همایش : شریعتیی عاشق و شریعتِ عاشقی
گزارش کامل سخنرانی استاد ملکیان و سوسن شریعتی در دفترِ بنیادِ فرهنگیی دکتر شریعتی در هشتادمین زادروز دکترعلی شریعتی
مدتی است بنیاد فرهنگی شریعتی تلاش میکند تا با محوریت اندیشه های شریعتی و به بهانهی او در غالب یک سلسه نشست ها موضوعاتی را به بحث بگذارد که به نوعی مربوط به همگان است و مسئله عمومی تلقی می شود. تا به حال نشستهایی پیرامون «شریعتی و گفتمان عدالت»، «عرفان، برابری، آزادی همچون پروؤه»، « شریعتی و کنش اجتماعی» «شریعتی در دانشگاه» با حضور اساتید و صاحب نظران علوم انسانی برگزار شده و در مطبوعات و سایت بنیاد انعکاس یافته. این بار نوبت عاشقی است و«کویریات» شریعتی سوژه قرار گرفته است.
بارها گفته شده و میدانید که شریعتی در مورد آثارش تقسیمبندی سه گانه ای دارد تحت عنوان: «کویریات، اجتماعیات و اسلامیات.» با این تذکر که «کویریات را برای خودم می نویسم، اجتماعیات را برای مردم و اسلامیات را هم برای خود و هم برای مردم». طی این سی و چند سال، از میان این سه حوزه، اسلامیات و اجتماعیات شریعتی به کرات سوژه بحث و نظر و مجادله قرار گرفته و متولیان بسیاری پیدا کرده – متولیانی که گاه حتا در برابر هم ایستادند- ولی آنچه در فرهنگ شریعتی «کویریات» تام گرفته بی متولی باقی مانده و در سایه. تاریخچهی این دست آثار برمیگردد به به اولین نوشتههای شریعتی بعد از بازگشت از فرانسه در سال ۱۳۴۳. کتاب کویر در ۱۳۴۷ـ۱۳۴۸ نوشته میشود و اولین اثر منتشر شده شریعتی است. با این حال تقریباً توسط آن نسل نادیده گرفته میشود و حتاٌ نوعی بریدگی تلقی میشود، پشت کردن به دیروز مبارزاتی و سیاسی خود. در دههی پنجاه و شصت هم زیاد خوانده نمیشود. از دههی هفتاد به بعد و توسط نسل بعد از انقلاب است که مراجعهی بیشتری به این کتاب شده و امروز جزو پرتیراژترین آثار شریعتی است. در حقیقت سوژهای است که از سایه درآمده. با این حال در اجماع امروز هم باز مهجور مانده به دلیل این که به یک سری نوشتههای احساساتی تقلیل پیدا کرده .در بهترین شکل در کلیتی به نام نوشتههای عارفانه طبقه بندی شده است و در غیر این صورت به یک سری اساماسهای عاشقانه تبدیل شده است. در هر دو صورت با توجه به ادعای خود شریعتی که شناخت خود را در گرو کویریات می دیده است به عنوان متن مرجع با آن برخورد نشده و بر اساس آن مفهومسازی نشده است. «کویریات» دستنوشتههایی است که در خلوت نوشته شده و به جز « کویر» که در سال ۴۷ به چاپ رسیده باقی نوشته ها پس از مرگش به چاپ رسیده است با عنوان گفتوگوهای تنهایی. برای شناختن شریعتی دیگر یا شریعتی موازی یا شریعتی پنهان، خواندن این متون الزامی است.
موضوع این است که آیا این سه ساحت (کویریات، اجتماعیات و اسلامیات) سه ساحت رقیب هستند و در جنگ با دیگری؟ یعنی این «من» و «دیگری»هایی که شریعتی از آنها صحبت میکند رقیب هم هستند؟ آیا میتوان آنها را در برابر هم علم کرد یا در ادامهی هم هستند؟ اگر سه ساحتی هستند متناقض و درگیر با هم، چطور شریعتی آنها را با هم زیسته و در کنار هم نشانده و به این ترتیب کلیتی ساخته که «شریعتی» است؟ این بحثی که امروزه ما درگیرش هستیم.
استاد ملکیان دیروز در مصاحبهای که در شرق چاپ شده بود گفته بودند:« شریعتی، فردگرایی است که فیلم جمعگرایی بازی میکند.» این نکتهای است که شریعتی نیز در بسیاری از نوشته هایش به آن اشاره میکند. در آخرین نوشتههایش خطاب به احسان به این موقعیت اشاره می کند:« من از یک تناقض همیشگی رنج بردهام و آن این که «جایگاه اجتماعی»ام با «وضعیت انسانی«ام در تضاد بوده و همهی زندگیام بر اساس این تضاد شکل گرفته. وضعیت انسانی من به تعبیر اگزیستانسیالیستیاش چیز دیگری میطلبیده و موقعیت اجتماعیام چیز دیگری. همین تضاد، پارادوکس، دوگانه در همهی جنبههای دیگر زندگی شریعتی تعقیباش میکند تم اصلی کویر همین «من کدامم؟» است پرسشی که او را هرگز رها نکرد.
