منوی ناوبری برگه ها

جدید

عبور از شریعتیسم، مسیرِ روشنفکران برای تحولِ فرهنگی

درباره شریعتی
پیروز غفرانی

.

نام مقاله : عبور از شریعتیسم، مسیرِ روشنفکران برای تحولِ فرهنگی
نویسنده : پیروز غفرانی
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ انتقادی



درگیری هایی که طی چند دهه اخیر بین فرهنگ‌های غربی و نظام سرمایه‌داری جهانی از یکسو و بقیه جهان خاصه فرهنگ‌های منطقه خاورمیانه از سویی دیگر چهره نشان داده و آنچه که در نهایت در قالب نظریه هایی چون برخورد تمدن‌ها مطرح گردیده، از سوی متفکرین مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و از سوی آنها آینده‌های متفاوتی برای این درگیری‌ها و جهان آینده پیش‌بینی شده است.

اما آنچه که مورد اتفاق نظر همه اندیشمندان است موضوع شتاب سیر تحول فرهنگی همه ملت‌ها در اثر سهولت امکان تبادل و تعامل فرهنگی است. تحولی که دلیل اصلی آن توسعه فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی وظهور جامعه شبکه‌ای جهانی توصیف گردیده است.

جامعه شناسان و اندیشمندان عرصه فرهنگ،مهم‌ترین تاثیر ماهواره‌های ارتباطی و رادیو تلویزیونی جهانی، بستر چند رسانه‌ای اینترنت، توسعه مراودات فیزیکی و گردشگری ملل و شبکه‌های اجتماعی رو به گسترش را، امکان فراهم ساختن بستر مناسب برای آشنایی ملت‌ها با فرهنگ‌های یکدیگر تلقی می‌کنند. بستری که می‌تواند با هدایت مناسب حتی منجر به همزیستی مسالمت‌آمیز ملل متخاصم گردد و یا بالعکس مجرایی جدید برای عرض اندام و بدگویی گروه‌های خود شیفته به فرهنگ سایر ملل.

تحولِ فرهنگی (Cultural Transformation)

ادبیات تحول فرهنگی مملو است از مقالات و نظریاتی که جریان تحول فرهنگی را در ذهن افراد و ملل توصیف کرده و برای مدیریت آن راهکار ارائه می‌نمایند. برخی از موسسات آموزشی و دانشگاه‌های کشورهای غربی نیز برای مخاطبین خود از کشورهای در حال توسعه، دوره‌های آموزشی یا کلاس‌های آشنا‌سازی با فرهنگ و محیط جدید را ارائه می‌کنند که طی آن تئوری‌های ناظر بر مراحل طی شده در ذهن یک مهاجر و یا کسی که وارد فرهنگی جدید شده را تصویر نموده و نحوه تعامل با محیط جدید را آموزش می‌دهند.

آنچه که در این دوره‌ها و ادبیات تحول فرهنگی آموزش داده می‌شود حاکی است که افراد مهاجر و یا کسانی که در معرض یک فرهنگ جدید قرار می‌گیرند (همچون دانشجویان و یا کسانی که به تازگی با شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای و فیلم‌های هالیودی و محیط چند رسانه‌ای آشنا می‌شوند) چهار دوره یا فاز فکری را در فرآیند تحول فرهنگی طی می‌کنند که عبارتند از:

فاز اول یا دوره ماه عسل که در آن فرد یا افراد بعد از ورود و یا آشنایی اولیه با محیط و فرهنگ جدید از دیده‌ها و شنیده‌های خود لذت برده و تفاوت‌های فرهنگی محیط جدید با فرهنگ قبلی آنها مبنای خشنودی و لذت بردن از یافته‌ها می‌گردد. مرحله یا فاز اول در ادبیات، مرحله شیفتگی یا مسحور شدن مهاجر نسبت به تفاوت‌ها توصیف شده است. جامعه‌ای با فرهنگی جدید، نرم‌ها، قوانین و آیین هایی نو، سبک و روش‌های زندگی متفاوت، خیابان‌ها و ساختمان هایی متمایز و… همه و همه مهاجر را مسحور خود می‌کند و او را با خود و تازگی‌ها همراه می‌سازد.

