منوی ناوبری برگه ها

جدید

نقد در فرهنگ ایرانی

احسان شریعتی

 

احسان شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

 
مصاحبه با دکتر احسان شریعتی / مصاحبه‌کننده : مریم بابایی / روزنامه شرق
 
موضوع : نقد سه قطب حقیقت(امکان و حدود معرفت)، اخلاق(شکل‌گیری سوژه خودمختار)، قدرت(محدوده‌های حکومت)
 
 
س : به عنوان یک روشنفکر، چرا اساساً فرهنگ نقد در جامعه‌ی ما، حتی در بین روشنفکران هم، ضعیف است، و بسیاری از افرادی که خود را نماینده‌ی جامعه‌ی روشنفکری می‌دانند، تحمل نقد شدن را ندارند، و در واقع نقد را برابر با نفی‌ی خودشان می‌دانند؟(نمونه بارز آن جدل دو تن از روشنفکران مشهور ما در سال گذشته)
 
ج : نخست باید دید خود نقد چیست و فرهنگ آن چگونه پرورش می‌یابد؟ اگر فرهنگ “نقد” را نه فقط شاخص رشد فردی و توسعه‌ی اجتماعی، بلکه شاه‌کلید درک جهش معرفت‌شناختی عصر جدید بدانیم(نقد در معنای عام از ﭘﯿﺮاﯾش متون مقدس دینی و ویرایش منابع کلاسیک ادبی در دوران “نوزایی” گرفته تا نقد به معنای “سنجش” کانتی در دوران “روشنگری”…، و تا “نظریه ی انتقادی” فرانکفورتی‌های معاصر)، فاصله‌ی ما با فرهنگ جدید نقد نسبت تام دارد با وقفه‌ی فرهنگی ـ تاریخی‌ی ما.
 
پس، “خود حقیقت، نقد حال ماست آن!”. نقد در ادب ما نه سنجش، بلکه مقصود و محصول آزمون است، و عرفان ما فرهنگی غنی در ضرورت داشتن “محک”‌ برای دریافتن فرق میان “نقد و قلب” پرورده است. عرصه‌ی نقد در اینجا، نه جواهر مجرده‌ی عقلی، بلکه سپهر برزخی نفس یا عالم مثال و “تمثیل” است، و نقّادی همان تأویل یا علم ارجاع ظاهر به باطن به یاری محک روشنگر “شهود” است. روشنفکر کنونی(یا “منوّرالفکر” پیشین) اما، به معنای جدید، همان “روشنگر” بنا به تعریف کانتی است، و شعارش “جرأت خود اندیشیدن داشته باش!” غالباً نقد به “حقیقت”‌یابی‌ی معرفت‌شناختی فروکاسته می‌شود. اما همین شعار روشنگری نشان می‌دهد که اول، نقد پیش از دانش، بر یک خواست اخلاقی مبتنی است، شجاعت. هم‌چنین این خواست نشان‌گر یک اراده‌ی سیاسی است: رهایی از قیمومت و انقیاد.
 
پس همان‌گونه که فوکو نشان داده است، موضوع نقد سه قطب حقیقت(امکان و حدود معرفت)، اخلاق(شکل‌گیری سوژه‌ی خودمختار)، و قدرت(محدوده‌های حکومت) است. پس روش نقادی همواره سه ساحت باستان‌شناختی، تبارشناختی، و راهبردی(استراتژیک) دارد. اما اگر نقد کانتی خصلتی منفی داشت، یعنی تجاوز نکردن از مرزها، مراد فوکو از نقد به معنای مثبت، رهایی از حدود است. بهترین درسی که ما شرقیان از غرب می‌توانیم و باید بیآموزیم همین روحیه‌ی نقادانه است. بهترین نقدها از غرب هم تاکنون توسط متفکرین بزرگ خود غرب بیان شده است. ذات “استکبار” غربی اگر در عمل “اراده‌ی اراده” است، در عرصه‌ی نظر و بیان پختگی‌ی تحمل ابراز عقاید و مواضع مخالف گوناگون را یافته، و با پذیرش همین آزادی‌ها و از همین طریق، کلام مخالفان را خنثی و بی‌اثر می‌سازد. نقد دیری است که در همه‌ی عرصه‌های علمی و ادبی و سیاسی و رسانه‌های خاص هر حوزه نهادین شده است. در سیاست علاوه بر رسانه‌ها و مطبوعات، تلویزیون‌ها هر شب پیش از پخش اخبار پربیننده، چند دقیقه برنامه‌ی طنز سیاسی و خیمه‌شب‌بازی دارند که همه‌ی دولت‌مردان را بی‌استثناء دست می‌اندازند.
 
