منوی ناوبری برگه ها

جدید

ترجیحِ عقلانیتِ فلسفی بر شورِ ایدئولوژیک

درباره شریعتی
ناصر صباغی

.

نام مقاله : ترجیحِ عقلانیتِ فلسفی بر شورِ ایدئولوژیک
نویسنده : ناصر صباغی
موضوع : ــــــــــ
مناسبت : سالگرد شهادت شریعتی
گروه‌بندی : مخالفان _ انتقادی



۲۹ خرداد سالروز درگذشت زنده‌یاد دکتر علی شریعتی است. سال‌های آخر دهه ۴۰ شمسی و دهه ۵۰ تا زمان مرگ در سال ۱۳۵۶ اوج فعالیت‌های فکری و عقیدتی و مبارزات او است. دکتر علی شریعتی را بدون هیچ اغراقی باید ایدئولوگ انقلاب اسلامی سال ۵۷ خواند.آنچه که در این نوشته بیش از همه منظور نظر است تاملاتی پیرامون اندیشه‌های مرحوم شریعتی و تاثیر آن بر افراد و گروه هایی است که حتی امروز پس از گذشت نزدیک به سه دهه از درگذشت او هم‌چنان (با وجود تفاوت‌های بنیادین فضای فکری کنونی ایران و جهان) داعیه راهگشایی افکار و اندیشه‌های او در شرایط حاکم امروز را طرح می‌کنند و حتی در گردهمایی‌ها زنده کردن پروژه شریعتی را درخواست می‌کنند.

حدود سه دهه است که هر سال با فرارسیدن سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی تشکل‌ها و گروه هایی که اغلب در طیف موسوم به ملی مذهبی عضویت و فعالیت دارند و نیز عناوینی دیگر چون روشنفکران دینی و حتی نواندیشان مذهبی را بر خود می‌نهند، گردهمایی‌ها، نشست‌ها و سخنرانی هایی را برگزار می‌کنند و در این مراسم و سخنرانی‌ها تکیه و تاکید بر آثار و اندیشه‌های آن مرحوم بوده و به بیان دیگر همه تلاش‌ها معطوف به این هدف است که امروز هم می‌توان و باید تفکرات شریعتی را نصب العین قرار داد تا هم‌چون سال‌های مبارزه و انقلاب بر مشکلات و معضلات فائق آمد.به راستی آیا پرسش اساسی این است که چگونه ممکن است از تفکری که با محتوای سوسیالیستی اسلامی و از منظری ایدئولوژیک به تحلیل شرایط آن دوران می‌پردازد، به حل مسائل مبتلابه جامعه و انسان ایرانی آغاز هزاره سوم میلادی نائل شد؟

طرفه آنکه چنانچه دکتر علی شریعتی در همان زمان قادر به شکستن پوسته نگاه مذهبی و ایدئولوژیک خود می‌بود و نیم نگاهی هم به دستاوردهای فکری فلسفی همان جامعه غرب آن روز می‌انداخت شاید بسیاری از نظرات و تفکرات خود را از درون نقد می‌کرد و راهی به دیگر سو می‌گشود.

سخن نگارنده این نیست که باید شریعتی را بر طاق نسیان گذاشت بلکه بر عکس شایسته است که او و زمانه و زندگی‌اش را دوباره و همواره جست‌و‌جو کرد و کاوید اما آنچه باید نقد شود نظر آنانی است که امروز هم می‌پندارند می‌توان افکار و ایده‌های شریعتی را هم‌چون سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ به عنوان چارچوب و سرمشق ارائه کرد و حتی در مورد آینده براساس اندیشه‌های او گمانه زنی کرد. خوب است مدعیان احیای پروژه شریعتی به تفاوت‌های عمیق و ساختاری دوران شریعتی یعنی ایران دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی با ایران دهه ۸۰ بیندیشند و به بیان دیگر پاسخ دهند که آیا کمترین وجه مشترکی میان جوانان آن دوران که زمانه استیلای ایدئولوژی بود با جوانان امروز و آمال و آرزوهای آن آدم‌ها با آدم‌های امروز می‌توان نشان داد؟