فاز یا مرحله دوم در ادبیات تحول فرهنگی فاز بازسازی یا ترمیم (Recovery) نامیده شده است. در این مرحله فرد مهاجر یا کسی که مراحل تحول فرهنگی را طی می‌کند با مراجعه به لایه‌های عمیق‌تر فرهنگ خودی و بهره‌گیری از آموخته‌های خود در زندگی و محیط قبلی از فاز شیفتگی خارج شده و ماه عسل پایان می‌پذیرد و یا ارزش‌های آن بتدریج در ذهن او رو به پایان می‌رود.

این فاز مرحله تمایز قائل شدن (Differentiation Phase) نامیده شده است. در این فاز مهاجر (و یا سالک مسیر تحول فرهنگی) آیین‌ها و قوانین و هنجار‌های جامعه مقصد را با هنجارها، نرم‌ها و روش‌های زندگی قبلی خود مقایسه کرده و تفاوت‌ها را برجسته می‌کند. در این حالت مهاجر نرم‌های جامعه و روش‌های زندگی قبلی خود را ملاک ارزیابی و مقایسه قرار می‌دهد و در بعضی موارد که فرهنگ جامعه جدید را با فرهنگ جامعه قبلی خود در تعارض می‌بیند فرهنگ جدید جامعه میزبان را محکوم می‌نماید چه این‌که فرهنگ مادری خود را بهتر و قابل قبول‌تر می‌پندارد و آن را ملاک ارزیابی قرار داده است.

در این فاز مهاجر آنچه را که خود دارد بهتر می‌بیند و به دنبال ایراد گرفتن از آنچه را که تازه می‌بیند می‌باشد. کسانی که با فرهنگ و نرم‌های جامعه قبلی‌شان آشناترند و شخصیت شکل یافته تری دارند زودتر به این مرحله می‌رسند و به دنبال اثبات برتری فرهنگ و هنجارهای جامعه خود نسبت به جامعه جدید می‌باشند.

براساس تحقیقات به عمل آمده در اتحادیه اروپا و مطالعاتی که از سوی دکتر استفان دال در خصوص فضای ذهنی مهاجرین به اروپا در دهه نود میلادی صورت گرفته، در این فاز فرد مهاجر ترک به دنبال اثبات برتری فرهنگ خود است، چینی به دنبال اثبات برتری فرهنگ خودی است و در کولونی‌های چینی با هم زبانان خود می‌لولد، هندی با هندی‌ها حشر و نشر دارد و قس علیهذا. حضور در این کولونی‌ها خود می‌تواند منشاء تحکیم و تقویت باور خود بهتر بینی باشد.

فاز یا مرحله سوم مرحله شناخت (Phase Cognition) نامیده شده است. فرد مهاجر (یا سالک طریق تحول فرهنگی) با چون و چرای فرهنگی و هنجارها و نرم‌های جامعه مقصد یا فضای جدید بیش‌تر آشنا شده و شناخت بالاتری نسبت به آن پیدا می‌کند. در این مرحله وی دیگر به دنبال ایراد گرفتن و مقایسه کردن فرهنگ‌ها نیست بلکه بالعکس شخص مهاجر در این فاز شروع به فهم بیش‌تر فرهنگ جامعه نوین کرده و علل هنجارهای رفتاری و شخصیتی جامعه میزبان را بهتر درک می‌کند. سرعت بالاتر در کسب این شناخت می‌تواند شخص مهاجر را سریع‌تر به فاز بعدی وارد نماید.

فاز بعدی یا مرحله چهارم، فاز دو فرهنگه شدن (Biـ Cultural) نامیده شده است. در این مرحله فرد مهاجر در می‌یابد که آنچه که در فرهنگ و نرم‌ها و هنجارهای جامعه پیشین خود تجربه کرده است لزوماً بهترین‌ها نیست و چه بسا مواردی وجود دارد که در جامعه جدید بهتر از جامعه قبلی اوست. در این فاز فرد مهاجر فرهنگ دوم را نیز به عنوان فرهنگ جدید پذیرفته است و اصل عقلانیت یا نسبی بودن ارزیابی‌ها را در قضاوت در مورد آیین‌ها و نرم‌های فراروی خود به کار می‌گیرد.

