هاشمی به ما سهم نداد، تعامل کرد
مصاحبه با : رضا علیجانی
مصاحبهکننده : ندا سلامیان
موضوع : بررسی دوره انتشار ایران فردا
مقدمه :
هنوز دوم خرداد نشده بود، یعنی پنج سال مانده بود که دوم خرداد، دوم خرداد بشود و فضای مطبوعات رونقی دوباره بگیرد. مهندس سحابی که همواره دیدگاههای توسعهای و اقتصادیاش بر دیدگاههای سیاسیاش میچربید، امتیاز نشریهای را از وزارت ارشاد دولت هاشمی گرفته بود: ایرانفردا، نشریهای انتقادی، که همواره دو سرمقاله داشت. سرمقالهی نخست امضای مدیرمسوول بر پیشانیاش مینشست، که به مباحث اقتصادی و توسعهای میپرداخت، که وجه غالب آن انتقاد از سیاستهای اقتصادی دولت بود. و سرمقالهی دوم، که مواضع سیاسیی گردانندگان نشریه را منعکس میکرد، یا به قلم سردبیر آن یا یکی از اعضای شورای سردبیریاش منتشر میشد. رضا علیجانی اگرچه از روز نخست نشریه نبود، اما تا شماره واپسینی که توقیف شد، هدایت تحریریهی این نشریه را برعهده گرفت.
مصاحبه :
س : محور اصلیی گفتوگوی ما مربوط به آغاز به کار نشریهی “ایران فردا” تا هنگام توقیف در چاپخانه است، اما در ابتدا میخواهم کمی دربارهی بستر و فضای سیاسی ـ اجتماعیی سالهایی که این نشریه در آن منتشر میشد صحبت کنید. چه شد نشریه ایران فردا منتشر شد؟
ج : دورانی که نشریهی “ایران فردا” منتشر میشد، دوران پس از جنگ بود، یعنی سالهای ۷۱ تا ۷۹. در آن دوره نشریههای دیگری هم مثل کیان، پیام هاجر، آدینه، دنیای سخن، پیام امروز، و جامعه سالم بودند که هر کدام در زمینهی خود تاثیرگذار بودند. به نظر من این مجموعه نشریات محصول یک دورهی تاریخیی خاص در ایران است. دوران پس از جنگ، هم در داخل قدرت و هم خارج از آن، حرکتی شکل گرفته است که از یک نوع آرمانگرایی به سوی واقعگرایی میروند. حالا آن سالها دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی بود و فضای جنگ کمی فروکش کرده بود و امام خمینی هم به تازگی فوت کرده بودند و به این ترتیب، کشور وارد فضای جدیدی شده بود. به نظر من این فضا فرصت یک نوع درونکاوی، تجدیدنظر، و شروعی دوباره برای همه بود. در این دوره فضای مطبوعات تا حدودی باز شد و مطبوعاتی هم منتشر شدند. اما این، توضیح سطحی از رویدادهاست. اگر بخواهیم کمی عمقیتر و تاریخیتر به مساله نگاه کنیم، جامعهی ایران از اواخر دوره قاجار جامعهای ناموزون با غلبهی وجه سنتی محسوب میشد، یعنی تا پیش از آن، این جامعه بهطور یکدست سنتی بود، اما از اواخر دوره قاجار با روابط سیاسی، اقتصادی، و فرهنگیای که ایران با غرب برقرار میکند، و همچنین رشد روزنامههای تجددگرا، رشد تدریجیی آموزش و تحصیلات و شهرنشینی، این جامعه رفتهرفته یکدستی خود را از دست میدهد و ناموزون میشود. دولت مدرن تشکیل میشود، اما اقتدار و تمرکز قدرت همچنان به نام سلطنت قدرت باقی میماند. در حوزهی اقتصادی و با وجود صنایع مدرن، صنایع سنتی هم به کار خود ادامه میدهند، و مدارس با بافت قدیمیی خود پابرجا هستند و در کنار آنها مدارس جدید و دانشگاهها آغاز بهکار میکنند و… در همهی حوزهها و حتی در حوزهی روانشناسیی جمعی این دوگانگی و ناهماهنگی وجود دارد، و به این ترتیب، ما یک جامعهی ناموزون با غلبهی وجه سنتی داریم.
