جامعهمحوری جنبش سبز
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
از قدیم میگفتند و امروز هم میگویند که هر هدفی مسیری خاص دارد. به عبارتی اگر هدف تقویت جامعه مدنی باشد راهبرد، راهکار، شعار، عمل و سازمان مناسب آن را باید تدارک دید. اگر هدف دولتمحور یعنی فقط تسخیر دولت و تغییر آن است باید به دنبال راهبرد، راهکار، شعار، عمل، و سازمان مناسب آن بود. جنبش سبز مردم ایران که رنگ سبز آن در فرهنگ ایرانی ریشه دارد و با زرتشت و اسلام پیوند دارد، به دنبال چیست؟
آیا این جنبش جامعه مدنیمحور است یا دولتمحور؟
به نظر میرسد که با اندکی تسامح میتوان گفت که جامعه مدنیمحور است. چرا که سخن از اجرای فصل سوم قانون اساسی، قانون مداری، مطالبات مشخص و حتی بالا بردن سطح درک و توان ابراز قدرت و تفسیر روشناندیشانه از قانون اساسی است. سخن از آزادی بیان و عقیده، تجمع مسالمتآمیز و رسانه خصوصی است. توجه دادن به حقوق ملت، انتخابات آزاد و قانونمند است.
نوع مطالبات را رهبران اخلاقی ـ سیاسی جنبش سبز، بهخصوص موسوی و کروبی اعلام میکنند. بخشی از نخبگان و فعالان مدنی ـ سیاسی که در حقیقت بهنوعی جنبش را مدیریت فکری ـ نظری میکنند، به همین اهداف باور دارند. در میان نخبگان سیاسی و مدنی عدهای معتقد به تغییر رهبری جنبش سبز هستند. در این مورد دیدگاههایی هم وجود دارد که قابل نقد و بررسی است. میتوان این دیدگاهها را به ۳ دسته مهم تقسیم کرد:
۱. دیدگاه ایدئولوژیک
۲. دیدگاه راهبردی ـ رهبری طلبی
۳. دیدگاه تاکتیکی ـ هدایتگری
دیدگاه ایدئولوژیک :
در این نگاه، دیدگاه سکولار در برابر دیدگاه مذهبی قرار میگیرد. در این نگاه جنبش سبز با اسلام و بهخصوص حکومت دینی مخالفت تمامعیار دارد. بر مبنای این دیدگاه، این جنبش در حقیقت سکولار است و جنبش و فعالان اصلی آن باید سکولارها باشند.
سکولاریسم این نیروها حداکثری و متکی به نگاه فلسفی است. این دیدگاه در خارج از کشور هوادار دارد. در داخل قدرت بروز و نمود چندانی ندارد، اما از امکان رسانی مناسبی برخوردار است. جریانهای متفاوت و حتی مخالف با یکدیگر، این نگاه ایدئولوژیک را نمایندگی میکنند.
دیدگاه مذهبی رادیکالی هم وجود دارد که با جنبش سبز و رهبری و فعالان آن برخورد ایدئدولوژیک میکند و در مجموع معتقد است که رهبری و فعالان اصلی این جنبش باید به دست نیروهای اصیل مذهبی که از ابتدا با حکومت دینی شرعی مخالف بودند، رهبری شود.
دیدگاه راهبردی ـ رهبریطلبی :
این دیدگاه هژمونیطلبی را هدف قرار میدهد و معتقد است که باید رهبری جنبش و فعالان آن به دست نیروهایی قرار بگیرد که درون نظام نباشند تا بتوانند با تغییر نظام، بر اساس معیارهای حقوق بشری و دموکراتیک، جنبش را به پیروزی برسانند. این افراد در نقد رهبری جنبش و فعالان آن تلاش میکنند و به تغییر راهبردی آن اعتقاد دارند.
دیدگاه تاکتیکی ـ هدایتگری
این دیدگاه با رهبری و فعالان جنبش سبز مشکلی ندارد، اما نگاه روشنفکری آن به نگاه راهبردیاش غلبه دارد. بر همین مبنا با نوشتن نامههای سرگشاده به رهبری، یا اعلام برخی مواضع نشان میدهد که در برابر سکولارها هم دغدغه ایدئولوژیک مذهبی دارد و هم دغدغه روشنفکرانه دارد و چندان به راهکارهای کامیابی توجه ندارد. مواضع این جریان بیشتر افشارگرانه و بیشتر از ارایه راهکار صمیمیانه و احساساتی است.
