ایران مدنی کدام است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
ایران مدرن دو مرحله را در تکوین تاریخی خود طی کرده است و مرحله سوم را در حال پیمودن است.
۱. ایران قدرتمند و مقتدر
۲. ایران ملی
۳. ایران مدنی
هدف از این نوشتار این است که نشان دهیم که بدون ایران مدنی، ایران ملی قدرتمند محقق نمیشود و راهبرد ایران مدنی چگونه میتواند باشد.
ایران مقتدر
کلید ایران مقتدر را امیرکبیر زد و در این راه تلاش کرد. امیرکبیر ایران قدرتمند را در اصلاح ساختار دربار سلطنتی به گونهای که شاه سلطنت کند و وزیران مدیریت کنند میدید و تنظیم فاصله و رابطه روحانیت با دربار و شاه را باور داشت.
نظم کشوری و اداری و اصلاح وضع مالیاتی جدید و مناسب و اجرای برخی از خدمات دولت و ایجاد نظام آموزشی را در مرکز عملکرد و رفتار خود قرار داده بود و توانست با کشورهای خارجی بر اساس عزت ممالک محرومه رفتار کند.
این ایده امیرکبیر مسیر مطلوب راه سپردن به سوی ایران مقتدر بود. در عمل، قرائت منفی از آن باعث شد که بعد از شهادت امیرکبیر دولت مقتدر اما خودکامه و نظام قدرت محلهای تضعیف شود. نظام اداری و لشکری به جای خدمت به مردم باعث سرکوب مردم گردد و رابطه دربار، روحانیت، نظامیان، و دیوانیان به رابطهای صحیح و اصولی منجر نشود.
پروژه ایران مقتدر به دلیل ارادهگرایی بدون زمینه لازم و شرایط موافق عینی کامیاب نشد. اگر چه به عنوان “مشعل راه” فروزان ماند، اما “نقشه راه” برای اجرایی شدن نداشت. “ایران” مقتدر در روایت مثبت و منفی آن، در “دولت” مقتدر جلوه یافت.
ایران ملی
دموکراسی مشروطه، به عنوان پروژهای که بتواند ایران را مقتدر کند، مطرح شد. دیدگاه ایران ملی، مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی را خلق کرد. دولتمحوری رسم زمانه بود. دربار و سلطنت مانع از ایجاد ایران مقتدر بودند. در نتیجه باید اصلاح یا تغییر میکردند.
با پروژه انقلاب مشروطه و نهضت ملی که جلوه ناسیونالیسم ایرانی به رهبری مصدق بود، باز هم پروژه ایران دموکرات شکست خورد.
ایران ملی در جستجوی سلطنت شاه، حکومت دولت مشروطه سلطنتی و نظارت کامل نمایندگان مردم ایران در قالب یک ایران مقتدر و متحد و یکپارچه بود.
ایرانی که نظام پارلمانی خود را تعریف میکرد. منافع فردی فدای منافع جمعی و منافع جمعی فدای منافع ایران میشد.
ایرانی که دارای سابقه تاریخی تمدنی بود. زبان فارسی معرف آن بود. همه ایرانیان میبایست با آموزش یکسان و همانند، فرهنگ ملی و توان ملی را بالا برند. ایرانی مردانه که می بایست تمدن درخشان بسازد.
ایرانی که سرزمین شاعران بزرگ و دانشمندان و فیلسوفانی بود که در جهان شهره بودند. تمدن قبل از اسلام آن نمونه بارز و شکوفایی داشت و تمدن بعد از اسلا م آن قرائتی بود که اعراب غیرمتمدن را به حکومتداری و هنر و تمدن آشنا سازد و مغولان وحشی را رام سازد.
ایران این صلاحیت را داشت که قدرت منطقهای شود و در میان سرها سری از خود نشان دهد. ایران حق داشت که دولت ملی و قدرتمند و مشروطه سلطنتی داشته باشد اما در عمل روایت منفی آن حاکم شد.
