شریعتی که بود و چه گفت
دباغ در جمعبندیی اندیشهی شریعتی میگوید : هنرمندی بود که در ابراز درد، و مفهومسازیی توانمند، احوال اگزیستانسیالیستیاش را پیش چشم دیگران قرار میداد، انسانی اصیل با تعریفی که اگزیستانسیالیسم از انسان اصیل دارد، که مانا و پایایش میکند.
سروش دباغ نامیست که شاید برخی با پیشینهی خانوادگیاش او را بشناسند. گذشتهای که شاید بتوان گفت با روشنفکریی دینی رقم خورده باشد. آنها که اهل اندیشهاند و مطالعه، به خوبی میدانند که دباغ خود اندیشمندی در جرگهی روشنفکران دینیی امروز ایران است. وی در کارنامهی تحصیلیی خود دو عنوان دکترا، یکی داروسازی از دانشگاه علوم پزشکی تهران، و دیگری فلسفهی اخلاق با گرایش تحلیلی از دانشگاه Warwick انگلستان را درج کرده است. از جمله کتابهای وی میتوان به آئین در آئینه(۱۳۸۷)، سکوت و معنا(۱۳۸۷) و عام و خاص در اخلاق(۱۳۸۸) اشاره کرد. وی همچنین عضویت هیات علمی مؤسسهی پژوهشیی حکمت و فلسفهی ایران را در سابقهی کاریی خود داراست. ایام شهادت دکتر علی شریعتی، باب گفتگویی با سروش دباغ شد تا آراء و زندگیی شریعتی را از نگاه وی بررسی کرد.
ج : اگر مراد جذابیت گفتار و گفتمان مرحوم شریعتی باشد، میتوان گفت که دکتر شریعتی کم و بیش با زبان سنت آشنا بود، هرچند این شناخت به نحو خیلی عمیقی نبود. قدری تفسیر، قدری کلام، و قدری فلسفه میدانست، پدری عالم داشت و محیط پرورش دینی باعث نضج و بالیدن دینیی وی شد. علاوه بر این، با نحوهی زیست دینی نیز آشنا بود. همهی اینها باعث میشد در عمل، آنگاه که زبان به سخن میگشود و مطلبی مینوشت، مطالباش از سنت دینیی زمانهی خودش متاثر باشد. وی درعینحال با ادبیات مدرن نیز آشنایی داشت، و قلماش، نثرش، و بیاناش، ملهم از آموزهها و ایدههای مدرنیستی نیز بود.
دکتر شریعتی از سویی سیری در افکار کافکا داشته و از سوی دیگر شازده احتجاب گلشیری را مطالعه کرده بود و آشنایی با سارتر داشت، البته راجع به عمق غور دکتر در این افکار قضاوتی نمیکنم. اما راجع به اینکه چرا زبان وی جذاب بود، باید در نظر داشت که مرحوم شریعتی، معرفت، شناخت، و جهانبینیی خود را در قالب زبانیی جذاب ریخته بود. زبان جذابی که شاید کسانی دیگر داشته باشند و لزوماً حاکی از معرفت ایشان نباشد. شریعتی بنابه پرورش دینیاش و با در نظر داشتن سابقهی فرزندیاش در مواجهه با پدر خود که یک عالم دینی بود، و آشناییی نسبیی دکتر شریعتی با دنیای مدرن و… همهی اینها به علاوهی قدرت بیان و سحر قلم وی، از شریعتی شخصیتی استثنایی ساخته بود که در کمتر کسی همهی این المانها گرد میآید.
دکتر شریعتی توانمندیهای خارقالعادهای در سخن گفتن داشت. به معنای دقیق کلمه، سخنور و خطیب بود. مطابق با آنچه ارسطو راجع به فنون سخنوری میگفت و فنون مختلفی را در سخن گفتن از یکدیگر بازشناخته بود. یکی فن خطابه، دیگری فن جدل، و درنهایت فن برهان. دکتر علی شریعتی بیش از آنکه سخن جدلی و برهانی به کار برد، از فن خطابه به خوبی استفاده میکرد. لحن صدای دلانگیز شریعتی در سخنرانیها و ذخیرهی واژگانیی غنیی وی، مخاطب را مجذوب و مسحور سخنان خود میکرد. برای یک خطیب و روشنفکری که وارد تعامل و گفتوگو با طبقهی متوسط میشود، برای اینکه عموم مردم نیز بتوانند از سخنان وی بهره ببرند، واجد فن خطابه بودن، بسیار حائز اهمیت است.