دیدگاه تاکتیکی ـ هدایتگری با وجود حمایت از رهبری و تجلیل از رهبران که در نقش هدایتگر تاکتیکی، با تفسیر مواضع خاص رهبران جنبش سبز، تلاش میکنند رهبران و فعالان آن را در شرایط خاص قرار داده و مراحل آینده را…(جمله ناقص است)
دیدگاه تاکتیکی ـ هدایتگر در میان دو دیدگاه دیگر نقش مهمتری دارد، چون درون جنبش سبز ، رهبری، و فعالان آن خود را تعریف میکند. پس نقد درست این دیدگاه بسیار ضروریتر است. در نتیجه، آسیبشناسی این دیدگاه ضروری است. این آسیبها عبارتند از:
الف) حرکت به سوی صفبندی ایدئولوژیک در واکنش به سکولارهای حداکثری، در حالی که بخش وسیعی از سکولارها با نگاه جامعهمحوری جنبش همراهاند.
ب) طرح مواضعای که رهبری جنبش و اکثریت بدنه و مدیران فعال با آن هماهنگ نیست.
ج) طرح اهداف و روشهایی که رهبری و فعالان جنبش در مرحله یا خواسته آن نیستند.
نباید این نکته را از نظر دور داشت که هر سه دیدگاه محترم و دارای نقاط اشراک فراوان هستند، اما مشکل در راهبرد و تاکتیک و نوع نگاه دولتمحور و راهبرد نادرست آنان در راستای تقویت جامعه مدنی است. بسیار واضح است که این نقادی به معنی نفی حق انتقاد و باورهای هر سه دیدگاه ذکر شده نیست. چرا که داشتن هر دیدگاهی حق مسلم است و نقد دیدگاهها یک تعامل نظری و عملی است و مانع اعلام عقیده افراد و جریانها نیست.
نگاه جامعهمحور و اهداف آن
جنبش سبز، در مجموع، الزامات مدنی را دنبال میکند. اینکه به جامعهمحوری باور تئوریک دارد، جای بحث دارد. اما در نهایت، اهداف جنبش به تقویت جامعهمحوری میانجامد. اهدافی مانند :
۱. پذیرش تکثر و تنوع در جامعه
۲. پذیرش فصل سوم قانون اساسی به عنوان محور
۳. تفسیر روشناندیشانه از قانون اساسی
۴. توصیه به نفی شعار مرگ
۵. دعوت به رفتار مدنی و مسالمت امیز
۶. عدم نفی تمام سرمایهها و قوانین سی سال گذشته و توجیه رفتار تدریجی
۷. رهبری کردن بدون هژمونیطلبی تمامعیار
۸. توصیه به رفتار “برد ـ برد” به حاکمان و قدرتمندان به جای رفتار “برد ـ باخت”
این ویژگیها نشان از تمایل راهبردی جامعهمحوری جنبش سبز، رهبران، و فعالان دست اندرکار دارد.
اما جامعهمحور بودن به چه معنی است :
۱. هژمونیطلبی یا رهبری جبههای و حزبی ملاک جنبش جامعهمحور نیست، بلکه ملاک قبول رهبری بر سر اهداف معین و شفاف و اعلامشدهای است که علت حمایت از رهبران را به وجود میآورد. این حمایت تا زمانی ادامه مییابد که اهداف معین دنبال شود. نوع رهبری، توافقی ـ اخلاقی به معنی پایبندی به برنامههای اعلام شده است. به عنوان نمونه، جنبش سبز دارای خواستههای مشخص و اصالت دادن به مردم است. این مبنای توافق جامعهمحوران با رهبران و فعالان جنبش سبز است.
۲. نگاه مرحلهای یا تاکتیکی به رهبری جنبش وجود ندارد. خواستههای بنیادین مطرح شده مانند حق تجمع مسالمتآمیز، رسانه خصوصی، آزادی بیان و عقیده، انتخابات آزاد به مثابه بنیانهای تحقق جامعه مطلوب است که بعد از تقویت این بنیانها مرحله جدیدی از دموکراسیخواهی ایجاد میشود.