این روایت منفی، ایران را در مرزهای پهناور، حکومت شاهنشاهی، حکومت ۲۵۰۰ ساله، تاریخ شکوهمند، زبان فارسی، پایتخت تهران و فرهنگ مردسالار میدید که سمبل آن شاهنشاه آریامهر بود که کشور را به سوی تمدن بزرگ میبُرد.
ایران مدنی
ایران مدنی به این معنی است که نه ایران مقتدر نه ایران ملی نادرست نیستند، اما چرا کامیاب نیستند؟
اگر در پروژه ایران مقتدر مخاطب یا دولت و یا ملت قدرتمند است، و در پروژه ایران ملی مخاطب مردم بزرگ و قهرمان ایران است و همه کارها به نمایندگی از مردم و ملت ایران صورت میگیرد، در پروژه ایران مدنی، مردم و ملت ایران معنی مدنی مییابند. ایران مدنی، ایران جاندار و مفهومدار است. ایرانی سه عنصری است که جنسیت، اقوام، و اصناف آن را شکل میدهند و روشنفکران، احزاب، و نهادهای مدنی به آن ساختار و معنی میدهند.
ایران مدنی جامعهمحور است و دولتمحوری را باور ندارد. به دولت باور دارد و نقش آن را مهم میداند، اما کنترل دولت را از طریق جامعهمحوری ممکن میداند.
جامعهمحوری به مفهوم قدرتمند کردن نهادهای مدنی است که میتوانند تکیهگاه احزاب برای دست به دست کردن حکومت باشند. نهادهای مدنی که اقوام، اصناف، و زنان و مردان جامعه را در خود سازمان میدهند و جامعه را از حالت ملت و مردم ایران که مفاهیمی گنگ و کشدار هستند، خارج میکنند.
ایران مدنی همدلی و همگامی ملی را در پرتو اجزایی که کل را تشکیل میدهند میخواهد. ایران مدنی میخواهد اصناف به توان ملی، اقوام به همبستگی ملی، و زنان به نشاط ملی برسند. در نتیجه، منافع ملی در پرتو حقوق ملی ایرانیان بهتر شکوفا میشود.
حقوق ملی در ایران مدنی به تحقق واقعی ایران مقتدر یاری میرساند.
ایران مدنی سیستم پارلمانی را لازم اما کافی نمیداند، بلکه مدل مشارکتی مدیریت محلی را با مدیریت ملی درهم میآمیزد و مدلهای تلفیقی میان پارلمان با نوعی خودمختاری محلی را در نظر دارد.
همه اقوام ایرانی ایران مدنی را تشکیل میدهند. زبان رسمی به معنای حذف زبانهای اصلی محلی نیست. زبانهای ایرانی به قدرت زبان و شکوفایی زبان اصلی میافزایند.
ایران مدنی تنوع فرهنگهای ملی را در جهت تعالی وحدت ملی و فرهنگ رسمی میداند، که تمام اجزاء در سامانه مادرانه خویش به شکل شبکهای با هویتشان را نشان میدهد و در پی محو هویتها در فرهنگ و زبان خاص نیست.
رقابت در چارچوب حق و منافع ملی، ایران مدنی را قدرتمند میکند. در نتیجه دموکراسی ملی، “اقتدار ملی” در برابر حقوق اقوام و حق فعالیت اصناف و مطالبات زنان قرار نمیگیرد.
ایران مدنی نیاز به تبیین مبانی نظری دارد که باید به آن پرداخت.
چهرههای مهم ایران مقتدر
از چهرههای ایران مقتدر در عرصه سیاسی و اجرایی از امیرکبیر، عباس میرزا، قائم مقام فراهانی سپهسالار قزوینی میتوان نام برد که عمدهترین آنها امیرکبیر است.
اما در عرصه منفی ایران مقتدر، ما شاهد ناصرالدین شاه قاجار هستیم.
چهرههای نظری ایران مقتدر سید جمالالدین اسدآبادی، ملکمخان و مستشارالدولهاند.
با این وصف تئوریسنهای ایران مقتدر را باید در میان طرفداران رهبری دیکتاتور جست که میتوان به آرای رهبران مجله کاوه در برلین از سید حسن تقی زاده، دهخدای قزوینی و محمدعلی فروغی اشاره کرد.