اگر بپذیریم که شرایط حال حاضر جامعه ایران تشنه تحقق حاکمیت و دولتی دموکراتیک براساس معیارهای انسانی و پذیرفته شده عقل جمعی انسان‌ها و اصول فلسفه سیاسی ناظر بر سیاست به مثابه دانش و نه سیاست به مثابه ایدئولوژی و حاکمیت مذهب باشد، چگونه می‌توان از اندیشه‌ها و تفکرات مرحوم شریعتی در تحقق آن بهره گرفت؟

نگارنده به واقع معتقد است که دکتر شریعتی حتی تعریف درستی هم از دموکراسی نداشته و آنجایی که از دموکراسی و آزادی سیاسی مثلاً در کتاب “خودسازی انقلابی” سخن می‌گوید هم نگاهی از نوعی ایدئولوژی سوسیالیستی به این مقولات داشته و حتی چنین به نظر می‌رسد که این نگاه را نیز وامدار کسانی چون ژان پل سارتر و فرانتس فانون یا کاسترو و چه گوارا باشد.

البته اگر قصد دوستان ارائه مدل و نمونه از یک انسان مسلمان از دکتر شریعتی به مردم و جوانان ایران است که ما را با ایشان گفت وگویی نیست.

افکار و اندیشه‌های کسی چون دکتر علی شریعتی امروزه نه در حوزه معرفتی و نه در حوزه شناخت منطق موقعیت امروز انسان ایرانی توان و امکان کمترین راهگشایی را نداشته و بهتر و شایسته‌تر آن است که اندیشه‌ها و عقاید آن مرحوم را آسیب‌شناسی جدی کنیم تا شاید گروه‌ها و تشکل هایی که به خود نام و عناوین متناقض نمای روشنفکر دینی و ملی مذهبی نهاده‌اند از این به قول پوپر اسطوره چارچوب که گرفتار آنند رها شده و بتوانند در وانفسای سیاسی، اجتماعی حال حاضر کشور تاثیر سازنده بگذارند.

دکتر علی شریعتی با اندیشه‌ها، فعالیت‌ها و مبارزاتش سهم شایسته‌ای در وقوع انقلاب اسلامی دارد و بایسته است که همواره از او و رنج هایش یاد شود و اما آنچه بیش از همه لازم و درخور است این‌که آرا و نظرات آن مرحوم مورد نقد واقعی هم قرار گیرد. متاسفانه تا امروز امکان این مهم فراهم نبوده و این به نظر نگارنده به دلیل حضور عنصر مذهب در تمامی نظریه پردازی‌های ایشان و مآلاً عدم امکان نقد دین در شرایط فعلی جامعه و حاکمیت است و بنابراین وضعیتی شکل می‌گیرد که معمولاً آنچه به نام نقد نظرات شریعتی در یادبود نامه‌ها و یا جاهای دیگر درج می‌شود سطح و سویه همدلانه داشته و به بیان دیگر فاقد استانداردهای نقد به مفهوم منطقی فلسفی است.

به عنوان مثال آنچه که در نوشته‌های ایشان تحت عنوان بازگشت به خویشتن مطرح می‌شود و خویشتنی که آن مرحوم به عنوان خویشتن انسان ایرانی روی آن انگشت تاکید می‌گذارد امروزه حتی از موضوعیت برخوردار نیست و حال آنکه یک متفکر سکولار ایرانی بخواهد آرا و اندیشه‌های دکتر را در این زمینه و یا زمینه‌های دیگر مورد نقادی قرار دهد آیا امکان و اجازه طرح و نشر نظرات خود را می‌یابد؟اگر به سیر همین چاپ یادبود نامه‌های همدلانه پاره‌ای نشریات در سالگرد درگذشت دکتر شریعتی و به عنوان مثال روزنامه شرق نظری بیفکنیم آنچه توجه ما را به خود جلب می‌کند اولاً کم شدن تعداد مقالات و ثانیاً کم محتوایی همین مقالات اندک شمار است تا جایی که یادنامه امسال فقط سه نوشته را شامل می‌شود. نتیجه‌ای که می‌توان از این موضوع گرفت این‌که خودآگاه یا ناخودآگاه دیگر برای متفکران و محافل فکری جامعه حال حاضر ایران افکار و نظرات و نوشته‌های بنیادگرای دکتر علی شریعتی چندان جای طرح و بحث ندارد و به بیان دیگر میراث مرحوم شریعتی با وقوع انقلاب اسلامی به انتها و پایان راه رسیده است.

