دموکراسی و امور جزئی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
دموکراسی توجه به امور جزیی است. دموکرات بودن با رادیکال یا حتی جسور بودن متفاوت است. رادیکالها جسور و دموکرات نیستند. میگویند فرق شجاعت با جسارت این است که انسان شجاع از خودش هم انتقاد میکند و حاضر است خودشکنی هم کند. شاید فرق تختی و عبدالله موحد در ورزش کشتی تفاوت شجاعت با جسارت باشد.
دموکراسی با کلانگری، ایده الگرایی و آرمانگرایی به ثمر نمینشیند. دموکراسی امر پرداختن به جزییات است. اما رهایی و آزادی با کلاننگری و آرمانگرایی رابطه دارد. انقلاب و اصلاحات به عنوان روش میتوانند به رهایی منجر شوند، اما دموکراسی نیاوردند.
شرط لازم آزادی، رهایی است. اما شرط کافی آزادی، دموکراسی و حقوق مدنی انسانها با پذیرش هویتهای گوناگون آنها است.
فرق جنبش سبز با اصلاحطلبی گذشته و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در همین است. این بار دموکراسی، مصداقی است و چارچوب معین تعریفشده اما مرحلهای دارد. اگر آزادی و دموکراسی میخواهیم، در شرایط فعلی آزادی بیان قانونمند،حق تجمع مسالمتآمیز، حق اعتراض و تشکل صنفی، قومی، مدنی، مذهبی و سیاسی را طلب میکنیم. اما در قدم مرحلهای لغو نظارت استصوابی را خواهانایم و آزادی بیان و حذف فیلتر شدن سایت و امکان آزادی مطبوعات توقیفشده را طلب میکنیم.
از طرف دیگر جنبش سبز مشابه پختن سمنو است. اما پختن سمنو کاربر است، باید بیداری کشید و با تلاش و کوشش و کار کمک خدا را طلبید.
مادر بزرگام در هنگام پختن سمنو، با تمام ظرافت در پختن، با امید به اجابت همچون امید به اجابت ابراهیم به خداوند، از جا افتادن سمنو مطمئن بود. حوصله و درایتاش در پختن سمنو او را در محله سرآمد کرده بود. شاید در اصلاحطلبی روشی انگلیسیها و در تسامح هندوها سرآمد جهان باشند. اما عنصر ایرانی در سازگاری و تقلید هنرمندانه کمنظیر است. پس عنصر سازگاری خلاق ایرانی به ما امید میدهد که حوصله، مدارا، و سماجت رمز موفقیت جنبش سبز است. اما میگویند مشکل اجرایی در جزئیات است. دموکراسی مصداقی که جنبش سبز را مورد توجه قرار میدهد، دموکراسی جزئیات است. همانند پختن سمنو کارش سخت است، اگر چه غیرممکن نیست.
اکنون که جنبش سبز زمانبر و توجه به امور جزئی در آن مهم است، باید رهبران، مدیران، و روشنفکران جنبش سبز توجه داشته باشند که، چنانچه معماری این بنای سبز بخواهد از باد و باران گزند نیابد، و عاقبت کنام پلنگان نشود، ضروری است ادبیات نقد منصفانه درون جنبش جاری باشد. رشد، تقویت، و حمایت نقد پیشبرنده در جنبش بسیار مهم است. باور درست به رهبران، مدیران، و روشنفکران جنبش سبز به کارگیری دو ویژگی اعتماد و انتقاد است.
این باور درست را باید ترویج کرد و در عمل نشان داد. جمعبندی جنبش سبز نشان میدهد که هنوز رهبران و برخی از مدیران و روشنفکران جنبش، به قاعده خودی و غیرخودی، و بیتوجهی به خواسته اقوام و برخی اصناف رنج میبرند، و همین امر باعث شده که جنبش در گستردگی خود دچار کاستی شود. البته کاستیای که قابل جبران است.
گستردگی جنبش و مفهوم خودی و غیرخودی
بیگمان پذیرفته نیست که همه جریانها، افراد، و شخصیتهای جنبش را یکسان بدانیم. حتی متاسفانه معقول نیست که سهم همه را برابر بگیریم. اما حقمحوری امر بسیار مهمی است.
