منوی ناوبری برگه ها

جدید

سیدجمال، نمادِ یک راه

رضا علیجانی
رضا علیجانی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : سیدجمال، نمادِ یک راه
نویسنده : رضا علیجانی
موضوع : سیدجمال و نگاهی که شریعتی به او داشت



شریعتی آرزو داشت بزرگداشت سیدجمال‌الدین به صورت جلساتی تحلیلی برگزار شود؛آرزویی که تاکنون برآورده نشده است. برای او شناخت سیدجمال یا اقبال لاهوری، شناختن خود ما، زمان حال و آینده ما است. ما با تحلیل آن‌ها سرگذشتمان را مرور می‌کنیم تا سرنوشت‌مان را رقم بزنیم. برای شریعتی سید نماد راهی است که آن را راه پیامبران و مصلحان و روشنفکران می‌نامد و با راه فیلسوفان و دانشمندان مقایسه می‌کند. این نحله سعی دارند به مردم راه را نشان دهند و فهمیدن بیاموزند. در نگاه آنان «مردم» متن اصلی جامعه و تغییر و تحولات آن هستند. بدون دگرگونی اساسی در متن مردم و درون انسان‌ها (به قول سیدجمال تنویر عقول و تطهیر نفوس) هر تغییری بی‌حاصل و برگشت‌پذیر است. هر کس مردم را دور بزند، و از متن پررمز و راز آنان بگذرد، ناکام می‌ماند و انرژی و توانش به هدر می‌رود و جامعه از را صلاحیت‌ها و تلاش‌ها و فداکاری‌های بی‌بهره می‌گذارد. توجه به مردم و عبور از این راه و این بستر اصلی، مستلزم توجه به فرهنگ و مذهب مردم است، به ویژه در خاورمیانه که مذهب ریشه‌های پرنفوذ و ستبر تاریخی دارد. رویکرد و گرایش‌های گوناگون نوگرایی در ایران معاصر با توجه به نوع برخوردشان با این مقوله اساسی (فرهنگ، سنت و مذهب) رده‌بندی شده و دستاوردها و نتایج هریک قابل ارزیابی می‌گردد. برای شریعتی این مساله یعنی توجه به سنت و فرهنگ در جریان مقابله سنت و مدرنیسم مهمترین نقطه عزیمت مبارزه و کاراترین محک ارزیابی و قضاوت درباره دستاوردهای مثبت و منفی یا ماندگار و سطحی نوگرایان گوناگون در ایران معاصر است.

این واقعیتی است که سیدجمال بیشتر از آنکه درگیر با استبداد جوامع مسلمان باشد، دغدغه رویارویی با استعمار را داشت و این از دلایلی چند ناشی می‌شود، یکی آنکه دول استعماری قدرت مسلط جهانی بودند و بسیاری از دول به ظاهر مستقل نیز وابسته یا پیوسته به این قدرت مسلط محسوب می‌شدند و استعمار نقش اصلی و اساسی در شکل‌دهی به مناسبات سیاسی- اقتصادی جوامع تحت سلطه را داشت. و براین اساس استبداد داخلی در واقع سایه استعمار خارجی تلقی می‌شد. دیگر آنکه سیدجمال رویای وحدت جهان اسلام علیه استعمار را در سر می‌پروراند و در این جهت بهره‌گیری از قدرت و توان دولت‌های موجود مسلمان در این بسیج را نیز در نظر می‌گرفت. (در این مورد برخی معتقدند سید به دنبال فدراسیون دولت‌های اسلامی بود و برخی تشکیل یا توسعه خلافت اسلامی را هدف او می‌دانند.) سید جمال در مورد هدف دوم خود (بسیج دول اسلامی علیه استعمار) با شکست مواجه شد. یکی از نقدهای شریعتی به حرکت سیدجمال نیز همین نکته است. در آثار شریعتی این وجه از حرکت سید یعنی حرکت او در جهت خلافت یا فدراسیون دول اسلامی در حاشیه قرار گرفته و در بازخوانی شریعتی این رویکرد جایگاه مهمی ندارد. شاید شریعتی این حرکت را بیشتر «تاکتیک» سیدجمال می‌دانست تا «استراتژی» اصیل وی. تاکتیکی برای مقابله با استعمار، نه هدفی اجتماعی که برای سید اصالت فکری یا سیاسی داشته باشد. در جایی نیز شریعتی این روند را راهی ناکام لقب می‌دهد. به هر حال در یک نگاه عمومی حرکت ضداستعماری سید در جوهره خود حرکتی ضداستبدادی نیز محسوب می‌گردد. براین مبنا در کلام شریعتی نکات کمتری در مورد حرکت سید است. اما در واقع سید با نقادی استعمار به نقد قدرت قاهره‌ای که در پی چپاول و بهره‌گیری از مردم و مصادره اراده آزاد آنان و مانع رشد و فلاح ایشان است نیز می‌پردازد.