افکار و اندیشه‌های کسی چون دکتر علی شریعتی امروزه نه در حوزه معرفتی و نه در حوزه شناخت منطق موقعیت امروز انسان ایرانی توان و امکان کمترین راهگشایی را نداشته و بهتر و شایسته‌تر آن است که اندیشه‌ها و عقاید آن مرحوم را آسیب‌شناسی جدی کنیم تا شاید گروه‌ها و تشکل هایی که به خود نام و عناوین متناقض نمای روشنفکر دینی و ملی مذهبی نهاده‌اند از این به قول پوپر اسطوره چارچوب که گرفتار آنند رها شده و بتوانند در وانفسای سیاسی، اجتماعی حال حاضر کشور تاثیر سازنده بگذارند.

دکتر علی شریعتی با اندیشه‌ها، فعالیت‌ها و مبارزاتش سهم شایسته‌ای در وقوع انقلاب اسلامی دارد و بایسته است که همواره از او و رنج هایش یاد شود و اما آنچه بیش از همه لازم و درخور است این‌که آرا و نظرات آن مرحوم مورد نقد واقعی هم قرار گیرد. متاسفانه تا امروز امکان این مهم فراهم نبوده و این به نظر نگارنده به دلیل حضور عنصر مذهب در تمامی نظریه پردازی‌های ایشان و مآلاً عدم امکان نقد دین در شرایط فعلی جامعه و حاکمیت است و بنابراین وضعیتی شکل می‌گیرد که معمولاً آنچه به نام نقد نظرات شریعتی در یادبود نامه‌ها و یا جاهای دیگر درج می‌شود سطح و سویه همدلانه داشته و به بیان دیگر فاقد استانداردهای نقد به مفهوم منطقی فلسفی است. به عنوان مثال آنچه که در نوشته‌های ایشان تحت عنوان بازگشت به خویشتن مطرح می‌شود و خویشتنی که آن مرحوم به عنوان خویشتن انسان ایرانی روی آن انگشت تاکید می‌گذارد امروزه حتی از موضوعیت برخوردار نیست و حال آنکه یک متفکر سکولار ایرانی بخواهد آرا و اندیشه‌های دکتر را در این زمینه و یا زمینه‌های دیگر مورد نقادی قرار دهد آیا امکان و اجازه طرح و نشر نظرات خود را می‌یابد؟اگر به سیر همین چاپ یادبود نامه‌های همدلانه پاره‌ای نشریات در سالگرد درگذشت دکتر شریعتی و به عنوان مثال روزنامه شرق نظری بیفکنیم آنچه توجه ما را به خود جلب می‌کند اولاً کم شدن تعداد مقالات و ثانیاً کم محتوایی همین مقالات اندک شمار است تا جایی که یادنامه امسال فقط سه نوشته را شامل می‌شود. نتیجه‌ای که می‌توان از این موضوع گرفت این‌که خودآگاه یا ناخودآگاه دیگر برای متفکران و محافل فکری جامعه حال حاضر ایران افکار و نظرات و نوشته‌های بنیادگرای دکتر علی شریعتی چندان جای طرح و بحث ندارد و به بیان دیگر میراث مرحوم شریعتی با وقوع انقلاب اسلامی به انتها و پایان راه رسیده است.متاسفانه به قول کانت چرت جزمی ما ایرانیان دیر پاره می‌شود و البته فراموش نکنیم که سنت فکری ما از گذشته چنان بوده که همواره آنانی را که چرت جزمی‌شان از بین خودی‌ها پاره شده باشد طرد می‌کنیم تا مبادا دیگران به عارضه آنها گرفتار شوند.ما هنوز چنین می‌پنداریم که در حوزه اندیشه و تفکر باید بومی بیندیشیم، همان گونه که بومی بودن را برای صنایع دستی و سایر زمینه‌ها خصیصه‌ای الزامی به حساب می‌آوریم.

