روحانیت و برخورد با مرحوم شریعتی
روحانیون در قبال شریعتی دو دسته هستند:
عدهای که مخالف با اندیشههای شریعتی بوده و او را شخصی غربزده، تحصیلکرده در غرب و تحت تأثیر فرهنگ غربی میدانند و میپندارند که شریعتی نزد افرادی غربی تلمذ کرده و از آثار آنها شدیدا تاثیر پذیرفته است.
برخی از روحانیون نمیتوانند منظومه فکری مرحوم شریعتی را اسلامی تلقی کنند و بپذیرند. بعضی از بزرگان و روحانیون از جمله شیخ قاسم اسلامی علیه آثار مرحوم شریعتی شدیداً موضعگیری میکردند.
دسته دوم از روحانیون مخالف اندیشههای مرحوم شریعتی کسانی بودند که مرحوم شریعتی را دارای اشکالات فکری و عقیدتی میدیدند و در یک جمعبندی و نگاه کلی گفتند که او یکی از روشنفکران دینی است که منظومه فکری او در چارچوبهای دینداری و اندیشه دینی میگنجد.
مرحوم شریعتی فقیه و مجتهد نبوده اما در فقه و مسایل فقهی گاهی اظهارنظرهایی کرده که با فقه ما سازگار نیست، مثل اظهارنظر او در خصوص تعدّد زوجات که به گفته او توهین بزرگی به مقام زن است، در صورتیکه مسأله جواز تعدد زوجها یکی از اهداف فقهی ما محسوب میشود.
یکی دیگر از دلایل مخالفت روحانیون با شریعتی مورد انتقاد قراردادن همه روحانیون در آثار او است. مرحوم شریعتی در آثار خود تمامی روحانیون را با یک دید نگاه کرده است، به طور مثال او روحانیون را همیشه در خدمت زر، زیور و اهل تزویر میدید، اما نگاهش به برخی علمای درباری بوده که در دوره قاجار و پهلوی در خدمت حکومت بودند و بر اساس آن یک قضاوت کلی کرده است.
قضاوت مرحوم شریعتی درباره روحانیت قضاوت ناپخته است. قضاوت کلی مرحوم شریعتی در خصوص روحانیت نادرست است. وقتی میخواهیم مجموعهای به عنوان روحانیت را نقد کنیم، نخست باید ببینیم مغز متفکر و صنف جامعه چه کسانی بوده و سپس قشر و پوسته آن گروه را مشخص کنیم.
روحانیت قشری تأثیرگذار در جامعه است. معتقدم که مغز و هسته مرکزی روحانیت، علما، فقها، فلاسفه و متکلمینی هستند که عالم، درس خوانده، استاد دیده، تحقیق نوشته و پژوهشگرانی هستند که باید آثار، کلمات، تهذیب و درسشان همانند یک دانشمند بزرگ مورد ارزیابی قرار گیرد.
هسته مرکزی روحانیت را دانشمندان علوم دینی است. روحانیت دارای یک قشر و پوستههایی هستند که هر چه این پوستهها به سطح توده و عوام مردم نزدیکتر میشوند یا با آنها حشر و نشر دارند، سطح سوادشان کمتر است.
برخی از این روحانیون دارای استعداد کمتر بوده و درس زیادی نخواندهاند یا به نوعی علاقهمند بودند که در بین مردم حضور داشته و خدمتگزار آنها باشند و در مساجد برای آنها نماز بگذارند و امور معاملات مردم را همانند ازدواج و طلاق را حل و فصل کنند.
اگر بخواهیم روحانیت را نقد کنیم نباید به سراغ پوسته و قشر کمسواد برویم، بلکه باید مغز و هسته مرکزی را مورد قضاوت قرار دهیم، اضافه کرد: اگر چه پوسته در واقع از ثمرات هسته مرکزی است اما این ثمره تمام ثمرات نیست.
در خصوص نگاههای چند جانبه و دفاعیه مرحوم شریعتی از روحانیت نیز معتقدم که قضاوتها و اظهارنظرهای مرحوم شریعتی به جای منطقی و واقعبینانه، بیشتر احساسی بوده است.