۳. نگاه جامعهمحور، ایدئولوژیک نیست. به قلمرو ایدئولوژیها در جامعه مدنی باور دارد، اما اتحاد عمل بر سر برنامهها و اهداف را ممکن میداند و به تنوع ایدئولوژیها و عقاید در جامعه مدنی و دولت قانونمند در عرصه حاکمیت باور دارد.
۴. نگاه جامعهمحور در سپهر خود دموکراسی ملی را باور دارد و نقش دولت و حاکمیت را مهم ارزیابی میکند، اما برای کنترل، دخالت، نظارت و هدایت حاکمیت، مبنای اصلی را تقویت جامعه مدنی و نهادهای آن میداند.
۵. نگاه جامعهمحور، کلانساز نیست. به عبارتی، ابتدا از هویت، عقیده و باورها نمیپرسد، بلکه در چارچوب دولت ـ ملت مدرن و باور به حقوق شهروندی، به هویتها احترام میگذارد. هویتی که درون جامعه مدنی و نهادهای آن بروز و ظهور دارد و رفتار قانونمند دارد. هویت هر شهروند حق ویژه حقوقی و قانونی برای وی ایجاد نمیکند. در نتیجه، در نگاه جامعهمحور به ایدههای کلان مانند جمهوری ناب، جمهوری اسلامی، جمهوری دموکراتیک، جمهوری سکولار توجه اصلی نمیشود، بلکه به برنامه این ایده توجه میشود.
نگاه جامعهمحور به بنیان نهادن بنیادهای حقوق بشر و دموکراسی، که همان نهادینه کردن نهادها برای اجرای قوانین از سوی حاکمان است، اهمیت میدهد. در نتیجه، به نوع حکومت کردن اهمیت میدهد تا به هویت حاکمان، و به جای شخص حاکمان، به ویژگیهای حاکمان توجه دارد.
نگاه هویتگرا و کلاننگر در جامعه ما بارها جدال مذهبی ـ غیر مذهبی، مکتبی ـ غیرمکتبی، چپ ـ راست، بیخدا ـ باخدا را به وجود آورد که برای آزادی و عدالت نتیجه شوم داشته است.
جامعهمحوری قصد پاک کردن صورت مساله ایدئولوژیها و باورها را ندارد، اما بر مبنای این نگاه، منطقه مشاع جامعه مدنی قلمرو قوانین و حقوق مدنی است که هر ایدئولوژی با دلایل خود آنها را توجیه یا رد میکند.
انسان ایدئولوژیک، جامعه ایدئولوژیها، حاکمیت قانونمند در نگاه جامعهمحور جایگاه ارزندهای دارد، در حالیکه در نگاه دولتمحور انسان، جامعه، و حاکمیت کامل یا دارای برخی نقاط ایدئولوژیک خاص است که به برخی از هویتها حق و امتیاز ویژه اعطا میکند. در نتیجه، نگاه جامعهمحور، مطالبهمحور، و جزءنگر، در سپهر نگاه کلی به دموکراسی، به جنبش سبز نزدیکتر است تا دیدگاه دولتمحور.
آسیبهای نگاه دولتمحور :
۱. نگاه ایدئولوژیک دولتمحوران
این دیدگاه دعوا را بر سر ایدئولوژیها میکشد و در حقیقت اهداف مشخص تقویت جامعه مدنی را به حاشیه میبرد. تاریخ صد ساله ما چنین دعواهای بیدستاوردی را بارها تجربه کرده است، که تازهترین آنها دیدگاه خودی ـ غیرخودی است که در پرتو دید حزبی و صنفی نادرست نیست، اما در پرتو دولت و حاکمیت، نفی اصول مسلم “دولت ـ ملت” مدرن است. این دیدگاه بیشتر بر سر دعواهای گذشته با باورهای ذهنی و نوعی جزمیت عمل میکند، مبنی بر اینکه مذهبیها نمیتوانند دموکرات باشند، یا سکولارها نمیتوانند قابل اعتماد باشند. در نتیجه، صفبندی واقعی نیروها دچار اغتشاش میشود، همانگونه که بعد از انقلاب چنین شد و ای کاش نمیشد. شایستهتر آن است که برای پرهیز از این آسیب ضمن احترام به باورها، فلسفهها، ایدئولوژیها، در مقام عمل برنامه و اهداف را ملاک عمل قرار داد.
