منوی ناوبری برگه ها

جدید

در ستایش یتیمی

 

سوسن شریعتی

 
 
 
نویسنده : سوسن شریعتی
 
موضوع : پیش‌بینی سال آینده
 
 
چند اتفاق مهم سال اخیر را كه كنار هم بچینیم، به نتایج شاید قابل اعتنایی برسیم: (گزینش این اتفاقات مهم كاملا شخصی است)
 
 
اتفاق در حوزه حقوقی :
 
طرح پیشنهادی ازدواج موقت از سوی مسوولان و روشن شدن این موضوع كه بین مذهب و فرهنگ ملت ما می‌تواند تعارض ایجاد شود، تعارضی كه گاه به نفع مذهب تمام می‌شود، و گاه به نفع فرهنگ، و در هر دو صورت نشان‌دهنده‌ی یك بحران سه‌گانه(اخلاق ـ اجتماع ـ حقوق) در باب مسئله‌ای به نام جوانی است.
 
 
اتفاق در حوزه‌ی سیاسی :
 
انتخابات مجلس و ملاك‌های تعیین‌شده برای تشخیص التزام به قانون اساسی و معلوم شدن این غیرمترقبه كه خیل عظیمی از قانون‌مداران ما ملتزم نیستند.
 
اتفاق در حوزه‌ی اخلاقی : فروش چهار میلیارد تومانی یك سی‌دی پنج دقیقه‌ای از زندگی‌ی خصوصی یك هنرمند جوان و معلوم شدن این‌كه خیل عظیمی از مردم ما، اخلاق را، حتی برای پنج دقیقه، می‌توانند تعطیل كنند. گاه این باشند، گاه آن. هم این باشند، هم آن.
 
 
اتفاق در حوزه‌ی اجتماعی :
 
اظهارنظرات نوه‌ی امام در باب مسائل روز و متعاقباً حمله به ایشان از سوی برخی سایت‌ها.(دو اتفاق لائیك)
 
 
اتفاق در حوزه‌ی دینی :
 
مسئله شرایط شاق التزام به اسلام و روشن شدن این مطلب كه بسیاری از چهره‌های تا به حال مشهور به مسلمانی، ملزم به احراز صلاحیت هستند.
 
 
اتفاق در حوزه‌ی روشنفكری :
 
برملا شدن توهمی چندین و چندساله به نام روشنفكری از سوی یكی از چهره‌های روشنفكر.
 
مخرج مشترك این اتفاقات دیگر اتفاق نیست. یك واقعیت شكل گرفته طی سال‌ها است، بطئی، آرام، و بی‌سروصدا. این واقعیت كه ما موجوداتی شده‌ایم غیرحقوقی، غیراخلاقی، غیرقانونی، نه چندان اسلامی، نه چندان حرمت‌گذار. این اتفاقات را كه كنار هم بگذاریم، مثلاً معلوم می‌شود كه در یك توهم چندین و چند ساله نسبت به مسلمانی خود، قانون‌مدار بودن خود، روشنفكری خود، وفاداری‌ی خود به سنت‌ها و آئین‌ها و مقولاتی از این دست بوده‌ایم.
 
نه روشنفكر درست و حسابی داشته‌ایم، نه مسلمان قابل عرضی. نه مردم چنان‌چه می‌پنداریم خیلی پایبند سنت‌اند، و نه سیاست چندان كه می‌گویند پایبند مذهب، و نه سنت آن‌چنان كه مشهور است، متصلب. روشنفكرمان یا اهل دزدی است، گیرم ادبی یا عقده‌ای(اولی را ابراهیم گلستان افشا كرد، دومی را مصاحبه‌كننده از او). بخشی از مردم‌مان نیز. مذهبی‌مان اهل تزویر. دولت‌مدارمان، به گونه‌ای خود-خلاف منتظر. همه‌ی این صفات را كه كنار هم بگذاریم، در یك كلام یعنی ما موجوداتی شده‌ایم بی‌صاحب، یعنی بی‌پدر-مادر، یعنی یتیم. یتیمی یعنی چه؟ یعنی تكیه‌گاه‌های فرهنگی، اخلاقی، سنتی و حتی مذهبی‌ی خود را از دست دادن. یعنی نداشتن حامی، حمایت و امنیتی كه باور به ازلیت و ابدیت خانواده، فرهنگ، قبیله، طیف و طایفه، سنت، آن جاودان همیشگی و… برای آدمی به ارمغان می‌آورد. یعنی دیگر نه چتر قانون هست، نه سقف مذهب، نه دیوار امن خانواده، نه خاطره‌ی خوش افتخارات ملی، فرهنگی. و خب، بی‌سقف و بی‌چتر و بی‌تكیه‌گاه و بی‌خاطره‌ی خوش، مثل هر آدم یتیم بی‌صاحب، مجبور به حفظ بقا و آن هم به تنهایی.
 
