اما درعمل شخصیتی انحصارگرا باشد. در عمل اهل مدارا بودن، مربوط به منش و روحیه‌ی شخصی افراد است.
 
در فضای روشنفکری ایرانی، تا به‌حال دو گفتمان وجود داشته است. دهه‌ی پنجاه گفتمان سوسیالیستی غالب بود و در دوران اخیر گفتمان لیبرالیستی. در هر دو جریان برخی بین “امر مطلوب” و “امر محتوم” نسبتی مستقیم ایجاد می‌کردند و می‌کنند. در دیدگاه سوسیالیستی، سوسیالیزم جایگزین محتوم نظام‌های قبلی است و در اندیشه لیبرال، لیبرالیزم. کنش اجتماعی‌ی این نسبت، نفی هر جریان‌ی است که در مقابل امر مطلوب و محتوم آنان است. در این صورت، چون جریان مقابل در برابر جریان محتوم تاریخ قرار گرفته است، تحمل نمی‌شود، که در مواقعی، از خشونت تئوریک فراتر رقته و به خشونت فیزیکی ختم می‌شود.
 
این رفتارها برآمده از غرور در رفتار و منش افراد است که به دیگران نگاه از بالا به پایین دارد. دلیل بروز این رفتار، تقلیل انسان به اندیشه‌اش است، حال آن‌که انسان شالوده‌ای است از اندیشه، احساس، و اراده، که این مجموعه در مجموعه‌ی پیچیده‌تر جامعه‌ی پیرامون‌اش معنی می‌یابد. مثالی نیز در این قسمت: دین مسیح بیش‌تر از همه‌ی ادیان مروج دوستی، مروت، و محبت است، و داعیه‌ی شبانی انسان‌ها را دارد. اما در تاریخ، کلیسای مروج مسیحیت، شبان را به قصاب تبدیل کرده است و آن چه در عمل اتفاق افتاده است، چیز دیگری است، زیرا در تئوری‌ی تثلیث، خدا دانستن مسیح تئوریزه می‌شود و نوعی انحصارگرایی از همان جا متولد می‌شود، که تنها راه‌نجات کلیساست و خارج کلیسا نجاتی مشاهده نمی‌شود. این شخصیت‌گرایی و انحصارگرایی، به نوعی سخت‌گیری و خشونت منجر می‌شود که شبان می‌شود قصاب.
 
در تاریخ اسلامی نیز، معتزلیان، ‌گرچه خردگرا و دارای اندیشه‌ی باز بودند، اما کار آن‌ها هم به جایی رسید که رقبای فکری خود را به سرکوب و شکنجه محکوم می‌کردند. این دو مثال تاریخی اثبات می‌کند که لزوماً رواداری و خردورزی، شخصیت‌های اهل تسامح و مدارا تولید نمی‌کند. در جامعه‌ی خودمان امثال بازرگان و یوسفی اشکوری‌ی ایدئولوژی‌اندیش، و علی اشرف درویشیان و بابک احمدی‌ی دارای جهت گیری‌های ایدئولوژیک، نسبت به لیبرال‌های ضد ایدئولوژی، در عمل بیش‌تر اهل مدارا هستند، چون انسان‌ها در درون خود حامل نوعی نظام سلسله مراتبی‌ی اخلاقی هستند که این سلسله مراتب، “برای خود”، “برای ما” و “برای دیگران” است. شریعتی نیز در داستانی برای کودکان این سه‌گانه را روشن ساخته است.(منتشر شده در مجموعه آثار۳۵) این نگاه می‌گوید علاوه بر ریشه‌های فکری، ریشه‌های تربیتی نیز مهم است.
 
برخی “برای خود” را محور اصلی‌ی کارهایشان قرار می‌دهند، و به “برای ما” کوچک‌ترین توجهی ندارند، چه رسد به “برای دیگران”. روشنفکر هم می‌تواند در اندیشه پلورال باشد، ولی در عمل خودمرکزبین و متوهم باشد. از این روست که بارها ما را به تزکیه و تربیت توصیه کرده‌اند. در مقیاسی وسیع‌تر، تاثیر این تربیت فردی مشهود است. در ایران امثال طالقانی و بازرگان و در جهان افرادی هم‌چون چه گوارا، نلسون ماندلا، گاندی و لوکزامبورگ و… که به انسان‌ها از ارتفاعی بلند می‌نگریستند و با حس انسان دوستی‌ای که داشتند، به مهربانی با همه‌ی انسان‌ها برخورد می‌کردند.
 
 
۳. زمینه‌ی اجتماعی متناسب با رواداری :
 
در جوامعی که اخلاقیات و چرخه‌ی قدرت سیاسی تبدیل به رفتار عمومی ‌نشده است، هر که از اسب می‌افتد، از اصل هم می‌افتد. در چنین فضایی، با چنین فرهنگی، مدارا جایگاهی ندارد. مدارا در این جامعه برای کسی که به قدرت می‌رسد بی‌ معنی است. تاریخ انقلابات معاصر نمونه‌های مختلفی از این موارد را دارد. در این جوامع مدارا جایگاهی ندارد. چه بسیار زندانی‌هایی که بعد از انقلاب، خود، زندان‌بان شده‌اند. در این نوع جوامع اساساً قدرت با حذف و خشونت قابل تعریف است. افراد در این جوامع تجربه‌ی متفاوتی نداشتند و همواره راه رسیدن به قدرت را از طریق حذف دیگری میسر می‌دیدند. طبیعی است که در این بستر اجتماعی تساهل و تسامح نمود عینی و ملموس ندارد.
 
 
تاریخ انتشار : ۴ / شهریور / ۱۳۸۶
 
منبع : هفته‌نامه شهروند امروز/ شماره ۱۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × پنج =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.