و اما “نقد حال ما” در این میان و میدان، از سنخ همین حکایت‌های مورد اشاره شماست. روشنفکران‌مان هم گویی بیش از آنکه دل‌نگران نقد در راه حقیقت، خیر، و رهایی باشند، دل‌مشغول نق و نقیضه و غرولند و انتقام‌گیری از هم‌اند. نه نقد دیگران را نسبت به خود روا می‌دارند، و نه خود طوعاً و کرهاً عار این کار را علیه خود می‌پذیرند. و اگر روشنفکر، که بنا به تعریف طلایه‌دار فرهنگ نقد است، با خود و با یار این کند، پس روزگار برگردد که: اذا فسد العالِم فسد العالَم! و چه جای گله از گردون اقتدارگرایان؟
 
 
س : اگر واقعاً روشنفکران ما این برخورد را با نقد دارند، چه انتظاری از مردم عادی است؟ چه طور باید این فرهنگ را در جامعه و در بین مردم نهادینه کرد؟
 
ج : خوش‌بختانه این جوّ هنوز غالب نشده است، اما متأسفانه فرهنگ نقد(در فقدان ارگان‌های آن) هم‌چنان ضعیف است. راه مقابله هم از خود آغاز می‌شود و سپس نحوه‌ی برخورد با دیگری است. روشنفکر با رفتارش نسبت به کارنامه‌ی خود و هم‌ردیفان‌اش به مردم مدل معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که منظور از نقد به‌گزینی، تمیز دادن سره از ناسره، برون‌رفت از بحران(کریتیک ـ کریزیس)، و توان داوری و ارزیابی بخشیدن و درست دیدن و راه‌یابی است و هر مقوله را بر کرسی مشروعیّت و بر سر جای خود نشاندن است. توقع از روشنفکر این است که مفاهیم و تعاریف را در زبان مادری خود به روشنی بفهمد و بیان کند، تا بتواند آرمان‌ها و طرز فکرش را به مردم و جامعه‌ی دینی کشور تفهیم کند و متقاعدشان سازد که مثلاً مردم‌سالاری و جمهوریت و رعایت حقوق بشر و شهروند، به نفع و مصلحت عموم و اعتلای آزادی وجدان و اعمال آئین و مناسک خود ایشان است، حال آنکه استبداد و جزمیت و…، مانع بهروزی دنیوی و ایمان اخروی‌اند. نقد خود و گذشته و وضع موجود، نشان آگاهی و خودآگاهی و پیش‌شرط هر تغییر و تحول و اصلاحی است. پس راه‌حل اساسی‌ی معضل ضعف نقد، یک انقلاب فرهنگی است برای آفرینش و انتقال حساسیّت‌های لازم همه‌جانبه: محیط زیستی، حقوقی ـ قانونی علیه تبعیضات سیاسی، عقیدتی، قومی، جنسیتی و… با استشعار به این‌که معضلات ما ساختاری ـ تاریخی‌اند و نه فقط سیاسی ـ جناحی و مقطعی.
 
 
س : این وی‍‍‍ژگی فرهنگی، که حتی آن را در سطوح بالاتر و در سطح حاکمیت هم می‌بینیم، تا چه حد از رشد جامعه مدنی و فراهم شدن زمینه‌های دموکراسی جلوگیری می‌کند؟
 
ج : با توجه به این واقعیت که دولت و حکومت در جوامع شرقی و جنوبی نقش تعیین‌کننده‌ای در رشد و پیشرفت یا رکود و پسرفت عمومی جوامع دارند، ضعف یا فقد نهاد نقد می‌تواند خطر و خللی جدی و مهلک برای سرنوشت ملی‌ی کشورهایی چون ما داشته باشد. خوش‌بختانه جامعه‌ی مدنی ما که در قیاس منطقه‌ای از نرخ رشد بالاتری برخوردار است و هم‌چنین تکثر‌پذیری‌ی ذاتی‌ی دین اسلام و نهاد روحانیت شیعه، هیچ‌گاه امکان غلبه‌ی جوّ تک‌صدایی و تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی‌ی عقیدتی ـ حکومتی را مانند کشورهای بلوک شرق سابق نداده و نخواهد داد. اما به هر حال با توجه به قدمت سنت سلطنتی در میهن ما، هنوز در عرصه‌ی فرهنگ و روحیات، فرهنگ‌سازی در جهت اعتلای نقد و نقادی‌، مسئله و کار سهل و ساده‌ای نیست. غیبت به رسمیّت‌شناسی منتقدان و اپوزیسیون‌های ملی‌ی مستقل و قانونی، واکنش‌ها و موقعیت‌های بحرانی ـ انفجاری جای نقدهای اصولی ـ منطقی را می‌گیرند، و نیروهای افراطی راست و چپ، مبتکران صحنه می‌شوند.
 