تجربه شورای انقلاب ۱۳۵۷ نشان داد که رعایت اکثریت مطلق در تشکیل شورا از آغاز به حذف بسیاری انجامید و بعد از مدتی قاعده حذف غیرخودی و روند غیرخودیسازی تا امروز ادامه دارد.
در حالی که طالقانی از حضور مارکسیستها در مجلس، حتی اگر رای نمیآوردند، به عنوان مشاور دفاع میکرد. یا بازرگان، با ملیون و دموکراتها سر سازگاری داشت، اما شورای انقلاب راهی دیگر را رفت یا به راه دیگری کشانده شد.
در ترکیب شورای انقلاب عنصر سازگاری خلاق ایرانی، اصل طلایی و عملکننده نبود.
اما این ادعا در مورد جنبش سبز طرح میشود که متکثر، فراگیر، و ایرانی است. بهعنوان مثال دیدارهای اخیر مهندس موسوی و مهدی کروبی با فعالان ملی مذهبی عملی پیشروانه در شکستن مرزهای کذایی خودی و غیرخودی است، و این اقدام در خور تحسین است. هر چند که جا داشت رهبران جنبش سبز حضوری یا تلفنی جویای احوال دکتر ابراهیم یزدی نیز میشدند. کسی قبل از بازداشت سابقه بیماری قلبی نداشت، اما بعد از آزادی مجبور شد عمل جراحی قلب باز انجام دهد.
اصلاحطلبان درون حاکمیت و البته نه درون دولت، دیگر خودی قلمداد نمیشوند، و بهتر است رفتار خود را بهگونهای تنظیم کنند که در قید و بند رعایت چراغ قرمزهایی نباشند که جناح افراطی و راست معین میکند. باید سنت محافظهکارانه آقای خاتمی را در کلیگویی کنار گذاشت، و به طور مشخص، با حفظ مرزبندی و حتی باور به سهم نابرابر، بر رابطه انسانی ـ ملی با همه ایرانیان تاکید کرد. اگر امام علی الگوست، او از ظلم به یک زن یهودی مینالید. پس بهتر است به تاسی از این الگو، از بیماری سخت یزدی و ملکی نیز احوالپرسی شود. هر چند که امثال یزدی و ملکی و صمیمی آموختهاند که خار در چشم و استخوان در گلو باشند. نکته مهم این است که میتوان بدون از بین بردن اختلافها، رابطه انسانی را پاس داشت. فراموش نکنیم که جنبش سبز، هم توجه به جزئیات است، و هم جنبشی اخلاقی است. در این جنبش، اخلاق مدارا حتی از اخلاق مقاومت مهمتر است.
جنبش سبز و اقوام ایرانی
ترکهای هویتطلب طرفدار ایران مقتدر و مدنی تصریح میکنند که بیاعتنایی رهبران و برخی از مدیران اصلاحات به خواستههای قومی بر حق، که در قانون اساسی هم منعکس شده است، برایشان سخت است. بهخصوص آنها از آقای موسوی به عنوان فرزند آذربایجان میخواهند که با صراحت بیشتر و مشخصتر ار خواستههایشان دفاع کند. از کروبی نیز میخواهند که همانند خواستههای دیگر منشور حقوق بشر خود را تکرار کند. این درخواست همهی اقوام ایرانی، بهخصوص کردها، هم هست. بی گمان حتی میتوان با اقوام ایرانی گفتگوی انتقادی داشت، اما باید آنان را به حساب آورد و مورد توجه قرار داد. البته روشنفکری غالب زمانه ایرانی به دلیل کلنگری و انتزاعگرایی و افت مرکزگرایی به بیاعتنایی به اقوام ایرانی دامن زده و تهراننشینی نیز این نقیصه را تشدید کرده است.
تجربه شورای ملی صلح نشان داد که جریانها، شخصیتها، و اقوام ایرانی موثر با خواستهای گوناگون مذهبی، قومی، فرهنگی، و زبانی، بر ضرورت ایران مقتدر و ملی تاکید دارند. اما نباید فراموش کرد که در شورای ملی صلح، بخشی از اصلاحطلبان، با رعایت مرزهای خودی و غیرخودی، چندان که باید فعال نشدند، یا حمایت از راه دور کردند.