البته دردمندیی شریعتی را نباید فراموش کرد. در این دردمندی هم تکلفی نمیورزید و تصنعی در کار او نبود. وی تصور واقعیی خود از مشکلات و آفتهای فرهنگی و اجتماعیی آن روز مسلمانان و ایرانیان را بیکم و کاست بیان میکرد، و تحت تاثیر گفتمان ناقد مدرنیته، تصورش این بود که ابتلاء به ماشینیسم در فرهنگ ما، غربزدگی و استعمار، استحمار و استبدادی که توسط مغربزمینییان دامان ما را آلوده است، مانع از پیشرفت و رسیدن به سرمنزل مقصود ما شده است.
طرفه اینکه هنر بیان درد را نیز داشت، و با چاشنیی خلوص این بیان را آراسته بود. گفتهاند و همه ما شنیدهایم که: سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. مصداق بارز این سخن در روزگار دکتر شریعتی، هم او بود.
دکتر شریعتی از آنرو که در شکاف بین سنت و مدرنیته گام برمیداشت، و از روشنفکران موثر و مشهور دینیی قبل از انقلاب بود، مسائلی که مطرح میکرد، بومی و اینجایی و اکنونی بود. اینهم یکی از مولفههای جذابیت بیان دکتر شریعتی است. البته بومی بودن اندیشههای دکتر شریعتی از سوی دیگر انتقاد منتقدین ایشان را بهدنبال داشت.
من، اخیرا نقدی بر یکی از روشنفکران معاصر که معتقد است همه کارهایی که در حوزهی اندیشه در دورهی معاصر شده، نوعی ترجمه است، و تفکر ما نهایتاً تاویل به ترجمه میشود، نوشتهام، و در آنجا آوردهام یکی از کارهایی که روشنفکران دینی، چون شریعتی، انجام دادهاند، مفهومسازی است، امری که توفیق کسی چون شریعتی را به همراه دارد. وی با در نظر داشتن تناسب بین جامعهای که در آن میزید، دریافت مسائل از جهان پیرامون خود را در پی بنای مفاهیم جدید مبتنی بر مسائل دریافتی از پیرامون، و تبیین و تقریر آن، در پیی تبیین راهکاری میدانست که میتواند موثر واقع شود.
در بحث مفهومسازی، دکتر شریعتی مفاهیمی همچون: خودسازیی انقلابی، تشیع علوی، تشیع صفوی، و بازگشت به خویشتن را ساخت. یکی از معیارهای توفیق یک روشنفکر و اندیشمند، میزان تواناییی او در مفهومسازی است. مفهومسازیای که ناظر به صورتبندیی مسائلی باشد که ما با آنها دست به گریبانایم، و احتمالاً اتخاذ راهکارها و توضیح اینکه چه آثار و نتایجی بر کردار ما مترتب است.
بهنظر من سر توفیق دکتر شریعتی، مجموعهای از عواملی است که به آنها اشاره شد. وی هنرمند در تشخیص درد و بیان درد بود. خلوص در بیاناش موج میزد و ازسوی دیگر به غایت، فن خطابه را خوب میدانست، و مفهومساز چیرهدستی بود.
ج : در میان فیلسوفان مغرب زمین، که ادوار فکری مختلفی داشتهاند، برای مثال از ویتگنشتاین متقدم و ویتگنشتاین متاخر، یا هایدگر متقدم و هایدگر متاخر میتوان نام برد. اما درخصوص دکتر شریعتی، عموم کارهایی که شریعتی انجام داده، حول و حوش ۴۰ سالگی است. به معنایی حتی جوانی وی هم به پایان نرسید. اگر عمر بیشتری میکرد، بدون تردید مطالب پختهتری ارائه میداد، و چه بسا در برخی از ایدههای خود تجدیدنظر هم میکرد.
به عقیدهی من در مواردی شاهد دخل و تصرفی در ساحت اندیشهی شریعتی از سوی وی هستیم، اما بهطور کلی مجالی برای تحول فکری نیافت. وقت تنگ، زندان، که بخشی از زندگی او در آنجا سپری شد، به قول خودش هزار شب تنهایی، که در کتاب با مخاطبهای آشنا به آن اشاره دارد، همهی اینها مجال تطور فکری را از وی ستاند. خود وی، زندگی خود را به پنجسالههای مختلف تقسیم کرده بود، که در هر یک از آنها به کاری مشغول بوده است.