اما به نظر من در اواسط دهه ۶۰ ما وارد یک مرحلهی جدید تاریخی میشویم، که میتوان گفت جامعهی ایران تبدیل به جامعهای ناموزون اما با غلبهی وجه مدرن میشود. رشد شهرنشینی، طبقهی متوسط فرهنگیی جامعه، تحصیلات عالیه، و رسانههای جمعی، که کمی بعدتر یک نمونهی آن همین نشریهی ایران فرداست که به آن میپردازیم، نشاندهندهی غلبهی وجه مدرن در جامعه ایران است. برای مثال ما در سال ۵۷ حدود ۱۱۸ هزار دانشجو داشتیم، در دهه ۷۰ شاید حدود دو میلیون دانشجو داشتیم، و در حال حاضر سه میلیون دانشجو در داخل کشور داریم. حضور اجتماعیی زنان به شدت شتاب گرفت و این شاید مهمترین دستاورد انقلاب ایران باشد. یعنی سنت در برابر حضور اجتماعیی زنان ترک برمیدارد و زنان وارد حوزهی فعالیتهای مدنی میشوند. حالا این مساله زلزلهای در اعماق جامعه محسوب میشود که پسلرزههای آن به سطح جامعه میرسد، و در حوزهی سیاست بروز پیدا میکند. جنگ به پایان رسیده است و به هر حال آن عامل خارجی که میتوانست تا حدی خواستهها را تعدیل کند، فضای سیاسی را متاثر کند و تحرکات اجتماعی را محدود کند، جایگاه خود را از دست داده است، و در چنین شرایطی است که جامعه، هم در بطن خود، هم در حوزه سیاست و قدرتـ، عطش یک دوران نوین را دارد. دولت سازندگی با سیاستهای تعدیل و دیدگاههای خاصی در حوزهی اقتصاد، سیاست، بینالملل، و حوزهی اجتماعی و مدنی روی کار میآید، که بعدها در کارگزاران سازندگی جلوهگر میشود.
من فکر میکنم در این شرایط است که دیوارهای که بین اعماق جامعه و لایههای سیاست و قدرت وجود دارد نرمتر میشود، و این دو میتوانند تعامل بیشتری با یکدیگر داشته باشند. درنتیجه، طبقه متوسط فرهنگی که خواهان مشارکت در عرصههای مختلف و ایجاد تغییر است میتواند خود را بیش از پیش نشان دهد، و این فشار از پایین و نرمش از بالا فضایی را به وجود میآورد که نهادهای اجتماعی و همچنین نشریاتی مانند ایران فردا در آن متولد میشوند. ضمن اینکه مهندس سحابی که مدیرمسئولی نشریه ایران فردا را بر عهده داشت فردی است که بیش از ۱۰ سال سابقهی زندان زمان شاه را داشته است و سابقهی عضویت در شورای عالی انقلاب، سازمان برنامه و بودجه، مجلس خبرگان، و مجلس شورای اسلامی را هم در کارنامهی خود دارد. ایشان همچنین به لحاظ شخصیتی هم به عنوان فردی صادق، منصف، و قابل اعتماد شناخته میشد. درنتیجه، با مجوز نشریهی ایران فردا موافقت شد. مهندس سحابی پیش از آنکه برای ایران فردا در قالب یک نشریه مجوز بگیرد، همین مباحث را به صورت سلسلهمباحثی تحت عنوان “بحثهای بنیادین ملی” به صورت زیراکسی منتشر میکرد.
س : چه سالی؟
ج : زمان دقیق آن خاطرم نیست، اما مربوط به اوایل سالهای ۶۷ تا ۷۱ است. بعدها ما همین مباحث را در ایران فردا منتشر کردیم. ایدهی منافع ملی و اینکه جناحهای سیاسی باید همه با هم کار کنند و ایران یک ظرف بزرگی است که همه میتوانند در آن جای بگیرند، زمزمهی تازهای بود که شنیده میشد. این ایده و طرح آن از سوی مهندس سحابی، اعتمادی را ایجاد کرد که منجر به دادن مجوز انتشار ایران فردا شد. در حال حاضر هم سرمقالههای مهندس سحابی در ۷۳ شماره مجله ایران فردا به صورت کتابی تحت عنوان “دغدغههای ایران فردا” در دسترس است، که به چاپ سوم هم رسیده است، و پیشنهاد میکنم مخاطبان شما آن را بخوانند. این کتاب نشاندهندهی وجود ایدهای است که پیش از انتشار ایران فردا وجود داشت و در آن به نوعی بسط پیدا میکند.
س : خب برویم سراغ ورود شما به نشریهی ایران فردا. از چه سالی و چطور شروع به همکاری با ایران فردا کردید؟
ج : من خودم از شماره سه یا چهار ایران فردا همکاری مطبوعاتی داشتم، اما حضور مستقیم من مربوط به شمارههای بعدیی نشریه میشود. در آن دوران شرایط خاص خودم را داشتم، اما با نوشتن چند مقاله و نقد، همکاری با ایران فردا را آغاز کردم. اتفاقاً نخستین مقالهای هم که از من در ایران فردا به چاپ رسید نقد یکی از سرمقالههایی بود که در این نشریه چاپ شده بود. بعد از نوشتن چند مقاله به دعوت حسن یوسفیاشکوری وارد تحریریه شدم، و دبیریی سرویس اندیشه را، که آن زمان بر عهدهی آقای اشکوری بود، بر عهده گرفتم. بعد از آن دبیر تحریریه شدم و در نهایت هم سردبیریی نشریه را بر عهده گرفتم. کارهای سردبیری حدوداً ۱۱ـ۱۰ شماره نخست نشریه را آقای مدنی انجام میداد، ۱۰ شمارهی بعدی را آقای رشیدیان بر عهده داشت، و از شمارههای ۲۲ تا ۷۳، که در چاپخانه توقیف شد هم من کارهای سردبیری آن را انجام میدادم. البته در آن زمان نام کسانی که سردبیری میکردند زده نمیشد، اما بعد از دوم خرداد نام مرا به عنوان سردبیر در نشریه میزدند.