بی‌دغدغه‌ی خیر و شر، زشت و زیبا. غرض، زنده ماندن است، و “ز هر طرف كه كشته شود سود اسلام است”. ایرانی امروز در دهه‌ی هشتاد، گویا دارد این تجربه‌ی بی‌صاحبی را از سر می‌گذراند. نه اینكه پدر ـ مادر نداشته باشد، دارد، اما حساب نمی‌برد. نه اینكه سقف نداشته باشد، اما سوراخ سوراخ است. نه این‌كه چتر نداشته باشد، اما فلزهایش شكسته است. نه اینكه دیوار نداشته باشد، اما پر شكاف است. نه اینكه خاطره نداشته باشد، اما دارد به كابوس بدل می‌شود. دیروز، اس.ام.اسی دریافت كردم (حتماً شما هم دریافت كرده‌اید) كه كلیه‌ی نظریات جامعه‌شناسانه، مردم‌شناسانه، انسان‌شناسانه و… را تایید می‌كرد، اظهار نظرات بنده را نیز :
 
“… دهقان فداكار پیر شده. چوپان دروغگو عزیز شده. شنگول و منگول گرگ شدند. كوكب حوصله‌ی مهمون رو نداره. كبری تصمیم گرفته دماغ‌شو عمل كنه. روباه و كلاغ دست‌شون تو یك كاسه است. حسنك گوسفنداشو ول كرده و تو یك شركت آبدارچی شده. آرش كمانگیر معتاد شده. شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست‌پسرش رفته اسكی. رستم و اسفندیار اسباشونو فروختند و با موتور می‌روند كیف‌قاپی…” (اس.ام.اس دریافتی )
 
این اس.ام.اس با این پرسش تمام می‌شد : “راستی چی به سر ما ایرانی‌ها آمده؟” مثلاً مرگ اسطوره‌های ملی، انهدام رفرنس‌های اخلاقی، غیركاربردی شدن سنت‌ها، در هم ریختن مرزهای خیر و شر، هجوم واقعیت‌های زندگی، و اجبار به پذیرش آن. قصه‌ها و رودربایستی‌ها را رها كردن و منطق روزگار را پذیرفتن. یعنی زیست در دنیایی نامشعوف، بی‌توهم، بی‌كاشكی. همان كه نامش را جامعه‌شناسان، جهان افسون‌زدوده گذاشته‌اند.(désenchantement).
 
اشكال این اس.ام.اس با همه‌ی صحت اظهارنظرات‌اش، در همان پرسش آخری است. در همان نومیدی‌ای است كه در خود پنهان دارد. اشكال‌اش در این است كه با نوستالژی برای دیروز به امروز خود می‌نگرد. قیاس امروز با دیروز است كه آدم یتیم را از پا می‌اندازد. آدم یتیم بی‌پدرمادری را كه زرنگی می‌كند، و به هیچ اخلاقی، برای زنده ماندن، پایبند نیست، و برای بقا هر كاری را مجاز می‌داند، و فقط به فكر گلیم خویش است، و منتظر گرفتن ماهی است از آب گل‌آلود، با یاد‌آوری‌ی در “دیروز كسی بودن”، نمی‌توان وادار به تغییر رفتار كرد.
 
برعكس، اما به امروز، اگر از دریچه‌ی فردا نگاه شود، این امكان هست كه نفس بی‌صاحبی و نومیدی به یك پروژه بدل گردد. یعنی همه‌ی آنچه كه ذكر شد و ممكن است نامش تشویش افكار عمومی باشد، برعكس، بشود مایه مباهات. با یك سفر ذهنی به یك فردای دورتر و از آن نقطه به امروزِ بی‌صاحبی خود نگریستن، شاید به این نتیجه برسیم كه همه‌ی این شّر‌ها كه بر شمرده شد، شرهایی ضروری‌اند و در درون خود آبستن خیری.
 