این افراد راه اقتدار ایران را اجرای قوانین به وسیله یک دیکتاتور مصلح میدانستند.
با این وصف قرائت منفی ایران مقتدر را در آرای علیاکبرخان داور و رضا افشار یزدی و کاظمزاده ایرانشهر بیشتر نمود دارد. که از اعضای حلقه برلین و مجله کاوه در برلین و مجله پرچم و آینده در تهران بودند و به عنوان تئوریسین رضا شاه عمل میکردند.
ایران ملی و چهرههایش
بارزترین چهرهی ایران ملی دکتر مصدق است. اما مرحوم مدرس و آیتالله طباطبایی شاگرد قلمی سیدجمالالدین اسدآبادی در کنار انها از چهرههای ملی مبارزین مشروطه هستند که قابل احترام میباشند. باید از ستارخان و باقرخان و صنیعالدوله نیز نام برد.
با این وصف ایران ملی در چهره منفی آن با رضا شاه پهلوی شاخص میشود.
نظریهپردازان مهم ایران ملی در دوره مشروطه سر بر آوردند. مرحوم فروغی، علیاکبرخان دهخدا، میرزا آقاخان کرمانی، عبدالرحمان طالبوف و…
ایران مدنی و بانیان آن
در مورد چهرههای ایران مدنی بسیار زود است که به معرفی آنها پرداخت.
ایران مقتدر، ملی، و مدنی و راهبردهایشان
سیر دیکتاتوری به دموکراسی در ژاپن و کره جنوبی تجربه شد. به عبارتی کشور مقتدر و حرکت به سوی توسعه و دموکراسی در ایران پاسخ نگرفت، اما در برخی از جوامع رخ داد و این تجربه قابل تامل است.
علل مهم حرکت کامیاب از دیکتاتوری به توسعه و دموکراسی را میتوان چنین برشمرد که کشور ما فاقد ان است.
۱. دیکتاتوری حاکمان به جای استبدا د و خودکامگی
۲. ساختارمندی بروکراسی کشور
۳. سمتگیری ساختارها به سمت تولید و خدمات
۴. دولتهای محتاج به سرمایهگذاری خارجی
۵. حاکمیتهایی که دارای تعصب ملی بودند
شاید اولین نوع سیر تجربه دیکتاتوری ملی به سوی دموکراسی را در آلمان دوران بیسمارک تجربه کرد که فردریک لیسپت آلمانی مروج آن بود.
اگر به عوامل پنج گانه مزبور توجه کنیم، در ایران عوامل مزبور وجود نداشت. همین تجربه، دکتر مصدق را به جمع دموکراسی و توسعه وادار کرد. در نتیجه، مصدق با جمعبندی، به پیوند دموکراسی و توسعه رسید.
در همین رابطه، ایران ملی پا گرفت. بازرگان و سحابی و خلیل ملکی و بسیاری از فعالان سیاسی اهلنظر آینده مقابله با استبداد را در مقابله با عقبماندگی یا تقدم سیاست بر توسعه مطرح کردند. با این احوال دیدگاه ایران ملی در نهضت ملی کامیاب نشد.
در این میان کودتای ۲۸ مرداد باعث شد که نقش استعمار مهمتر از استبداد جلوه کند. حمایت استعمار از استبداد باعث شد که تفکیک استبداد از استعمار مشکل شود. مهندس بازرگان به درستی به اولویت استبداد و تفکیک این دو توجه داشت. اگر چه وی موفق به ترویج و تبلیغ این تفکیک نشد. در نتیجه در انقلاب اسلامی مبارزه به سوی استعمار و امپریالیسم و استکبار کشیده شد و مشکلی بر مشکلات افزوده شد.
ایده ایران ملی متوجه نبود که با وجود دربار قدرتمند که حامی استبداد بود، دموکراسی در چاله میافتد. حال پیوند این استبداد با استعمار یا مقابله استبداد با استعمار بر مشکل جامعه خواهد افزود. در همین جا انواع راهبردهای ناموفق طرح شد. مبارزه فرهنگی و مبارزه سیاسی با استبداد و نیز مبارزه با امپریالیزم.
