منوی ناوبری برگه ها

جدید

دفاع از شریعتی، و فرار از مسجدِ ارک

درباره شریعتی
سعید فائقی / کارشناس ورزشی

.

نام مقاله : دفاع از شریعتی، و فرار از مسجدِ ارک
نویسنده : سعید فائقی
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی



زمانه بازی‌های عجیبی دارد. اصلاً در مخیله‌ام نمی‌گنجید که روزی من هم قلم به دست گیرم و در خصوص استاد شریعتی، مردی دردمند، دلیر و هنرمند که وجودش حرکت‌آفرین بود، سخنان‌اش عمیق، بدیع، جسورانه و تاثیرگذار و سیمایش پرجاذبه، پایه‌گذار گفتمان انقلابی و شورانگیز، محبوب‌ترین روشنفکر زمان خود بنویسم. اولین بار ۳۰ مرداد ۴۹ در حسینیه ارشاد پای درس‌اش نشستم. عنوان بحث، روشنفکر و مسئولیت‌های او در جامعه بود. راستش را بخواهید خیلی نمی‌فهمیدم. توسط برادر مرحومم به آنجا راه پیدا کرده بودم. تنها بازگشت به اعتماد به نفس و هویت در ضمیرم نقش بسته بود و کلمه‌ای تحت عنوان انقلاب.

در حضورهای بعدی کم‌کم به راه افتادم که او تئوریسین انقلاب است. در حاشیه جلسات، گفتمان‌های جالبی در می‌گرفت. یکی می‌گفت: او اگر از ابوذر حرف می‌زند، چریک مسلمان را به تصویر می‌کشد. دیگری می‌گفت: ایشان ایدئولوژی اسلامی را تدوین می‌کند. آن دیگری نظر می‌داد: او به دنبال تربیت مجاهد روشنفکر است. عزیز دیگری برداشت کرده بود که اسلام همه شرایط نظری را که برای یک مکتب پیشرو لازم است، دارد. دوستی اذعان می‌کرد که فقر تئوریک مبارزان مسلمان موجب شده شریعتی گفتمان انقلاب را پیشه کند. حتی یادم هست یکی از مارکسیست‌ها که در حسینیه ارشاد حضور پیدا می‌کرد، اعتقاد داشت: شریعتی، بیژن جزنی انقلاب اسلامی و مجاهدین است.

در کل همه اذعان داشتند که او مبلغ انقلاب است و طبیعی بود که مخالفان زیادی هم داشته باشد. حاکمیت استبدادی او را به شدت سانسور می‌کرد و به زنجیر می‌کشید. در بعضی منابر لعن و نفرین می‌شد. خاطرم هست در زمستان سال ۵۱ که در دبیرستان مروی تحصیل می‌کردم، برای نماز ظهر و عصر به مسجد ارک می‌آمدم. ماه رمضان آن سال آیت‌الله… منبر می‌رفتند و به هر مناسبت‌ی گریزی به حسینیه ارشاد می‌زدند و شریعتی را نفرین می‌کردند. روزی طاقت‌ام طاق شد و لب به اعتراض گشودم. به پا منبری‌ها خطاب کرد که بفرمایید، این هم یکی از آن بی‌دین‌هایی است که شریعتی تربیت می‌کند. چشم‌تان روز بد نبیند. عده‌ای چنان به سویم حمله‌ور شدند که نتوانستم حتی کفش هایم را پیدا کنم و پابرهنه پا به فرار گذاشتم. از فردای آن روز دیگر مرا به مسجد ارک راه ندادند.

در سال ۵۶، در آن ده شب که نویسندگان و شعرا به همت کانون نویسندگان در انستیتو گوته شب شعر و سخن برپا کرده بودند، هیچ یادی از شریعتی نشد. فقط در حاشیه سخنرانی آقای باقر مومنی وقتی از ایشان در مورد استاد سوال شد، جواب داد که از شریعتی هیچ نخوانده است و به زعم حقیر، آن شب‌ها آزاداندیشی زیر سوال رفت، گرچه از اختناق و سانسور سخن می رفت. شنیده‌ام استاد وقتی در پاریس بودند جنگ چریکی از انقلابی مشهور چه گوارا را ترجمه کرده‌اند، اما ابوذرش را خوانده ام. چریک تمام عیار انقلابی صدر اسلام که اعتقاد دارم دغدغه شریعتی بود که اسلام و انقلاب با هم، همزیستی دارند.این حرف امروز نیست، گفتمان زمانی است که روشنفکران انقلابی جهان سوم، تئوری مارکسیستی را تنها راه انقلاب می‌دانستند.