برگردیم به اتفاقات بر شمرده و خیری كه برای آنها می‌توان متصور بود :
 
 
خیرِ اتفاق اول:
 
اندیشیدن به نسبت سنت و مذهب، و فهم این موضوع كه این دو همیشه یكی نیستند، اگر چه در بسیاری اوقات با هم یكی گرفته می‌شوند. و این موضوع كه شاید بتوان به نام مذهب، از سنت‌ها گذر كرد، با تابوهای اجتماعی درافتاد، و آب تطهیر را بر سر تغییر ریخت.
 
 
خیر اتفاق دوم :
 
اندیشیدن به این موضوع كه شرایط تحقق رویكرد رفرمیستی در حوزه‌ی سیاست چیست. این‌كه همه چیز بستگی به این دارد كه قانون چگونه بتواند با بالا بردن ظرفیت‌های خود، وسیع‌ترین طیف از آحاد اجتماع را تحت پوشش قرار دهد، چه، در غیر این صورت، بدل به ضد خود خواهد شد.
 
 
خیر اتفاق سوم :
 
این‌كه موجودیت مبهمِ قابل تكریمی به نام مردم را باید از ابهام درآورد، به پرسش كشید، و دانست كه تا كجا می‌تواند كمر به انهدام آحاد خود بندد. این‌كه آنقدرها هم كه گفته می‌شود، در همه جا و همه وقت، پایبند سنت و آئین نیست، و آنقدرها هم كه مدعی است مذهب همه‌ی ساحت‌های زندگی‌اش را مدیریت نمی‌كند.
 
 
خیر اتفاق چهارم :
 
این‌كه یك شخصیت مذهبی‌ی محترم، ساحتی روحانی را واگذارد و به میان شهروندان بیاید، اظهارنظر كند و خود را در معرض تهدیدِ قضاوت قرار دهد و بداند كه قضاوت‌ها همیشه عادلانه نیست. اینكه دیگرانی به خود اجازه دهند که ساحت‌های روحانی را نقد كنند.(اگرچه باز هم از موضع خودمقدس‌پنداری)
 
 
خیر اتفاق پنجم :
 
این‌كه دیگر بحث بر سر این نیست كه مذهبی هستیم یا نه. امروز گویا صحبت از این است كه جور دیگری مذهبی هستیم، حتی اگر مناسب برای گرفتن كرسی قدرت نباشد. همه‌گیر شدن پرسش از دینداری خود و این‌كه ملاك مسلمانی چیست، پرسشی است جدید، و نشان از این دارد كه دینداری‌ی ما از اتوماتیزم سنتی و موروثی دارد خارج می‌شود. هرچه شرایط التزام به دین را سخت‌تر بگیریم، امكان بروز و شكل‌گیری‌ی اشكال متكثر آن را بیشتر فراهم آورده‌ایم.
 
 
خیر اتفاق ششم :
 
بضاعت روشنفكری‌ی ما، اگر واقعا همانی بود كه گفته شد، پس در اینجا هم با دستان خالی به جور دیگری روشنفكر شدن باید اندیشید.
 
 
در یك كلام :
 
این افسون‌زدودگی را اگر نیك بنگریم، افسون‌گرایی به دنبال آورده است. نه تنها به واسطه‌ی مقاومت‌هایی كه در برابر زدودن‌اش نشان می‌دهد، بلكه بیش‌تر از همه به دلیل اینكه در بسیاری جاها، خود موجبات غسل تعمید همین زدودگی را فراهم آورده است.
 
 
پیام نوروزی :
 
نتیجه این‌كه، در پایان این سال‌های هشتاد كه در پی هم می‌آید، درست است كه نه از خسرو و شیرین خبری هست و نه از آرش كمانگیر و نه از دهقان فداكار و نه از رستم و اسفندیار، نه از مهمان‌نوازی‌ی كوكب و… اما شاید بتوان امیدوار بود كه غیبت این همه، جا را برای تجربه‌هایی دیگر، جوری دیگر، باز كند. گیرم برای فرداهایی نه چندان نزدیك. از كجا معلوم كه آدم بی‌صاحب، ترحم‌انگیز باشد؟
 
 
تاریخ انتشار : ۱ / فروردین / ۱۳۸۷
 
منبع : هفته‌نامه شهروند امروز / شماره ۴۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده + 7 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.