بدیهی است که عکس این اصول هم صادق است. یعنی یک اروپایی ممکن است مراحی شبیه این را در مهاجرت به کشورهای آسیایی، اسلامی و یا مثلاً سفر به هند یا چین تجربه کند. حضور در جوامع متعدد و آشنایی با فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف سرعت این یادگیری و شناخت و دو یا چند فرهنگه شدن را بیش‌تر می‌کند. براساس تحقیقات سازمان ملل، دیپلمات‌ها و افرادی که مدت‌های مدید در جوامع مختلف سپری می‌کنند سریع‌تر دو یا چند فرهنگه و به قولی پخته می‌شوند.

به قول سعدی علیه‌الرحمه :

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا برنکشد جامی

برخی اندیشمندان رفتار یک فرد در جریان تحول فرهنگی و فکری وی را روندی سینوسی و تناوبی توصیف کرده اند. یعنی فرد اول با فرهنگ خود در تضاد قرار می‌گیرد بعد با فرهنگ جامعه هدف در تضاد قرار می‌گیرد و بعد (اگر به جامعه اصلی خود برگردد) مجدداً با جامعه قبلی خود و نرم‌ها و هنجارهای آن در تضاد قرار می‌گیرد و قس علی هذا.

از این منظر و با نگاهی دینامیکی (پویا) به موضوع تحول فرهنگی می‌توان گفت که دنیا با توجه به توسعه فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی دوران گذار را طی می‌کند و تعادل فرهنگی بر جهان حاکم نیست. اندیشمندان حوزه دینامیک سیستم‌ها معتقدند دنیا بعد از این هرگز رنگ بازگشت تعادل فرهنگی (و حتی سیاسی) را بین کنش‌گران جهانی نخواهد دید. یعنی همواره بین نیروهای فرهنگی که به دنبالِ چارچوب دادن به فرهنگ خودی هستند از یکسو و جریانی که در اثر تعامل فرهنگ‌ها به وجود می‌آید درگیری وجود خواهد داشت. چالشی مشابه بین جریان‌های حفظ سنت‌ها و ارزش‌ها از یکسو و جریان‌های تجددگرا وجود دارد که آن هم در قالب تحول و مقاومت در مقابل تحول موجد جریانی سینوسی و رفت و بازگشتی در جوامع شده و خواهد شد.

از نظر اندیشمندان حوزه تحول فرهنگی، با عنایت به جریان‌های دینامیک فوق الذکر و تداوم آن در شرایط آینده جهان، مدیران آینده (و حتی رهبران سیاسی کشورها) باید خود را برای مدیریت بر فرآیندهای دینامیک آماده کنند و امیدی به رسیدن به ثبات روندها و ایجاد نقاط تعادل پردوام جدید نداشته باشند.

شایان ذکر است که در دینامیک فوق، سرعت سیر تحول فرهنگی در افراد و جوامع مختلف بر اساس سوابق و غلظت لایه‌های فرهنگی و مدل ذهنی حاکم متفاوت خواهد بود. برخی از افراد (و جوامع) با مقاومت بیشتری به تحول تن می‌دهند و برخی با آمادگی بیش‌تر. برخی از جوامع و افراد مرحله یک تا چهار تحول را در چند سال و برخی در چند دهه طی می‌کنند. بدیهی است که لایه‌های فرهنگی در فرهنگ‌ها و افراد مختلف بسته به قدرت فرهنگ و زبان و تاریخ و… آنها پیچیدگی و درهم تنیدگی بیشتری دارد و بر سرعت و امکان تطبیق و پذیرش دیگر فرهنگ‌ها تاثیرگذار است.

همچنین شرایط محیطی نیز از جمله مهمترین عوامل تاثیر‌گذار در سرعت سیر این تحول ذهنی تلقی می‌شود. شرایط جهانی به گونه‌ای است که فاصله نسل‌های فرهنگی به کم‌تر از پنج سال رسیده و لذا نمی‌توان انتظار داشت که حتی فرزندان یک خانواده هنجارهای یکسانی داشته باشند.

ما و مرحوم شریعتی

به نظر می‌رسد با نگاهی تحلیلی اگر شرایط محیطی و زمانی زندگی مرحوم دکتر علی شریعتی که حق بزرگی بر گردن همه متفکرین و روشنفکران معاصر کشور دارد را در قالب گذر از مراحل فوق الذکر به تصویر بکشیم و بین آن اوضاع محیطی و مراحل تحول فرهنگی افراد (و جامعه روشنفکران ایرانی) تناظر برقرار نماییم، نکاتی قابل استخراج خواهد بود. مرحوم شریعتی در شرایطی در فرانسه مشغول به تحصیل شد که جنبش‌های دمکراسی خواهی جهانی و خاصه در کشورهای آفریقایی به شدت رشد کرده بود و اندیشمندانی چون فرانتس فانون ذهن روشنفکران آن زمان را در مورد نبرد با استعمار شکل می‌دادند.