در ایران آن روز، رشد طبقه‌ی حقوق‌بگیر تقاضا را برای تحصیل در دانشگاه بالا برده بود و در نتیجه مراکز آموزش عالی به پایگاه روشنفکری تبدیل شده بود. گفتمان مخالف و متقابل با دولت و استبداد در دانشگاه‌ها رواج داشت. فقیهان به دنبال تئوری بودند که بتوانند جوانان را در مقابل سکولاریسم دولتی حفظ کنند. ایدئولوژی‌ای که بتواند بر ایدئولوژی مارکسیستی چیره شود وجود نداشت و استاد شریعتی برای مبارزه مستقیم با استبداد و نیز مکتب‌های موجود جهان، اسلام انقلابی را تئوریزه کرده و به ایدئولوژی تبدیل کرد.

تصور بفرمایید، در عصری که استبداد در تمام ابعاد زندگی مردم دخالت می‌کرد و در عصری که مکتب پیشرو فقط مارکسیسم بود و ما بچه مسلمان‌ها در فقر تئوری به سر می‌بردیم، شریعتی چه غوغایی به پا کرد. او ایدئولوگ انقلاب شد و این‌گونه سخن سر داد:

“… ای آزادی! چه زندان‌ها برایت کشیده‌ام و چه زندان‌ها خواهم کشید، چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد، اما خود را به استبداد نخواهم فروخت…”
مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۲۷

او بر پایه‌ی “برابری، آزادی و عشق عرفانی” ایدئولوژی‌ای جانشین برای مقابله با ایدئولوژی دولتی شاه و مارکسیسم تدوین کرد و شد محبوب دل همه آن‌هایی که “جامعه ایمانی” را طلب می‌کردند. اما اگر بپذیریم که مطابق تئوری استاد شریعتی اسلام و انقلاب می‌توانند در کنار هم باشند. گرچه او در همه تاریخ زنده است، اما اگر زنده بود و اگر سی مرداد ۸۷ در حسینیه ارشاد داد سخن می‌داد و اگر گفتمان او گفتمان روشنفکر و مسئولیت‌های او در جامعه بود، مسلماً از اسلام و دموکراسی حرف می‌زد. مسلماً از آزادی در مفهوم نوین امروز حرف می‌زد. مطمئناً از اسلام و حقوق بشر سخن می‌گفت.

وقتی او حد آزادی را در اسلام تا اطاعت نکردن از خدا بالا می‌برد، وقتی پیشرفت جامعه را در مساوات می‌دید، و وقتی اسلام را حائز همه شرایط نظری برای یک مکتب پیشرو معرفی می‌کرد، امروز یقیناً می‌گفت اسلام و دموکراسی سازگارند و چنان که در مجموعه آثار ۲۷ چنین گفته است:

“… امپریالیسم استعماری با تکیه بر “بازار جهانی”، اکسیدانتالیسم با تکیه بر “فرهنگ جهانی”، و مارکسیسم براساس تکیه بر “طبقه‌ی جهانی”، رسالت میسیون‌های مذهبی کلیسا را در استقرار یک “حکومت جهانی بر محور قدرت پاپ”، در اشکال دیگر و از راه‌های گوناگون و حتی متضاد تکمیل کردند و با قدرت و سرعت تازه‌ای وسعت بخشیدند…”
مجموعه آثار ۲۷ / بازگشت به هویت ایرانی ـ اسلامی / ص ۸۵

آیا دغدغه امروز دنیا جهانی‌شدن نیست؟ و آیا بازار جهانی در سرلوحه اهداف امپریالیسم قرار ندارد؟ اگر استاد در آن سال‌ها یک چنین پیش‌بینی دارد، یقین اگر امروز بود، ندای آزادی سر می‌داد که خود می‌گفت: آزادی ما را به حقیقت می‌رساند و اما، ای روشنفکران… امروز مسوولیت‌تان سخت‌تر است که به قول استاد: آنان که رفتند کاری حسینی کردند، و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، یعنی رساندن پیام آزادی، عشق پرنشاط، و شوق زندگی.


تاریخ انتشار : ۲۳ / خرداد / ۱۳۸۷
منبع : روزنامه اعتماد

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − پنج =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.