 
س : معمولاً گفته می‌شود در دنیای مدرن، هم‌شکلی و همانندی‌ی همه‌ی گروه‌ها امکان‌پذیر نیست، و تنها چاره‌ی کار، وحدت در عین کثرت است، و این وقتی محقق می‌شود که گروه‌های مختلف سیاسی در جامعه، ظرفیت پذیرش و شنیدن انتقاد را داشته باشند. وقتی در جامعه‌ی ما این فرهنگ به وجود نیامده، این وحدت چگونه می‌تواند حاصل شود؟
 
ج : به‌رغم همه‌ی ضعف‌های فرهنگی ـ اجتماعی، به‌ویژه در زمینه‌ی کمبود روح تسامح و رواداری در برابر مخالفان و دگراندیشان، یکی از نشانه‌های هوش‌مندی‌ی روحیه‌ی ایرانی که از هجمه‌ی اقوام بیگانه جان سالم بدر برده، این بوده که انتقادات اگر از بیرون شنیده نمی‌شده است، به شکلی دیگر از درون سر بر می‌آورده است! اگر دقت کنیم، انتقادات همواره در درون جبهه‌های حاکم و محکوم دوباره مطرح شده و به شکل مزمن تکرار شده‌اند. به‌قول شریعتی: همه‌ی نهضت‌ها و انقلابات همیشه در جبهه‌ی خارجی پیروز شده‌اند و در جبهه‌ی داخلی شکست خورده‌اند. البته ضدانقلاب‌ها و ارتجاع‌ها هم می‌توانند مشمول همین قانون شوند.
 
در هر جبهه‌ای نهایتاً زبان‌های حق‌گویی بانگ بر خواهند آورد. و شاید روزی نوعی هم‌سویی‌ی عمومی‌ی ملی و توحیدی عملاً شکل گیرد.
 
 
س : در روزهای گذشته شاهد پدیده‌ی نادری بودیم، یکی از چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب، نامه‌ای نوشته و در آن نامه به نقد عملکرد گذشته‌ی خود و گروهی از هم مسلکان‌اش پرداخته و ضمن پذیرش اشتباهات بابت آن از مردم عذرخواهی کرده است. آیا این ماجرا می‌تواند آغاز روشی مبارک در ایران باشد که بتواند صرف‌نظر از بازخوردها، به نقد گذشته پرداخت، تا چراغ راه آینده روشن‌تر شود؟
 
ج : مسلماً نقد گذشته روشنگرترین چراغ راه آینده است. و به پرسش “از کجا آغاز کنیم؟” زیبنده‌ترین پاسخ همین است، که “پدر، مادر (باز هم) ما متهیم!”. هانس یوناس متفکر آلمانی کتاب معروفی دارد بنام “اصل-مسئولیت” (۱۹۷۹) که در هم‌صدایی با کتاب “اصل امید” ارنست بلوخ نوشته و مسئله‌ی مسئولیت بشر امروز را نسبت به سرنوشت و هستی و نیستی نسل‌های آینده‌ی بشریّت تحلیل می‌کند. هر موضع و اقدام ما، به ما و اکنون، محدود نمی‌شود، بلکه فرزندان ما تاوان و غرامت اشتباهات ما را خواهند پرداخت. چنین رویکردی هرچند یک آغاز و همراه با خطا باشد، نشان می‌دهد که پیش‌شرط نقد از نظر اخلاقی دارد به‌تدریج تأمین می‌شود که دلیری‌ی اندیشیدن علیه خطاهای گذشته‌ی خود را داشته باش! و با چنین امید و مسئولیت اصولی برای مردم‌سالاری آینده و در راه…
 
 
تاریخ انتشار : ۱۰ / تیر / ۱۳۸۹
 
منبع : سایت راه‌نامه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 3 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.