در آن دوران ظهور قشر روشنفکر استعمار ستیز در فرانسه و انقلاب الجزایر تاثیرات شگرفی را در جامعه دانشجویان و مهاجرین پدید آورده بود و بسیاری از اندیشمندان از جمله متفکرین الجزایری در خود فرانسه، پرچم مخالفت با استعمار فرانسه را در آفریقا بلند کرده بودند. گرچه نگارنده بنا بر نیت خوانی ندارد اما به نظر می‌رسد همه این عوامل باعث شد که ذهن حق جوی مرحوم شریعتی به سرعت وارد فاز تمایز شده و به دنبال اثبات حقانیت اصالت‌ها و فرهنگ خودی برود.

اینکه نوشته‌های عمیق او در چه مرحله‌ای از مدل ذهنی نوشته شده را دقیقاً نمی‌توان تحلیل کرد، اما کتب آن مرحوم که در جان جوانان ایرانی معاصر او آتشی مثال زدنی بر می‌افروخت، جریانی را در کشور ما و حتی ایرانیان خارج از کشور به راه انداخت که تا سال‌ها و بلکه دهه‌ها بعد نظام فکری آنها را شکل داد. از سوی دیگر رشد جنبش‌های روشنفکری کمونیستی در میان اقشار دانشگاهی و روشنفکران آن نسل، موجب تحریک جریان‌های ملی و بازگشت به آیین‌های خودی شده بود که به اندیشه‌ها و نوشته‌های مرحوم شریعتی برای نسل مقارنش، جذابیت خاصی می‌داد.

گرچه بازگشت به داشته‌های خود و مقابله با استعمار و استثمار سرلوحه این تفکرات بود و جهان‌بینی حاکم بر نگاه آن دوره اثبات بهتر بودن داشته‌های خودی را القاء می‌کرد، اما این جهان‌بینی در درون خود ضدیت و ستیز با دیگر فرهنگ‌ها خاصه فرهنگ غرب و نفی هرگونه تعامل را نیز دنبال می‌کرد. جهان‌بینی که مانع از تعامل آن نسل با دیگر فرهنگ‌ها، یعنی ورود نسل مذکور به فاز شناخت و تحقیق بیش‌تر در مورد دیگر فرهنگ‌ها می‌شد.

اگر بگوییم که انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن در کشورمان و منطقه‌ای بزرگتر، مدیون و مرهون تفکرات شریعتی است بیراه نگفته ایم. حداقل بخشی بزرگ از شکل‌گیری فضای ذهنی جوانان انقلابی و جهان‌بینی آنها متاثر از ادبیاتی است که در دروه شریعتی بنا گذاشته و یا تقویت شده است. مرحوم شریعتی در ذهن جوانان معاصر خود که مدیران اولیه انقلاب شدند، چارچوبی را بنا گذاشت که تعارض و تقابل با بقیه نرم‌ها، هنجارها و فرهنگ‌ها را دنبال می‌کرد. گرچه نوک تیز این حملات بر علیه استعمار و نظام سرمایه‌داری غربی بوده، اما نتیجه آن تقابل با فرهنگ غرب به صورت کلان آن بود. نظام شرقی کمونیستی آن زمان که نقطه مقابل نظام سرمایه‌داری بود نیز از این حمله و ستیز محروم نماند و فرهنگ شرقی نیز در این تقابل جای گرفت. در اذهان ملت، شعار نه شرقی نه غربی انقلاب نه تنها برعلیه نظام‌های استعماری شرقی و غربی، بلکه علیه فرهنگ‌های شرقی و غربی قالب گرفت.

شریعتی سردمدار نهضتی بود که می‌توان آن را شریعتیسم نامید. نهضتی که با خود فرهنگی جدید، هنجارهایی تازه و جهان‌بینی متفاوت را به همراه آورد. نکته اینجاست که هنجارهای تعریف شده از سوی این اندیشمند هنوز هم پس از چند دهه در ذهن بسیاری از آن نسل از روشنفکران ایرانی سایه انداخته و مانع از ورود آنها به فاز‌های شناخت و تلاش برای همزیستی با بقیه ملت‌ها و فرهنگ‌ها و سد راه چند فرهنگی شدن گردیده است.