این راهبردها با یکدیگر تلاقی یا تصادم هم داشتند. زمانی حاملان این راهبردها یکدیگر را سازش کار میدانستند یا یکدیگر را متهم به خیانت میکردند.
راهبرد مصدق و بازرگان با مانع دربار برخورد کرد. زمانی که استعمار امریکا حمایت خود را از دربار برداشت، راهبرد مصدق و بازرگان به توفیق نسبی رسید و مشکل اصلی خود را نشان داد. این مشکل همان عوامل پنجگانه بود که امکان تحقق ایران مقتدر در دوره امیرکبیر و مصدق را غیرممکن کرد.
در چنین شرایطی، روشهای دولتمحور که تغییر یا اصلاح حاکمیت را از طریق تسخیر حاکمیت راهبرد درست میدانستند، به دور باطل افتادند. دوری که دردآور و تاملبرانگیز است.
در این مورد دو مثال می آورم :
بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، میرزا کوچکخان جنگلی به ناچار برای حفظ دستاوردهای انقلاب مشروطه قیام کرد و شکست خورد. اما با گذشت ایام نهضت ملی سر بر آورد و تا فرا رسیدن قیام ۱۵ خرداد مبارزه پارلمانی ـ مدنی در ایران رشد کرد. اما از سال ۱۳۴۲ به دلیل استمرار استبداد، در عمل جریان های مطرح به راهبرد میرزا رسیدند، اما این بار رادیکالتر، آرمانگراتر و بیمبناتر از گذشته عمل کردند. تجربه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، حزب ملل اسلامی، حزب موتلفه اسلامی با ترور حسنعلی منصور و دیگر سازمانهای طرفدار مشی مسلحانه نشان از این دور داد.
با این عمل تجربه پارلمانی و مدنی در عمل دور انداخته شد و نادیده گرفته شد.
جمع تجربه نهضت ملی و اعتراضات خیابانی ـ پارلمانی میبایست به سوی رفتار مدنی ـ پارلمانی میرفت، اما هم حاکمیت و هم جریانات مبارز، متاثر از پارادایم جهانی مبارزه، به تجربه میرزا کوچکخان رسیدند.
اما غمبارتر آن بود که همین تجربه در سال ۱۳۶۰ دوباره تکرار شد. تعامل و رفتار جریانهای حاکم بعد از انقلاب و برخی از نیروهای سیاسی که به نادرستی از حکومت کنار گذاشته شدند و همچنین دیدگاه متداول دولتمحوری باعث شد که دور تکراری در تاریخ ایران ایجاد شود، که نتیجهای مناسب در پی نداشت.
دولت محوری در ایران در بزنگاههای حساس، به دلیل سختی و انحصارطلبی و سکوب یا کنترل حاکمیت و زودخواهی یا آرمانگرایی مخالفان که حقانیت نیز دارند، به بنبست میخورد. که نتیجهی آن عقبگرد است. در این مورد دو نمونه آوردیم.
تجربه نشان داد که:
۱. تجربه تاریخی در جامعه ایران، در مقابل ایدهها و راهبردهای آزموننشده، مغلوب میشوند. در نتیجه، تجربههای تاریخی با تفاوتهایی تکرار میشوند.
۲. سرسختی حاکمیت و خامدستی مخالفان صادق امری تکراری است.
۳. نقد گذشته به نفی آن میرسد و در نتیجه، همه چیز از آغاز شروع میشود.
۴. گسست نسلها، انشعابات حزبی و سازمانی را توجیه میکند. در نتیجه، انباشتی به وجود نمیآید. به عبارتی، پدران انعطافناپذیر و پسران کلهشق میشوند. مانند حکایت حنیفنژاد و بازرگان، یا حزب توده و فدائیان، یا نهضت آزادی و جبهه ملی.
ایران مدنی کامیاب میشود
بعد از دهه شصت و تحولات جهانی و بر آمدن فعالیت مدنی و پارلمانی مسالمتآمیز، این تجربه با تجربه دولتمحوری در دوران اصلاحات به بنبست رسید. این فاز مهم و خطرناکی بود، آیا باز باید دور تاریخی را تکرار کرد.
