سه قطره خون
نویسنده : سارا شریعتی
موضوع : ـــــ
بیش از سی سال پیش، شریعتی در وصیت نامهاش، از “سه قطره خون”ي نوشت که بر چهرهی دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است و آرزو کرد که کاشکی میتوانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شدهام بپوشانم، تا در این سموم که میوزد نفسرند.
دیوارهای خوابگاه دانشجویان ما اما دیروز باز خونین بود. خون گرم و تازهی دانشجویانی که این بار، نه روز روشن در کلاس درسشان، که نیمهشب در خوابگاهشان مورد هجوم قرار گرفتند. آنها که حافظهی زندهای داشتند، از تکرار واقعهی ۱۸ تیر سخن میگفتند. حافظهی مکتوب من اما، ۱۶ آذر ۳۲ را به یادم میآورد.
چه چیزی این سه حادثه را به هم شبیه میکرد؟ در هر سه واقعه، به دانشگاه به عنوان نهاد فرهنگ، و به دانشجو به عنوان نماد آن، حمله شده بود.
اغلب از صحن دانشگاه به عنوان حریم نام برده میشود. حریم، به معنای مکان ممنوع. ممنوع یعنی مقدس. حَرَم به جایی گفته میشود که ورود به آن حُرمت دارد و حرمت یعنی رعایت این ممنوعیتها. این است که زیر پا گذاشتن این ممنوعیتها را “تجاوز” میخوانند. تجاوز به حریم مقدس، تجاوز به حریم دانشگاه. در هر سه این وقایع، به حریم دانشگاه تجاوز شده و منع حریم زیر پا گذاشته شده بود.
حمله به کوی دانشگاه، حمله به نهاد رسمی فرهنگ است، و بازیگر این نهاد که دانشجو است. دانشجویی بینام و بیشناسنامه، نه یک نام حقیقی، بلکه یک نماد. یک پتانسیل، پتانسیلی که قابلیت انفجاری دارد و به تعبیر شریعتی، این قابلیت را، سرمایههایش که “نداشتن” و “نخواستن” است، به او میبخشد.
این آن بزنگاهی است که هر که در این نهاد حضور دارد، از استاد و دانشجو گرفته تا مسئول و کارمندانش، با هر موضع و عقیده سیاسی، باید در خصوصاش رسماً اعلام موضع کند، و این محکومیت پیش شرط پرداختن به هر پروندهی دیگری است. این آن بزنگاهی است که در آن سکوت جرم است و شکست سکوت یک وظیفه. تا، حمله به دانشگاه و دانشجو، به یک سنت بدل نشود.
شکستن این سکوت ضروری است و در عینحال کافی نیست. کافی نیست چون حرفهای ما، نمیتوانند مامنی باشند بر بیپناهی دانشجویانی که به مرغان عزا و عروسی این دیار بدل گشتند. کافی نیست، چون تا زمانی که با سماجت پروندهی این حملات پیگیری نشود و مسئولاناش شناسایی و مجازات نشوند، این محکومیتها صرفا به فرمالیتهای بدل شده که چون همهگیر میشود، به هیچ کار جز مخدوش کردن پروندهها نخواهد آمد.
حرمت امامزاده به متولیاش است. متولیان این نهاد اگر نتوانند حرمت آن را نگاه دارند، دانشگاه ما تنها به مسندی برای استاد و “مسلخ”ی برای دانشجو بدل خواهد گشت. در این صورت، ماندن و چشم پوشیدن، برای چو منی، نه یک جرم که گناه خواهد بود. مگر شریعتی ننوشته بود که: اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه به آتش میکشیدم. همان جایی که آذرمان در آتش بیداد سوخت!
تاریخ انتشار : ۲۵ / خرداد / ۱۳۸۸
منبع : سایت رسمی سارا شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