به نظر می‌رسد که روشنفکر ایرانی (حداقل غالب آنها) هنوز به تغییراتی که در عرصه جهانی و خاصه بعد از ظهور جامعه شبکه‌ای جهانی روی داده توجه جدی نشان نداده است. هنوز به این‌که در نظام جهانی تنها در فضایی متعامل، کنشگری همنوا، و بازیگری همراه، امکان تبادل نظر دارد نرسیده است. هنوز جامعه جهانی را در چارچوب جنگ سرد تفسیر می‌کند و از وجود بستری جهانی برای ارائه باورها و اعتقادات بی‌ خبر است. از این‌که در همین نظام جهانی می‌تواند دوستان زیادی را در همه عرصه‌ها بیابد که حق جو و هم‌فکر هستند بی‌ خبر است. از این‌که هنجارها در بستر جامعه شبکه‌ای قابل شکل دادن هستند بی‌ اطلاع است. از این‌که توان اعمال قدرت از سوی حاکمیت‌ها به سوی نهادهای مدنی جریان دارد نامطمئن است. به این‌که مرزهای جغرافیایی هر روز کمرنگتر می‌شوند و قدرت در هم افزایی بین ملت هاست باور ندارد. و نمی‌داند که ملتی در آینده جهانی حرف برای گفتن دارد که حرفی نو داشته و حرف‌اش خریدار داشته باشد.

جامعه روشنفکر ایرانی باید بتواند از باورهای دوره شریعتی و شریعتیسم که در زمان خود بسیار پسندیده بود عبور کند و در حوزه تحول فرهنگی اجازه کسب شناخت بیش‌تر از دیگر جوامع و هنجارها و نرم‌ها و فرهنگ‌های آنها را بدهد. بدیهی است که اگر در تعامل فرهنگی، ملتی فرهنگ و داشته‌های خودی را بهترین بنامد و درصدد مقابله با بقیه باشد، این امر در فرآیندی متقابل و هم افزا، تنها منجر به تقابل طرف‌های دیگر خواهد شد. بدیهی است که حرکت به سوی اثبات داشته‌های خودی و نفی دیگران است که برای مثال در افغانستان منجر به یا زمینه‌ساز ظهور طالبان می‌گردد. ظهور طالبان را از این منظر باید از تاثیرات تفکرات جامعه روشنفکر ایرانی بر جامعه افغانستان دانست.

این تقابل و تلاش برای اثبات برتری خود و نفی دیگران متاسفانه هنوز در بسیاری از کشورهای خاورمیانه پررنگ است. یکسوی دیگر این نگاه در رژیم صهیونیستی قابل مشاهده است. احترام بین ملت‌ها در صورتی به وجود می‌آید که اختلاف در سبک زندگی، هنجارها و فرهنگ ملل، مبنای اثبات خود از طریق نفی دیگران نباشد و بسترساز خصومت و تاخت و تاز نگردد.

تاثیر حرکت‌ها و باورهای ایرانی و روشنفکران ایرانی در سایر ملل منطقه امری قابل اثبات و مثال زدنی است که به تحقیق و مقاله‌ای مجزا نیازمند است، اما تا روشنفکر ایرانی به این تحول باور نداشته باشد، نمی‌توان از مردم عادی کشور‌مان و ملل و روشنفکران منطقه که چشم به ما دارند انتظار داشت که احترام به فرهنگ و حقوق دیگران را وظیفه خود بدانند و ساختن جهانی بهتر را در سایه همزیستی مسالمت‌آمیز و تعامل فرهنگی جستجو نمایند. نسل جاری روشنفکر ان ایرانی نیاز دارد که دینامیک حاکم بر تحول فرهنگی را بفهمد و در فضایی متعامل و تاثیرگذار فرهنگ آینده ایرانی را شکل دهد. نفی جریان جهانی فرهنگی و چند فرهنگه شدن جوامع، تنها زیاد شدن فاصله‌ها و انزوای را به دنبال خواهد داشت.


تاریخ انتشار : ۲۵ / مرداد / ۱۳۹۳
منبع : سایتِ خِرَد

ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاینedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + دوازده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.