حاکمیت در عمل اصلاحات را به بنبست کشاند، اما رفتاری که خلق شد، به خصوص از سال ۱۳۸۴، باعث شد که فعالیت نهادهای مدنی در جامعه ما بر فعالیت احزاب پیشی بگیرد.
در انتخابات ۱۳۸۸ مطالبهمحوری و جامعهمحوری بر دیدگاه دولتمحور تاثیر گذاشت و کانددیداها هم از مطالبهمحوری تاثیر گرفتند و برنامه دادند. این تعامل بسیار مهم بود، اگر چه کافی نبود. اما نشان داد که ۴ سال و ۸ ماه تلاش فشرده اما ناهماهنگ مطالبهمحوری جواب داده است و جامعه را از خود متاثر کرده است.
حوادث انتخابات دلچسب نبود. سرکوب و کشتار به همراه کنترل شدید دلها را به درد آورد و جانها کاهیده شد و آهها را بر آورد. اما این، یک روی قضیه بود. روی دیگر، رفتار جامعه شهری ایران بود. مداوم بودن رفتار مسالمتآمیز و همچنین دوری از خشونت و رفتار توام با حوصله و پیگیری، اینها جلوههایی از رفتار مدنی است. به عبارتی، دیدگاه ایران مدنی، راهبرد مدنی را طلب میکند. نباید به یکباره تجربه اصلاحات و گذشته را دور ریخت و به دنبال شروع از صفر و تجربههای جدید ناشناخته رفت.
دو راهبرد کلان یعنی : ۱. رفتن از روی زمین به زیر زمین ۲. مقابله به مثل با حکومت در جامعه، به شدت خطرناک است، زیرا اگرچه ظالمان را شکست داده، اما مظلومان را کامیاب نکرده و نتیجه رویاروئی باخت ـ باخت بوده است و در نهایت به بازتولید ظلم جدید یاری رسانده است، زیرا طوفان فرزندان ناهمگون میزاید و در هر عمل طوفانی است.
دیدگاه مدنی رفتار مدنی میطلبد. جامعه در حال مزهمزه کردن راهبردهایی است که از بنبست پارلمان به خیابان آمده است، اما نه به شکل شورشی، بلکه به شکل مدنی آن، و در پی آن است که با تغییر قوانین و اصلاح ساختارها، باز هم به پارلمان بازگردد و راهبرد مدنی ـ خیابانی به جنبش تحمیل شده اما عکس العمل آن خیابانی ـ شورشی نیست.
راهبرد مدنی خیابانی با رفتار مسالمتآمیز میتواند در جامعه ما تجربه جدید خلق کند و از دور تکراری جلوگیری کند. دوری تحمیلی و نامبارک که نهایت آن باخت ـ باخت است.
در رفتار مدنی و راهبرد مدنی برد ـ برد، هیچکس بازنده نیست، و جریان بر جای شایسته خود مینشیند.
ایران مدنی دولتمحور نیست، اما از جایگاه جامعهمحوری و مطالبهمحوری، دولت و دولتمحوران را کنترل میکند.
ایران مدنی مذهباش روادار و تعاملی است. اقواماش همه ایرانی و مساویاند. زناناش حقوق برابر با مردان دارند. اصنافاش محقاند، چون کار میکنند، روشنفکراناش خلاقاند، چون دانشگاهاش مستقل است. روحانیت آن عالمان دین،اند و پایههای محکم حفظ اخلاقی جامه قلمداد میشوند، چون دین دولتی را باور ندارند، زیرا دولت دینی، دین را دولتی میکند.
بیگمان “ایران مدنی” با راهبرد علنی مسالمتآمیز و نگاه به حرکت مدنی ـ خیابانی، با بازگشت به پارلمان و اجرای قانونمداری میتواند “ایران مقتدر” و “ایران ملی” بسازد.
راه “ایران ملی” و “ایران مقتدر” از “ایران مدنی” می گذرد. باور کنید!
تاریخ انتشار : ۹ / اسفند / ۱۳۸۸
منبع : سایت روزآنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