اینکه در چنین زمانه‌ای هنوز بخواهیم در تفکر کسی چون مرحوم شریعتی به دنبال پرسش پاسخ‌های اساسی خود باشیم، به‌رغمِ تصور افراد و گروه هایی که هنوز به احیای پروژه کسانی چون دکتر شریعتی می‌اندیشند می‌توان نشانه‌های سیر قهقرایی جریانات فکری در جامعه ما را به عیان مشاهده کرد.شاید جریان سکولارستیزی در جامعه ما به مسابقه تبدیل شده و هر فرد و جریانی به استثنای تعداد قلیلی از افراد و جریانات سعی وافر دارند تا فهمیده و یا نفهمیده هرچه ناسزا و دشنام که در خزانه خود نهفته‌اند به آن نثار نمایند تا مبادا در هیات به هم پیوسته و خلل‌ناپذیر خودبسندگی (سولیپسیسم)‌های ملی تفرقه ایجاد شود.در چنین وضعیتی چنانچه بخواهیم اندیشه‌ها و افکار دکتر شریعتی را که به قول دکتر عبدالکریم سروش دین را فربه کرد، به چنین فضایی تزریق و تبلیغ کنیم می‌توان پرسید وضعیت جدید متشکل از آن وضعیت و این اندیشه‌ها چگونه فضایی خواهد بود؟ آیا نمی‌توان تصور کرد که تمام نقاط کور جغرافیای معرفتی گذشته و حال ما بازتولید شده و این آیا همان سیر قهقرایی پیش گفته نخواهد بود؟

چنین به نظر می‌آید که با ظرفیت‌های موجود جامعه ما چشم‌انداز آینده می‌تواند روشن و نویدبخش باشد منوط به آنکه روشنفکران و متفکران ما خود را از سیطره اسطوره اندیشی رها کرده و با بهره‌گیری از اندیشه‌ای متدیک و نظام‌مند که جای آن همواره در سپهر تفکر ما غایب بود و هست، اولاً شاهد ظهور تفکرات و متفکران دوران ساز باشیم و دوم آنکه نسل‌های امروز و آینده را از تقلید و تکرار گذشته مصون و محفوظ بدارند.برای راقم این سطور آنچه بیش از همه اهمیت دارد این است که این‌چنین تلقی نشود که قصد داشتم حاصل عمر گرانمایه متفکری چون دکتر شریعتی را ناچیز جلوه دهم. نویسنده به جایگاه و سهم دکتر شریعتی در مقطعی از تاریخ معاصر که همانا سال‌های تاریک قبل از وقوع انقلاب اسلامی باشد واقف و معترف است و اما آنچه که از دیدگاه راقم لازم و ضروری است این است که بدانیم امروز و در این موقعیت که ما ایستاده‌ایم چندان فرصت بازتولید خطاهای گذشته را نداریم. بحران در لایه‌های پنهان و آشکار حیات فکری، سیاسی و اجتماعی ما موج می‌زند و فرقی نمی‌کند اگر همگی ما از روشنفکر و اندیشمند و سیاسی و عامی و سایر افراد جامعه فریاد بزنیم که هیچ بحرانی نیست.در پایان این مقال امید واثق دارم که انسان ایرانی بتواند در سایه اندیشه و اندیشیدن راه تعالی را یافته و این امکان دست دهد تا جامعه‌ای بنا نهیم که در آن نیازهای انسان‌ها به آرزو بدل نشود و از سوی دیگر عالمان زبان بسته و منزوی و جاهلان میدان دار عرصه‌های فکری ملی باشند.


تاریخ انتشار : ۳۱ / تیر / ۱۳۸۵
انتشار در : روزنامه شرق
منبع : سایت اینترنتی آفتاب

ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاینedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − چهار =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.