س : کمی دربارهی روندی که باعث شد ایدهی انتشار نشریهی “ایران فردا” عملی شود، توضیح میدهید؟
ج : انتشار ایران فردا ایدهی مهندس سحابی بود و به نوعی میتوان گفت پس از انتشار این نشریه، ادبیات زیراکسی به ادبیات مطبوعاتی تبدیل میشود. همانطور که گفتم، در دوران پس از جنگ جامعهی ایران میخواست فصل جدیدی را آغاز کند و در حال نفس کشیدن بود، اما این نفس کشیدنها هم در حوزههای فرهنگی و سیاسی به صورت ادبیات زیراکسی بود، اما وقتی فضا کمی بازتر شده بود، این ادبیات به مطبوعات منتقل میشد، همانطور که در حال حاضر هم بخشی از این ادبیات مطبوعاتی به ادبیات مجازی منتقل شده است. مهندس سحابی یک دوره نمایندهی مجلس بود. دوستان جوانی که در آن روزها تجربهی فعالیت فرهنگی و اجتماعی داشتند و افرادی که پیرامون ایشان بودند و نظراتشان را قبول داشتند، بعد از دریافت مجوز، مهندس سحابی از این افراد برای همکاری در نشریه دعوت کرد و کسانی که پیش از آن در چند نشریهی دیگر تجربهی فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی داشتند، در نشریهی “ایران فردا” فعالیت جدیتری را آغاز کردند.
س : به نظر میرسد این نشریه برای نیروهایی که مدتی از ساخت قدرت فاصله گرفته بودند، مجالی بود برای ائتلاف و گردهمایی، تا آنجا که باعث شد در انتخابات شوراها شرکت کنند و به نوعی وارد قدرت رسمی شوند.
ج : این نکته را به نوعی میتوان پذیرفت. فعالیت این نشریه هم با آنکه فعالیت مطبوعاتی به حساب میآمد، اما در آن دوره به دلیل فقدان نهادهای حزبی، مطبوعات هم کنش سیاسی پیدا کرده بودند، در حالی که نباید این طور باشد، مانند جنبش دانشجویی که باری بیش از ظرفیت آن بر دوشاش گذاشته شد، چراکه نهاد دیگری در دسترس نبود. مطبوعات آن دوران ارگانهایی بودند که ارگانیزه هم میکردند و نشریه ایران فردا هم در واقع ارگان جریان اجتماعیی ملی ـ مذهبی بود که وارد انتخابات شورای شهر شد، و این مجله تریبون این جریان محسوب میشد. در یک توافق نانوشته هم پذیرفته شدهبود که ایران فردا ارگان این جریان اجتماعی است.
س : پس، پذیرفته شده بود.
ج : بیشتر تحمل میشد. البته ما فعالیت حزبیی مستقل هم داشتیم. به تدریج وقتی شورای فعالان ملی ـ مذهبی تاسیس شد، فعالیتی مستقل از مجلهی ایران فردا داشت که البته ما اخبار آن را در نشریه منتشر میکردیم، و این دو نهاد با یکدیگر همپوشانی داشتند، اما مستقل از هم بودند. در واقع یک دورهی گذاری بود که به استقلال نهادها هم منجر شد.
س : شما اطلاع دارید چرا نام “ایران فردا” را برای نشریه انتخاب کردند؟
ج : شاید جالب باشد، ایران فردا به نظر من دغدغهی مهندس سحابی بود. من حتی در رویدادهای اخیر از لحاظ روانشناختی هم تامل و توجه کردم و متوجه شدم مسالهی اول بسیاری از افراد خودشان هستند. یک روزنامهنگار یا فعال سیاسی پس از هر رویدادی به دنبال این پاسخ است که چه نفعی برای من دارد؟ عدهای دیگر که از لحاظ اخلاقی متعالیتر هستند به منافع “ما”ی جمعی یا حزب و جریان خود توجه میکنند. بسیار کم هستند افرادی که از میان “من”، “ما” و “ایران”، ایران را اولویت اول خود انتخاب کنند. از دیدگاه دغدغهی ملی، به تمام مسائل کشور نگاه کردن، ویژگیای بود که من در مهندس سحابی دیدهام، و بسیار هم کم داریم. مهندس سحابی جامعهی آن زمان خود را نمیپسندید و با این دغدغه به فردا هم میاندیشید، و شاید نام ایران فردا را از این جهت انتخاب کرده است که به ایران آینده امیدوار است، و گویی این حرفها را برای ایران فردا میزند. من این دغدغه و امید را، هم در مشی و منش مهندس سحابی دیدهام، و هم در احساساتاش.