این که باید از فرد شروع کرد یا از جمع، آیا باید بر اساس ضرورتهای اجتماعی حرکت کرد یا ضرورتهای فردی نه تنها دیسکور زمانه بوده و همچنان هست، درگیری وجودی شریعتی هم هست. او به این تناقض آگاه است و ای بسا این ساحتبندی تفکر و زندگی برای این است که بی آنکه مجبور به تنتخاب باشد بتواند آنها را به موازات هم پیش ببرد. گاه توانسته و گاه نتوانسته. همیشه دنبال راهکارهایی بوده تا بتواند در این ساحتهای متکثر شریعتی در پی تکثیر خود است و در عین حال تلاش برای دور زدن خود. او هم ناظر زندگی خود است و هم داور زندگی خود. در هر موقعیتی جایش را تغییر میدهد و از بیرون به خودش نگاه میکند تا بتواند یقهی خودش را بگیرد و به این شکل بتواند نقبی بزند یا اتصالی برقرار کند بین کشمکشها و تناقضهای درونیاش و در عین حال با در میان گذاشتن آنها با دیگران و جامعه، دیگران را هم درگیر این ماجرا بکند.
بر این اساس، ای بسا بتوانیم این بار نیز، با تکیه برکویریات به حوزههای دیگر زندگی شریعتی نگاهی بیندازیم تا دری باز شود حتا برای فهم حوزهی اجتماعیاش و نقطهنظرات بهاصطلاح دینی. برای استخراج نوع دیگری دینداری ای بسا بتوان به کویریات مراجعه کرد. کویریاتی که یک «من متشخص» و انضمامی از نوع «من»ی که در ادبیات حضور پیدا می کند و متفاوت از من انتزاعی فلسفی و من اجتماعی در آنجا شکل گرفته است. همین موقعیت است که کویریات شریعتی را از جنس ادبیات می کند، جایی که یک «من» آزاد جولان می دهد و سانسور و خودسانسوری را دور می زند.
امروز اما به طور خاص، صحبت بر سر دو متن مشخص است:« در باغ آبسرواتوار» که قصهی کوتاهی است در کویر و دیگری« تفسیر سمفونی استقبال در اورلی» که داستانگونهای است که در سال ۱۳۶۷ در مجموعه گفتوگوهای تنهایی چاپ شده. این داستان، از آنجا که لابلای هزار صفحه گفتوگوهای تنهایی چاپ شده زیاد دیده نشده است و دو-سه سال است که بنیاد آن را به صورت جداگانه چاپ کرده. این که شریعتی فرم داستان را انتخاب می کند در ادامه همان دغدغه تجربه آزادی است که حتی در فرم هم کلیشه نشود .داستانگونه بودنش برای شریعتی چندان اهمیتی ندارد. شریعتی با خطابه و خطابه و سخنرانی و گاه ترجمه تعریف میشود و با این قصهنویسی شاید میخواهد در فرم هم نوعی آزادی را تجربه کند. اینجا نمیخواهیم دربارهی شریعتی قصهنویس صحبت کنیم – گرچه این هم میتواند سوژه باشد- ولی شاید بتوانیم از خلال این دو قصه که نگاهی است به تنش عاشقانه میان عاشق و معشوق نقبی بزنیم به حوزه های دیگر از جمله تنش در تجربه دینی و نسبت مومن و امر قدسی. یا برعکس مثلاً نتیجه بگیریم که تا کجا این «شریعتی» به یکدیگر بیربطاند. تم هر دوی این قصهها عشق است و دوست داشتن و نسبت من و دیگری، زن و مرد. صحبت را به استاد ملکیان می سپرم. نام سخنرانی ایشان، شریعتیِ عاشق و شریعت عاشقی است.
اگر اجازه بدهید من بحث را جمعبندی کنم. اگرچه فکر میکنم جمعبندی از این بحث ناممکن است. با این حال شاید بشود گفت بین شریعتی اجتماعیات، اسلامیات و کویریات حلقهی وصلی همچنان وجود دارد. بر اساس این دو داستان «استقبال در اورلی» و «در باغ ابسرواتوار» شریعتی در تجربه عاشقانه این ایده را مطرح می کند که«پس از دوست داشتن هیچ آبادیای نیست.»و یا اینکه« عشق ها راستی اند و معشوق ها دروغین» به تعبیر استاد ملکیان وصل، قتلگاه عشق است. همین ایده را شریعتی در اجتماعیات اش نیز دارد وقتی میگوید:« نهضت و نه نظام» و دست آخر همین ایده در تجربه دینی –در رابطه ی انسان و قدس- نیز پی گرفته می شود (در کتاب حج) میگوید: «قرب هست، نیل نیست. مقصود هست و مقصد نیست. الی الله هست و فیالله نیست.» بنابراین شاید بتوان این ادعا را کرد که در نگاه شریعتی علیرغم این ساحتهای منفک نسبتی هم بین این سه هست. شریعتی در هر سه تجلی اجتماعی، ایمانی و شخصیاش هیچوقت مستقر نیست. تجربه دینی، تجربه اجتماهی و تجربه عاشقانه همواره تجربه ای است پرتنش و نه محقق و مستقر. روحی که از استقرار سر باز می زند. در تعریف عشق و تفاوتش با دوست داشتن برای این که روشن کنیم تعریف شریعتی چیست از او نقل می کنم: «عشق چیست؟ عشق پی بردن است به همدیگر.» و ادامه می دهد: «باید دیگر شد تا به یکدیگر شدن رسید. یکدیگر شد تا به همدیگر شدن رسید و همدیگر شد تا معنای راستین و طعم راستین و رنگ و بو و گرمی و نور راستین عشق را که ودیعهی گرانبهای خداست در گنجینهی نهاد آدمی، دریافت». چنین پیداست که عشق در فرهنگ شریعتی یعنی «همدیگری»،« پی بردن است به یکدیگر.» شاید بتوان با تکیه به این تعریف خروجی اجتماعی نیز برایش قائل شد.