شریعتی فردی تأثیرگذار در ایجاد موج هیجانات مذهبی بود واین احساسات مذهبی در جای خود بسیار ارزشمند است. مرحوم شریعتی بیشتر در بین جوانان دانشگاهی و دانشجویان حضور پیدا میکردو قشر جوان، تبلور احساسات هستند به نوعی آنها در ابراز هیجانات حرف اول را میزنند. شریعتی مقالات حماسی خود را برای دانشجوبان میخواند و هیجانات و احساسات دینی مذهبی آنها را تحت تاثیر قرار میداد. شریعتی وقتی میدید که یک چهرهای از روحانیت همانند سیدجمالالدین اسدآبادی در قبال استعمار میایستد بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و شروع به دفاع از روحانیت میکرد و اگر چهرهای همانند مرحوم مجلسی را میدید که کتابش را دربار شاه زمان چاپ کرده و در نخستین صفحه آن نوشته شده که این کتاب به دستور شاه شاهان سلطان سلاطین چاپ شده است باز احساسات مذهبی او گل میکرد و این علما را علمای دربار و در خدمت زر و زیور میخواند.
مرحوم شریعتی یک جمعبندی نهایی و کلی درباره روحانیت ندارد. دیدگاههای مختلف شریعتی درباره روحانیت به دلیل احساسات و اظهارنظرهای متناقض او به اقتضای روحیاتش بوده است.
در زمان شریعتی، علما فقط در مساجد، محراب، منزل و محل درسشان حضور داشتند. در آن زمان فضای اختناق به حدی شدید بود که بیشتر علما به خودشان اجازه نمیدادند یا به نوعی زمینه را مساعد نمیدیدند که وارد مسائل سیاسی و حکومتی شوند مگر امام راحل و برخی از مبارزینی که از روحانیون شکنجه شده آن زمان بودند.
به نقل از گفتههای آیتالله استادی آن زمان در جلوی مدرسه فیضیه یک دکه روزنامهفروشی قرار داشت که وقتی از جلوی آن رد میشدیم، جرأت نداشتیم سرمان را برگردانیم که به دکه نگاه کنیم، چون اگر به آن نگاه میکردیم در مدرسه فیضیه میگفتند که این طلبه به دکه روزنامه نگاه کرده و سیاسی شده است و به نوعی دولت و حکومت ما را مورد اذیت و شکنجه قرار میدادند. از این رو قضاوت شریعتی در آن زمان که روحانیت، حوزهها و علما اکثرأ از سیاست و مسائل سیاسی و اجتماعی فاصله گرفته بودند، درست است اما علتیابی او درباره این موضوع باید نقادی شود. مرحوم شریعتی به این موضوع توجه نکرده یا به نوعی غفلت کرده است. بنابراین قضاوت شریعتی درباره عدم حضور روحانیت در انقلاب نیز را اشتباه است.
در آن زمان، نحوه برخورد با مرحوم شریعتی مختلف بود. برخی همچون شهید بهشتی معتقد بود که او یک روشنفکر مذهبی و دینی است و میتواند به خوبی در خدمت اسلام باشد. از اعتقادات شهید بهشتی (ره) این بود که اگر بتوانیم مرحوم شریعتی را هدایت کنیم و افکارش را درست کنیم و قضاوتهای افراطی، احساسی و هیجانیاش را تعدیل کنیم، او میتواند نیروی خوبی در خدمت انقلاب، حوزه، روحانیت، اسلام و نهضت اسلامی باشد. شهید بهشتی معتقد بود که میتوان با شریعتی کنار آمد، اما شخصیتهایی همانند آیتالله مصباح این عقیده را قبول نداشتند، شهید مطهری در حسینیه ارشاد با مرحوم شریعتی همکاری میکرد اما او انتقادات جدی نسبت به شریعتی داشت و کتاب آن نیز به چاپ رسیده است.
برخی از بزرگان در برخورد با شریعتی دارای سلیقههای متفاوت بودند.نحوه برخورد برخی از بزرگان از جمله نظرات حضرات آیات شهید بهشتی، مرحوم مشکینی و مهدوی کنی و مقام معظم رهبری در خصوص شریعتی هر کدام در جای خودش مؤثر بوده است. اما وقتی دیدگاههای مقام معظم رهبری را درباره شریعتی با سایر بزرگان مورد مقایسه قرار میدهیم، میبینیم که ایشان در این خصوص متعادل برخورد کردند و با هر 2 نگاه افراطی و تفریطی مرحوم شریعتی مقابله کردند.
مقام معظم رهبری اشکالات خوبی از مرحوم شریعتی میگرفتند و در عین حال ایشان ارزش کار او را هم تقدیر میکردند که در زمان خودش نیرویی بوده که جوانان را به صحنه میآورده و عرق مذهبی و عشق دینی را در آنها تشدید میکرده و از هیجانات و احساسات نسل جوان در راه نهضت استفاده میکرده است.