س : ایران فردا، از ابتدا، رنگ و بوی سیاسی داشت، یا بعد از مدتی به مباحث سیاسی و نظری پرداخت؟
ج : ایران فردا، ابتدا، با دیدگاهها و بحثهای توسعهای آغاز به کار میکند، و بهویژه به توسعهی اقتصادی میپردازد، و منتقد دیدگاههای آقای رفسنجانی محسوب میشود. این تسامح دولت وقت هم قابل توجه است، که نشریهای که تمام سیاستهای اقتصادی دولت را نقد میکند، با مانعی از سوی آن مواجه نمیشود، و اجازه نشر دارد.
س : دولت واکنشی نسبت به این انتقادها نشان نمیداد؟
ج : نه. تا پس از دوم خرداد نشریه ایران فردا هیچگاه به دادگاه نرفت. شاید تذکراتی گرفته باشد، اما با هیچ ممانعت جدیای برای انتشار رو به رو نشد. ایران فردا نسبت به تمام مسائل روز کشور یک نگاه توسعهای داشت، که در نگاه روشنفکری آن زمان مفقود بود. همچنین یک نگاه ملی دارد که در آن معتقد نیست جریان راست باید حذف شود، بلکه میگوید هر دو طرف باید یکدیگر را به رسمیت بشناسند، تا در این ظرف ملی جا بگیرند. از موضع منافع ملی به همهچیز نگاه کردن در ایران و جا افتادن این نوع نگاه که امروز افراد دیگری هم از آن سخن میگویند، از نظر من، بسیار تحتتاثیر نشریهی ایران فردا و بهویژه سرمقالههای مهندس سحابی است. هر چقدر جامعه بازتر و سیاسیتر شد، فعالیت مجله هم سیاسیتر شد، و به تدریج از دو ماهنامه به ماهنامه و دو هفتهنامه تبدیل شد، و صدای بخشی از جامعه را منعکس میکرد، و هم تاثیر میگذاشت و هم تاثیر میپذیرفت. بعدها من در تجربههای اجتماعی خود وقتی در مکانهای دورافتاده و در دانشگاهها با افراد مختلفی صحبت میکردم، میدیدم ادبیات ما بسیار شبیه به هم است. به قول یکی از متفکران، ارگان ارگانیزه هم میکند، یعنی ارگانی بود که باعث وحدت هم میشد و نشریه ایران فردا تبدیل به یک نقطه وصل میشد. این نشریه یک تجربهای بود هم برای من و دوستان دیگر، و به نوعی نقطهی طلایی زندگیی کاری ما بود.
س : در خصوص فضای سیاسیی آن زمان صحبت کردید، و اینکه نوعی اعتماد برای دریافت مجوز نشریه به وجود آمده بود. میتوان گفت که این مجوز، عزمی برای تعامل و سهمدهی دولت به نیروهای منتقد خود بود؟
ج : نمیدانم میتوان به این کار، سهمدهی گفت یا نه، اما اگر هم بود، منصفانه نبوده است. میتوان گفت: این مجوز، نوعی تعامل بوده است. نیاز به داشتن یک رسانه از سوی یک گروه وجود داشته است و دولت تا مدتی به این نیاز پاسخ نمیداد، اما به دلایلی تصمیم گرفت که پاسخ دهد.
س : خود شما قبل از ایران فردا فعالیت مطبوعاتیی دیگری هم داشتید؟
ج : من به صورت مستقیم در تحریریهای حضور نداشتم، اما مقالاتام را به نشریات مختلفی میدادم که چاپ کنند. من مهندس سحابی را از دههی ۶۰ میشناختم، و با آقای اشکوری هم از قبل آشنایی داشتم. مهندس سحابی که از مجلس بیرون آمده بود، در شرکت سهامیی “انتشار” شاغل بود، و من گاهی که به دیدن آقای اشکوری میرفتم، ایشان را هم میدیدم. من در ایران فردا مشغول به کار شدم و در واقع اولین حقوق اولیهام را از این نشریه گرفتم(میخندد). آن زمان حقوق ما ۵۰ هزار تومان بود، که البته برای من خوب بود.
تاریخ انتشار : ۱۱ / آذر / ۱۳۸۹
منبع : روزنامه شرق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