هژمونیطلبی، به معنی رهبریطلبی ایدئولوژیک، از آسیبهای نگاه دولتمحور است. این تلقی که فقط ما میتوانیم و دیگران ناتواناند، از دردهای بزرگ هژمونیطلبی دولتمحور است. چندین دهه برخی از جریانهای مارکسیستی خردهبورژواها را ناپیگیر در تحقق عدالت میدانستند. چندین دهه است که برخی سکولارها مذهبیها را ناتوان در تحقق دموکراسی میپندارند. ادعای ایدئولوژیک داشتن موضوعی نادرست نیست، اما رهبر شدن و رهبری کردن هر ایدئولوژی با مکانیزم و راهکار جامعهمحور چاره درد است. حقانیت ایدئولوژیک باید محک عقلی و عملی بخورد و در عینحال باید مسیر قانونمند و حقوقی را طی کند.
تجربه لنین برای کسب قدرت یا تجربه هابزی نمیتواند به دموکراسی و عدالت ختم شود. امروزه خطرناکتر از حضور ایدئولوژی دولتمحور، نگاه فلسفی و انتزاعی است. در نگاه فلسفی حکمهای کلی، کلان و تحکمزا تدارک دیده میشود. فردید از ساحت شیطانی غرب و غربزدگی سخن گفت و بر جلال آلاحمد تاثیر گذاشت. در حالی که مشکل جامعه ما با غرب، نه همه فلسفه، اندیشه و تمدن غرب، بلکه مشکل سیاسی بود. امروز هم از الهیات شکنجه، اسلام طالبانی و اسلام ضد دموکراسی سخن میگویند. در این کلانروایتها توجه نمیکنند که مخالفان عمده حکومت دینی همان مذهبیها بوده و هستند. همانطور که فردید و جلال آلاحمد توجه نداشتند که بزرگترین مخالفان غربگرایی هنوز هم اندیشمندان غربی هستند.
۲. دیدگاه راهبردی ـ رهبری کردن دولتمحوران
این نگاه باور دارد که جنبش سبز باید با طرح تغییر نظام به جای اصلاح نظام، تغییر قانون به جای تفسیر آن، از طریق رفراندوم و انتخابات آزاد رهبران فعلی را کنار بگذارد و به رهبران جدید متکی شود. اینکه عملی بودن این اقدام تا چه حد ممکن و میزان هزینه و فایده آن برای جامعه تا چه میزان عملی است، جای سوال دارد.
تغییر رهبری، دستوری، فرمایشی، و توصیهای نیست. تغییر رهبری موجب ضربه بزرگ یا پایان یک جنبش است، مگر اینکه در پروسهای طبیعی چنین تحولی صورت بگیرد. هژمونیطلبی در جامعهای بدون نهادهای مدنی به معنی جنگ بیپایان قدرت است، که آرمانها فدای خصلتها و خودخواهی افراد میشود، که در نهایت دعواها آسان بالا میگیرد و در نتیجه هدف گم میشود، اما کینه و اختلافات پابرجا میمانند.
تجربه دولتمحوری در انقلاب و جریان اصلاحطلبی در ایران، نه تنها اختلاف میان مخالفان و موافقان، بلکه رقابت وحشتناک میان موافقان و مخالفان را تدارک دید و در عمل در تحقق اهداف شکست خورد.
مشکل بزرگ دیدگاههای راهبردی ـ رهبریکننده، نگاه “زود، تند، و سریع” آن است. این نوع نگاه یا باید به پیروزی زودهنگام ختم شود یا به سرکوب و انفعال جامعه. حتی پیروزی زودهنگام در صورت عملی بودن به فرجام اصلاحات اخیر یا انقلاب ۵۷ منجر خواهد شد، که در نهایت امر به دعواها و مرافعههای خونینتری ختم خواهد شد.
به عبارتی، راهبرد دولتمحور و هژمونیطلب در ایران بازی باخت ـ باخت در آخر کار است. هر نوع پیروزی کوتاهمدت چشمانداز بهسامان برای جامعه و حتی بزرگان ندارد و ترجمان این شعر حافظ است که: این واقعه پیشین تا روز پسین باشد. از همین روست که باید به راهبرد موثر برای نگاه جامعهمحور توجه داشت و راه فروبسته دموکراسی را از مسیر این نگاه کاوید.