به این بحث باید نکته‌ای را نیز افزود و آن حرکت عمیقا ضداستبدادی سیدجمال در ایران است. رژیم استبدادی پرسیطره و مغرور حاکم بر ایران، به همراه عواملی چند، دیوار ستبری در برابر فعالیت سیاسی و تجددخواهی دینی سید در ایران به وجود آورده و همین عامل موجب آن می‌شد که سید در ایران نسبت به تمامی کشورهایی که به آن‌ها مسافرت و در آن‌ها فعالیت کرده بود، برخورد و لحن شدیدتری علیه استبداد داشته باشد. در چند مورد نیز که شریعتی به حرکت ضداستبدادی سید اشاره می‌کند نگاهش معطوف به ایران است. هرچند در دیگر کشورها مانند افغانستان و مصر و ترکیه سیدجمال اصطکاک‌هایی نیز با دول استبدادی حاکم داشته و این خود در کنا حرکت پررنگ‌تر ضداستعماری‌اش، رنگی از مصاف ضداستبدادی باقی می‌گذارد.

سیدجمال در زادگاه خویش تاثیری با تاخیر داشته است. او در ایران نتوانست یک «روند» و یک اثر مداوم و متصل پدید آورد. این امر تا تاسیس دانشگاه در ایران و پیدایش نسلی از نوگرایان و روشنفکران مذهبی به تاخیر افتاد. این «خودویژه» بودن جامعه شاید به دلیل نفوذ و سیطره دیرپا و خاص قدرت و سنت در این دیار باشد. اما در هر حال سیدجمال تکان‌ها وشوک‌هایی را به فضای سیاسی و فرهنگی جامعه ما وارد آورده است. شریعتی نقش زیادی برای او در جنبش تنباکو و نهضت مشروطیت قائل است. سید با تحلیل‌ها و آموزه‌های ضداستعماری و ضداستبدادی‌اش هم برای ایجاد این جنبش‌ها انگیزه ایجاد کرده است و هم با روشنگری‌ها و ژرف‌نگری‌های نهفته در آن گفتارها و نوشتارها و نام‌پراکنی‌ها، سعی کرده به این حرکت‌ها عمق ببشخد. البته در این کار چندان موفق نبوده است و مثلا جنبش تنباکو تا حد لغو قرارداد رژی پیشتر نمی‌رود و قراردادهای اسارت‌بار بعدی با بی‌اعتنایی فعالان آن جنبش مواجه می‌شود. توجه ویژه به نجس بودن کفار و منافع تجار مانع رشد و نفوذ ژرف‌نگری‌های سید در عرصه جامعه می‌گردد. شریعتی ضمن اشارات گوناگونی که به نقش سید در رخدادهای سیاسی ایران دارد، در مجموع معتقد است که دیوارهای ستبر سنت و قدرت مانع از تاثیرگذاری او در حد کشورهای دیگر شده است و تاثیر او با تاخیر بود است. نکته مهم در این مورد حرکت ضداستبدادی‌تر سیدجمال در ایران نسبت به دیگر کشورهایی است که به آن‌ها سفر کرده است.

