استاد مطهری با مشاهده جو مخالفت بر ضد خودش نامهای در سال ۱۳۵۶ به ایتالله خمینی مینویسد
۱ و ضمن اشاره به مراسم چهلم شریعتی در مشهد میگوید:
“… اخیراً میبینم گروهی که عقیده و علاقه درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند با دستهبندی وسیعی درصدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرات اظهارنظر در گفتههای او را نداشته باشد. این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد متاسفانه با حضور برخی از دوستان خوب ما و بیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد…”۲
سیری در زندگانی استاد شهید مطهری / ص ۸۲
مرحوم مطهری در بخش دیگری از این نامه خطاب به ایت اله خمینی مینویسد:
“… برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرت عالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمایید. این مقالات دو قسمت است: یک قسمت بر ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود و ایرادهای کمی از نظر معارف اسلامی داشت. ولی قسمت دوم مقالاتی بود دربارهی ملیت ایرانی (و مستقلا ماشین شده) و در حقیقت فلسفهای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروز پسند دفاع نکرده است. شایسته است نام ان را ” فلسفه رستاخیز ” بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب میشود این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست. ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه زاده فرهنگ هر قوم روح آن قوم و شخصیت اجتماعی آنها را میسازد. خود و ” من ” واقعی هر قوم فرهنگ آن قوم است. هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است. ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست. در طول تاریخ حوادثی پیش امد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی بازگشتیم. آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب و حمله مغول.
در این میان بیش از همه دربارهی حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است. آن گاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است نه فرهنگ، اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض کند و فرهنگ واحدی به وجود آورد بلکه تعداد فرهنگها را به رسمیت میشناسد همان طوری که تعداد نژادی را یک واقعیت میداند، آیه کریمه ” انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا … ” که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی باید به جای خود محفوظ باشد ادعا کرده که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدئولوژی ما لهذا ایرانیت ما ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. با این بیان عملاً و ضمنا – نه صریحا – فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیت هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است…”
یعنی فرهنگ اینها ادامه فرهنگ ایرانی است. این مقالات بسیار خواندنی است و در انتساب آنها به او شکی نیست.۳
پاورقی :
۱. بنا به نوشته رسول جعفریان، این نامه در شرایطی نوشته شده است که شهید مطهری سخت به شریعتی بدبین شده بود. جریانها و جنبشهای سیاسی ـ مذهبی ایران ص ۲۹۷
۲. سیری در زندگانی استاد شهید مطهری ص ۸۲
۳. در مورد چاپ مقالات شریعتی در کیهان، مخالفان شریعتی سعی فراوانی کردند تا با انتساب مقالات به او و متهم نمودن وی به نوشتن انها به قصد آزادی از زندان ماهیت او را به زیر سوال برده و بدین سان انتقام خود را از علی بگیرند. علی بنا به اظهارات و خاطرات دوستان و برخی اسناد ساواک نوشتن آنها را جهت همکاری با رژیم پهلوی به قصد آزاد شدن رد کرده و ان را توطئهای حساب شده از سوی ساواک بر ضد خودش میداند. ن. ک به ج دوم شریعتی به روایت اسناد ساواک صص ۵۰۱ و ۵۲۴ و ۵۳۳. استاد مطهری هم در نامه به آیت اله خمینی به چاپ این مقالات و ارائه انها توسط علی به کیهان برای آزادی از زندان تاکید میکند. آقای سید محمدمهدی جعفری خاطرهای از چگونگی برخورد مرحوم مطهری با چاپ این مقالات بعد از پایان جلسه سخنرانی در منزل دکتر نوفر دارد که شنیدنی است:
“… بعد از پایان مجلس آقای مطهری در صدر سالن روی نیمکتی نشسته بود. چشمش افتاد به من. اشاره کرد که به طرفش بروم. رفتم گفت: دیدی رفیقت چه تیشهای دارد به ریشه اسلام میزند؟ من متوجه نشدم خیال کردم با آقای اصفهانی است گفتم : مگر آقای اصفهانی چه گفته؟ مطهری گفت: اصفهانی را نمیگویم گفتم: پس کی؟ گفت: دکتر شریعتی! گفتم: چه کار کرده؟ گفت: این مقالاتی که در کیهان مینویسد تیشه به ریشه دین زدن است گفتم مگر شما جریان را نمیدانید؟ گفت: چی بوده جریان؟ گفتم: دکتر شریعتی رفته بوده اصفهان یکی سخنرانی کرده بود این سخنرانی از نوار پیاده میشود و به وسیلهی دانشجویان چاپ میشود در صحافی، ساواک کتاب را توقیف میکند. ساواک این را داده به کیهان. آقای مطهری گفت: نه! این طوری نیست. گفتم خود دکتر شریعتی این را به من گفت آقای مطهری گفت: دروغ میگوید! پدرش هم دروغ میگوید! شهید مطهری نسبت به استاد محمدتقی شریعتی احترام فوق العادهای قائل بود و همیشه با احترام از او یاد میکرد اما به قدری عصبانی بود که یک دفعه این حرف از دهانش پرید. سپس ادامه داد: یا این نوشته را داده به ساواک تا آزادش بکنند یا قول داده وقتی آزاد شد چیزی بنویسد. کسی به این شدت تیشه به ریشه اسلام نزده که دکتر شریعتی دارد میزند! من وقتی دیدم آقای مطهری این قدر عصبانی است چیزی نگفتم. حتی این گفتگو را به دکتر شریعتی هم منتقل نکردم چون ما کوشش میکردیم شاید بین این دو نفر التیام داده شود. خداییش من هرگز از دکتر شریعتی بدگویی نسبت به شهید مطهری نشنیدم…”
شریعتی آنگونه که من او را شناختم / ص ۷۲
برگرفته از کتاب “طرحی از یک زندگی” / جلد دوم / ص ۲۹۱