راهبرد موثر جامعهمحوری
با توجه به ویژگیهای نگاه جامعهمحور، میتوان به راهبرد و راهکارهای موثر آن توجه کرد و چارهاندیشی کرد، چرا که توجه به دستاوردهای کوچک اما موثر، میتواند در جامعه ما کارساز باشد و منجر به تقویت دموکراسی یعنی تقویت جامعه مدنی شود.
اتخاذ راهبردهای تدریجی که مستمر باشد، دستاوردهای بیشتری در مقابل راهبردهای انفجاری در پی خواهد داشت. باید توجه داشت که برنامه مهم سرکوب جنبش بسیار جدی است. این سرکوب، با راهبرد برخورد سریع و فوری، شکست خورد. تجربه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ به جناح طرفدار سرکوب پاسخ نداد.
جامعهمحوری و رفتار تدریجی و مسالمتآمیز جنبش سبز، جناح طرفدار سرکوب را به راهکار برخورد فرسایشی و سرکوبگر زماندار سوق داد. در ۱۳ آبان سرکوب بدون کشتار در دستور کار قرار گرفت. این شیوه را هم میتوان خنثی کرد. این نوع برخورد با جنبش سبز، یک پیروزی برای جنبش است، منتها این دستاورد را باید به خنثی کردن شیوه فرسایشی و سرکوب خشن جناح طرفدار سرکوب در حاکمیت متصل نمود. خنثیسازی این شیوه، نیازمند حضور مستمر و تدریجی و با حوصله مردم است.
نکات مهم این راهکار خنثیسازی عبارتند از :
۱. حضور میلیونی در مراسم خاص به شکل مسالمتآمیز و پرهیز از درگیری و دادن شعار مرگ یا براندازی
۲. گسترش فرهنگ و باور سبز در محل کار و زندگی
۳. حضور فعال در دنیای مجازی برای آگاهیبخشی تدریجی به یکدیگر
۴. توجه به مطالبات جنبشهای خاص اعم از زنان، اقوام، و اصناف
۵. استمرار برنامههای هنری و ورزشی در حمایت از جنبش سبز
۶. استفاده از فرصتهای بزنگاهی که در نتیجهی اشتباهات حاکمیت سر خواهد زد.
۷. گفتگوی مفید میان رهبران جنبش و فعالان آن که نقش مدیریت را برعهده دارند.
۸. تبلیغ پیوند نسلها و حضور خانوادگی و فامیلی در جنبش سبز
۹. مرور و بررسی دستاوردهای جنبش و آسیبشناسی مداوم حرکات و رفتارها
۱۰. نگاه مرحلهای برای رسیدن به اهداف مورد نظر جنبش
در خاتمه باید گفت که نگاه جامعهمحور به دلیل پاشیدن بذر تعامل و تعادل به بازی “برد ـ برد” معتقد است. دستاوردها را باید تعمیق بخشید، اما روشهای شدید را نباید برگزید. مبنای همکاری را باید مطالبات خُرد قرار داد، نه ایدئولوژیها. شروع مطالبات یک روش مدنی است که اقوام، زنان، مردان، اصناف، روشنفکران، دانشجویان، احزاب، و حاکمیت را میتواند به گفتگو با یکدیگر وادار کند. آزادی بیان را در پرتو حقوق شهروندی خواستن یا حق تجمع یا برخورداری از حقوق اولیه را طلب کردن کمتر مخالف خواهد داشت.یا حداقل در ظاهر نمیتوانند با آن مخالفت کنند. تجربه ترکیه را در نظر بگیرید، یک سکولار خاورمیانهای، در حکومت سکولار تونس یا الجزایر آزادتر است یا در ترکیه؟
باید به تحقق مطالبات پرداخت و جامعهمحوری هم به این معناست. چنین نگاهی از خشونت و تندی میکاهد و راههای جدیدی را برای موفقیت خلق میکند. پس جامعهمحوری را پاس بداریم. جنبش سبز با این نگاه شکوفا میشود.
تاریخ انتشار : ۲ / آبان / ۱۳۸۸
منبع : سایت نیروهای ملی – مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