اما دامن کشیدن از نیروهای بیرون حاکمیت مانع زندان رفتن آنها نشد. پس باید در چارچوب اصول، ایدئولوژیها و هویتهای مختلف، در گام نخست، وجود یکدیگر را در مصداق و نه کلیت بهرسمیت بشناسند. در مرحله آغاز حتی همکاری راهبردی لازم نیست، بلکه تفاهم بر سر تحقق جامعه مدنی بسیار مهم است. نخستین اقدام برای تحقق خواستههای پنجگانهی مهم و اصولی جنبش سیز، بهرسمیت شناختن یکدیگر با صدای بلند و رساست. حتی این اقدام باید در حق نیروهای راست نیز صورت بگیرد.
اصناف ایرانی و جنبش سبز
باید پذیرفت که زنان، دانشجویان، اساتید، وکلاء، و پزشکان در جنبش جاافتادهاند. اما عدم توجه جنبش به آنها، بهخصوص در ادبیات جنبش، برخی از اصناف ایرانی را رنج میدهد، همانگونه که اقوام ایرانی را سرخورده میکند. کارگران خواستههای بر حق، اما فراموششده، دارند و باید بر خواستههای مشروع آنان صحه گذاشت، و آنها را مخاطب قرار داد. همچنین باید با اصناف، و بازاریان با صراحت سخن گفت و صاحبان مشاغل را خطاب قرار داد. رهبران، روشنفکران، و مدیران جنبش سبز بیشتر از ادبیات مدنی ـ سیاسی، فرهنگ و ادبیات سیاسی دارند. توجه به جزئیات، حتی با حفظ مرزبندی و اعلام تفاوتها، موجب شفافیت و اقتدار جنبش میشود.
فراموش نکنیم که کل فکری لازم است، اما کلگرایی خطرناک است، چون آگاهی کاذب و انتزاعی و دانای کل میآورد و دانای کل فقط خداوند است.
نتیجه اینکه، جنبش سبز مدنی ـ سیاسی، زمانبر است. حوصله، سماجت، و مدارا میخواهد. مداراگری، خودی و غیرخودی را نمیپذیرد. لازم نیست مانند هم فکر و عمل کنیم. پذیرفته نیست حتی به صورت کامل وحدت راهبردی داشته باشیم. و حتی لازم نیست سهم برابر طلب کنیم. اما با صدای بلند بر سهم افراد، جریانات، اقوام، اصناف و… تاکید کنیم. و حتی تفاوتهای خود را اعلام کنیم.
جنبش سبز، جنبش دموکراسی و حقوق مدنی است. و حقوق مدنی توجه به مصداقها و جزئیات است. و اعلام آن نیازمند صدایی رسا، بلند، و مداراگرایانه است.
باور کنیم که راه کامیابی اینگونه گشوده می شود. از نقد منصفانه نهراسیم. این نوع نقد جایگاه افراد را روشن، نقش جریانات را مشخص، اهمیت رهبران را بارزتر، و از دلخوریها میکاهد. اینگونه عمل کردن، نه جنگ اول و نه صلح آخر است. بلکه هماهنگی شفاف با تفاوتهای معین در قالب ایرانی فراگیر است.
فراموش نکنیم که: تجربه ثابت کرده که ملاحظهکاری در مقابل جناح راست، باعث نشده که اصلاحطلبان مورد توجه جناح مقابل قرار بگیرند. چه خوب بود که رهبران، برخی از مدیران جنبش، و روشنفکران درون حاکمیتی جنبش سبز، درباره این تجربه فکر کنند و آنگاه بازتر عمل کنند. هر چند که تا کنون نشانههای امیدوارکنندهای مشاهده شده، اما این مهم نیازمند ارتباط گستردهتر، شفافتر و علنیتر است.
تاریخ انتشار : ۵ / اردیبهشت / ۱۳۸۹
منبع : جنبش راه سبز (جرس)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