شریعتی بر این باور بود که محقق نیست و بار شکنجهی ابوذر و تمامیی ستمدیدگان عالم بر دوش وی نهاده شده است. تیپ رمانتیکی بود دردمند، که بیشتر تفکراتاش معطوف به حرکت بود، و حرکتآفرینی را مسبب ساماندهیی امور میدانست. این بدان معنا نیست که دغدغهی حقیقت نداشت، بلکه آنچه به تفکراتاش محوریت میبخشید، ایجاد حرکت بود و انقلاب. درعینحال شریعتی اذعان میکرد که انقلابِ پیش از خودآگاهی، فاجعه است. درعینحال هنگامی که افکار وی را به نحو اغلبی و اکثری صورتبندی میکنیم، در ذیل گفتمان انقلابیی به نام دین و با استفاده از مخزن تصورات و تصدیقات دین، دستهبندی میشود. نتیجهای که در اینجا حاصل میشود، این است که، نمیتوان به وضوح از دوران فکریی مختلفی در طول زندگیی دکتر شریعتی نام برد.
ج : بله. اواخر عمر وی، کتابهایی همچون عرفان، برابری، آزادی و برخی دیگر از ایدهها را در همان زمان انتشار میدهد و شاید این حال گوشهنشینی، ناظر به حال پس از زندان وی باشد که هجرت دکتر شریعتی را در پی دارد و به فاصلهی یک ماه پس از هجرت از دنیا میرود.
ج : علی رهنما در کتاب شریعتی، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد، میکوشد تا نشان دهد که تحلیل شریعتی در زندان تغییر کرد. البته باید درنظر داشت که این رای، مخالفانی هم دارد، و دوستداران شریعتی این رای را برنتافتند. کسانی هم معتقدند که شریعتی در زندان به این نتیجه رسید که میتوان برای حفظ جنبش و پیروزیی نهاییی جنبش، به نقد مارکسیسم در زندان بپردازد.
ج : بحث ارتداد دکتر شریعتی کم بود، و بعد از انقلاب هم بسیار کمتر شد. احتمالاً عدهای گمان میکردند که سخنان دکتر شریعتی، ناقض ولایت، ناقض امامت، یا حتی در شطحیاتی که در گفتوگوهای تنهایی دارد، ناقض نبوت باشد. به نحو اغلبی، چنین به شریعتی نگریسته نشد و فراگیر نشد. اساساً نباید کسی را با اینگونه برچسبها از گردونهی معرفت حذف کرد، و هیچگاه نباید به این بحثها دامن زد تا جامعه از داد و ستد علمی محروم نشود.
ج : بله، به خاطر دارم در گفتوگوهای تنهایی، در جایی برخی از احوال خویشتن را بر آفتاب میافکند و تعابیری همچون شنیدن صدای زنگ و جرس را در خود احساس میکند. این تعبیر یادآور این بیت حافظ است که: کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست / آنقدر هست که بانگ جرسی میآید.
ج : شریعتی بیشتر به مثابهی یک ایدئولوگ سعی میکرد تا منابع فرهنگیی ما را تصفیه کند، و ابزارهایی درخور یک مبارزهی انقلابی به دست مخاطبین خود دهد. به این معنا، شریعتی قطعاً یک آکادمیسین و محقق نبود، و این البته بدین معنا نیست که آشناییی وی با آموزههای دینی را نفی کنم.
ج : با هر دوی این گفتمانها به نحو نهچندان عمیقی آشنا بود. نه غور عمیقی در سنت اسلامی داشت و نه غور عمیقی در سنت غربی انجام داد. حالت متوسطی را در اندیشهی شریعتی میتوان یافت. قدری کلام میدانست و قدری فلسفه، کمی بیشتر تاریخ اسلام میدانست و قدری مهارت در تفسیر داشت و عرفان. ازسوی دیگر، با جامعهشناسیی جدید، آشناییی متوسطی داشت. هیچکدام از این مطالب، مانع از متفکر شدن کسی نمیشود، چون همانگونه که گفتم، بارقهها و اخگرهای معرفتی ـ اگزیستانسیی عدیدهای داشت. اما فضل وی را به گواهیی آثارش باید متوسط ارزیابی کرد.
ج : هنرمند بود در ابراز درد، مفهومساز توانمندی بود. داشتن زندگیی کمابیش جذاب و اسرارآمیز، قلم سحاری که داشت، کاریزمایی بودن شخصیتاش، خلوصی که در وی دیده میشد، پیش چشم دیگران قرار دادن احوال اگزیستانسیالیستیاش که در گفتوگوهای تنهایی و کویر آمده، که کمتر روشنفکری به آنها پرداخته است، همه و همه، قدر و منزلت یک فرد را میافزاید. در گفتوگوهای تنهایی با انسانی مواجه هستیم که کمابیش شخصیت خود را در مقابل مخاطب عریان کرده و این امر به مخاطب احساس صمیمیت میدهد و فاصلهها را با او کم میکند. شریعتی یک انسان اصیل بود با همان تعریفی که اگزیستانسیالیسم از انسان اصیل دارد. پیشبینی میکنم مانا و پایا باشد.