شریعتی سیدجمال را نمادِ یک راه و آغازگرِ آن می‌داند. بازخوانی شریعتی از سیدجمال یک بازخوانی انتقادی و تکاملی است. او اشکالات و اشتباهات سیدجمال را لازمه آغازگری او می‌داند. سیدجمال راه هموار شده‌ای را نمی‌پیمود زیرا الگوی روشن و مشخصی نداشت، بلکه خود آغازگر هموارسازی یک راه و الگویی برای آیندگان بود، براین اساس با همدلی و اغماض بیشتری می‌توان به این تجربه آغازین نگریست. این نخستین نکته و پیش درآمد نگاه انتقادی شریعتی به سید است. شریعتی ضمن تایید «راه سید جمال» دو انتقاد اساسی را به او وارد می‌داند. اول انتقاد به میزان بالای حرکت سیاسی در روند فعالیت‌های سید و عدم زیرسازی فکری برای مخاطبان جهت تکوین یک رنسانس فرهنگی و دوم انتقاد به شیوه کار در تعیین مخاطبان و بستر اصلی حرکت. شریعتی معتقد است که هم سیدجمال و هم عبده که بخش مهمی از صاحبان قدرت یا حاملان سنت را مخاطب خود گرفتند، در حرکت خویش ناموفق ماندند. زیرا از کسانی آغاز کردند که از لذت نداشتن و نخواستن بی‌بهره‌اند و براساس داشتن‌هایشان (چه قدرت و ثروت و چه نفوذ و اقتدار در سنت) حافظان وضع موجودند با حداقل سبکباری کافی برای تغییر اساسی و بنیادی را (که همانا تغییر در اساس فکر، عمل اجتماعی و ساختار اجرایی است) نخواهند داشت. این تجربه انتقادی نکته‌ای است که سیدجمال در یکی از آخرین نوشته‌هایش خود بدان دست یافته و برای آیندگان به میراث نهاده است. البته برخی معتقدند که انتقاد شریعتی و ارزیابی انتقادی سید از خود نادرست بوده و در آن فضا و بستر تاریخی جز آن فشارها، دیگران نمی‌توانسته‌اند مخاطب سید قرار گیرند. اما به نظر می‌رسد حداقل تجربه تاریخی جنبش‌های اجتماعی علویان در تاریخ پرفراز و نشیب سرزمین ما که سده‌های طولانی قبل از سید نیز زیسته‌اند، نمونه‌های موفقی از این رویکرد را به نمایش می‌گذارد.

نکته دیگر اینکه در بازخوانی شریعتی از سید گرایش به وحدت اسلامی و تشکیل خلافت اسلامی (در هر شکل آن) نمود برجسته‌ای ندارد. اما در یک جا او در یک جمله استفهامی استراتژی تشکیل خلافت اسلامی را تلاشی بی‌ثمر و راهی در بن‌بست می‌نامد. اما این نکته و دیگر نکات مشابه در برابر عظمت و سترگی و ژرفای نگرش و حرکت سیدجمال در بازخوانی نوگرایانه و حقیقت‌جویانه دین و در حرکت ضداستعماری و برخورد انتقادی مترقی‌جویانه با غرب کمرنگ می‌شود و سیدجمال برای شریعتی همچنان بر تارک یک راه می‌درخشد.

تمام کسانی که به زندگی سیدجمال پرداخته‌اند چه آنان که همدلانه به وی نگریسته‌اند و چه آنانی که منتقدانه یا حتی از موضع مخالف، و چه آن‌هایی که به وی شکاکانه اتهاماتی زده‌اند، بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن شخصیت بسیار جذاب و تاثیرگذار و حتی سحرکننده سیدجمال است. تحرک، طراوت، داغ و درد و دغدغه سیدجمال حکایت از آتشی درونی می‌کند که از نگاه معنوی او به هستی و زندگی و عشق بی‌پایان او به شرق و به مردمش و استقلال و اعتلا و سعات آنان نشات می‌گیرد. همه آن‌هایی که الهامی از این منبع گرفته‌آند و صاعقه‌ای از این رعد بر وجودشان نشسته است، به هنگام یاد کردن از او لحنی عاطفی و عاشقانه دارند. میرزارضای کرمانی که با الهام از سیدجمال به ترور ناصرالدین شاه دست زد در متن بازجویی‌اش که همراه با شلاق و شکنجه نیز بوده است در پاسخ بازجو که می‌پرسد : «به سید زیاد ارادت داری؟» یا هنگامی که بازجو می‌گوید تو در اینجایی و سید در آنجا به ریش تو می‌خندد! میرزا رضا بلافاصله جواب می‌دهد : «حتما ریش من عیبی دارد که سید به آن می‌خندد.»

و یا محمد عبده چون یار شیدایی از استاد چنین یاد می‌کند :

“… پیش از دیدن سیدجمال گویا چشمم کور، گوشم کر و زبانم گنگ بود. از تو به من حکمتی رسیده است که با آن دل‌ها را منقلب می‌کنم و عقول را در می‌یابم. روح حکمت تو مردگان را زنده کرد و عقل‌های ما را روشن ساخت. عکس روی تو را من قبله نمازم گذارده‌ام و آن را ناظر اعمال و کردار خود قرار داده‌ام و آن را در همه حالات برخودم چیره می‌بینم و جنبشی نمی‌کنم و سخنی نمی‌گویم و به هدفی نمی‌رسم و از مقصدی باز نمی‌گردم تا در عمل خود با احکام روح تو مطابق آید. تو از کسانی هستی که سر دین را با شمشیر دین نمی‌بری…”


تاریخ انتشار : ۸ / اسفند / ۱۳۸۸
منبع : ایران‌دخت / شماره ۹۷

ویرایش : شروین ۰ بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × دو =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.